به گزارش «فرهیختگان»، آراز مطلبزاده، منتقد طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: چرا فیلم مهدی جعفری در پردازش قهرمان نوجوان ناموفق بوده است؟ «یدو» اثری است در باب تقلا برای بقا، مقاومت و تلخی هجرت با محوریت نقش نوجوانان در هشت سال دفاع مقدس. لذا تقلا برای حفظ زندگی، شکوه ایستادگی و دلکندن از خاک عناصری هستند که فیلمساز در پی ترسیم آنها در دل یک داستان یکخطی است. داستان، بسیار کممایه است. دیر شروع میشود و مسالهاش را نیز با زبانی نارسا به وقت خستگی مخاطب از حجم افراطی توصیفات اولیه فیلم مطرح میکند. بنابراین یدو هم از معضلی رنج میبرد که بیستوسه نفر به آن بهنوعی مبتلا بود. درام نحیفی که معلول ناتوانی فیلمساز در پروراندن دقیق آن است. به یک معنا تمام بار روایی اثر را چند مضمون مشخص (بقا/مقاومت/مهاجرت) به دوش میکشند. این مضامین بسیار دیر دراماتیزه میشوند و تا یکسوم پایانی فیلم، فیلمساز عمدتا با فضاسازی و چند خردهپیرنگ جزئی روایتش را پیش میبرد. فیلمساز در فضاسازی تا حدی موفق است. یعنی دست به خلق یک آبادان مخروب، فروپاشیده و ملتهب زده است. خمپاره، خاک، خرابه، نخل، حصیر، نان، هندوانه، کارون، لنج، نفت و... جملگی برای مخاطب ابعادی ملموس پیدا میکنند و برساخته حسی به بار میآورند. این مهارت در فضاسازی که در «بیستوسه نفر» هم مشهود بود، بیتردید ریشه در شناخت دقیق فیلمساز از جنوب ایران دارد. شناختی که خود حاصل تجارب زیسته غنی وی در دل مناسبات فرهنگی/اجتماعی/سیاسی آن منطقه است. لذا این فضاسازی برخاسته از ذهنی کاملا عجین با تمامی مختصات جغرافیایی/فرهنگی/قومیتی آن منطقه است.
بخش عمدهای از روایت با همین فضاسازی پیش میرود و از مقطعی به بعد تمرکز بیش از حد بر فضا، نه فضاسازی بلکه فضازدگی به بار میآورد و مخاطب را عملا خسته میکند. به یک معنا گویی تلاشی خودآگاه/ناخودآگاه در کار است تا این عریضه خالی، پر شود و فقدان قوای درام با توسل بیش از حد و غیرمعقول به فضاسازی جبران شود. این تلاش از جایی به بعد عملا به فیلم ضربه میزند. بهخصوص که فیلم از جهت کندی ریتم هم ضربه میخورد و اگر وضع مذکور همچنان ادامه یابد عملا فیلم از دست میرود. بااینحال فیلمساز در یکسوم پایانی، تلاش میکند اثر را تا حدی از منجلاب فضازدگی نجات دهد، کمی به دراماتیک کردن وقایع نزدیک شود و آرامآرام مساله را طرح کند. به یک معنا با تاخیر وارد مسیر طرح تعارض بین شخصیتها و عینیتبخشی عواطف و انگیزههای متناقض موجود در رابطه یدو با ننه میشود. این تاخیر، ضربهای اساسی به کل پیکره فیلم و مسیر روایت داستان میزند. به زبان دیگر گویی کشکمش درونی/بیرونی شخصیتها در تلاطم این تاخیر رنگ میبازند و یا حداقل کمرنگ نمود پیدا میکنند.
ننه(با بازی ستاره پسیانی) تاب دلکندن از کوچههای آبادان را ندارد. او معتقد است حداقل چراغ این خانه در کوچه باید روشن بماند. او مشقت بمباران و فقر را به جان میخرد تا مبادا اسیر غربت شود اما بهمرور عیان میشود که اینبار دیگر خود آبادان است که اسیر غربت شده است. لذا ننه آرامآرام قانع میشود تا مهاجرت کند. از طرف دیگر، یدو از آغاز داستان مصر است تا بههمراه ننه و خواهر و برادرش از آبادان بروند اما موازی با اقناع شدن ننه برای مهاجرت، دچار دگرگونیهایی میشود و گویی به سبب مواجهه با ابعاد دهشتبار جنگ، مظلومیت مردم و فهم رسالت ملی/دینی در دفاع از خاک، ترسش رنگ میبازد و اینبار یدو است که دلش برای رفتن رضا نمیدهد. متاسفانه کلیت این کشمکشها و نزاع نوه و مادربزرگ قربانی فضازدگی دوسوم آغازین فیلم شده و از طرف دیگر تاخیر فیلمساز در تبیین دراماتیک وقایع در یکسوم انتهایی فیلم نیز منجر به بازنمایی الکن و نامفهوم این کشمکشها شده است.
به زبان سادهتر ترسیم تمام پروسه منعطف شدن ننه در یکسوم پایانی فیلم به غفلت فیلمساز از این امر مهم در یکسوم ابتدایی فیلم باز میگردد و دقیقا به همین دلیل بلوغ فکری یدو و تحولش در راستای ایستادگی و دفاع از آبادان نیز ابعادی تصنعی و متزلزل پیدا میکند. درواقع نیمساعت پایانی فیلم ابدا برای ترسیم و تبیین تمام این موارد کافی نبوده است. لذا تمام این موارد اعم از تلطیف ننه تا تحول یدو علیرغم تلاشهای فیلمساز در یکسوم انتهایی فیلم به شکل دقیق، واضح و موشکافانهای ترسیم نشدهاند. مشکل مهم دیگر فیلم به زبان طنز فیلمساز بازمیگردد. این زبان طنز قاعدتا باید از هولناکی فضا بکاهد و حلاوت جهان کودکانه را ترسیم کند اما شدیدا در تحقق این هدف ناتوان است.
اگر فیلمساز در بیستوسه نفر قادر بود برای تعدیل دهشت حاکم بر زندان اسرا نیمچه طنزی را در دل اثر جاری کند، اینبار در یدو کاملا شکست خورده و شوخیها و بازیگوشیهای کودکان تصنعی نمود پیدا کرده است. یدو جزء معدود آثار سینمای ایران است که جنگ را در نسبت با معصومیت جهان کودکانه روایت میکند اما متاسفانه به علت ناتوانی در تبدیل مضمون به مساله، عدم پرداخت دقیق به مساله و جایگذاری آن در سیر روایی، در خلق یک نوجوان کاریزماتیک که دارای شمایلی قهرمانانه و جهانی آرمانخواهانه باشد، شکست خورده است. از همین روی اثر ابدا نتوانسته است روحیهای حماسی و سلحشورانه در یک دنیای نوجوانانه تصویر کند و همذاتپنداری مخاطب را نیز در این راستا با خود همراه کند.