امیر فرشباف، روزنامه نگار: پس از انقلاب اسلامی، موسسات علمی و تحقیقاتی متعددی با اهداف و رویکردهای مختلف تأسیس شدند. یکی از مهمترین رویکردهای این موسسات مذکور، مربوط به حوزه علوم انسانی و نحوه مواجهه با علوم انسانی غربی و بازیابی هویت اسلامی و الهیاتی علوم بود. موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) یکی از این موسسات بود که با ابتکار و درایت مرحوم آیتالله مصباحیزدی و تشویق رهبر معظم انقلاب حضرت آیتالله خامنهای در ابتدای دهه هفتاد تأسیس شد. بر محققان تاریخ اندیشه معاصر پوشیده نیست که این موسسه چه نقش خطیر و غیرقابل انکاری -در دورههایی که توسط رهبر انقلاب به نامهای «تهاجم فرهنگی» و «جنگ نرم» نامگذاری شد- در مقابله با روندهای شبهعلمی و ضداعتقادی سازمانیافته آن سالها ایفا کرده است. موسسه، صرفنظر از وجه سلبی -یعنی دفاع از آموزههای دینی و پاسخ به شبهات روز- به نحو ایجابی هم در تولید و طبقهبندی علوم و حرکت به سوی تحقق علوم انسانی بومی، عملکرد قابل توجهی داشته است.
در نخستین سالگرد درگذشت مرحوم آیتالله مصباحیزدی، گفتوگویی مکتوب با فرزند ایشان علی مصباح درباره تلقی مرحوم آیتالله مصباحیزدی درباره علم و نسبت آن با فلسفه، بنیادهای نظری تأسیس موسسه امام خمینی و رویکرد مرحوم مصباح نسبت به غرب و تجدد داشتیم که در ادامه آن را از نظر میگذرانید.
پرسش نخست ما این است ایدهای که مرحوم آیتالله مصباحیزدی در حوزه علم دارند، بهطور مستقیم چه تاثیری بر تشکیل موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) داشته است.
از نظر آیتالله مصباح(رضوان الله تعالی علیه)، علم به معنای درک واقعیت مطلوب فطری انسان و نیز مورد سفارش و تشویق از سوی اولیای دین اسلام است: «طلب العلم فریضه» و «اطلبوا العلم ولو بالصین» و «اطلبوا العلم ولو بخوض اللجج و سفک المهج» و «اطلبوا العلم و لو من منافق». البته علم معانی دیگری هم دارد که هر کدام اقتضائات و احکام خود را دارد.
اصطلاح دیگر علم(به مثابه رشتههای علمی) از نظر ایشان اینگونه تعریف شده است: «مجموعهای از مسائلی تشکیل شده از موضوع و محمول که موضوعات آنها زیرمجموعه یک موضوع واحدند و پاسخی برای اثبات یا نفی میطلبند.» علم به همین معناست که امروزه به علوم پایه، طبیعی و انسانی تقسیم میشود. آیتالله مصباحیزدی چنین اصطلاحی را غیرمنطقی نمیداند و با جامعه علمی براساس همین اصطلاح به گفتوگو میپردازد.
در این تعریف، محدودیتی برای موضوع، مبانی، روشها، اهداف و منابع علوم وجود ندارد، بلکه اینگونه مسائل -که قبل از ورود در یک علم باید تعیینتکلیف شوند- در فلسفه علوم و با روش عقلی مورد بحث قرار میگیرند و پاسخهای ارائه شده برای این مسائل در قالب نظریههای فلسفی(فرانظریه)، با اصول بدیهی عقلانی مورد ارزیابی و داوری قرار میگیرند. نظریاتی که درباره موضوعات هر یک از علوم مختلف ارائه میشوند نیز باید با روشهای مناسب همان موضوع بررسی و داوری شوند.
در این تلقی، هرچند هر نظریهای درباره موضوعات مربوط به یک علم، جزئی از آن علم به حساب میآید، ولی نظریات علمی به نظریات صحیح و باطل تقسیم میشوند. از اینرو، اگر ماهیت موضوع علمی از نظر معرفتشناختی اقتضا کند که با روش عقلی مورد بررسی و مطالعه قرار گیرد، استفاده از روش تجربی در مورد آن خطاست و به نتایجی باطل منتهی میشود، همانگونه که مطالعه موضوعات علوم تجربی با روش عقلی محض خطاست. بر همین منوال، موضوعاتی که به سعادت اخروی بشر مربوط میشود، بدون کمک گرفتن از آموزههای وحیانی و روش نقلی به پاسخ صحیح نمیرسند. همه این تلاشهای معرفتی برای شناخت حقایق، با تنوع روششناختی خود، در این تعریف از علم میگنجند.
موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدس سره براساس این ایده شکل گرفت که علوم انسانی به مثابه نرمافزار مدیریت انسانها عمل میکنند و امروزه اداره امور فردی و اجتماعی بشر را برعهده گرفتهاند. نظریات موجود در این علوم که عمدتا آبشخور غربی یا شرقی دارند، براساس بنیانهای معرفتی ماتریالیستی و اومانیستی استوار شدهاند. از این رو نمیتوان از این علوم انتظار داشت که اهداف الهی و والای اسلامی را محقق سازند؛ اهدافی که آرمانهای انقلاب اسلامی ایران را تشکیل میدهند. به همین دلیل باید افرادی تربیت شوند که به دو بال مجهز باشند: «معرفت عمیق به اسلام ناب محمدی(ص) از یکسو و شناخت عالمانه نسبت به مسائل و نظریات مطرح در علوم انسانی از سویی دیگر. چنین محققانی وظیفه دارند مسائل این علوم را براساس مبانی معرفتشناختی، الهیاتی و دینشناختی، هستیشناختی، انسانشناختی و ارزششناختی صحیح و اسلامی مطالعه و تحقیق کنند تا در علوم توصیفی به درک صحیحی از حقایق مربوط به پدیدههای انسانی دستیابند و در علوم دستوری به پیداکردن راهحلهایی راستین و کارآمد برای مشکلات و معضلات فردی و اجتماعی مطابق با آموزههای اصیل اسلامی موفق شوند.
به نظر شما ایده موسسه چه کمکی به فضای علوم انسانی کشور کرده و چه خلأیی را پر کرده است؟
هنگامی که دستاوردهای تلاش 30 ساله این موسسه بابرکت و دیگر مراکزی که از آن الگو گرفتهاند را با وضعیت علوم انسانی پیش از این دوره مقایسه کنیم به توفیق بزرگی که حاصل شده و تحول عظیمی که در این زمینه رخ داده است، پی میبریم. درحالی که در آغاز، تحصیلکردگان این رشتهها در اصل این ایده به دیده تردید و انکار مینگریستند و مقاومتهایی جدی در برابر آن وجود داشت، امروز نهتنها این مساله یک آرمان دستنیافتنی تلقی نمیشود، بلکه اندیشمندان، دانشجویان و طلاب زیادی در حوزه و دانشگاه با این ایده همدلی دارند و همفکرانی در اقصی نقاط جهان یافتهاند که با ایشان در ارتباطند.
البته سادهاندیشی است اگر انتظار داشته باشیم که در این مدت کوتاه، با این عِده و عُده اندک(درمقایسه با هزاران دانشگاه و دانشکده در سراسر جهان که در طول چند سده به نظریهپردازی و تجربه براساس مبانی مادیگرایانه مشغول بوده و هستند) بتوان در زمینه تحول همه علوم انسانی به پیشرفتهایی چشمگیر دست یافت.
درباره بنیادهای نظری موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) بفرمایید. آیا ایده ایجابیای در پشت تاسیس موسسه وجود دارد یا صرفا به نحو سلبی، به تضارب علوم انسانی غربی و اسلامی بسنده شده است؟
همانگونه که اشاره شد، هدف از تاسیس این موسسه توسط مرحوم علامه آیتالله مصباحیزدی رضوانالله علیه، ارائه تبیین و تفسیرهایی حقیقی و منطبق برمبانی اسلامی درباره مسائل انسانی و ارائه راهحلهای برخاسته از تعالیم حیاتبخش اسلام برای معضلات بشری بود. ایشان مشکل اصلی این علوم را در بنیادهای نظری آنها میدیدند و اولین گام در این مسیر را برخورد عالمانه و محققانه(و نه مقلدانه) با نظریات موجود در این علوم میدانستند. چنین مواجههای طبیعتا انتقادی خواهد بود تا سره از ناسره تمییز داده شود و آنچه صحیح است مورد قبول واقع شود و آنچه ناصحیح است کنار گذاشته شود و نظریاتی جایگزین براساس مبانی استوار اسلامی جایگزین آنها شود.
هدف موسسه براساس مبانی استوار منطقی و اسلامی بنا نهاده شده و امیدواریم خداوند متعال توفیق دهد از مسیر مستقیم آن منحرف نشویم. البته شیوههای اجرا ممکن است در شرایط مختلف و متناسب با نیازها و امکانات تغییر کند.
تلقی مرحوم آیتالله مصباحیزدی نسبت به غرب و تجدد چقدر در مواجهه ایشان با علم و نهاد علم در مقایسه با سایر متفکران اسلامی همتراز ایشان موثر بود؟ موسسه از این حیث چه تفاوتی با نهادهایی همچون باقرالعلوم، فرهنگستان، دانشگاه امام صادق و... دارد؟
حضرت آیتالله مصباحیزدی غرب را یک کل یکپارچه نمیدانستند و دستاوردهای آن را نه کورکورانه صحیح میپنداشتند و نه کل آن را دربست باطل میشمردند. ایشان با نظریات علمی برخوردی عالمانه همراه با تقوای علمی و انصاف داشتند. به اعتقاد ایشان، هر مدعای علمی را (از هر کسی که باشد) باید براساس دلایل مثبته مورد بررسی انتقادی و قضاوت قرار داد و حرف حق را از هر کسی که باشد باید پذیرفت، همانگونه که نظریه اشتباه را از هیچ کس نباید قبول کرد. ملاک حق و باطل، نه اشخاصند و نه مکانهای جغرافیایی؛ بلکه معیار، دلایلی است که متناسب با هر موضوع براساس روشها و منابع معتبر اقامه میشود.
نظر آقای مصباحیزدی در باب طبقهبندی علوم و تاثیر و تأثرات آن در فرهنگ و علم غربی، چه بود؟ آیا طبقهبندی خاصی برای سنت فکری خودمان قائل بودند؟ اگر قائل بودند، افق و دامنه آن را تا کجا میدیدند؟ مخصوصا با توجه به پیشرفتهای صورتگرفته در حوزه علوم تجربی.
آیتالله مصباحیزدی طبقهبندی علوم براساس روش تحقیق آنها را یک طبقهبندی منطقی و حقیقی میدانند. برایناساس، علوم قابل دستهبندی در قالب علوم عقلی، علوم تجربی، علوم نقلی و علوم تفسیری هستند. دیگر طبقهبندیهای علوم تابع قراردادهایی هستند که با توجه به شرایط و نیازها از یکسو و گستردگی مسائل و شاخههای علوم از سوی دیگر، میتوانند تغییر کنند.
در مورد جایگاه فلسفه و نسبتی که با علوم دقیقه ازجمله نسبتی که با ریاضیات و طبیعیات دارد و نیز با توجه به جایگاه تنزلیافته مابعدالطبیعه در غرب، توضیحاتی درمورد دیدگاه آیتالله مصباحیزدی حول محور رابطه فلسفه با علوم بفرمایید.
هیچ علمی موضوع، هدف، روش، و اصول موضوعه خود را نمیتواند بررسی و اثبات کند. این مسائل که گاهی فرانظریه نامیده میشوند، باید در علم یا علومی دیگر(که به این علوم وابسته نباشند و از نظر مرتبه معرفتی مقدم بر آنها باشند) مورد بررسی و اثبات قرار گیرند. از نظر آیتالله مصباحیزدی، فلسفه علاوهبر اثبات وجود موضوعات علوم حقیقی، نحوه وجود موضوعات علوم و مبانی تصوری و تصدیقی موردنیاز آنها را تامین میکند. بعضی از این مسائل بنیادین در متافیزیک(هستیشناسی) مورد بحث قرار میگیرند، و برخی دیگر در فلسفههای مضاف به علوم یا موضوعات. علوم تجربی برای تعمیم نتایج تحقیقات خود و دستیابی به قوانین کلی نیز نیازمند مقدمات کلی عقلی و استفاده از روش استدلال قیاسی هستند. در هر صورت، هیچ علمی(خواه عقلی، یا نقلی، یا تجربی) بینیاز از فلسفه نیست.
پرسش نهایی اینکه ایده موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی و نهادهایی مانند آن، این تلقی را ایجاد میکند که ایشان به ضرورت سازمان یافته شدن نهاد علم و به تعبیر دیگر، به دولتی کردن علم معتقد بودند، آیا این انگاره صحیح است؟
براساس اندیشه علامه مصباح رضوان الله علیه، هر فعالیت اختیاری که در این جهان از انسان سر میزند، درصورتی ارزش انسانی دارد که در مسیر انجام وظیفه الهی و با هدف قرب الی الله باشد. بنابراین شعار علم برای علم، گذشته از آنکه یک شعار توخالی است، از نظر اسلام دارای ارزش انسانی هم نیست. فعالیت علمی یک فعالیت اختیاری است که تنها اگر با نیت انجام وظیفه الهی و برای رفع نیازی واقعی از بشر در مسیر کمال حقیقی انجام شود، کاری ارزشمند تلقی میشود. روشن است که دستیابی به چنین هدفی سترگ، نیازمند شناخت نیازهای واقعی، بررسی وضعیت موجود، تشخیص هدف نهایی و وضعیت مطلوب و برنامهریزی برای رسیدن به وضع مطلوب است. اگر کسی نام این برنامهریزی برای فعالیتهای علمی را سازمانیافته شدن نهاد علم بگذارد، باید گفت این کاری حکیمانه و مطلوب است. ولی چنین چیزی هیچ ارتباطی با دولتیکردن علم ندارد. یکی انگاری سازمانیافتگی با دولتیشدن یک مغالطه آشکار است؛ نه هر امر دولتی سازمانیافته است و نه هر امر سازمانیافتهای دولتی است.