حمیدرضا رنجبرزاده، خبرنگار: شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که هنگام تماشای یک سکانس تعقیبوگریز، بهدلیل عدم موفقیت فیلمساز در خلق «جغرافیای سینمایی» به دنبال آن عدم فهم و حس جغرافیا توسط شما، امکان مشارکت در آن سکانس برایتان فراهم نشده باشد. این که اساساً چرا شخصیت فرارکننده، یک مسیر خاص را برای فرار انتخاب میکند و راههای دیگر را رها میکند؟ کنشها و واکنشهای صحنه به چه علت انجام میشوند؟ اگر شخصیتی که در حال فرار است، ناگهان تصمیم به تغییر مسیر میدهد، علت و نتیجهاش چیست؟ تمام این سؤالات زمانی میتوانند پاسخی برای تماشاگر داشته باشند که جغرافیای این تعقیبوگریز برای او ساخته شده باشد. برای یک صحنه اکشنِ پرزدوخورد در فیلم جنگی نیز میتوان سوالات مشابهی پرسید؛ دو طرف جنگ دقیقاً بر سر چه جغرافیایی میجنگند؟ چرا در جنگ گرفتن یا ازدست دادن آن منطقه مهم است؟ پیشروی یا عقبنشینی طرفین در این جغرافیا چگونه رقم میخورد؟ تلاشهایی که دو طرف در این جغرافیا انجام میدهند، چه نسبتی با پیروزی یا شکستشان و چه نسبتی با طرف دیگر درگیری دارد؟ زمانی که فیلمساز نخواهد یا اساساً نتواند به این سوالات پاسخ دهد، تماشاگر مجبور است به پشتی صندلیاش تکیه بدهد و بهجای یک مشارکت فعالانه، منفعلانه سکانس را دنبال کند تا تمام شود!
حالا بیاییم سراغ «باغ کیانوش» و کمی کنکاش کنیم که رضا کشاورز حداد و تیمش، چگونه با خلق جغرافیای سینمایی، این جنبه را به یکی از نقاط قوت مهم اثر خود تبدیل کردهاند. در همان ابتدای فیلم و بدون اتلاف وقت، حادثه محرک رقم میخورد و بچهها راغب میشوند در یک رقابت که با احوالات آنها تناسب دارد، قدم در باغ کیانوش بگذارند. در اینجا شروع بارقههای خلق جغرافیای سینمایی را میتوان دید و هر گروه از بچهها، در برنامهریزیشان برای ورود سریعتر به باغ و خروج موفق از آن، نسبت خود را با جغرافیای باغ معین میکنند و بر اساس آن تصمیم میگیرند چگونه وارد باغ شوند. همینجا ذکر یک نکته خالی از لطف نیست. پرداخت متناسب و بهاندازه فیلمنامه به هر کدام از این کاراکترهای نوجوان، به تکتکشان تشخص میدهد و در نتیجه به نظر نمیرسد که هیچکدام اضافی باشند. از سوی دیگر، جمع آنها نیز تبدیل به یک کاراکتر منسجم، دوستداشتنی و فعال میشود.
در ادامه و با رقم خوردن نقطهعطف اول داستان و وارد شدن خلبان عراقی به ماجرا، شاهد پرداخت بسیار مناسبی به مسئله جغرافیای سینمایی در فیلم هستیم. از جایی که کنشها و واکنشهای میان بچهها و خلبان عراقی در گستره روستا آغاز میشود، فیلمساز با همراه کردن مداوم مخاطب خود با جغرافیای تعقیبوگریز، به او امکان مشارکت فعالانه را در پرده دوم فیلم میدهد. البته ممکن است بیننده کمی از طولانی شدن پرده دوم و به تکرار افتادن پلات فیلمنامه در این پرده، احساس کسالت کند؛ اما تلاشی که فیلمساز در این پرده با ترسیم مسیرها، توضیح نقشههای بچهها در جغرافیای روستا و پیگیری حوادث داستان بر همین اساس انجام میدهد، بسیار درخشان است.
فیلم در بازنمایی ذهن و تصورات نوجوانان نیز ایدههای جذابی دارد و فضاهای فانتزی یا انیمیشنی در فیلم، هم نگاه بچهها به دنیای پیرامونی خود را بهخوبی ترسیم میکند و هم امکان ارتباط بهتر و عمیقتر مخاطب نوجوان با فیلم را فراهم میآورد. گرچه میتوان در همین رابطه ایرادی را نیز به فیلم وارد دانست و آن، نسبت همین مخاطب نوجوان امروزی، با پلات فیلم است. فیلمساز گرچه وقت مخاطب را تلف نمیکند و دائماً در حال پیش بردن داستان است، اما پرداخت ناکافی به زمینههایی همچون چرایی شگفتانگیزی موز برای شخصیتها، زمینههای رقابت میان آنها، نسبت بچهها با دیگر افراد روستا و حتی خانوادههایشان -که متأسفانه عنصر مغفول فیلمنامه است- و نیز عدم خلق کاملتر فضای روستایی در دهه شصت، به ایجاد فاصله میان اثر و مخاطب اصلی خود، تا حدودی دامن زده است.
صد البته میتوان ایرادهای دیگری را نیز متوجه اثر ساخت؛ از انفعال شخصیت کیانوش در برخی سکانسها و «نوشدارو» بودن برخی از کنشهای این کاراکتر در اواخر داستان -که عملاً تلاشهای او برای نجات روستا را بیاثر و بیاهمیت میکند- گرفته تا عدم پرداخت مناسب به حل شدن مشکل شخصیت علی که بهدلیل حاضر بودن خاطره و به نوعی راهحل مشکل در ذهن او، میتوانست هر زمان دیگری نیز رقم بخورد و موکول شدن آن به انتهای داستان، دست مرئی نویسنده را در فیلم نشان میدهد؛ اما ساخته شدن اثری مانند «باغ کیانوش» در میان تولیدات سالهای اخیر سینمای ایران و خصوصاً سینمای کودک و نوجوان، بسیار مغتنم و ارزشمند است و امیدواریم ادامه همین مسیر در سالهای پیشرو، مخاطبان سینمای ایران را با آثار درخشانتری روبهرو کند.
شماره ۴۲۷۴ |
صفحه ۱۶ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
زندهباد جغرافیای سینمایی!