مهران زارعیان، خبرنگار: برخلاف ذهنیت عمومی، حمایت کوئنتین تارانتینو از قسمت دوم فیلم «جوکر» کاملاً طبیعی است. «جنون مشترک» فارغ از بعضی ضعفها و نقصهای فیلمنامه، بههیچوجه شایسته این همه بازخورد منفی نیست. بازخوردها قاعدتاً به دلیل این است که مخاطبان، جوکر خودشان را طلب میکنند و توقع نداشتند یک معجون موزیکال، دادگاهی و روانشناختی ببینند که بهکلی از شمایل شرور جوکر معروف تبری میجوید. بنابراین مخاطبان فیلم بهتر است پیشفرض خود از شخصیت کامیکبوکی جوکر و حتی قسمت اول همین فیلم را نادیده بگیرند و به تماشای تجربه سینمای متفاوتی بنشینند. اینجاست که حمایت تارانتینو از جنون مشترک بیشتر قابلفهم میشود، زیرا خود تارانتینو استاد تجربهگرایی و آشناییزدایی با مؤلفههای کاملاً عامهپسند و به ظاهر کلیشهای است و همین پارادوکس ظاهری تبدیل به نقطه قوت و وجه تمایز او با دیگر فیلمسازان شده است. جنون مشترک را نیز میتوان چنین تجربهای دانست. تاد فیلیپس در قسمت اول جوکر با ادای دین به مارتین اسکورسیزی یک تطبیق پرظرافت و خلاقانه بین شخصیت جوکر و جهان حاکم بر دو فیلم «راننده تاکسی» و «سلطان کمدی» ایجاد کرد و حاصل کار یک تراویس بیکل نیویورکی در لباس جوکر بود که عصیان و روحیه آنارشیستی او به مذاق هم طرفداران جوکر و هم سینمادوستان خوش آمد و تحسینهای جهانی را برای فیلم او برانگیخت. تاد فیلیپس در قسمت دوم نیز با همان رویکرد زیباییشناختی، تجربه تازهای از تلفیق ژانرهای موزیکال و دادگاهی را با وضعیت و جهان ذهنی شخصیت آرتور فلک (و نه لزوماً جوکری که میشناسیم) امتحان میکند و به غیر از اغتشاش دراماتیک و اعوجاج داستان در انتهای فیلم، درمجموع موفق میشود فیلم خوبی ارائه دهد. به عبارت دیگر یک شخصیت بسیار رواننژند و رنجور با بدنی تکیده و نحیف داریم که وضعیت پارادوکسیکال دلقک افسرده را دارد و بهخاطر ناملایمات زندگی و سالها تحقیر و رنج بیآنکه چندان اراده و عاملیت و نقشه قبلی داشته باشد دست به جنایت زده و اکنون در حال محاکمه در دادگاه است. این وسط یک پیرنگ رمانتیک نیز داریم که دو شخصیت با جنونی سرشار، زوج جوکر و هارلی کوئین را تشکیل میدهند و مطابق منطق فیلمهای موزیکال، عشقی افسانهای بینشان شکل میگیرد و از این جهت، جنون مشترک از فضای تقریباً رئال قسمت اول عدول میکند و یک جهان فانتزیتر با اتمسفر تاریک و تا حدی جفنگ خلق میکند که با منطق فیلمهای موزیکال بهخوبی چفتوبست پیدا کرده است. چهره لیدی گاگا برای این نقش مناسب است گرچه عملکرد او در برابر غولی مثل واکین فینیکس، میانمایه به نظر میرسد. اشاره به مسائل اقتصاد سیاسی در قسمت اول که برخی متأثر از جنبش جلیقهزردها میدانستند، پرداخت ضعیفی داشت و وصله مضمونی ناجوری بود که در قسمت دوم بهدرستی کمرنگ شده و تقریباً نمودی در جنون مشترک ندارد. علیرغم تمام امتیازاتی که شرحش را خواندید قسمت دوم جوکر ضعفهای فاحشی نیز دارد که با توجه به مزه زیاد خلاقیتهای فیلم افسوس و حسرت برمیانگیزد که حیف بود فیلمی با این پتانسیل بالا نتواند به اثری درخشان تبدیل شود.
مهمترین ضعف فیلم در این است که تکلیف و موضع فیلم درباره هندسه مضمونی محوریاش که در روند دادگاه دائماً مورد مکث قرار میگیرد، دقیق روشن نیست. سوال اساسی در محاکمه آرتور این است که آیا او بهسان یک بیمار روانی مبتلا به اختلال چندشخصیتی توسط جوکر ذهنی خود اسیر شده یا یک شخصیت تقریباً نرمال و سالم به لحاظ روانی است که آگاهانه دست به جنایت زده است؟ در قسمت اول با توجه به اینکه از اساس فیلم به ما یک قهرمان آنارشیست نشان میداد که حتی شمایل رهبری الهامبخش در گاتهام/نیویورک را یافته بود، تکلیف روشن بود ولی در «جنون مشترک» گویی فیلمساز مطمئن نیست که میخواهد یک آرتور فلک قربانی و مظلوم را به ما نشان دهد یا یک جوکر فعالمایشاء و دارای اراده؟ همین ابهام است که باعث شده وقتی هارلی کوئین از دفاعیه آخر آرتور در دادگاه ناراحت میشود، درک نکنیم چه چیز هارلی را تا این حد دلسرد کرده است که تا پیش از آن متوجه آن نشده بود؟ اساساً شخصیت هارلی کوئین نیز پرداخت ناچیزی دارد که در تمام طول فیلم آنطور که باید او را نمیشناسیم. جنون مشترک اگر پرداخت بهتری درباره دو شخصیت اصلی داشت و تحولات پایانی قصه را نیز منطقیتر (به لحاظ سلسله روابط علت و معلولی) طراحی میکرد، چهبسا تبدیل به یک اثر شاخص و ماندگار میشد اما در حال حاضر صرفاً فیلمی خلاقانه با حالوهوای جذاب برای سینهفیلهاست.
شماره ۴۲۷۱ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
پارادوکس تجربهگرایی با سوژه عامهپسند