به گزارش«فرهیختگان»، اسمــش هـــم جالــب اســـت و کنجکاوبرانگیز. شروعش کمی سخت اما در ادامه آنقدر جذاب میشود که مخاطب نمیتواند کتاب را زمین بگذارد و 600 صفحه آن را با علاقه دنبال میکند.کتاب «امپراتوری پنبه» قرار است از سرمایهداری بگوید، از سرمایهداریای که بر جهان سیطره انداخته است و زندگی مردم را تحتتاثیر قرار داده، امپراتوری پنبه، در یک مقدمه و 14 فصل، به روند صنعتی شدن پنبه و اثرات آن بر جهان، خصوصا جهان سرمایهداری پرداخته است. اسون بکرت، نویسنده این کتاب، مورخ و استاد دانشگاه هاروارد، متخصص تاریخ قرن نوزدهم و تاریخ جهانیشدن است. او در این اثر با تمرکز بر اقشار کمتر دیدهشده در تاریخ به اثرات آنها بر جامعه و انسانیت میپردازد. ضمن اینکه کتاب، با نشان دادن ابعاد پنهان یک موضوع به ظاهر کماهمیت سراغ منازعات انسانی رفته است. درحقیقت اسون بکرت در این کتاب افقی جهانشمول دارد و با نشان دادن اهمیت پنبه و روند صنعتی شدن آن، به مسائلی پرداخته است که تاکنون کسی آن را ندیده یا نخواسته ببیند.
یکی از مهمترین این مسائل، سرمایهداری جنگ است. سرمایهداری جنگ، شکل واقعی سرمایهداری است؛ بدوی، خشونتبار و ضدانسانی. چیزهایی که طی این سالها در تغییر سرمایهداری دیدهایم در واقع پوستهای است در پنهان کردن آنچه به کام مردم تلخ است. در این گزارش بخشهایی از اثر را بازخوانی میکنیم تا ببینیم که چرا نویسنده به سمت نوشتن این کتاب رفته است؟
امپراتوری پنبه چه میگوید؟
اسون بکرت، استاد تاریخ دانشگاه هاروارد در کتاب معروفش «امپراتوری پنبه؛ یک تاریخ جهانی» سعی دارد چشمان ما را به ریشه سرمایهداری و تاریخ شکلگیری آن باز کند و قرائتی از تاریخ را به اثبات برساند که به زعم وی پیوندی ناگسستنی با «پنبه» دارد. بکرت تعصب زیادی روی کتابش دارد و خودش به خوبی آن را معرفی و از نتیجه کارش دفاع کرده است. بیش و پیش از هرگونه معرفی و توضیحی خواندن حرفهای خود بکرت سودمند است.
با هم بخشهایی از ترجمه این کتاب را که از صفحههای متفاوتی از کتاب دستچین شده، مرور میکنیم.
نویسنده در اوایل کتاب در معرفی رویکرد و محتوای کتابش مینویسد: «این کتاب میخواهد با نگاه به گذشته سرمایهداری، تاریخچه سرمایهداریای را که امروز بر جهان حاکم است، توضیح دهد. برخلاف آنچه پیشتر درباره تاریخ سرمایهداری نوشتهاند، کتاب امپراتوری پنبه، بنا ندارد بهدنبال توضیح مساله تنها در یک نقطه از دنیا باشد. این کتاب، سرمایهداری را از تنها راهی که میتوان آن را فهمید، میفهمد: در یک قاب جهانی. هسته اصلی تحول بزرگ سرمایهداری جنبش و گردش سرمایه، مردم، کالا و مواد خام در سراسر جهان است و ارتباط و اتصالی که به سبب سرمایهداری میان بخشهای دورافتاده از هم در دنیا شکل گرفت و این شاکله اصلی این کتاب است.»نویسنده در بخش دیگری از کتاب در مورد آنچه میخواهد بگوید گفته است: «کتاب امپراتوری پنبه، ادعاهای هیجانانگیزی را که مدعی کشف مرحله جدیدی در تاریخ سرمایهداریاند، به چالش میکشد. این کتاب نشان میدهد که سرمایهداری از آغاز شکلگیری آن جهانشمول بوده و این پیکربندی سیال و فضایی اقتصاد جهانی یک ویژگی مشترک از سیصد سال اخیر تا امروز بوده است. این کتاب همچنین استدلال میکند که در اغلب زمان تاریخ سرمایهداری، روند جهانیسازی و نیاز به دولت - ملت، آنطور که اغلب باور میشود، یک مساله متضاد نبوده بلکه این دو متقابلا یکدیگر را تقویت کردهاند...با تمرکز بر یک کالای خاص (پنبه) و رصد و ردیابی چگونگی کشت، حملونقل، تامین مالی، تولید، فروختن و مصرف آن میتوانیم ارتباط بین مردم و مکانهایی را مشاهده کنیم که بهخاطر سیر مطالعه محدودشده در مرزهای ملی در حاشیه ماندهاند. بهجای تمرکز بر تاریخ یک رویداد خاص، مثل جنگ داخلی آمریکا یا مکانی خاص، مانند کارخانه پنبه در اوزاکا یا گروهی خاص مانند بردگان پنبهکار هند غربی یا فرآیندی خاص مثل فرآیند تبدیل کشاورزان روستایی به کارگران مزدبگیر صنعتی، این کتاب از بیوگرافی یک محصول بهعنوان یک پنجره استفاده میکند؛ پنجرهای به بعضی از مهمترین سوالاتی که میتوانیم در مورد تاریخ جهان بپرسیم و به بازتفسیر یک تاریخ با پیامدهای عظیم بپردازیم: تاریخ سرمایهداری.»بکرت درباره اینکه چرا پنبه را تا این حد مهم میداند، مینویسند: «پنبه یکی از معدود کالاهای ساختهشده به دست انسان است که هر کجا در دسترس است و این خود هم گواهی بر سودمندی و فایده پنبه و هم گواهی بر افزایش اعجابآور سرمایهداری در تولید و مصرف انسان است. یک کمپین تبلیغاتی اخیرا در آمریکا جمله خیلی دقیقی را بهعنوان شعارش انتخاب کرده است: پنبه الیاف زندگی ماست».
و در جای دیگری مینویسد: «همزمان که جهان مدرن پا به سن میگذاشت، پنبه بر تجارت جهانی مسلط شد. کارخانههای پنبه بالاتر از هر نوع تولیدی دیگر در آمریکای شمالی و اروپا برجسته شدند. رشد و تولید پنبه در بیشتر سالهای قرن نوزدهم بر اقتصاد آمریکا مسلط بود. در صنعت پنبه بود که شیوه جدیدی از تولید ایجاد شد. کارخانه خودش اختراع صنعت پنبه بود. صنعت پنبه همچنین مبدع و عامل ارتباط میان کشتزارهای بردهداری در آمریکا و تولید در اروپا بود.»این استاد تاریخ آمریکایی در تبیین تاثیر پنبه بر سرمایهداری صنعتی توضیح میدهد که: «وقتی که جهان مستعمره به تامینکننده مهم مواد خام و یک بازار مهم برای محصولات صنایع تولیدی تبدیل شد (برای مثال تا 60 درصد کالاهای پنبهای صادراتی بریتانیا به هند و شرق دور میرفت)، سرمایهداری صنعتی شکل تازهای به خود گرفت و دولتها با اهرمهای سیاسی کنترل مناطق تامینکننده مواد خام و بازارها را به دست گرفتند.»اسون بکرت معتقد است پنبه دوران جدیدی از تاریخ بشر را رقم زده است: «پنبه، درحالی که در عصر کارخانههای آهن و فولاد و مواد شیمیایی و ماشینآلات الکتریکی به وضوح در اقتصاد جهانی کماهمیتتر میشد، با یک تغییر بزرگ جغرافیایی، خبر از دوره جدیدی از سرمایهداری جهانی میداد.»وی حتی تصورات ما را از تاریخ سرمایهداری اینگونه به چالش میکشد: «ما خیلی وقتها، بهخاطر میل و اشتیاقمان برای ساختن یک سرمایهداری شریف و پاکیزه، ترجیح میدهیم که واقعیت بردهداری، سوءاستفاده و استعمار را از حافظه تاریخ پاک کنیم. ما تمایل داریم تا سرمایهداری صنعتی را یک امر مردانه عنوان کنیم درحالی که اتفاقا این نیروی کار زنان بود که تا حد زیادی امپراتوری پنبه را ایجاد کرد. پایه و اساس بیشتر زندگی معاصر ما را سرمایهداری شکل داده است. سرمایهداری نهفقط از منظر اقتصادی و مادی که عمیقا بهصورت احساسی و ایدئولوژیک زندگی ما را تحتتاثیر قرار داده است. گاهی وقتها نادیده گرفتن حقایق تلخ سادهتر است.» اسون بکرت از نوعی از سرمایهداری حرف میزند که خود آن را سرمایهداری جنگ مینامد: «ما معمولا وقتی از سرمایهداری، حداقل آن مدل جهانیاش، سخن میگوییم، در ذهنمان به نوعی تولید انبوه که از آغاز ۱۷۸۰ میلادی با ظهور انقلاب صنعتی پدید آمد فکر میکنیم. اما سرمایهداری جنگ که از قرن شانزدهم شروع به رشد کرد، خیلی زودتر از ماشینها و کارخانهها پدید آمد. سرمایهداری جنگ نه از دل کارخانهها که از میان زمینهای کشاورزی شکوفا شد.
این چیزی نبود که با ماشینی شدن به وجود بیاید، بلکه پیش از آن با سلب مالکیت زمینها و بهرهکشی شدید نیروی کار در آفریقا و آمریکا شکل گرفته بود. از آن سلب مالکیتها، ثروتها و دانشهای جدیدی پدید آمد که باعث قدرتمند شدن نهادها و بنگاهها و دولتهای اروپایی شد و این تمام پیششرطهای حیاتی برای توسعه اقتصادی فوقالعاده اروپا در قرن نوزدهم و فراتر از آن بود.خیلی از مورخان، این دوره را سرمایهداری «تجار» یا سرمایهداری «تجارتی» نامگذاری کردهاند، اما «سرمایهداری جنگ» عبارتی است که خلوص و خشونتی را که با گسترش امپراتوری اروپایی پیوند خورده است، بهتر توضیح میدهد. سرمایهداری جنگ، این دوره مهم اما کمتر شناختهشده در توسعه سرمایهداری، خود را در یک مجموعه همیشه در جابهجایی و با روابطی که دائما در حال تغییر بودند آشکار کرد. در بعضی جاهای دنیا، سرمایهداری جنگ گاهی تا پایان قرن نوزدهم به طول انجامید.»
وی اضافه میکند: «سرمایهداری جنگ پایه و اساس چیزی شد که از آن سرمایهداری آشنای صنعتی تکامل یافت، سرمایهداریای که با قدرت دولتها و تشکیلات عظیم اداری، نظامی و قضایی و با ظرفیتهای زیربنایی عظیم شناخته میشود. در ابتدا سرمایهداری صنعتی بهصورت تنگاتنگی با بردهداری و سلب مالکیت زمینها مرتبط ماند، اما از آنجایی که نهادها و سازمانها به مرور در همه زمینهها، از حقوق کارگران گرفته تا حق مالکیت، قدرت یافتند، شکل جدید و متفاوتی از ادغام کار، مواد خام، بازارها و سرمایه در بخشهای بزرگی از جهان ایجاد شد.»مولف در اثبات این نظریه که امپراتوری پنبه تاریخ جهان مدرن را شکل داده است، مینویسد: «در اغلب موارد، آزادسازی بردهها و ظهور امپریالیسم جدید دست در دست هم و در کنار هم رخ میداد. بردهداری تبدیل به نیروی کار آزاد شد، حاکمیت محلی جای خود را به دولت-ملتها و امپراتوریها داد، راهآهن جای خر و شتر را گرفت و سرمایهداری جنگ تبدیل به انقلاب علمی کشاورزی شد و همه اینها توسط استعمارگرانی انجام میشد که از تجربیات کسبشده از سرمایهداری صنعتی بهره میبردند. دولتها ثبات، سلطه نظامی، زیرساختها و حقوق مالکیت بر زمینها را به ارمغان آوردند و همزمان که این دولتها شبکههای جهانی را تشکیل میدادند، شبکههای جهانی هم در عوض به قدرتمندتر شدن دولتها کمک میکردند.»نویسنده کتاب «امپراتوری پنبه؛ یک تاریخ جهانی» در آخرین جملات اینگونه کتابش را تمام میکند: «انقلاب سرمایهداری بهطور دائم در حال دوباره ساختن دنیای ماست؛ درست مثل دنیای کارخانهها که بهطور دائم در حال ساختن چیزهای جدید است. شاید این رویای خام روزی به تحقق بپیوندد.»
نویسنده: حاتم ابتسام، ویراستار و دبیر بخش داستان انتشارات کتابستان معرفت
وقتی از تاریخنگاری مسالهمحور حرف میزنیم، از چه حرف میزنیم؟
نگاهی به کتاب «امپراتوری پنبه؛ یک تاریخ جهانی»
از اهم دعواهای تاریخی دعوای جایگذاری تاریخ است. هنوز که هنوز است بر سر اینکه تاریخ علم است یا دانش، معرفت و آگاهی است یا فن و حرفه؛ بحث مفصل است و هیاهو جاری. همچنان دو اندیشه طرفداران پروپاقرص خودش را دارد و هر کدام دلایل مسموعی میآورند. دستهای تاریخ را صرفا معرفتی میدانند که با دانستن آن تجربهای بهدست میآوریم. دستهای با مثال مدعیاند که تاریخ و تاریخنگاری علمی است مبتنیبر علوم دیگر و اینگونه باید آن را علم دانست. علوم شناختی، علوم فنی و علوم آزمایشگاهی کمککار تاریخنگارند. پس آنچه تاریخنگار به دست میدهد، علم است. آنچه کمی این نزاع را کمرنگتر و حرف دو طرف را تا حدی تایید و نظر جدیدی را خلق میکند، روشهای نوین تاریخنگاری است. از ابتدا آنچه در تاریخنگاری مطرح بوده، نگارش احوال و روزگار حکومتها و سیاستمداران است که به آن تاریخ سیاسی میگویند؛ همانی که معروف است فاتحان مینویسندش. در این میان گاهی لابهلای تاریخنگاریها به مردمان و اجتماع هم نظری انداخته شده و تاریخ اجتماعی جاهایی خودی نشان داده است.
بیشک تاریخ سیاسی نقش پررنگتری داشته و تاریخ اجتماعی سن کمتری دارد. این روزها «تاریخنگاری مسالهمحور» رویکردی است که مورخان را به خود مشغول داشته است و میتوان با خیال راحتتری نتیجه آن را علم دانست. رویکردی که در آن مورخ تاریخ را از زاویه مسالهای خاص بازخوانی و بازبینی میکند و به کمک روشهای تحلیلی و فرامتنی قرائتی جدید از گذشتهها بهدست میدهد. این روزها انتشارات کتابستان معرفت کتابی را به بازار عرضه کرده که ترجمهای است از کتاب «Empire of Cotton: A Global History» به قلم مورخ شهیر معاصر «اسون بکرت». بکرت تاریخدان آمریکایی و استاد کرسی لارید بل در دانشگاه هاروارد است و آثاری انتقادی درباره امپریالیسم و ریشههای تاریخی آن به رشته تحریر درآورده است. این کتاب کوششی ناب از بکرت است که تاریخ را از زاویه پنبه و فراز و فرود آن را با لحنی نقادانه روایت کرده است. این کتاب که با ترجمه روان و تحسینبرانگیز «هاتف خالدی» به طبع رسیده است، بهصورت مسالهمحور تاریخ استعمار را از دریچهای گیاهی بررسی کرده و ماحصل کار نگاهی صریح به موضوعی مهم به نام پنبه و تأثیرات اجتماعی و اقتصادی آن در قرن 19 و 20 است. این کتاب مثال روشنی است از تاریخنگاری مسالهمحور که مورخ بر اساس آن تاریخ را با خوانشی جدید روایت کرده است؛ روایتی حیرتانگیز که حتی استعمارگری و صنعتیشدن اروپا را مولود پنبه میداند و بهخوبی آن را ریشهیابی میکند و تصویری جدید از حیات بشر پیش چشم میآورد. این کتاب میتواند راهنمای خوبی برای نوآموزان تاریخ باشد تا بدانند که چطور میتوان تاریخ را از صرف معرفتی تجربهافزا وارد ساحت علم و رویکردهای نقادانه کرد و از آن علم به معرفت بشر افزود؛ اینکه نگاه نقادانه هم به آن اضافه شود، احوال روزگار ماست که با دیده تردید به بنمایههای خود نگاه میکنیم و این کتاب این نگاه را تغذیه میکند. «امپراتوری پنبه، یک تاریخ جهانی» سعی کرده با رویکردی غیرجانبدارانه از زبان دانشمندی که خود تحصیلکرده و زیسته غرب و فضای سرمایهداری است، روایتهای تاریخی را به چالش بکشد.
خواندن این کتاب به کسانی توصیه میشود که میخواهند ارزیابی بهتری از سازههای دنیای امروز داشته باشند.
نویسنده: هاتف خالدی، مترجم کتاب «امپراتوری پنبه»
یک حاشیه به نام پنبه؛ یک اصل به نام سلطه!
امپراتوری پنبه؛ نامی که در ابتدا عجیب و متناقض بهنظر میرسد. پنبه در کنار واژه امپراتوری در نگاه اول چندان بامسما نیست. یکی از دوستان بعد از دیدن نام کتاب از من پرسید آیا واقعا در این عنوان، پنبه همان پنبهای است که روی زمینها کشت میشود یا استعاره از چیز دیگری است؟ پاسخ اما همان پنبه واقعی است. همان پنبهای که هزاران سال در چین و هندوستان و بعدها در کارائیب و مکزیک و سرتاسر دو آمریکا و بخشهایی از اروپا در فرانسه و آلمان و نواحی جنگلهای سیاه کشت شد. یک گیاه کوتاه و بتهای با ساقههای خاردار که در انتهای هرساقه غنچهای سفیدرنگ از میان گلبرگهای خشک خودنمایی میکند؛ غوزههای سفیدی که تاریخ جهان را پیش از انقلاب صنعتی و تا قبل از قرن ۱۶ میلادی تغییر داد. درواقع نزدیک به ۹۰۰ سال از سال ۱۰۰۰ تا ۱۹۰۰ میلادی، پنبه مهمترین صنعت تولیدی بشر بود. اگرچه امروز صنایع بزرگ دیگری روی کار آمدهاند، اما صنعت پنبه هنوز هم بهعنوان یک صنعت بزرگ که میلیونها نفر در آن کار میکنند، برای انسان مهم و حیاتی است. این صنعت آنقدر همهجا گیر است که در سال ۲۰۱۳ حداقل ۱۲۳ میلیون عدل پنبه (هر عدل پنبه حدودا ۱۸۰ کیلوگرم است) در جهان تولید شد.
باورش سخت است اما درخلال همه این سالها پنبه برای بخشهای بزرگی از زمین در اروپا و اوراسیا ناشناخته بود. طوری که اروپاییان در سرزمینهایی که امروز به نام آلمان شناخته میشود با دیدن پنبه آن را گیاه گوسفند خواندند؛ گیاهی که از آن پشم گوسفند زاییده میشود. تا سال ۱۷۰۰ تولید پنبه و منسوجات پنبهای در سلطه تمام و کمال هندوستان و چین بود اما تا انتهای قرن همهچیز تغییر کرد. سرمایهداران و دولتهای اروپایی با سرعتی شگفتانگیز مرکز صنعت جهانی پنبه را جابهجا کردند و با استفاده از موقعیت خود یک انقلاب صنعتی را رقم زدند و چین و هند را به تابعیت خود در آوردند. اروپا بعدتر با بهرهگیری از صنعت پویای پنبه خود صنایع دیگری را هم ایجاد کرد و پنبه بهعنوان سکوی پرتاب برای یک انقلاب بزرگ شد. پنبه ناگاه منشا و ریشه دنیای مدرن، صنعتیسازی، رشد سریع و ادامهدار اقتصادی قدرتها و افزایش چشمگیر تولید و نابرابری گیجکننده اقتصادی و اجتماعی در جهان ما شد. تاریخدانان، دانشمندان علوم سیاسی و اجتماعی درطول چنددهه از زوایای مختلف تلاش کردند که بفهمند این «واگرایی بزرگ» چطور اتفاق افتاد. این کتاب از یک منظر حاشیهای اما جهانی، برای نخستینبار به این موضوع میپردازد و تلاش میکند نشان دهد اروپاییها چگونه قدرت سرمایه و دولت را در اتحاد با خشونتی غیرقابل وصف بهخدمت گرفتند تا آن مجتمع جهانی را بر پایه سرمایه، مهارت، روابط، شبکه و سازمانها و نظامهای مالی و اداری بنیان بگذارند.
در این کتاب با اصطلاحی جدید آشنا میشویم: «سرمایهداری جنگ» و این همان چیزی است که دنیای صنعتی امروز بر آن سوار شده است. یک پیشدرآمد خونبار از ظهور سرمایهداری جهانی که با کشتار، غارت، سلب مالکیت اراضی و به بند کشیدن انسانها همراه شد؛ آغاز انباشت ثروت و قدرت در مجموعه نهادها و دولت-ملتهایی که تا امروز بر جهان ما فرمانروایی میکنند. فتح سرزمینها و به اسارت گرفتن میلیونها انسان در قاره آفریقا و کوچ اجباری آنها به آمریکا برای کار روی مزارع پنبه پایان ماجرا نبود. اروپا در آن سوی آبهای اقیانوس اطلس، با استفاده از پنبههای تولیدشده توسط بردهها، چرخهای کارخانههای خود را با کمک زنان حاشیهنشین روستایی و کودکان به استثمار کشیدهشده از نوانخانهها و کلیساها و یتیمخانهها با همان ضرباهنگ خشن و سودجویانه میچرخاند. مردان دست به آچار انگلیسی با بهرهگیری از قرنها تجربه در آسیا و خاورمیانه و بعضا با جاسوسی و سرقت اطلاعات ساخت دستگاهها و ادوات ریسندگی و بافندگی و با نوآوری و ابداعات شگرف، کارخانههای غولپیکرشان را یکبهیک در حاشیه رودخانهها علم کردند. پس از آن دانش ریسندگی و بافندگی و مدل کارخانهداری لاجرم با سرعتی شگفتآور به سرتاسر اروپا، به مکزیک و آمریکای جنوبی و به مصر و آفریقای غربی رسیدند. جهان در این میان با دو پدیده بهظاهر متضاد در بهرهگیری از نیروی کار روبهرو بود، نیروی کار مزدبگیر دربرابر نیروی کار بردهها. همزمان که تشکیلات کارگری در اروپا روزبهروز منسجمتر میشد و کارگران به استثمار کشیدهشده خواستههای خود از قبیل قراردادهای کاری دائم، کم کردن ساعت کار و افزایش حقوق را درقالب اعتصابات و اعتراضات و بعضا آشوبهای خرابکارانه دنبال میکردند، در آمریکا هم جنگ داخلی میان نیروهای کنفدراسیون در جنوب و نیروهای اتحادیه در شمال سرنوشت بردهداری را برای همیشه تغییر میداد. در اواخر قرن ۱۸ وقتی جنگی سخت میان بردهداران جنوب و نیروهای طرفدار الغای بردهداری در شمال شکل گرفت، صنعت پنبه برای چهارسال با رکودی چشمگیر مواجه شد. مزارع بردهداری از بردهها خالی شد، تولید پنبه بهطور قابلتوجهی کاهش یافت و چرخهای کارخانههای ریسندگی در اروپا و بخشهای دیگر جهان از کار افتاد. با شکست نیروهای کنفدراسیون و لغو بردهداری هراس صنعتگران از آینده دنیای پنبه روزبهروز افزایش مییافت. سیاهپوستان امیدوار به پایان بردهداری اما در دهههای آتی با واقعیتی دیگر مواجه شدند؛ سرمایهداری متاخر اینبار بر پایه مجموعهای از قوانین استثماری که ازسوی دولتها حمایت میشد بهپیش رفت. قوانین مالکیت زمین و نیروی کار همچنان نیروی کار بهاصطلاح آزاد را در زیر قید خویش نگه داشت. جهانی که پیش از این توسط امپراتوریهای قدرتمند یا مجموعهای از سرمایهداران ساخته شده بود، حالا توسط دولت-ملتهای قوام یافته و شبکههای جهانی هدایت میشد. سرمایهداری متاخر حالا فرصت تاختوتاز یافته بود.
علیرغم آنکه سرمایهداری صنعتی – که در دهه ۱۷۸۰ میلادی در انگلستان آغاز شد و بعد به کل قاره اروپا و آمریکا کشیده شد – قدرت بزرگی به دولتهای سرمایهداری و سرمایهداران آنها بخشید، اما بذر یک تحول دیگر را هم در امپراتوری پنبه کاشت. همانطور که سرمایهداری صنعتی پیش میرفت، سرمایه به خودیخود به دولتهای خاصی گره میخورد و همانطور که دولت نقش مرکزی بیشتری را برعهده میگرفت و بهعنوان قویترین و بادوامترین نهاد بهسرعت ظهور میکرد و گسترش مییافت، کارگران هم به همان اندازه به قدرت میرسیدند. وابستگی سرمایهداران به دولت و وابستگی دولتها به مردم، به کارگرانی که آن سرمایهها را هر روز در کف کارخانهها تولید میکردند، قدرت بخشید. تا نیمه دوم قرن نوزدهم، کارگران همگی در اتحادیهها و احزاب سیاسی سازمان یافته بودند و به آرامی طی چنددهه دستمزد و شرایط کاری خود را بهبود بخشیده بودند.
این، بهنوبه خود باعث افزایش هزینههای تولید و ایجاد فرصتهایی برای تولیدکنندگان کم هزینهتر در سایر نقاط جهان شد. با آغاز قرن بیستم، مدل سرمایهداری صنعتی به کشورهای دیگر سفر کرده بود و توسط نخبگان آنها پذیرفته شده بود. در نتیجه، صنعت پنبه اروپا و نیوانگلاند را ترک کرد و به زادگاه خود یعنی جنوب جهانی (کشورهای درحال توسعه) بازگشت.
این کتاب درباره این گیاه کرکی و پرزدار است و درواقع درباره آن است و نیست. این کتاب از یک حاشیه به اصل ماجرا میرسد؛ از اینکه چگونه یک گیاه سرنوشت جهان را دگرگون کرد و باعث قدرت یافتن چندنقطه در آن شد. این کتاب درباره سرنوشت میلیونها زن و مردی است که در این حلقه تولید وجود داشتند، درباره کیمیاگری شگفتآوری که قطبهای متضاد را به ثروت تبدیل کرد: «بردگی و کار آزاد»، «دولت و بازار»، «استعمار و تجارت آزاد» و «صنعتیسازی و صنعتیزدایی.» این کتاب برای ذهنهای پرسشگر و کسانی که بهدنبال پاسخ پرسشهای بزرگ درباره چگونگی خلق چیزی که آن را امروز با فریبکاری «نظم نوین» میخوانند، یک راهنماست. یک چراغ روشنگر و یک زبان ساده با داستانی روایی از سفری پنجهزار ساله از میان تاریخ جهان برای رسیدن به یک پاسخ اساسی: «غرب و جهان سرمایهداری چگونه به این جایگاه امروزیاش رسیده است؟»
* نویسنده: عاطفه جعفری، روزنامهنگار