حکمتاله ملاصالحی، استاد دانشگاه تهران: تصور غالب میان انسانشناسان و باستانشناسان متخصص در آثار بهجای مانده از جامعهها و جمعیتهای پیش از تاریخ و نحوه زندگی گونههای خویشاوند و نیاکان کهن بشری ما در روزگاران دیرینه و دیرپا و درازآهنگ پیش از تاریخ، شکارگران وحشی و موجودات طعمه و لاشهخواری است که با شکار جانوران حیات وحش و گردآوری گیاهان وحشی امرار معاش میکردند تا زنده بمانند و به حیات خود ادامه دهند. این تصور و روایت غالب از کنار سویههای دیگر زندگی و زیستجهان تشکلهای گروهی و اجتماعی فرهنگها و جامعههای اندک شمار نیاکان آغازین پیش از تاریخی ما خاموش میگذرد. سویهها و لایههای دیگری که هرچند در چشم نمیآیند، لیکن میتوان در کمان گمان نشانهشان گرفت و ردیابی و رصدشان کرد و از نهانی بیرونشان کشید و آشکارشان کرد؛ هرچند به گمان و در مقام نظر و تبیینهای محتمل میشود طومار ناگشودهشان را اندکی گشود و وصف و روایت کرد. محل تردید نیست که در ترازوی داوریِ دانش دیرین انسانشناسی و باستانشناسی هماره کفه امر مفقود و مغفول و نادیده و نهفته بر امر مکشوف و مشهود سنگینتر است.
نوشتار پیشارو از منظری دیگر به بنمایهها و سویهها و لایههای نهان تشکلهای اجتماعی و زیست گروهی نیاکان پیش از تاریخی ما حتی در شکل ساده و ابتدایی و کمشمارشان که به روایت دیرین انسانشناسان از انگشتان دستان ما چند شماری بیش نبوده؛ پرداخته و سلسله مسئلهها و مدخلها و مسیرها و پیشفرضهای نظری را به روی مخاطب، بسیارفشرده و کوتاه و فهرستوار میگشاید.
الف) نخست آنکه هیچ تشکل گروهی و اجتماعی حتی در ساده و ابتدایی و کمشمارترین صورت و سیمای آن بدون پیشزمینه و بنمایه نوعی از همبستگی و وفاق گروهی و وفاداری و پایبندی و پشتیبانی افراد گروه به فکر و فعل و عمل مشترک و نظم و انسجامبخشی و ساماندهی هوشمندانه رفتار و زیست گروهی، امکان پدید آمدن و تحققش متصور نیست. شکار جانوران حیات وحش با مخاطرات بسیار مواجه بوده و چهبسا همیشه همراه با موفقیت نبوده است. هم ابزارهای لازم و کارآمد و موثر را میطلبیده است، هم مهارت استفاده از ابزارهای شکار را و هم نظم و دقت و هوشمندی درعمل موفقیتآمیز شکار را. خِرَد و منطق حکم میکرده است که پیشاپیش تشکل گروهی و اجتماعی به نوعی رابطه همدلانه و وفاق اجتماعی و نوعی نظم و انسجام گروهی، نوعی وحدت و اتفاق نظر هم، در سطح اندیشه و نظر، هم در میدان عمل دست یافته باشد. به وفاق و همکاری گروهی وفادارمانده و پایبند بوده باشد. افراد گروه بهنوعی احساس مسئولیت و همکاری و همیاری به سرنوشت هم در مسیر تضمین امنیت گروه و رفع و دفع خطر و مخاطرات پیش رو پیشاپیش دست یافته باشند.
بدون نوعی احساس و عاطفه صیانت و مراقبت از نوزادان و پرورش و آموزش آنها متناسب با نحوه زندگی و تشکل گروهی و اجتماعی که در آن فرزندان گروه زاده میشدهاند و کوتاه سخن آنکه بدون نوعی وحدت نظر و عمل بر مدار یک سلسله از ارزشها و زیست اخلاقی و مراعات اخلاق و آداب روابط و مناسبات زندگی گروهی حتی در صورت و سیمای ساده و ابتدایی آن، نه امکان تحقق و پدید آمدن تشکل گروهی و نه ادامه و استمرار حیات گروه اجتماعی متصور و نه در ذهن میگنجد. انسانشناسان قومشناس و متخصصان فرهنگهای قومی و بومی روزگار ما شواهد و قرائن قابل اعتماد و استناد بسیاری را در اختیار ما قرار میدهند که میتواند به ما در کشف و تبیین سویهها و لایههای مفقود و مغفول و نادیده و ناگفته تشکلهای گروهی و اجتماعی جامعهها و جمعیتهای اندکشمار خویشاوند و نیاکان آغازین پیش از تاریخی مدد بسیار برساند.
ممکن است پرسیده شود اگر چنین بوده است و چنین حسها و فکرها و ارزشهایی در انسجام و تشکل حیات گروهی جمعیتهای پراکنده و اندکشمار گونههای خویشاوند و نیاکان پیش از تاریخی ما دخیل و موثر بودهاند چرا پیبهپی فروپاشیدند و نپاییدند و منقرض شدند؟ سوال نیکو و بجایی است لیکن پاسخ این است که توانایی تابآوری انسان در مواجهه با چالشهای طبیعی و چالشها و بحرانهای اجتماعی و تاریخی و فرهنگی محدود است و بیسقف و بیمرز نیست. یک سرمای شدید و گرمای بیش و قحطی و گرسنگی و عدم دسترسی به آب و غذای کافی برای ادامه حیات یا شیوع انواع ویروسها و بیماریها و تهدیدها با امکانات بسیار محدودی که تشکلهای گروهی کمشمار گونههای خویشاوند و کهن پیش از تاریخی ما در اختیار داشتند کفایت و حمایت از ادامه حیات آنها را نمیکرده است و سر از فروپاشی و نابودی و انقراضشان برمیکشیده است. نقش و سهم اخلاق زیست گروهی وفاق و وفاداری و التزام به نوعی از ارزشها و زیست اخلاقی تاکید میکنم، حتی در صورت و سیما و تعین ساده و ابتداییشان و احساس مسئولیت و به سرنوشت گروه و ادامه حیات و استمرار حیات گروهی نیاکان خردمند ما که تنها گونه به جای مانده از خویشاوندان پیشین بشری ما روی پوسته نازک غبار کیهانی سیاره زمین هستند، بسیار موثر و تعیینکننده و سرنوشتساز بوده است. دیرینگی و پیشینگی زیست اخلاقی در صورت و سیما و سویههای تاریخی و فرهنگی و اجتماعیشان به دیرینگی و پیشینگی گشودگی و افتتاح جغرافیای تاریخی و فرهنگی و فرهنگمند انسان روی پوسته نازک غبار کیهانی سیاره زمین میرسد. اخلاق و زیست اخلاقی و نظامهای ارزشی و ارزشها و هنجارهای مشترک چونان کثیری از مفاهیم و برساختههای مفهومی دیگر از این دست و از این جنس و از این سنخ، هرچند رنگ و لعاب متأخر و عصری دارند لیکن چه بسا مصادیقشان بسیار پیشینهتر و دیرینهتراز هزارههای متأخر بوده و سرنخها و رشتههای نهان و ناپیدایشان تا لایهها و زیرلایههای انسان بودن ما و پیشینگی و دیرینگی صورت و سیمای تاریخیشان به قدمت و به پیشینگی و دیرینگی فرایند آغازینگذار بشر از مرزها و محدودیتهای جغرافیای طبیعی و ورود به جغرافیای تاریخی به عقب بازمیگردد.
گذار از جغرافیای طبیعی به جغرافیای تاریخی در عدم اتفاق نیفتاده است. در عدم هم افق نگشوده و افتتاح نشده و به حرکت درنیامد و استمرار نیافته است. در یکصد میلیارد سلول حیاتی بشری ما دستکم بیش از سهونیم میلیارد سال میراث جغرافیای طبیعی و شعور طبیعی که متصل و پیوسته عمل میکند ذخیره و کدگذاری و اندوخته شده است. ذخیره و اندوخته عظیمی از شعور طبیعی با همه «معصومیت» و رشتههای متصل و مرتبط و بههمپیوستهاش. هر نامی که میخواهید بر آن بگذارید کدهای ژنتیک، میراث طبیعی، شعور طبیعی، غریزه، فطرت اولیه و ثانویه به تعابیر متفکران سلف، در ذره ذره هستی و حیات ما فعالند. شعور و ذهن بشر تاریخی و تاریخی شده و تاریخمند چونان پوستهای نازک روی همین میراث و شعور و ذخیره و اندوخته عظیم جغرافیای طبیعی به کل هستی و سرچشمهاش متصل است و در لایهها و زیرلایههای زیرین هستی ما نیز به تعبیرعرفانی و اشراقی و به زبان شیرین حضرت مولوی در مثنوی بیتکیف و بیقیاس متصل و فعال است:
اتصالی بیتکیف بیقیاس
هست رب الناس را با جان ناس
شعور و ذهن و دستگاه شناختی و ادراکی بشر تاریخی شده و تاریخمند، تا خرخره تلنبار شده از تجربههای راست و ناراست، آزمون و خطا و محاسبات درست و نادرست، موفق و ناموفق است و انبانش پر از دوگانگی و دوپارگی پر از افهام و اوهام درست و نادرست. در مسیر شناخت پدیدارهای عالم اغلب منفصل عمل میکند، دست به مقولهبندی به تقسیمبندی و پیکربندی میزند و دوباره هر آنچه را جزء جزء و لتهپار و تکهپارهاش کرده است میزند و بشمارششان با زبان اعداد و ارقام ریاضی درمیآورد. رویشان مفهومسازی میکند و برچسبهای مفهومی بر آنها میزند و میان عالم و معلوم و ذهن و عین و دال و مدلول و علت و معلول پر برمیکشد تا به فهمشان درآورد؛ حال آنکه پدیدارهای عالم چنین تکهتکه شده نیستند. به هم متصلند و متصل عمل میکنند نه منفصل و نه مقولهبندی و مفهومی شدهاند. شعور طبیعی علیالخصوص در میان گونههای فرگشتیافتهتر جانوران حیات وحش غنی از نوعی حس مشترک و عاطفه همبستگی مشترک و صیانت و مراقبت از حیات و بقای نوع و نوزادان است. ما آدمیان آن را از عدم پدید نیاوردهایم.
خیزشهای عظیم و سرنوشتسازی که در سپهرهای ادراکی و تجربههای زیسته و اندیشه و دریافتهای او از جهان از انسان بودن خویش در آگاهی او اتفاق افتاد بسیار تعیینکننده و سرنوشتساز در ادامه حیات و استمرار و بقا و حضور تاریخی و تاریخمند او داشته است. با برآمدن نیاکان هوموساپینس ساپینس یا انسان خردمند ما سویهها و سپهرهای آغازین چنین خیزی را در آگاهی انسان از یکصد هزاره پیش میبینیم. دستکم مدارک مکشوف و موجود چنین گواهی میدهند. کنشها و کششها و چششها و خیزشهای خلاق نیاکان خردمند ما به دلیلها و علتهای شناخته و ناشناخته بسیار بهتدریج وارد سپهری از خلاقیتهای هنری و ذوقی و زیباشناختی و رفتارهای آیینی شد که هم نظم و انسجام عاطفی میان افراد گروه را ستبرتر و معنویترمیکرد و قوّت در جانشان میدمید هم به آنها امکان مواجهه مدبرانهتر و خردمندانهتر و موفقتر به چالشها و مخاطرات پیشارو را میداد، هم زیست گروهی و حیات اجتماعی آنها را گرمتر و صمیمیتر و عاطفیتر و مناسبات میانشان را همدلانهتر میکرد، هم دامنه مقاومت و تابآوریشان را در رویارویی با مخاطرات افزونتر میکرد و دستشان را در خلق انواع تصویرهای نمادین و زبان تصویری که پیشتیبان و مکمل زبان مفهومی بود گشودهتر میکرد. هرچند همچنان دسترسی شناخت ما از زبان مفهومی نیاکان پیش از تاریخی هوموساپینسها کوتاه است و خرما بر نخیل، لیکن محل تردید نیست که آنها شانه به شانه زبان تصویری و آیینی و زبان اعداد و ارقام ریاضی و زبان فرهنگ مادی میبایست زبان یا زبانها و گویشهای زبان مفهومی خاص خود را داشته و با آن سخن میگفتهاند. باری و به هر روی سخن این است هیچ شکلی از تشکل گروهی و اجتماعی بدون نوعی از وفاق و وحدت نظر بر مدار اندیشه مشترک وحدت عمل مشترک و احساس و عاطفه و باور مشترک و پایبندی و وفاداری و احساس مسئولیت مشترک به سرنوشت گروه اجتماعی که افراد گروه آن را چونان رشتهها و حلقههای متصل و پیوسته به هم پدید آوردهاند نمیتوانسته به حیات خود به زیست گروهی خود ادامه دهد. از هر مفهومی که بخواهید در وصفش مدد بگیرید اخلاق و زیست اخلاقی، نظامی از ارزشها، هنجارها و باورها و قسعلیهذا. مهم این است که جامعه و جهان بشری ما جامعه و جهان ارزشها و باورها و جهان باورها و هنجارهای مشترک و بنیادین با همه و در همه رنگارنگیشان است. ارزشها و باورها و هنجارها و حسها و حالهای مشترکی که چونان خون چه بخواهیم و چه نخواهیم چه بپذیریم چه نپذیریم در رگهای جامعه جریان دارند. به حیات جامعهها و گروههای اجتماعی در هر مقیاسی، خُرد و کلان انسجام درونی و قوّت معنوی میبخشند. تابآوری جامعهها و گروههای اجتماعی و جمعیتهای جهان بشری را در هر مقیاسی در مواجهه با انواع چالشها و خطرها و مخاطرات و پرتگاههای پیشارو افزون کردهاند و میکنند.
ب) دو دیگر آنکه خیزشهای عظیمی که از یکصد هزاره پیش به دلیلها و علتهای بسیار در آگاهی گونه متأخر نیاکان هوموساپینس ساپینس ما بهتدریج اتفاق افتاد؛ انقلابی سرنوشتساز و تعیینکننده در تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری بود. خیزشهایی که سویههای معنوی و اخلاقی و زیست اخلاقی آن بس گسترده و ژرف بود. پیامدشان نیز بس گسترده و ژرف بود. در میان دیگر سپهرهای ادراکی و تجربههای زیسته بشری ما اعم از هنر و کنشهای خلاق هنرمندانه و چششهای ذوقی و زیباشناختی، دانش و دانشوری و شناختورزی، کنشها و مهارتها و ممارستهای عملی فناورانه، آیینی و تجربه و دریافتهای ژرف و ریشهای و سرچشمهای و رازآمیز و آنسویی و دریافتهای ژرف وجودی انسان از امر قدسی و ماوراء جایگاه اخلاق و زیست اخلاقی ویژه است و تاثیرگذار بر دیگر سپهرهای ادراکی و تجربههای زیسته ما و پیشینگی و دیرینگی اخلاق و حس و عاطفه و زیست اخلاقی به لحاظ تاریخی و فرهنگی چه بسا پیشینه و میراثش کهنتر و دیرینهتر از سپهرهای دیگر ادراکی و تجربههای زیسته جامعه و جهان بشری میبایست بوده باشد. به دیگر سخن، اخلاق و زیست اخلاقی و حس و فکر و عمل یا رفتار اخلاقی از ریشهای و سرچشمهای و بنیادیترین شاخصههای انسان بودن و حضور فرهنگی انسان در جهان است. امری کیفی و کیفت زندگی و زندگیبخش است. به نحوه زیست و حضور فرهنگی انسان در جهان کیفیت و علو بخشیده است. ما هستندگانی اخلاقی هستیم چون هماره در معرض تهدید و زوال و انحطاط و انحراف و سقوط به سوی پرتگاههای رفتارهای ضداخلاقی قرار داریم و چنین است سرگذشت انسان تاریخی شده و تاریخمند. ملغمهای از افکار و اعمال متضاد و متناقص. خرد میورزیم و بهرهمند از خردمندانگی چون هماره در معرض رفتارهای ضدخرد و خردمندانه قرار داریم. چنانکه در پیش گفته آمد تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما و سرگذشت تاریخی ما گرانبار از رنگارنگی، عیب و هنر، نیک و بد، افهام راست و اوهام ناراست، فکرها و فعلهای آراسته به فضیلتهای اخلاقی و آلوده به انواع رذیلتها و تناقضها و کشمکشها بوده و همچنان است و ره میسپارد. جغرافیا و زیست اقلیم و عالمی درهم تنیده از تضادها و تناقضها و تنوع و تلون. مهم این است که در این میان و در آوردگاه حضور تاریخی انسان در جهان در هرعصر و عهدی کفه ترازوی کدامین بر کدامین سنگین و چیرهتر بوده است.
به سخن ژرف و نغز و مغز و شیرین و دلنشین عارف و شاعر روشنضمیر بلخی خراسانی ما حضرت مولوی در مثنوی:
زان جهان اندک ترشح میرسد
تا نغرّد در جهان حرص و حسد
گر ترشح بیشتر گردد ز غیب
نی هنر ماند در این عالم نه عیب
مناسبت میان اخلاق و آزادی و مسئولیت نیز ریشهای و بنیادین است، البته و صدالبته اخلاق در معنای ژرف و ریشهای و سرچشمه و اولیه و بنیادین آن نه امر ثانوی و دستوری و اخلاق بایدها و نبایدها. اخلاق در معنای ریشهای و اولیه و سرچشمهای آن با آزادی عمل و احساس مسئولیت مناسبت عمیق و ربط وثیق دارد. آنکه از جان خود میگذرد برای رهایی و نجات جان دیگری زندگی خود را به خطر میافکند و فدای دیگری میکند؛ در آوردگاهی گام نهاده است که اختیار و انتخاب و اراده و عزم و تصمیم آزاد او و دلیری عمل و کنش آزاد و آزادگی منش او با احساس عمیق مسئولیت به سرنوشت دیگری و با احساس و عاطفه و فکر و فعل اخلاقی او چنان به هم درتنیده و همسو و همراه شدهاند که تفکیکشان با خرد و منطق و اخلاق در معنای اولیه و بنیادین آن سازگار نیست. اخلاق در معنای اولیه و سرچشمهای و ریشهای و بنیادین آن با آزادی و مسئولیت دو روی از یک سکه زرین انسان بودن ما را چونان هستندهای اخلاقی و مسئول و مختار بیان کرده و در تاریخ بازنمودهاند. آزادی، مسئولیتخیز است. ما از جانوران حیات وحش انتظار نداریم مسئولانه رفتارکنند چون مجبورند نه مختار. اخلاق آزادی و آزادی اخلاق شانه به شانه هم میسایند و همبودی میانشان ژرف است و ریشهای.
پ) سه دیگر آنکه مدارک و شواهد بسیار در دست است و گواهی میدهند؛ در پرتگاههای خطرخیز و مخاطرهانگیز تاریخ هیچ زوالی، هیچ سقوطی غمانگیزتر و رنجناکتر و پیامدش پرهزینه و خسارتبارتر و هلاکتبارتر از زوال و انحطاط و سقوط اخلاقی جامعهها در تاریخ، فرهنگ و جهان بشری ما نبوده است.
زوال و انحراف و انحطاط و سقوط اخلاقی چه علت و دلیل سویهها و سپهرهای دیگر زندگی و تجربههای زیسته ما، چه معلول و مدلول، زوال و انحطاط و سقوط سویهها و لایهها و سپهرهای دیگر زندگی و زیست اقلیم و عالم بشری ما پیامدشان در تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما بسیار سنگین و سهمگین و پرهزینه و هلاکتبار بوده است. متاسفانه احساس میکنیم یک بار دیگر به طرز غمانگیز و نگرانکننده تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان ما پرشتاب و غمانگیز، بیمهار و بیمهمیز در مسیر زوال و انحطاط به سوی سقوط در پرتگاههای تاریخ گام برمیگیرد و ره میسپارد.
برهنه و تهی شدن جامعه و جهان ما از اخلاق و زیست اخلاقی، چالشی است بس عظیم و غمانگیز و نگرانکننده. چالشی که زوال و انحراف و انحطاط و سقوط سویهها و لایهها و سپهرهای دیگر تجربههای زیسته و زیست جهان ما اعم از هنر و هنرمندانگی و کششها و کنشها و خیزشهای خلاق هنری و چششهای ذوقی و زیباشناختی و دانش و دانایی و خرد و خردمندانی و سنتهای دینی و تجربهها و دریافتها و دستاوردهای عمیق و ریشهای و سرچشمهای و معنوی و وجودی انسان از امر قدسی و ماوراء و مراتب غیبی و قدسی و متعالی و رازآمیز و رازانگیز را به دنبال داشته است.
برای نخستین بار، احساس میکنیم همه سویهها و سپهرهای تجربههای زیسته و زیست اقلیم و عالم بشری ما و دستاوردهای عظیم علمی و فنی و فناوریهای بیسابقهاش علیه او در مسیر نابودی و انقراض او به حرکت درآمدهاند و هر آن این خطر در کمین است با فشار دکمهای یک جهان تاریخ، به سوی نابودی و هلاکت و انقراض رانده و کشانده شود و پایان پذیرد.
وقتی حسی از پاکیزگی، از شرم و اخلاق و ادب و آداب حیامندانه زیستن، وقتی حسی و کششی از نظم وقتی کشش و کنش و خیزش و چششی از زیبایی و به سوی خلق آثار زیبا و والا و وقتی حسی و فکری و فعلی از مسئولیت به سرنوشت دیگری به جامعهای که در آغوش آن زاده شدهایم به صیانت از مواریث طبیعی و حفاظت و مراقبت از مواریث فرهنگی که رایگان دریافتشان کردهایم، در جان ما در وجدان ما در روان و رفتار ما نیست؛ وقتی حسی از گذشت و فداکاری در جان ما غایب است و به جان و وجدان بیگانه و روان و رفتار ما تهی از اخلاق و ادب زندگی و برهنه از زیست اخلاقی و غریبه و نامأنوس به کنش و کشش و چشش و منش نیکزیستن و نیکخواه مردمان بودن و کثیری از مصادیق دیگر، همه صورت و سیمای غمانگیز و دلگیر و کریه و هراسناک و کابوسناک انحطاط و سقوط اخلاقی هم خود ما هستند و هم جامعه و جهانی که در آن زندگی میکنیم.
شماره ۴۳۰۱ |
صفحه ۱۵ |
راهبرد
دانلود این صفحه
دیرینگی زیست اخلاقی نیاکان پیشتاریخی ما