به گزارش «فرهیختگان»، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی روزی بنا بود «قلب» دیپلماسی فرهنگی ایران باشد و «زبان» گویای یک انقلاب جهانی؛ اما نگاهی به دیپلماسی دیجیتال این سازمان نشان میدهد نه قلبی مانده، نه زبانی و نه حتی گوش شنوایی. به بهانه پیام توئیتری رهبر انقلاب به جوانان فرانسوی مروری داشتیم بر توان پیامرسانی و عملکرد این سازمان و رایزنیهای فرهنگی ایران در شبکههای اجتماعی و مقایسه آن با عملکرد رقبا، که باید آن را مرثیهای بر عملکرد متولیان دیپلماسی فرهنگی ایران خواند...
بهدنبال اهانت رئیسجمهور فرانسه به ساحت پیامبراعظم(ص) بود که پیام رهبر انقلاب خطاب به جوانان فرانسوی در شبکههای اجتماعی منتشر شد. کمتر از یک ماه دیگر نیز سالگرد نگارش نامه ایشان به جوانان غربی فرا میرسد. در وضعیت کنونی آزادی بیان امپراتوری رسانهای غربی، بخشی از بار رساندن این پیامها به مخاطبش بر دوش افراد و گروههای ایرانی و غیرایرانی دلسوز نسبت به انقلاب اسلامی است؛ اما طبیعتا بخش مهمی نیز برعهده متولیان رسمی روابط فرهنگی بینالمللی و در راس آن «سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی» بوده و است. به این بهانه مراجعهای به حساب شبکههای اجتماعی رایزنیهای فرهنگی ایران در اروپا داشتیم، حسابهایی که بعد از کلی جستوجو و با زحمت توانستیم آنها را پیدا کنیم؛ اما نتیجه این جستوجو چه بود؟
مجموع لایک پستهای مرتبط با پیام اخیر رهبر انقلاب در صفحه اینستاگرام، فیسبوک و توئیتر رایزنیهای فرهنگی ایران در اروپا تا نیمهشب دهم آبانماه تنها «46» مورد است. اینستاگرام رایزنی ایران در فرانسه یک پست با هفت لایک در اینباره دارد. حساب توئیتر، فیسبوک و یوتیوب آن هم مدتهاست بهروزرسانی نشده است. حال باید پرسید این نمایندگیها بنا بود پیام رهبر انقلاب را به کدام مخاطب برسانند؟ اساسا آنها چه میزان مخاطب و دنبالکننده در شبکههای اجتماعی دارند؟ آیا فقط از پیام رهبری استقبال نشده یا در سایر موضوعات نیز وضع بر همین منوال است؟ آیا مشکل از رایزنیهای اروپاست–که گل سرسبد رایزنیها خوانده میشوند- و بقیه رایزنیها از وضعیت مناسبی برخوردارند؟ عملکرد سازمانهای متناظر دیگر کشورها در شبکههای اجتماعی چگونه است؟ این نوشتار به سوالاتی از این قبیل پاسخ خواهد داد.
ورود شبکههای اجتماعی به دنیای دیپلماسی
با ظهور اینترنت و شبکههای اجتماعی، دیپلماسی عمومی کشورها (به معنای مخاطب قرار دادن مردم سایر کشورها) فرصتی جدید و منحصربهفرد را در پیشروی خود دید که برخلاف ابزارهای پیشین «مستقیما» میتوانست با «حجم گستردهای» از مخاطبان خارجی، «ارتباط تعاملی» برقرار کند. این حوزه کمکم موردتوجه واقع شد و مفهوم «دیپلماسی دیجیتال» را شکل داد که به زبان ساده یعنی استفاده از اینترنت و بالاخص شبکههای اجتماعی برای تحقق مقاصد دیپلماتیک یا به تعبیر دیگر یعنی شکل دیجیتالیشده دیپلماسی عمومی؛ چه مسئولان و دیپلماتهای رسمی مجری آن باشند، چه افراد غیردولتی اما همسو. این حوزه آنچنان مورد اقبال قرار گرفت که اصطلاحاتی مانند «دیپلماسی فیسبوک»، «دیپلماسی توئیتر»، «دیپلماسی گوگل» و «دیپلماسی هشتگ» را به وجود آورد. برای نمونه وزارت امور خارجه آمریکا و زیرمجموعههای آن تنها در چهار شبکه اجتماعی فیسبوک، توئیتر، یوتیوب و اینستاگرام قریب به 1000 حساب فعال دارند.
مقایسه دیپلماسی دیجیتال متولیان دیپلماسی عمومی کشورهای پیشرو
کارکردها و قابلیتهای شبکههای اجتماعی، مسئولان و سازمانهای بیشتری را –افزون بر دیپلماتها و وزارت امور خارجه- به استفاده از این ابزار ترغیب کرده است تا جایی که افراد، سازمانها و نهادهای دولتی و غیردولتی فعال در حوزههای مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، علمی، اقتصادی و... فعالیت در شبکههای اجتماعی را در دستور کار خود قرار دادهاند.
این یادداشت به مقایسه عملکرد برخی از مهمترین کنشگران (دولتی یا غیردولتی) دیپلماسی عمومی 15 کشور جهان در شبکههای اجتماعی فیسبوک، توئیتر، اینستاگرام و یوتیوب پرداخته است. جدول یک فعالیت حساب رسمی و مرکزی(و نه حساب شعب فعال در دیگر کشورها) این سازمان/نهادها در چهار شبکه اجتماعی منتخب تا شهریور 1399 را نمایش میدهد.
همانگونه که در جدول مشخص است، متولیان رسمی دیپلماسی عمومی در جمهوری اسلامی ایران در مقایسه با رقبای خارجی خود عملکرد بسیار ضعیفی در شبکههای اجتماعی داشتهاند؛ در میان این 15 کشور، ایران رتبه چهاردهم را در این زمینه کسب کرده و فقط بالاتر از چین ایستاده است. لازم به ذکر است اگرچه انستیتو کنفوسیوس چین بهطور رسمی و متمرکز، حسابی در شبکههای اجتماعی ندارد، اما شعب مختلف آن دارای حسابهای مستقل و متعددی در شبکههای اجتماعی مختلف هستند که عملکرد بهتری نسبت به حسابهای شعب مختلف ما نشان دادهاند، لذا با در نظر گرفتن این نکته میتوان عملکرد ایران را «ضعیفترین» در میان همه این کشورها در نظر گرفت.
مقایسه دیپلماسی دیجیتال سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و شورای بریتانیا
در این بخش عملکرد سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (بهعنوان متولی اصلی دیپلماسی فرهنگی ج.ا. ایران) و شورای بریتانیا (بهعنوان رتبه برتر دیپلماسی دیجیتال طبق جدول) و نمایندگیهای برونمرزی آن دو در حوزه دیپلماسی دیجیتال مقایسه شده است. سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی درحال حاضر در بیش از 50 کشور دنیا حدود 70 نمایندگی دارد. این نمایندگیها سایت مخصوص به خود را دارند که اکثرا فاقد جذابیت ظاهری و فعالیت چشمگیری هستند. نشانی این سایتها از طریق سایت سازمان فرهنگ و ارتباطات قابلدسترسی است. اما درخصوص شبکههای اجتماعی وضعیت بدتر از آن است؛ سازمان فرهنگ و ارتباطات از میان شبکههای اجتماعی تنها یک حساب رسمی و مرکزی در اینستاگرام دارد که دنبالکنندگان آن به 400 نفر نمیرسند. از میان 70 نمایندگی نیز تنها 40 نمایندگی حداقل در یکی از چهار شبکه اجتماعی مهم حساب (فعال یا غیرفعال) دارند. در مقابل شورای بریتانیا در 118 کشور نمایندگی دارد که هریک وبسایت اختصاصی خود را دارند و 103 نمایندگی حداقل در یکی از چهار شبکه اجتماعی مهم مشغول فعالیت هستند. احصای حساب نمایندگیهای ایران در شبکههای اجتماعی (برخلاف حساب نمایندگیهای شورای بریتانیا) با دشواری به دست آمد؛ متاسفانه نشانی این حسابها نهتنها در سایت سازمان فرهنگ و ارتباطات و بعضا سایت رسمی نمایندگیها وجود ندارد، بلکه گویا این نمایندگیها نیز از فعالیت خود بیخبر هستند و یکدیگر را دنبال نمیکنند. لذا دستیابی به حساب شبکههای اجتماعی آنها با رجوع به تکتک سایتهای رایزنیهای فرهنگی، جستوجوی کلیدواژهای در شبکههای اجتماعی و بررسی فهرست دنبالشوندگان رایزنیها صورت گرفته و احتمال آن میرود که علیرغم جستوجوی فراوان برخی حسابها یافت نشده باشند. جدول دو تا پنج عملکرد این دو سازمان در چهار شبکه اجتماعی را مقایسه میکند:
مجموع تعداد دنبالکنندگان سازمان فرهنگ و ارتباطات و تمامی نمایندگیهای آن در فیسبوک حداکثر 20هزار نفر، در توئیتر حداکثر 3/4 هزار نفر، در یوتیوب حداکثر هزار نفر و در اینستاگرام حداکثر 17هزار نفر هستند، حالآنکه برخی از این دنبالکنندگان ایرانی یا مشترک بین چند حساب بوده و لذا عدد واقعی مخاطبان کمتر از آن است.
در توئیتر و اینستاگرام نمایندگیهای ایران تقریبا بهاندازه دنبالکنندگانشان دنبالشونده دارند، یعنی لزوما این مقدار دنبالکننده را به دلیل جذابیت همراه نکردهاند، بلکه شاید به دلیل قانون فالو و فالوبک بوده باشد. جای تعجب است که برخی نمایندگیها با آنکه سالها از ایجاد حسابشان در اینستاگرام میگذرد، اما مخاطبان آنها بسیار کم است. بهعنوانمثال نمایندگی یونان با گذشت پنج سال از فعالیتش در اینستاگرام، تنها حدود 380 دنبالکننده دارد و با این مخاطب کم حدود 2000 پست منتشر کرده است. یا نمایندگی اوگاندا پس از گذشت سه سال حدود 230 دنبالکننده بیشتر ندارد و بهطور متوسط 10 پست آخر آن تنها چهار لایک (تقریبا) دریافت کرده است. نکته تاسفبرانگیزتر آنکه احتمالا نمایندگیها بهواسطه این فعالیتهای کماثر و کممخاطب در شبکههای اجتماعی، حقالزحمه نیز دریافت میکنند. سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی روزی بنا بود «قلب» دیپلماسی فرهنگی ایران باشد و دیگر سازمانها را زیر بالوپر بگیرد، اما گویا خود نیز به این نقش باور ندارد؛ سایت سازمان و نمایندگیهای آن از لحاظ محتوایی به محل عرضه فعالیتهای خود سازمان، دیدارها و برنامههای رئیس و معاونان و رایزنان فرهنگی تبدیل شده و خبری از نقش پدری و پوشش و معرفی و حمایت سایر سازمانها و نهادهای دولتی و غیردولتی در آن به چشم نمیخورد. انتشار اخبار سخنرانی رایزنان فرهنگی ایران در شبکههای رادیویی و تلویزیونی و وبینارها، ترجمه یک کتاب یا برگزاری یک نشست را میتوان تنزل جایگاه سازمان و نماینده فرهنگی جمهوری اسلامی تلقی کرد. همچنین بخش زبان عربی سایت سازمان فرهنگ و ارتباطات نقص جدی دارد؛ آخرین خبر منتشرشده در سایت عربی سازمان مربوط به بهمن 98 (حدود هشت ماه پیش) است. از لحاظ فنی نیز قالب نقشه سایت، گرافیک سایت، چینش مطالب، تصاویر، فونتها و... در شأن جمهوری اسلامی نیست و بیشتر به یک وبلاگ میماند. گرچه قالب سایت مرکزی و اکثر نمایندگیها به یک شکل است، اما معدودی از نمایندگیها ضمن تغییر دامنه، طراحی و گرافیک سایت خود را به سطح قابلقبولی ارتقا دادهاند، ازجمله نمایندگی صربستان، بوسنی، کنیا و ایتالیا. وضعیت برخی سایتهای رایزنیهای فرهنگی از لحاظ بهروزرسانی مطالب قابلتأمل است. آخرین مطلب منتشرشده در سایت رایزنی انگلستان مربوط به سال 2011، پاریس 2019، اتریش 2018، استرالیا 2016، زاگرب 2015، امارات 2015 و کازان روسیه 2014 است. جالبتر آنکه سایت رایزنی بنگلادش کماکان بنر احمدینژاد را بهعنوان رئیسجمهور ایران در ستون کنار صفحه خود دارد!نکته تاسفبرانگیز دیگر، ضعف معرفی سازمان فرهنگ و ارتباطات در سایتهای اینترنتی است. بهجز برخی سایتهای دولتی و خبرگزاریهای رسمی، با جستوجوی نام سازمان به زبان فارسی به مطالب اندک و با جستوجوی آن به دیگر زبانها به مطالب بسیار اندکتری خواهید رسید. حتی توضیحات صفحه فارسی ویکیپدیای سازمان از 6 خط فراتر نمیرود و برای آن صفحهای به زبان عربی و انگلیسی وجود ندارد، تنها چند خط کوتاه به آلمانی و یونانی که صفحه آلمانی آن کماکان دکتر خرمشاد را بهعنوان رئیس سازمان معرفی کرده است! درواقع گویا نه سازمان تلاش چندانی برای معرفی خود کرده و نه دیگران به خاطر عدم شناخت و آگاهی یا سایر دلایل به آن پرداختهاند. در چند مورد به دنبال تعطیلی دفتر برخی نمایندگیها، فعالیت آنها در شبکههای اجتماعی نیز متوقف شده است. اگر کشورها امکان فعالیت حضوری به نمایندگیهای فرهنگی ایران نمیدهند، باید فعالیتهای مجازی را تقویت کرد تا جایگزین آن شود. درحالی که برخی کشورها در اینگونه موارد اقدام به راهاندازی نمایندگی و سفارت مجازی میکنند، ما ظرفیتهای مجازی موجود را نیز از دست میدهیم.
جمعبندی
عدمنیاز به مجوز کشور مقصد (مخصوصا در مواردی که فعالیت ایران در دیگر کشورها با محدودیت مواجه است)، عدمنیاز به زیرساخت آنچنانی، هزینه کم و درگیر ساختن مخاطبان گسترده در کنار ظرفیتهای غنی دیپلماسی فرهنگی ایران، فرصت مناسبی برای متولیان دیپلماسی فرهنگی ما به وجود آورده است تا با بهرهگیری از دیپلماسی دیجیتال مخاطبان خود را گسترش داده و با آنان ارتباط برقرار سازند. کشورهای مدعی در جهان به شبکههای اجتماعی بهعنوان ابزاری برای «مدیریت تغییر نگرش و رفتار» مینگرند اما طبق یافتههای این پژوهش، این ظرفیت در ایران آنچنانکه باید مورد استفاده قرار نگرفته است. متولیان رسمی از یک سو نقش خود را بهعنوان «کنشگر و مجری» (و نه حامی و تسهیلکننده) در نظر گرفتهاند و از سوی دیگر در همان نقش نیز موفق عمل نمیکنند، اولا تعداد بسیار پایین حسابهای فعال در شبکههای اجتماعی نشانگر آن است که چندان «زبانی برای گفتن» نداریم؛ ثانیا تعداد بسیار پایین مخاطبان شبکههای اجتماعی نشانگر آن است که «گوشی برای شنیده شدن» نیز نداریم؛ ثالثا بررسی محتوای منتشرشده در شبکههای اجتماعی نیز نشان میدهد «حرفی برای گفتن» متناسب با مخاطب خود آماده نکردهایم. درواقع وقتی از عناصر پیام، نه فرستنده، نه گیرنده، نه ابزار، نه پیام، هیچکدام وجود ندارد - و پارازیتهای خارجی نیز وارد میشود - انتظار شکلگیری کدام ارتباط را باید داشت؟ لذا نباید تعجب کرد اگر طبق آمارهای جهانی هنوز شناخت چندانی از فرهنگ و تاریخ و تمدن ایران وجود نداشته باشد.
* نویسنده: محمدرضا کوهکن، پژوهشگر هسته افکار عمومی و تغییرات اجتماعی مرکز رشد دانشگاه امامصادق(ع)