به گزارش «فرهیختگان»، جنگ چیزی نیست جز ادامه سیاست بهشیوهای دیگر. جنگ چیزی نیست جز تداوم عادی سیاست توسط وسیلهای دیگر.
کارل فن کلاوزویتس(1)
طرح عمومی مسائل علمی، تاریخی یا نظری، لابد گفتوگوی با عموم است و لابد بناست در ساحت عمومی موثر واقع شود. اما اگر مباحث مطرحشده قوت نظری نداشته باشند، اولا منجر به اغتشاش در فهم عمومی خواهند شد و ثانیا اگر بنا باشد که ملاک عمل و سیاست شوند، خدا رحم کند.
آقای دکتر روحانی ریاست محترم جمهور اخیرا در جلسه هیات دولت گفتهاند به این دلیل که اکثر مردم در زمان حکومت امام حسن(ع) خواستار صلح بودهاند، آن حضرت بهرغم مخالفت عدهای، صلح را برگزیدند چون اکثریت مردم چنین خواستهاند.
البته همینکه از موثق و مرجع فرض کردن ادعای عمرسعد و درس مذاکره گرفتن از روایت او از کربلا، به اقوال امام حسن(ع) بازگردیم، جای شکر دارد اما هنوز راه تا حرفی علمی و دقیق در باب جنگ و صلح و سیاست، باقی است. مواردی در باب این فرمایش جناب رئیسجمهور باید دانسته و ذکر شود از این قرار:
1. معنایی دیگر از «صلح» و شرط تحقق آن
در ادبیات کلاسیک علومسیاسی گاه با صلح بهمعنای ارزش اخلاقی یا دینی مواجهیم اما از رنسانس به اینسو، سیاست و قدرت دیگر با ارزشهای دینی و اخلاقی سروکار ندارند. در عرصه سیاست بینالملل، محاسبه «هزینه-فایده»(2) جای ارزشهای دینی و اخلاقی را گرفته است و «توازن قدرت در میان دولتها» است که موجب صلح میشود نه موافقت مردم یک کشور با صلح. پس باید توجه داشت که مساله صلح تحول مفهومی یافته و اساسا صلحی که در زمان امامحسن(ع) مطرح بوده با آن مفهومی که از صلح هماکنون در روابط بینالملل رایج است، تفاوتی ماهوی دارد.
در قدیم صلح بهطور کلی به چند روش میسر بود. جنگیدن و وادار کردن طرف مغلوب به پذیرش صلح، خود یکی از راههای رسیدن به صلح دانسته میشد که به صلح رومی معروف است. در این وضعیت طرف پیروز یا مجموعهای از قدرتهای بیطرف، شرایطی را بهعنوان شرایط صلح تنظیم میکردند که معمولا بهنفع طرف پیروز بود. منازعه بری یا بحری، اینگونه خاتمه مییافت و امتیازاتی به طرف پیروز داده میشد. اما امروزه دیگر جنگ منحصر به جنگ بری و بحری یا جوّی نیست. جنگ بری و بحری و جوّی تاحدودی مذموم تلقی میشود و متجاوز آن تاحدودی مشخص است البته نه همیشه. تمام صورتهای جنگ مستقیم نیستند و ممکن است کشور یا گروه نظامی ثالثی، به نیابت از یک کشور وارد جنگی نیابتی شود. جنگهای امروزی گستردهترند و محدود به زمین و دریا یا آسمان نیستند و ایبسا نیازی نباشد که متجاوز حتی هزینههای جنگ بری و بحری و جوّی و... را تقبل کند و نیز در فضای افکار عمومی گناهکار نشان داده شود. با هزینهای اندک و در فضای -بهاصطلاح- رقابت میان دولتها، میتوان با علم سیاست -که بهقول کلاوزویتس در امتداد جنگ است- منافع قابلتوجهی کسب کرد بدون آنکه حتی یک گلوله شلیک شده باشد و یا آنکه متجاوز در افکار عمومی مجرم شناخته شده باشد.
2. معنایی وسیعتر از «جنگ»
دنیای جدید دنیای رقابت است، رقابت اقتصادی، سیاسی، سایبری، اطلاعاتی، علمی و... برقرار است اما مشکل آنجاست که رقابت همیشه عادلانه نیست.
در دوره مدرن و مابعد آن، دیگر دوگانه جنگ در مقابل صلح، مانند گذشته جدی نیست. جنگ از صلح قابل تفکیک نیست یعنی اصلا چنین دوگانهای در کار نیست. جنگ و صلح هردو تاکتیکند و آنچه ضامن اجرای آنهاست، حسابگری و سنجش هزینه-فایده بر مبنای سیاست مدرن است و نه اخلاق یا ارزشهای دینی. بهعلاوه نهفقط نظامیگری بلکه تمام عرصهها، عرصه جنگ و صلح است. اگر جنگ و صلح را صرفا تاکتیکهایی ببینیم، و زمین منازعه را با تمام گستردگیاش درنظر آوریم، خواهیم دانست که موازنه قدرت صرفا به عرصه نظامی محدود نیست و اگر در عمده عرصهها قدرتی در کار نباشد، موازنه قدرت و صلحی هم در کار نخواهد بود. اما همچنان در میان مسلمین و آنها که پایبند ارزشهای دینی و اخلاقی هستند نیز کسانی پیدا می شوند که چندان با نظرگاه مدرن آشنایی ندارند و گمان میکنند که میتوان در صلح و آرامش زیست و عضوی آرام و سربهراه در جامعه جهانی بود. این نوعی غفلت از اوضاع بینالملل و وضع سیاست جدید است. اصلا در این شرایط صحبت از صلح آیا معنادار است؟ یعنی آیا صلح -بهمعنی آتشبس در غالب عرصههای نزاع- در دوره مدرن امکان دارد؟
بیجا نبود که کانت در بخش اول کتابش با نام «بهسوی صلح جاودان»، در اصل سوم، میگوید که ارتشهای کشورها باید بهمرور زمان منحل شوند و آن را شرط صلح جاودان میشمرد کانت البته هنوز با گسترش علم و دستاندازی بشر به تمام حوزهها و عرصهها آشنا نبود وگرنه لابد حکم میداد که تمام کشورها در تمام حوزهها باید یکسانسازی و استاندارد شوند تا جنگی درنگیرد و صلحی ابدی برقرار شود. شاهد اینکه او در زمینه اقتصادی نیز مقروض شدن کشورها به یکدیگر را مذموم میدانست یعنی آن را هم بهنحوی برهمریختن توازن قدرت تلقی میکرد. کانت هشدار میداد که با گسترش تسلیحات نظامی در یک کشور دیگر کشورها نیز تشویق میشوند که قوای نظامی خود را تقویت کنند. گویا او از استعمار و colonialism یعنی از واقعیتهایی که امروز برای ما آشکار است چیزی نمیدانست اما نیک میفهمید که دخالت یک کشور در امور سایر کشورها ممکن است و این نیز نحوی برهمریختن صلح است. صلح ابدی و جاودان کانت البته صلحی است متزلزل که بر توصیههای اخلاقی غیردینی استوار است و اقتضائات زندگی آسوده و آرام دائمی را فرض چنین صلحی دانسته است. بههرحال او گمان میکرد که از بین بردن تفاوتها و یکسانشدن کشورها در حوزههای شاخص آن روزگار، میتواند ضامن صلح باشد و اگر میدانست که زمینه جنگ و صلح از کران تا به کران است، لابد حکم میداد که در آن زمینهها هم کشوری بر کشور دیگر برتری نیابد. این صلحجویی البته بهقول نیچه، پوسته خوبی است تا دیگران سلاح را زمین بگذارند و اهل نهانروشی و کینتوزی از پشت بر ایشان خنجر کشیده و مسلط شوند. بههرحال مسلم است که طرح صلحی که کانت از آن صحبت میکرد نهتنها مورد استقبال قرار نگرفت و محقق نشد بلکه بهعکس کشورها تجهیزات نظامی خود را ضامن صلح دانسته، موازنه قوا مدار صلح تلقی شد و نه کنار گذاشته شدن نیروی نظامی.
3. تجاهل یا سیاستورزی سادهانگارانه
طرح دوگانههایی مثل دوگانه «جنگ/صلح» یا دوگانه «جنگ/مذاکره» یا دوگانه «دلار هزار تومانی/دلار پنج هزار تومانی» طرحهایی فاقد پیچیدگی و در اصل «سادهسازی امر پیچیده سیاست» است. در این شرایط که جنگ در تمام ساحات انسانی از جمله اقتصادی، فرهنگی، علمی و... برقرار است و درحالی که نظریههای مطرح در مورد صلح، کارایی و کارآمدی لازم برای برقراری روابط دوستانه و مبتنیبر احترام متقابل و رعایت حقوق دیگران را ندارند ارجاع به صلح و مدارا و اتباع از نظر عموم در باب صلح، چه معنایی دارد؟ آیا نشانی از «دانش سیاسی»، «تجربه سیاسی» یا «سیاستورزی در حوزه عمومی» در این سخنان میشود یافت؟ اگر این سخنان صادقانه باشند، آیا نشان از سادهانگاری و ناآشنایی با سیاست ندارند؟ چه صادقانه باشند چه نباشند، اگر جدی گرفته شوند و موثر واقع شوند آیا به خوابزدهکردن مردم و «گرفتاری سیاست عمومی در دوگانههای بیمعنی» منجر نخواهد شد؟ آقای رئیسجمهور با ما مردم از چه صحبت میکند؟ اما فاجعهبارتر آن است که ایشان خود به این سادهانگاری باور داشته باشد و مبنای سیاست خارجی خود را بر همین طرز تلقی از صلح و جنگ بنا کرده باشد و همچنان در این فرصت باقیمانده بخواهد که با همین طرز تلقی کار سیاست خارجی را به پیش ببرد. عجیب نیست که ایده اصلی ایشان در سیاست خارجی و برجام، به نتایج ملموس امروزی منجر و منتهی شده است.
پینوشتها:
1. هاوارد، مایکل، کلاوزویتس و نظریه جنگ، ترجمه غلامحسین میرزا صالح، تهران: طرح نو، 1377، ص۶۹.
2. آن هم نه حتی هزینهها و فواید اخروی یا ترجیحاتی که دین به آن حکم میکند بلکه هزینه و فایده پوزیتیویستی و تحصلی و برمبنای عقل طبیعی.
* نویسنده: عباس بنشاسته، محمد علیبیگی،گروه اندیشه