هومن جعفری، خبرنگار:
من از دیار دور میام و طوماری تو منه
حالِ مسیر سفر توی طولانی بودنه
همسفر کلمهایه که شده گم
لحنِ تمسخرِ تو نشون پوشالی بودنه
کسی نبود وقتی از قطبنمای طرد
فهمیدم خلوت آشیونمه
کسی نبود وقتی لای اهرمای ترس
فهمیدم وحشت خالی بودنه
من از دیار شوخیها و طعنههای جدی
دیار مرگهای لحظههای حسی
دیار سوخت دادن پشت وفاداریام
تزئین شدم با روبانِ مشکی
خالی از سکنهام
هر جا نفهمنم
همونجاست وطنم....
نت سیاه فرشاد، قطعه رپی بود که تاج، فرزند خانواده مارونی مشغول گوش کردنش بود. در قسمتهای قبل سریال، با حضور شهره آغداشلو و فارسی حرف زدنش با کلنسی براون، بازیگر نقش سالوادور مارونی، متوجه شده بودیم که ریشهای از ایران در این سریال هست اما آهنگ رپ فرشاد، بازی را عوض کرد. قطعه نت سیاه با آن شروع بسیار خیرهکننده «من از دیار دور میام و طوماری تو منه، حالِ مسیر سفر توی طولانی بودنه» و بعد آن جمله خیرهکننده «هر جا نفهمنم همونجاست وطنم» که در مدت زمان کوتاه پخش آهنگ شنیده نشد، در فضای مجازی ترکید. با تنها پخش شدن 10 ثانیه از یک قطعه، فرشاد شهرتی بینالمللی پیدا کرد و در ایران نیز جدیتر گرفته شد. رپر تلخی که جای دیس کردن رپرهای دیگر و بتل کردن با این و آن و شعر سرودن درمورد پارتیها و مهمانیها، آهنگهایش طعم تلخی دارد که شما را یاد کارهای یاس میاندازد.
اما اگر نت سیاه قطعه آهنگ تاج مارونی باشد که جوان است و جویای نام و دنبال خلق دنیای خودش، بر عکس پنگوئن باید قطعه «رمان مضطرب» را گوش میکرد! حالا گیر سه پیچ ندهید که او فارسی بلد نیست و احتمالاً رپ باز هم نباشد. این ترانه اتفاقاً داستان آدم تنهای منزوی شکستخوردهای مثل آز است که باید با نوکری و رانندگی دیگران سری بین سرهای دیگر در بیاورد. آدمی با نقص جسمی و زندگی در محلهای پایین و جیبی خالی که تنها راه زندگیاش چیزی جز پادویی کردن نباشد. آدمی که تنها راه پیش رویش جنگیدن و به جلو رفتن باشد حتی اگر ناچار شود روی جسد دوست و دشمن پا بگذارد.
«اگه قد من کشیده بودی
نمیتونستی تکون بخوری از نشئگی درد»
از همان بخشهای اول سریال، جایی که آز تفنگش رو روی بدن آلبرتو فالکون خالی میکند، مشخص است که قصد دارد بازی را تغییر بدهد.
«دیگه نقاب نمیزنم
دل به آب نمیزنم
حس خرج نمیکنم
اتفاق نمیخرم
من اهل پروازم
افته پریدن
از رو چالهها نمیپرم»
از این ترانه قدمبهقدم بازی میکند. همه را بازی میدهد...مارونیها را...فالکونها را ...پلیس را. گنگهای کوچک محلی را ...چینیها را .... او خیلی زود، طوری همه را به جان هم میاندازد که انگار به این بیت از آهنگ رسیده....
«داد من بیداد منم
هرچی بوده کاشتهام
منتظر جوونهام
فکر چیدنم فقط»
پنگوئن داستان مردی است که میخواهد قدمبهقدم، گامبهگام، کوچهبهکوچه، گنگبهگنگ، محلهبهمحله، سیاستمدار به سیاستمدار، پیش برود و شاه جدید شهر شود. میتواند؟ در فصل اول که شد. ببینیم در ادامه داستان را چطور نشانمان بدهند.