به گزارش «فرهیختگان»، روابط ایران و چین در چهار دهه اخیر همواره سهجانبه بوده است. سیاستها و کنشهای ایالاتمتحده بهعنوان بازیگر سوم نقش تعیینکنندهای در شکلدهی به سیر روابط دو کشور در این دوره داشته است. خروج آمریکا از برجام، تاثیرات مهمی بر طراحی و اجرای راهبردهای سیاست خارجی ایران، آزادی عمل بینالمللی این کشور و محیط روانی و عملیاتی آن داشته است. طیفی از تاثیرات مورد اشاره، در روابط ایران با چین بهعنوان مهمترین شریک تجاری، شریک مهم سیاسی، یکی از طرفین مهم برجام، مهمترین خریدار نفت ایران و مهمترین رقیب ایالاتمتحده بروز و ظهور یافته است. در دوره پس از خروج آمریکا از برجام، روابط ایران و چین ساختار جدیدی یافته و متغیرهای نوینی در شکلدهی به آن نقشآفرین شدهاند. تنش میان ایران و ایالاتمتحده در دوره موردبحث با نوعی تغییر ساختاری در الگوی حاکم بر روابط چین و ایالاتمتحده همزمان شده است. افزون براین از منظر منابع داخلی شکلدهنده به سیاست خارجی، نوعی گسست از سنت دیپلماسی بیسروصدای چین درحال وقوع است. نقشآفرینی این متغیرها روابط ایران و چین را وارد دوره جدیدی کرده است. نویسنده میکوشد این تغییرات را در چارچوب نوع جدیدی از مثلث راهبردی در روابط ایران و چین، تبیین کند.
در این راستا پرسش کلیدی عبارت از این است که خروج آمریکا از برجام و تغییر پارادایم مسلط بر روابط چین و ایالاتمتحده چه تاثیراتی بر روابط ایران و چین گذاشته است؟ فرضیه مورد بررسی برای پاسخ به این پرسش عبارت از این است که «با خروج آمریکا از برجام و تغییر پارادایم مسلط بر روابط چین و ایالاتمتحده، الگوی حاکم بر روابط ایران و چین به مثلث پایدار تغییر یافته است.»
۱.مثلث استراتژیک و روابط سهجانبه کشورها
مفهوم مثلث استراتژیک ریشه در تبیین نظری روابط آمریکا – چین - شوروی در دوره جنگ سرد دارد. شکلگیری، تداوم و تحول این مثلث یکی از عوامل کلیدی تحولات موازنه قدرت در سیاست بینالملل این دوره بود. پیروزی انقلاب کمونیستی چین در 1949، شکلگیری ائتلاف میان این کشور و شوروی و مشارکت هماهنگ آنان در جنگ کره و تا حدی در جنگ ویتنام علیه بلوک غرب، آشکارا موازنه قدرت متعارف در شرق اوراسیا را به سود بلوک شرق تغییر داد. از همینرو تبیین نظری این مثلث بهگونهای فزاینده در کوششهای اندیشمندان روابط بینالملل اهمیت یافت. افزون بر این مناظره معروفی در سیاست داخلی ایالاتمتحده با این مضمون که چه کسی چین را از دست داد، درگرفت.
این مثلث در آغاز دهه 1970 در قالب دیپلماسی پینگ - پنگ دگرگون شد و زمینه را برای دگرگونی کلان در موازنه قدرت در جنگ سرد فراهم آورد. ایالاتمتحده از 1949 همواره در پی جدا کردن چین از شوروی بود. با تیرهشدن فزاینده روابط دو قدرت کمونیستی، زمینه برای تغییر نقش چین در این مثلث فراهم آمد. شوروی به تهدید مشترک چین و آمریکا بدل شد و مثلث استراتژیک صورتبندی جدیدی یافت؛ صورتبندیای که تا فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد تداوم یافت.
متاثر از دگرگونی این روابط، مثلث استراتژیک بهمثابه نوعی بازی تعاملی میان سه بازیگر تعریف شد. در قالب این تعریف بازی تعاملی میتواند در اشکال همکاریجویانه، رقابتی و سلسلهمراتبی صورت گیرد. برای شکلگیری مثلث استراتژیک سه شرط کلیدی برشمردهاند؛ نخست آنکه هر سه دولت، اهمیت استراتژیک اعضای مثلث را پذیرفته باشند. دوم آنکه هر دولت، دو دولت دیگر را بهعنوان دولتهای مستقل و مشروع به رسمیت شناخته باشد. سوم آنکه روابط هردو دولت با یکدیگر از روابط آنان با دولت سوم آشکارا متاثر شود. از همینرو در یکی از مفهومبندیها، سهگونه مثلث استراتژیک از یکدیگر تفکیک شدهاند. مثلثی که در آن هر سه بازیگر روابط دوستانه و نزدیکی با یکدیگر دارند، مانند آمریکا - اروپای غربی - ژاپن در دوره جنگ سرد و آمریکا – هند - ژاپن در وضعیت کنونی. دومین گونه که مثلث رمانتیک نامیده شده، مثلثی است که در آن یک دولت با دو دولت دیگر روابط دوستانهای دارد، اما آنان با یکدیگر دشمنی دارند. در چنین شرایطی این دولت میکوشد از یکسو دوستی با دو دولت را تداوم بخشد و از دیگر سو دشمنی میان آن دو تداوم یابد و به این واسطه منافع خود را بهصورتی حداکثری تامین کند. سومین گونه مثلث راهبردی را پیوند باثبات نام دادهاند. در این شرایط نوعی دوستی و مودت بین دو بازیگر و دشمنی میان آنان و بازیگر سوم وجود دارد. این دشمنی میتواند متقارن باشد یا نباشد.
اشاره شد مناظرات گسترده درمورد روند تحول در روابط درهمتنیده این سه قدرت در دوره جنگ سرد، بهتدریج مثلث استراتژیک را به مفهومی پرکاربرد بدل کرد، مفهومی که پژوهندگان سیاست بینالملل با بهرهگیری از آن کوشیدهاند ابعادی از سیاست بینالملل پساجنگ سرد را نیز تبیین کنند. در این فرآیند بهتدریج این مفهوم از انسجام نظری بیشتری نیز برخوردار شد. در مفهومبندیهای پساجنگ سرد، مثلث استراتژیک معطوف به تبیین روابط قدرت درهمتنیده میان سه بازیگر مهم در سیاست بینالملل است و در شرایطی شکل میگیرد که هریک از سه بازیگر در طراحی سیاستهای خود در حوزه یا حوزههای موضوعی، قابلیتها، توانمندیها و ابزارهای دو بازیگر دیگر را برای تاثیرگذاری بر این سیاستها در نظر بگیرند. در مطالعات جدید حتی این شرط که هر سه بازیگر از توانمندی لازم برای تاثیرگذاری بر محاسبات دو بازیگر دیگر برخوردار باشند نیز با چالش مواجه شده است. این مفهومبندی در مطالعه روابط آمریکا - چین – نیوزیلند و آمریکا – چین – تایوان به کار گرفته شده است. نویسندگان در این مقالات تاکید کردهاند که این مدل را برای تبیین پویاییهای بنیادین و درهمتنیده روابط این بازیگران و نه بهعنوان مدلی برای تبیین روابط متقارن میان آنان به کار بستهاند، نکتهای که در موضوع مورد بررسی در مقاله حاضر نیز واجد اهمیت است. به دیگر سخن هدف اصلی از کاربست الگوی مثلث راهبردی، تبیین پویاییهای بنیادین روابط ایران و چین و درهمتنیدگی آن با سیاستها و کنشهای ایالاتمتحده است.
مثلثهای استراتژیک میتوانند در ابعاد جهانی و منطقه شکل گیرند. مثلث آمریکا – چین - شوروی نمونه جهانی چنین ساختاری بود. مثلث استراتژیک چین – کرهشمالی - آمریکا را میتوان نمونه منطقهای چنین ساختاری محسوب داشت. دیگر آنکه برخلاف مثلث قدیمی آمریکا – چین - شوروی که بر بنیان توانمندی هستهای، تقارن قدرت و برخورداری از موقعیت قدرت بزرگ در نظام بینالملل شکل گرفته بود، در مثلثهای پساجنگ سرد سایر چهرههای قدرت، بهویژه قدرت اقتصادی - تجاری و دیپلماتیک اهمیت یافتهاند و تا حدودی از اهمیت قدرت نظامی کاسته شده است. مثلثهای جدید در محیط جهانی یا آنچه جهانی شدن سیاست نامیده شده شکل میگیرند؛ محیطی که نهادهای بینالمللی بیندولتی و نهادهای غیردولتی نقش بسیار مهمتری درمقایسه با دوره جنگ سرد در آن ایفا میکنند.
اما مهمترین تفاوت مثلثهای جدید با مثلث استراتژیک جنگ سرد، روابط نامتقارن قدرت میان اعضای آن است. در دوره جنگ سرد، مثلث استراتژیک آمریکا – چین - شوروی بر بنیان قدرت نظامی و بهویژه تسلیحات هستهای شکل گرفت و طرفین بهشدت به حفظ تقارن و توازن حساسیت نشان میدادند. اما در مثلثهای استراتژیک پساجنگ سردی، روابط قدرت نامتقارن است. آمریکا هنوز تنها ابرقدرت اقتصادی و نظامی سیاست بینالملل پساجنگ سرد است و همین امر مثلثهای پساجنگ سردی را نامتقارن کرده است.
با دقت در سیر روابط ایران و چین در دوره مدرن میتوان مدعی شد که متغیر ایالاتمتحده بهعنوان کلیدیترین بازیگر نظام بینالملل و برخوردار از روابطی پیچیده و دگرگونشونده با دو کشور مورد بحث، در شکلدهی به مسیر این رابطه نقش کلیدی داشته است. به بیان دیگر همانگونه که اشاره شد، روابط ایران و چین همواره سهجانبه بوده است. در دوره مورد بررسی این پژوهش، آمریکا بار دیگر به نقش سنتی خود در شکلدهی به این روابط بازگشته است. در ادامه نویسنده کوشیده بر چارچوب مفهومی، روند تحول در روابط ایران و چین در دوره پس از خروج آمریکا از برجام را مورد بحث قرار دهد.
2. مثلث رمانتیک و روند تحول در روابط ایران و چین
روابط ایران و چین در چهار دهه اخیر آشکارا از سیاستها و کنشهای آمریکا متاثر بوده است. روابط دو کشور به معنای واقعی در دوران مدرن، در متن نظام بینالملل دوقطبی و متاثر از نحوه توزیع قدرت در این نظام شکل گرفت. با پیروزی انقلاب کمونیستی در 1949 و آغاز جنگ سرد، چین در بلوک شرق قرار گرفت. از دیگر سو ایران بهگونهای فزاینده بهسوی بلوک غرب گرایش یافت. در آن هنگام نظام دوقطبی چنان متصلب بود که آزادی عمل کشورها را بهشدت محدود کرده بود.
در چنین فضایی ایالاتمتحده بهعنوان رهبر جهان آزاد یا آنچه کمونیستها اردوگاه سرمایهداری مینامیدند، پس از پیروزی انقلاب 1949، نه چین کمونیست بلکه دولت تایوان را بهعنوان نماینده مردم چین به رسمیت شناخت و کرسی این کشور در سازمان ملل متحد در اختیار دولت جیانکایشک که پس از شکست از کمونیستها در تایوان پناه گرفته بودند، باقی ماند. در این دوره که تا اوایل دهه 1970 تداوم یافت، ایران نیز از شناسایی چین کمونیست سر باز زد و همچون بسیاری دیگر از موتلفان ایالاتمتحده به حکومت تایوان بهعنوان نماینده ملت چین رسمیت بخشید. در این دوره اتهامزنیهای متقابل یکی از ویژگیهای روابط ایران و چین بود، اما منافع بنیادین دو کشور به دلایلی چون تعلق به مجموعههای امنیتی بسیار متفاوت، فاصله جغرافیایی و دامنه محدود کنش چین در سیاست بینالملل چندان با یکدیگر در تعارض نبود. به دیگر سخن الزامات ناشی از ائتلاف با آمریکا و شوروی مانع اصلی برقراری روابط میان دو کشور بود.
بنابراین میتوان گفت که در این دوره سیاستها و کنشهای ایالاتمتحده نقش اساسی در شکلدهی به نگرش و رفتار ایران در قبال چین کمونیست ایفا کرد. در آغاز دهه 1970، در پیامد دیپلماسی موسوم به پینگ-پنگ روابط چین و ایالاتمتحده برقرار شد. اندکی پس از توافق دو قدرت برای ازسرگیری روابط، ایران به تشویق ایالاتمتحده چین کمونیست را به رسمیت شناخت و روابط دیپلماتیک برقرار شد.
در اواخر دهه 1970 دو تحول کلیدی در ایران و چین رخ داد و زمینه را برای تثبیت مثلث رمانتیک بهعنوان یکی از متغیرهای کلیدی شکلدهنده به روابط ایران و چین فراهم آورد. انقلاب اسلامی نوعی چرخش استراتژیک در سیاست خارجی ایران پدید آورد؛ چرخشی که روابط ایران و آمریکا را دگرگون کرد. از دیگرسو برنامه اصلاحات و سیاست درهای باز در چین آغاز شد و زمینه را برای پایان انقلابیگری و گذار به سیاست خارجی توسعهگرا فراهم آورد. با این تغییرات روابط ایران و آمریکا خصمانه شد و روابط چین با آمریکا رو به گسترش رفت و بهتدریج نوعی وابستگی متقابل اقتصادی میان آنان شکل گرفت.
در این دوره مثلث رمانتیک بهتدریج به یکی از متغیرهای شکلدهنده به روابط ایران و چین بدل شد. اشاره شد مثلث رمانتیک در شرایطی شکل میگیرد که یکی از دولتها با دو دولت دیگر روابطی دوستانه داشته باشد و از دیگر سو روابط آنان با یکدیگر دشمنانه باشد. در چهار دههای که از وقوع انقلاب اسلامی میگذرد، روابط ایران و آمریکا همواره دشمنانه بوده است. از دیگر سو روابط چین با آمریکا و ایران در این دههها همواره سازنده و دوستانه بود. برنامه اصلاحات و سیاست درهای باز و تهدید شوروی زمینههای شکلگیری همکاری راهبردی میان چین و آمریکا در دهه 1980 را فراهم آوردند. با فروپاشی شوروی یکی از بنیانهای همکاری راهبردی میان آنان فرو ریخت، اما تداوم برنامه اصلاحات در چین و تداوم راهبرد کلان تعامل از سوی آمریکا در قبال چین، زمینه را برای گسترش همکاری راهبردی و مدیریت رقابت فراهم آورد.
در این دههها چین کوشید روابط خود با این دو دولت را گسترش دهد؛ از اختلافات و تعارضات آنان با یکدیگر بهره گیرد و حتی به گمان برخی، در روند حلوفصل اختلافات آنان با یکدیگر مانعتراشی کند. از دیگر سو ایالاتمتحده بهعنوان بازیگر سوم، بهگونهای فزاینده بر روند تحول در روابط ایران و چین تاثیر گذاشت. مخالفت این کشور با فروش موشکهای کرم ابریشم چین به ایران در دوره جنگ تحمیلی، مخالفت موثر با همکاری هستهای ایران و چین در دهه 1990 و مخالفتهای دوامدار با همکاری موشکی ایران و چین را میتوان بهعنوان نمونههایی از نقشآفرینی موثر آمریکا در شکلدهی به مسیر روابط ایران و چین برشمرد. در این قالب آمریکا از ابزارهای مختلفی ازجمله تحریم شرکتهای چینی، فروش تسلیحات به تایوان، اعمال فشار سیاسی بر چین برای متوقف یا محدود کردن همکاری این کشور با ایران یا ارائه مشوقهایی به آن کشور بهره گرفت.
سالهای 1384 تا 1392 را میتوان سالهای اوج نقشآفرینی مثلث رمانتیک در روابط ایران و چین برشمرد. از یکسو تنش و تعارض میان آمریکا و ایران اوج گرفت و از دیگر سو روابط همکاریجویانه چین با آمریکا و تعاملات این کشور با ایران گسترش یافت. چین بدل به مهمترین پنجره فرصت ایران برای مقابله با تحریمهای دولت اوباما شد و از دیگرسو در قالبهای دوجانبه و چندجانبه نقش مدیریتی یک قدرت بزرگ را در بحران هستهای ایران ایفا کرد. در این قالب چین در شورای امنیت سازمان ملل از یکسو در قالب همکاری با ایالاتمتحده به قطعنامههای تحریمی علیه فعالیتهای هستهای ایران رای داد و از دیگر سو با تعدیل برخی مفاد این قطعنامهها کوشید از شدت فشار بر ایران بکاهد و روابط دوستانه با این کشور را حفظ کند.
3. گذار به پیوند پایدار
با خروج دولت ترامپ از برجام، آمریکا از یکسو به نقش سنتی خود بهعنوان عامل محدودکننده روابط ایران و چین بازگشت و از دیگر سو با پایان تدریجی استراتژی کلان تعامل با چین، رقابت استراتژیک با این کشور را تشدید کرد. از همینرو مثلث استراتژیک چین – ایران - آمریکا در قالب پیوند پایدار احیا شد. اشاره شد که مثلث موسوم به پیوند پایدار در شرایطی شکل میگیرد که از یکسو دوستی و مودت بین دو دولت وجود داشته باشد و از دیگر سو روابط آنان با طرف سوم مبتنی بر دشمنی متقارن یا نامتقارن باشد. روشن است که مناسبات ایران با آمریکا در دوره پس از خروج برجام خصمانهتر شده است، تا جایی که برخی محققان، سیاست اعمالی دولت ترامپ در قبال ایران را تغییر رژیم میدانند. (Maloney, 2018)
اما این مثلث بدان دلیل جدید است که دولت ترامپ فشار بر چین را بهطور همزمان افزایش داد، در استراتژی امنیت ملی خود برای نخستینبار چین را بهعنوان یک چالش کلیدی تعریف و جنگ تجاری با چین را آغاز کرد. در دورههای گذشته، تنها ایران تحتفشار آمریکا بود و روابط دو ضلع دیگر مثلث در قالب تعامل قرار داشت. بنابراین مثلث استراتژیک هویت جدیدی یافت.
الگوی همکاری و رقابت چین و ایالاتمتحده که در دوره پساجنگ سرد همواره به این روابط شکل داده بود، متاثر از پیشرفت تغییر سیستمی در نظم بینالمللی به معنای تغییر توزیع قدرت و مدیریت نظم بینالمللی و استرس ساختاری ناشی از خیزش چین، نگرش حمایتگرایانه- تهاجمی دولت ترامپ به روابط با چین و اذعان طیف وسیعی از اندیشمندان روابط بینالملل در آمریکا به شکست استراتژی کلان تعامل با چین، به توازنسازی در برابر قدرت فزاینده این کشور و در برخی روایتها مهار آن، دگرگون شد. متاثر از این روند، چین به یکی از مهمترین موضوعات کارزار انتخابات 2016 آمریکا بدل شد. با به قدرت رسیدن دونالد ترامپ جنگ تجاری فراگیر میان دو کشور آغاز شد و رقابت راهبردی در سایر حوزهها نیز شدت یافت. آمریکا برای نخستینبار در دوره پس از جنگ سرد، در قالب سند استراتژی امنیت ملی سال 2017، رقابت قدرتهای بزرگ را بهعنوان عامل کلیدی تحول در سیاست بینالملل و چین را بهعنوان چالشگر کلیدی تعریف کرد. در این سند با صراحت بیان شده که استراتژی کلان تعامل در مقابل چین شکست خورده و این کشور قدرت، نفوذ و منافع آمریکا را به چالش کشیده و در پی فرسودن بنیانهای امنیت و رفاه ایالاتمتحده است. در این متن 33بار از چین نام برده شده است. در اغلب موارد بر چالشهای ناشی از خیزش این کشور برای موقعیت بینالمللی آمریکا و امنیت این کشور تاکید شده است. توانمندیهای نظامی گسترشیابنده این کشور، برنامه موشکی آن، سرقت مالکیت معنوی، تلاش برای شکلدهی به نظمی مخالف با منافع و ارزشهای آمریکایی، کوشش برای بیرون راندن آمریکا از ایندو - پاسیفیک، گسترش برنامه تسلیحات هستهای، ائتلافسازی با کشورهای درحالتوسعه علیه آمریکا، نظامی کردن دریای چین جنوبی، نفوذ فزاینده در اروپا بهعنوان حوزههای کلیدی چالش نام برده شده است.
علیرغم تفاوتهای اساسی رویکرد سیاست خارجی ترامپ و اوباما، استراتژی کلان تجدید توازن در آسیا پاسیفیک که در دوره اوباما طراحی و گامهای نخست آن برداشته شد، در دولت ترامپ تحتعنوان استراتژی ایندو-پاسیفیک و با تمرکز گستردهتر بر توازنسازی در برابر چین درحال ظهور تداوم یافت. به دیگر سخن، دیپلماسی امنیتی ایالاتمتحده در قبال چین یکی از معدود حوزههایی است که ترامپ تداومبخش سیاستهای اوباما بوده است. هردو وزیر دفاع دولت ترامپ نخستین سفر خارجی خود را به آسیا-پاسیفیک صورت دادند که نشانهای از تداوم اهمیت راهبردی توازنسازی در برابر چین است. افزون بر این ایالاتمتحده مقابله با قدرت نظامی فزاینده چین را بهعنوان یکی از دلایل کلیدی خروج از پیمان منع موشکهای میانبرد برشمرد و بلافاصله پس از خروج از این پیمان بر استقرار موشکهای میانبرد در آسیا تاکید کرد. بیش از 90درصد از زرادخانه موشکی چین را موشکهای میانبرد تشکیل میدهند. ایالاتمتحده امیدوار است به پیمانی جدید با چین و روسیه دست یابد و بدان واسطه توان موشکی چین را محدود کند و در صورت مخالفت چین با چنین پیمانی از آزادی عمل بیشتری برای توازنسازی در برابر قدرت فزاینده موشکی چین برخوردار شود. برخی محققان سرشناس چینی استدلال میکنند که ایالاتمتحده از سال 2017 چین را بهعنوان خصم استراتژیک این کشور تعریف کرده و رقابت راهبردی با این کشور را یکی از بنیانهای سیاست خارجی خود برشمرده است.
از دیگر سو تغییر سیاست خارجی بیسروصدای چین در دوره نسل پنجم رهبران و تلاشهای فزاینده این کشور برای ایفای نقش یک قدرت بزرگ در سیاست بینالملل، به تغییر الگوی سنتی حاکم بر این رابطه کمک کرد. چین ایده آرمانگرایانه «مدل جدید روابط میان قدرتهای بزرگ» را کنار گذاشت و بر مدیریت رقابت استراتژیک فزاینده با ایالاتمتحده متمرکز شده است.
با دگرگونی مثلث استراتژیک، کنش چین در برابر فشارهای فزاینده دولت ترامپ بر ایران بهتدریج تغییر کرد. این کشور بهصراحت از خروج آمریکا از برجام انتقاد کرد و بر تداوم روابط تجاری عادی با ایران تاکید کرد. رئیسجمهور چین در دیدار با مقامات ارشد ایران بر لزوم گسترش تعاملات راهبردی ایران و چین بدون توجه به تغییرات در شرایط بینالمللی تاکید کرد. این کشور در هماهنگی با روسیه مانع بهرهگیری ایالاتمتحده از ابزار شورای امنیت علیه ایران شد. افزون بر این، دولت چین فرصتهای مهمی برای تداوم روابط اقتصادی میان دو کشور، بهویژه در حوزه صادرات نفت فراهم آورد. در این دوره چین همچنان بهعنوان مهمترین خریدار نفت ایران باقی ماند، بخش مهمی از نفت فاقد مشتری ایران در مخازن این کشور ذخیره شد و چین به مهمترین بازیگر در دورزدن تحریمهای نفتی ایالاتمتحده علیه ایران، بهویژه پس از پایان معافیتهای نفتی بدل شد.
البته در این دوره مبادلات تجاری ایران با چین رو به کاهش گذاشت، شرکتهای بزرگ چینی همکاری با ایران را کاهش داده یا قطع کردند و مبادلات مالی میان دو کشور با دشواریهای بیشتری مواجه شد. در تحلیل این رخدادها از منظر بحث حاضر باید میان «منطق اقدام دولتها» و «منطق اقدام شرکتها» تفکیک قائل شد. برخلاف برخی تصورات رسانهای، منطق اقدام شرکتهای چینی با منطق اقدام دولت چین تفاوتهای مهمی دارد و بخش مهمی از این شرکتها را نمیتوان بهعنوان تابعی از دولت چین تعریف کرد. این شرکتها بر مبنای ملاحظات اقتصادی، منافع ناشی از حضور در بازار جهانی و نگرانی از مجازات ایالاتمتحده از حضور در بازار ایران چشم پوشیدند. این نگرانیها بهویژه پس از مجازات شدید شرکت هواوی توسط دولت آمریکا شدت یافت. بنابراین نمیتوان منطق اقدام شرکتهای چینی را به دولت این کشور تسری داد. به همین دلیل در دوره پس از خروج آمریکا از برجام، تعاملات سیاسی-امنیتی ایران و چین رو به توسعه بوده، اما روابط اقتصادی آنان که عمدتا متاثر از منطق اقدام شرکتهاست رو به کاهش گذاشته است.
گذار از مثلث رمانتیک به مثلث پایدار هنوز در مراحل آغازین قرار دارد. از همینرو نه میتوان مثلث رمانتیک را متعلق به گذشته روابط ایران و چین و موضوعی تاریخی برشمرد و نه میتوان از تثبیت مثلث پایدار سخن گفت. اما میتوان مدعی شد بهتدریج زمینههای بیشتری برای تثبیت مثلث پایدار در روابط ایران و چین فراهم میآید.
همانگونه که اشاره شد، تغییر سیستمی در نظم بینالمللی مهمترین نیروی شکلدهنده و احتمالا تثبیتکننده این مثلث خواهد بود. با پیشرفت تغییر سیستمی، احتمالا استرس ساختاری ناشی از خیزش چین بهگونهای فزاینده بر کلیت سیاست خارجی ایالاتمتحده و بر روابط این کشور با چین حاکم خواهد شد. افزون بر این چین بنا به منطق قدرت و نیز ضرورتهای ناشی از جهانیشدن منافع این کشور، تلاشهای گستردهتری را برای بازنویسی یا اصلاح قواعد حاکم بر نظم بینالمللی صورت خواهد داد؛ تلاشهایی که نقاط تعارض این قدرت در حال ظهور و تجدیدنظرطلب با ایالاتمتحده را افزایش خواهد داد.
دو استراتژی کلان ایندو پاسیفیک و ابتکار یک جاده، یک کمربند را میتوان نمادهای رقابت فزاینده چین و ایالاتمتحده بر سر قدرت و قواعد نظم بینالمللی دانست. آمریکا در قالب استراتژی کلان ایندو پاسیفیک میکوشد نقش مسلط خود در شکلدهی به قواعد نظم امنیتی و اقتصادی در این منطقه را تداوم بخشد، منطقهای که تاریخ قرن بیستویک در آن نوشته خواهد شد.
از دیگر سو چین درحال ظهور و تجدیدنظرطلب با طراحی و اجرای تدریجی مهمترین مگاپروژه تاریخ بشر، بهتدریج در حال قدرتنمایی در مناطق مختلف، بازنویسی قواعد نظم بینالمللی و بهنوعی چین محور کردن این قواعد است. آنچه از منظر پژوهش حاضر اهمیت دارد آنکه این رقابت احتمالا تا آیندهای قابل پیشبینی تداوم خواهد یافت. به دیگر سخن فارغ از تغییر رهبران، عوامل ساختاری مقوم و تشدیدکننده رقابت چین و ایالاتمتحده خواهند بود.
از دیگرسو دیوار بلند بیاعتمادی میان ایران و ایالاتمتحده با خروج این کشور، بلندتر نیز شده است. افزون بر این تنشهای ساختاری میان این قدرت منطقهای تجدیدنظرطلب و ایالاتمتحده در دوره ترامپ بهگونهای افزایش یافت که دو کشور تا آستانه جنگ پیش رفتند. ایالاتمتحده مهمترین نیروی نظامی ایران را تروریستی اعلام کرد و در پی قطع کامل صادرات نفت ایران برآمد. واکنشهای ایران به این اقدامات، خلیجفارس را در آستانه جنگ جدید قرار داد. در این دوره مقابله با هژمونیطلبی ایران پیوسته در مناظرات سیاست خاورمیانهای آمریکا تکرار شده و بهنوعی تشدید تقابل میان یک قدرت منطقهای تجدیدنظرطلب و در حال ظهور با قدرت بزرگی که بهطور فزاینده نگران از دست دادن موقعیت مسلط خود است را نشان میدهد.
استرس ساختاری ایالاتمتحده در پیامد خیزش چین رو به افزایش است و تاثیرات منفی بر روابط این کشور با چین خواهد گذاشت. این امر در مورد روابط ایران و آمریکا نیز در سطح منطقهای مصداق دارد. نگرانی این کشور از تلاشهای ایران برای نیل به هژمونی منطقهای و بازنویسی قواعد نظم در خاورمیانه بهعنوان مهمترین دلیل خروج از برجام برشمرده شد. نیروهای ساختاری شکلدهنده و تشدیدکننده تنش میان ایران و ایالاتمتحده احتمالا تا آیندهای قابلپیشبینی تداوم خواهند یافت.
تجدیدنظرطلبی بیشفعال ایران و چین از یکسو و تلاشهای ایالاتمتحده برای کند کردن روند تغییر سیستمی، رقابت راهبردی و تنش میان دو کشور با ایالاتمتحده را تداوم خواهد بخشید. گسترش و تعمیق این روند تاثیرات شدیدتری بر روابط چین و ایالاتمتحده، در مقایسه با روابط ایران و آمریکا خواهد گذاشت، زیرا چین تنها قدرت بزرگی است که از توان و تمایل به چالش کشیدن موقعیت مسلط ایالاتمتحده در پهنه سیاست بینالملل برخوردار است، درحالی که دامنه چالش ایران محدود به شامات است.
از همینرو احتمالا ایران به دلایل ساختاری و نه کارگزاری در آیندهای میانمدت نقشی مهمتر در تثبیت یا فروپاشی این مثلث خواهد داشت. پذیرش نقش منطقهای ایران و مشروعیتدهی به آن از سوی ایالاتمتحده در آیندهای میانمدت از امکانپذیری بیشتری در مقایسه با پذیرش نقش جهانی چین از سوی آمریکا دارد. از همینرو بروز نوعی شگفتی استراتژیک و فروپاشی این مثلث در پیامد بازتعریف مناسبات ایران و ایالاتمتحده وجود دارد، هرچند احتمال وقوع آن اندک است.
نتیجهگیری
تغییر الگوی حاکم بر روابط ایران و چین به مثلث پایدار، نوعی گسست در سنت روابط ایران و چین در دهههای اخیر پدید آورده است. اشاره شد که در دهههای اخیر متاثر از تداوم مثلث رمانتیک، چین از آزادی عمل قابلتوجهی در بهرهگیری از تنش ایران و آمریکا برخوردار بود. با شکلگیری مثلث پایدار آزادی عمل چین در فرآیندی تدریجی رو به کاهش خواهد بود و از دیگرسو نیاز این کشور به توازنسازی خارجی در برابر آمریکا افزایش خواهد یافت. در پیامد این روند، منطق اقدام چین در تعامل با ایران احتمالا بیش از گذشته ژئوپلیتیک خواهد بود، بدان معنا که این کشور به افزایش همکاری راهبردی با ایران بهعنوان نیرویی توازنساز در برابر ایالاتمتحده اولویت خواهد بخشید.
از دیگر سو با تداوم جنگ سرد میان ایران و ایالاتمتحده، پیوندهای ساختاری این کشور در حوزههای سیاسی، نظامی و اقتصادی با چین رو به گسترش و تعمیق خواهد بود. با گسترش پیوندهای سیاسی و نظامی، احتمالا شرایط برای ارتقای همکاری راهبردی میان دو کشور بیش از گذشته فراهم خواهد شد.
پینوشت:
1. متن کامل این مقاله در فصلنامه علمی-پژوهشی رهیافتهای سیاسی و بینالمللی منتشر شده است.
* نویسنده: محسن شریعتینیا، استاد دانشگاه شهید بهشتی