حسن غفاریفر، عضو هیاتعلمی دانشگاه باقرالعلوم(ع): یکی از وجوه تمایز جریانهای فکری در مواجهه با غرب، مساله روششناسی است. پرسش از چگونگی دستیابی به واقعیت میان اندیشمندان علوم انسانی، پاسخهای متفاوتی را بههمراه دارد، از سوی دیگر مساله پیشرفت علوم و کارآمدی آن در بستر اجتماعی و نهاد قدرت وابسته به تبیین چهارچوبهای روششناختی است. جریانهای حوزوی معتقد به اسلامیسازی علوم انسانی برای مرزبندی خود با دیگر جریانها بر وجوه روششناختی، بهعنوان یکی از وجوه مهم تمایزبخش تاکید دارند.
مرور آثار و اندیشه مرحوم علامه مصباحیزدی بهعنوان یکی از متفکران جریانساز در حوزه علوم انسانی نشان میدهد که وی تلاش کرده با بهرهگیری از رویکرد اجتهادی جاری در سنت حوزوی و با تکیهبر ادله دینی خوانشی متفاوت از مسائل علوم انسانی داشته باشد. آیتالله مصباح با عبور از انحصار تجربهگرایی در تبیین مسائل سعی دارد ظرفیت «نقل» (آیات و روایات) و حکمت اسلامی را در ارتقای علوم انسانی بهکار گیرد.
این رویکرد در شرایطی که غالب متفکران حوزوی تمایلی به حضور در عرصه علوم انسانی و مواجهه با علم مدرن نداشته و حتی پرداختن به چنین موضوعاتی را نادرست میانگاشتند، اهمیت مضاعفی پیدا میکند و میتوان گفت آیتالله مصباح با امتدادبخشی به روش اجتهادی در علوم انسانی بستر مواجهه عقلانیت حوزوی با این علوم را بیشازپیش فراهم کرد. مسیری که پیشتر توسط مرحوم شهید مطهری آغاز شد و در دهههای 40 و 50 به آن پرداخت و امروزه در اندیشه آیتالله جوادیآملی و سایر پژوهشگران اسلامیسازی علوم انسانی نیز امتداد دارد.
آیتالله مصباح در راستای بهرهگیری از رویکرد اجتهادی و در اولین گام قرآن را محور مباحث علوم انسانی قرار داده و مسائل و شبهات مطرح را در ذیل شرح آیات الهی بررسی کرده و پاسخ داده است. آثاری نظیر انسانشناسی در قرآن، خداشناسی در قرآن، جامعه و تاریخ از نگاه قرآن، حقوق و سیاست در قرآن، راه و راهنماشناسی در قرآن و... بهطور خاص در گفتوگو با یک یا چندرشته از علوم انسانی شکل گرفتهاند. علامه مصباح در تمامی این گفتوگوها منطق حوزوی و اجتهادی مباحث را رعایت کرده و با دقت روششناختی تلاش داشته که از چهارچوب روشمند منطق دینی خارج نشود و از سوی دیگر توجه به دلالتها، تعارضها، عمومات و تخصیصها، مباحث سندی و برهان حکمی و نیز عرف و بنای عقلا در استفاده از معارف قرآن رعایت شده است.
ویژگی دیگری که در رویکرد اجتهادی علامه مصباح باید موردتوجه قرار گیرد، توجه به شیوه اسلامیسازی ایشان است. برخی تحلیلگران آیتالله مصباح را متهم به رویکرد تهذیبی (گزینشی) و استفاده از ادبیات غرب کردهاند اما لازم است در پاسخ یادآور شد که مواجهه ما با غرب از منظر علامه مصباحیزدی انکار مقبولات غرب نیست، بلکه اثبات مسائلی است که غرب اصرار به انکار آن دارد. توضیح آنکه رویکردهای پوزیتیویستی غرب تنها و تنها به مسیر تجربه وفا دارند و وحی و عقلانیت فلسفی را در تبیین مسائل و تجویز راهکارها ناکارآمد میانگارند. این درحالی است که آیتالله مصباح در اسلامیسازی علوم انسانی تلاش دارد از عقل و نقل و نیز سلوک معنوی بهصورت توأمان در کشف واقعیت و ترسیم مسیر پیشرو بهره ببرد. بهعبارت دقیقتر فهم عالم مانند هر رفتاری نیازمند اذن الهی است. سلوک دینی و معنوی میتواند در فرآیند فهم عالم و مناسبات آن راهگشا باشد و دقیقتر آنکه فهم عالم فارغ از توجه به رابطه با قادر متعال امری ناقص و ابتر است. این توسعه روششناختی ریشه در حکمت صدرایی دارد که مواجهه با عالم را از انحصار تجربهگرایی خارج کرده و از شهود و نقل و فیوضات الهی هم بهره میبرد. این درحالی است که مواجهه غرب با مسائل محصور در یک مواجهه لابراتواری و تجربی است.
همچنین نظیر این بحث با الهیون دیگر مطرح میشود. آنان کوشیدهاند از وحی الهی بهره ببرند اما نزاع اینجا است که کدام وحی مقدم است؛ وحی موسوی، عیسوی یا وحی محمدی؟ درمورد عقلگرایان، ایدهآلیستهایی مثل هگل و... هم بحث اینگونه است، بهعنوانمثال هگل تلاش میکند وحدت را در عالم نشان دهد اما چون متصل به عقل محض نیست و مصداق صحیحی برای آن نمییابد، ناخودآگاه از عالم بالا منقطع و در کثرت غوطهور شده است و فلسفه و علم را بهطورکلی به منظرگاههای مختلف، ناخواسته تقلیل میبخشد. در علوم انسانی هم اینگونه است. مارکس، فروید، وبر و... واقعیتهای زندگی را میفهمند، لکن همه ابعاد را نمیتوانند تحلیل کنند و وقتی نمیفهمند، منکر آن میشوند اما در سنت حوزوی و اندیشه اجتماعی مسلمین، علوم انسانی با مسیر اجتهادی روبهرو بوده و تشقیقشقوق بسیاری حول محور آن شکل گرفته است، بهطور مثال برخی مسائل زبانشناسی، روانشناسی و جامعهشناسی در آثار ادبی نظیر مختصرالمعانی و مطول ظهور و بروز داشته است. اگر علوم انسانی به همین شیوه مورد تشقیقشقوق بسیاری قرار گیرد و از همه روشهای معتبر معرفت بهره ببرد، میتوان انتظار داشت علوم انسانی معاصر در مسیر اسلامیشدن گام بردارد.
با این توصیف رویکرد علامه مصباحیزدی، احیای رویکرد اجتهاد در علوم انسانی بود، نه ورود اجتهاد به علوم انسانی؛ چراکه علوم انسانی با رویکرد اجتهادی در سنت اسلامی ریشه دارد و مورد بحث و بررسی قرار میگرفت اما با افول علوم سنتی و همچنان غلبه علم مدرن، رویکرد اجتهادی بهتدریج بهمحاق رفت و رویکرد تجربی جای آن را گرفت. کارویژه علامه مصباح بهروزرسانی رویکرد اجتهادی در مواجهه با علوم انسانی مدرن بوده که ظرفیتهای جدیدی در حوزه روششناختی علوم انسانی پیش روی محققان و اندیشمندان ایجاد میکند.