سیداحسان حسینی، خبرنگار: «چین، دوست دوران سختیهاست.» این جملهای است که محمدجواد ظریف وزیر اسبق امور خارجه در مراسم امضای سند همکاری 25 ساله بین ایران و چین در فروردین سال 1400 عنوان کرد و از همان سال میلادی یعنی سال 2021، رقم صادرات نفت ایران به چین بعد از یک دوره سردی روابط روندی صعودی به خود گرفت. هفته گذشته موسسه کپلر که در حوزه ردیابی نفتکشها فعالیت میکند در گزارشی پیشبینی کرد که در ماه آگوست صادرات نفت ایران به چین به رقم 1.75 میلیون بشکه در روز خواهد رسید که یک رکورد بیسابقه در تجارت نفتی دو کشور است. پیش از این، رکورد فروش نفت ایران به چین در اکتبر 2023 و با رقم 1.66 میلیون بشکه در روز به ثبت رسیده بود.
رکورد صادرات نفت ایران به چین در آگوست شکسته شد
با پایان یافتن ماه آگوست هرچند صادرات نفت ایران به چین کمی از میزان پیشبینی کمتر شد و روی عدد 1.697 میلیون بشکه در روز ثابت شد اما باز هم رکورد در این ماه شکسته شد (نمودار 1). جالب اینکه بدانید در شرایط غیرتحریمی مثل دوره اجرای برجام، میانگین فروش نفت ایران به چین فقط 685 هزار بشکه در روز بود و حال رکورد ماه آگوست 2.5 برابر شرایط غیرتحریمی است. (نمودار 1)
رشد 350 درصدی صادرات نفت ایران به چین در 2024
در نمودار 2 میانگین روزانه فروش نفت ایران به چین در سالهای مختلف را مشاهده میکنید. با خروج آمریکا از برجام در سال 2018، جریان فروش نفت محدود شد و در سال 2020 به روزانه 333 هزار بشکه کاهش یافت. اما از سال 2021 و با امضای سند همکاری 25 ساله، تاکنون روند فروش نفت به چین صعودی شده و در سال 2024 به عدد یک میلیون و 494 هزار بشکه در روز رسیده که 4.5 برابر میزان فروش در سال 2020 است. با این حال به اعتقاد کارشناسان عوامل ژئوپلیتیک نیز نقش موثری در این جهش صادراتی بازی کرده است. (نمودار 2)
نفت ایران چگونه گوی سبقت را از عربستان و روسیه ربود؟
اما رکوردشکنی ایران در صادرات نفت به چین و دستیابی به عدد 1.494 میلیون بشکه در روز باعث شده در سال 2024 ایران به بزرگترین تامینکننده دریایی نفت چین تبدیل شود. در نمودار 3 میزان واردات نفت چین از 8 تامینکننده بزرگ نفت را مشاهده میکنید. در سال 2024 بعد از ایران سه کشور عربستان، روسیه و عراق در جایگاه دوم تا چهارم بزرگترین تامینکننده نفت چین قرار گرفتند. نکته جالب اینکه در سال 2023 ایران بعد از عربستان و روسیه سومین تامینکننده بزرگ نفت چین بود. البته معادلات در بازار نفت چین قبل از سال 2022 و جنگ اوکراین کمی متفاوت بود. مثلا در سال 2021 عربستان، عراق، روسیه، آنگولا، عمان و برزیل، شش تامینکننده بزرگ نفت چین بودند و ایران در جایگاه هفتم حضور داشت اما بههرحال تحولات مختلفی تا سال 2024 رقم خورد و اکنون ایران پادشاه جدید بازار نفت چین است. (نمودار 3)
سهم ایران از بازار نفت چین به بیش از 14 درصد رسید
طبق آمار موسسه کپلر (نمودار 4)، در سال 2024 سهم ایران از واردات دریایی نفت توسط چین به 14.1 درصد رسیده درحالیکه سهم این کشور در سال 2020 فقط 3.3 درصد بوده است. در سال 2024 عربستان 13.6 درصد، روسیه 12.8 درصد و عراق 11.4 درصد از بازار واردات نفت چین از طریق دریا سهم داشتهاند. نکته جالب اینکه در 5 سال گذشته و با افزایش سهم ایران و روسیه از بازار نفت چین، سهم عربستان و عراق کاهش یافته و گویا جایگزین شده است. (نمودار 4)
پیش از تحریم به 16 کشور دنیا نفت صادر میکردیم
افزایش میانگین صادرات نفت ایران به چین به عدد یک میلیون و 494 هزار بشکه در روز درحالی است که کل صادرات نفت ایران در 8 ماهه 2024 حدود یک میلیون و 563 هزار بشکه در روز برآورد میشود؛ بدین ترتیب هماکنون 96 درصد فروش نفت ایران به مقصد چین است. درواقع هرچند روند صعودی صادرات نفت اتفاق مثبتی محسوب میشود اما از نظر وابستگی به چین و عدم وجود تنوع در سبد صادراتی ایران، این موضوع یک تهدید جدی نیز به حساب میآید. در نمودار5، تنوع مقاصد صادرات نفت ایران در شرایط غیرتحریم نمایش داده شده که طبق آن ایران فروش نفت خود به میزان 2.2 میلیون بشکه در روز را بین 16 کشور مختلف تقسیم کرده بود. البته تنوعبخشی صادرات نفت به سبک قبل از شرایط تحریم نیز نشان داد که نمیتواند امنیت انرژی کشور را تامین کند، زیرا با اعمال تحریم آمریکا، جریان صادرات نفت به غالب این کشورها به جز چین قطع شد. درواقع تامین امنیت انرژی به معنای تقسیم صرف بازار صادراتی بین کشورها نیست، بلکه باید صادرات نفت بخشی از یک معامله کلان امنیتی، سیاسی و اقتصادی بین ایران و کشورهای خریدار نفت تعریف شود. (نمودار 5)
حال با چند سوال اساسی درباره افزایش صادرات نفت ایران به چین مواجه هستیم. به راستی چه شد که رقم فروش ایران افزایش یافت؟ آیا به روایتی امضای یک سند همکاری به افزایش صادرات نفت کمک کرد و یا به روایتی دیگر تخفیفهای ایران منجر به تشویق پالایشگاههای خصوصی چین شد؟ و سوال مهمتر اینکه ایران برای حفظ بازار فعلی خود در چین و حتی توسعه آن باید چه اقداماتی انجام دهد. در این راستا برای پاسخ به پرسشهای مطرح شده با مجید شاکری، کارشناس اقتصاد بینالملل به گفتوگو نشستیم که مشروح گفتوگو را در ادامه میخوانید.
پای یک تحول ژئوپلیتیک به تجارت نفت ایران و چین باز شد
در سال جاری میلادی ایران با پشت سر گذاشتن روسیه و عربستان، بزرگترین تامینکننده نفت چین بوده است. به نظر شما دلیل این اتفاق چیست؟ آیا ارائه تخفیفهای نفتی منجر به تشویق خریداران چینی شده است؟ البته بنابر آمار غیررسمی، تخفیفهای ایران نسبت به چند سال گذشته افت جدی پیدا کرده است.
سهمیه صادرات انرژی به چین، یک موضوع ژئوپلیتیک است و اصلا تحتتاثیر تخفیف قیمت قرار نمیگیرد. یعنی کشورهای صادرکننده نفت هیچگاه نمیتوانند با تخفیف، سهم صادرات نفت خود به چین را به صورت پایدار افزایش دهند. زیرا موضوع سهمیه صادرات انرژی، برای چینیها یک موضوع امنیتی و ژئوپلیتیک است و نه یک موضوع قیمتی. ممکن است کشوری در یک دوره کوتاه و با ارائه تخفیف و بازاریابی تهاجمی بتواند انبار نفت چین را پر کند اما کلیت سهمیه آن کشور که بهصورت میانگین خرید روزانه در سال توسط چینیها تعریف میشود، هیچگاه تغییر نمیکند. سهمیه صادرات نفت ایران به چین تا قبل از آذر سال 1401 یک عدد ثابت و مشخص بود که فارغ از اینکه برجام یا تحریم باشد و نباشد، به صورت میانگین سالانه عددی حدود 786 هزار بشکه در روز تعیین شده بود. تاکید میکنم این عدد میانگین سالانه بوده و مثلا ممکن است در فصلهای مختلف میزان صادرات نفت نیز تغییر کند اما درنهایت عدد میانگین سالانه حفظ میشد.
خب چه اتفاقی افتاد که سهمیه صادرات نفت ایران به چین افزایش یافت؟
چینیها هیچوقت سهمیه واردات نفت از یک کشور را افزایش نمیدهند مگر به دلایل ژئوپلیتیک. مثلا یک نمونه مهم این قضیه، افزایش سهمیه صادرات نفت روسیه به چین از سال 2014 و بعد از بحران کریمه است که بعد از اعطای امتیازات ژئوپلیتیک بزرگ توسط روسها به چینیها انجام شد. حال چه اتفاق ژئوپلیتیکی رخ داد که چینیها از آذر سال 1401، سهمیه واردات نفت از ایران را افزایش دادند؟ در حال حاضر به نظر میرسد ایران هر چقدر بتواند نفت مازاد تولید کند (یعنی تولید نفت منهای مصرف داخل آن)، مجوز دارد که این رقم را بدون هیچ سقفی به چین بفروشد. مساله اینجاست که در آذر سال 1401 چینیها با احتمال معامله مابین روسیه و آمریکا مواجه شدند. این معامله هرچه باشد، بخشی از آن به محدودسازی دسترسی چینیها به منابع ارزان انرژی روسیه ختم میشود. واکنش چینیها در آن برهه، سفر معاون نخستوزیر چین به تهران و سفر رئیسجمهور چین به عربستان بود که نتیجه آن افزایش سهمیه ایران بود که این اتفاق به صورت یکجانبه و بدون کار خاصی از طرف ایران رقم خورد. درواقع یک تحول ژئوپلیتیک رخ داده است بر این مبنا که احتمالا کنترل تنش بین روسیه و آمریکا بعد از جنگ اوکراین محتمل شد و پاسخ چینیها به این اتفاق، افزایش سهمیه خرید نفت از ایران برای تامین امنیت انرژی خود بود.
صادرات نفت به چین باید به اهرمی برای توسعه تبدیل شود، نه بقا
ایران باید چه اقدامی انجام دهد که این فرصت ژئوپلیتیک منجر به تثبیت صادرات نفت خود به چین در ارقام فعلی و به صورت پایدار شود؟
ببینید، این نوع فروش نفت ایران به چین، یک مازاد حساب جاری در چین ایجاد میکند. دستفرمان ایرانیها در دولت روحانی، شهید رئیسی و احتمالا دولت پزشکیان این است که این مازاد حساب جاری را تا جای ممکن صرف واردات کنند و مانع از این موضوع شوند که این مازاد، صرف سرمایهگذاری در ایران شود. راهحل تبدیل این فرصت ژئوپلیتیک ایجاد شده به یک روابط سطح بالا و یک سهمیه تثبیتشده با اعداد بالا، تبدیل این فرصت به زیرساختهای سرمایهگذاری در ایران است. درنتیجه ابتدا باید ببینیم اصلا آیا دولتهای ایران قصد دارند که از یک رویکرد بقامحور نفت در برابر غذا یا تقسیم منافع ناشی از صادرات مواد خام به سمت رویکرد توسعهمحور حرکت کنند؟ پاسخ این سوال در تهران است که اگر پاسخ داده شود، میتوان درباره راهکارهای آن در خارج از کشور صحبت کرد، ولی متاسفانه فعلا نشانهای از رویکرد توسعهمحور دیده نمیشود.
به نظر شما چرا دولت ایران به سمت اهرم کردن این منابع برای جذب سرمایهگذاری حرکت نمیکند؟
استقرار سیاسی در داخل ایران مانع از تبدیل این فرصت به رویکرد توسعهمحور است که دولتها بخشی از این پازلند و البته خود دولتها نیز برآمده از یک تعداد گروه ذینفع هستند که تعادل این گروههای ذینفع، صحنه را بهگونهای رقم میزند که آن مازاد حساب جاری صرف سرمایهگذاری در ایران نشده و صرف توزیع آن منابع در داخل شود که البته این توزیع یک زمان به شکل واردات و زمانی دیگر به شکل پروژههای غیرمعقول است.
در شرایطی بدتر از وابستگی فروش نفت به چین هستیم
گفته میشود جهش فروش نفت ایران به چین، منجر به وابستگی به این کشور شده و چینیها میتوانند از ایران برای معامله با سایر کشورها استفاده کنند. آیا این موضوع تهدید نیست و فرصت است؟
هماکنون وضعیت ما بدتر از این است که بگوییم به چینیها وابسته هستیم. در شکل فعلی صادرات نفت و واردات مابهازای آن، ما دو بار وابسته هستیم. یک بار به چینیها و یک بار هم به آمریکاییها، زیرا ما منابع ارزیمان را در اردوگاه چین به دست میآوریم و مصارفمان را در اردوگاه امارات که درواقع آمریکاست انجام میدهیم. پس عملا ما دو بار وابسته هستیم؛ یکبار در منابع و یکبار هم در مصارف و به دو اردوگاه متفاوت که هرکدام میتوانند در هر زمان به کل زنجیره صادرات نفت ما آسیب بزنند. اگر اینگونه بود که بخشی از منابع و مصارف ایران وابسته به اردوگاه غرب بود و مثلا ایران به کشورهای منطقه، صادرات نفت داشت و در نظام درهمی این منابع را مصرف میکرد و بخشی از منابع و مصارف ایران نیز بهصورت موازی وابسته به چین بود، بدین معنا که صادرات نفت به این کشور صورت بگیرد و مازاد حساب جاری نیز در همان چین به صورت یوآنی (و نه تبدیل به درهم) مصرف شود، خب این سناریو بهتر از وضعیت فعلی بود. در این حالت ما دو وابستگی موازی به اردوگاه آمریکا و چین داشتیم که هر یک در زمانهای مختلف به صورت آلترناتیو برای یکدیگر کار میکردند. ما فعلا وضعیتمان از تصویری که گفته میشود وابسته به چین هستیم، خیلی بدتر است، زیرا به صورت همزمان و متوالی دو بار وابسته هستیم. البته تاکید میکنم که در شرایط فعلی تنها چین خریدار نفت ایران نیست اما نقش اصلی را در تجارت نفت ایران بازی میکند. این موضوع نکته مهمی است و در حال حاضر اینگونه نیست که چین فقط خریدار نفت ایران باشد.
تجارت نفت یک موضوع اقتصاد انرژی نیست!
به نظر شما راهکار توسعه بازارهای صادرات نفت ایران در شرایط فعلی چیست؟ پیشتر موضوع بورس نفت مطرح شده بود و اخیرا بحث اختصاص نفت به بخش خصوصی. اما این نسخهها جواب نمیدهد و کار را بدتر میکند. پس راهکار چیست؟
برای موضوع فروش نفت ابتدا باید مشخص کنیم ما از فروش نفت چه چیزی را میخواهیم، زیرا نفت قبل از اینکه یک کالای تجاری باشد، یک کالای سیاسی بوده و ایجادکننده اهرمهای سیاسی بر روابط دوجانبه کشورهاست. بیشتر توضیح میدهم. مثلا چرا امروز روابط ایران و آلمان دچار فروپاشی شده؟ به این دلیل که آلمانیها از طرف محور غرب برای قطع همکاری با چین، روسیه و ایران تحت فشار هستند که برای هرکدام از این سه کشور، دلایلی مختلفی مطرح میشود. اما چون 4 درصد از تولید ناخالص داخلی آلمان از مسیر تجارت با چین میگذرد و مثلا بیش از 30 درصد از کسبوکار خودروی آلمانیها با چین انجام میشود؛ درنتیجه آلمانیها قطع همکاری با این سه کشور را از مسیر چین پاسخ نمیدهند و در این مورد به حلقه ضعیفتر که ایران است فشار میآورند. از طرفی چون ایران دیگر صادرات نفت به آلمان ندارد، پس مازاد حساب جاری هم ایجاد نمیشود و درواقع اهرمی هم وجود ندارد که بتواند با فشار به آلمان، سطح روابط خود با این کشور اروپایی را حفظ کند. درنتیجه نفت، در درجه اول یک کالای سیاسی است که وابستگیهای مالی بزرگ در حساب جاری کشورها ایجاد میکند. حالا اگر اینگونه به موضوع صادرات نفت نگاه کنیم، این موضوع که ما به چه صورتی نفت میفروشیم و باید به چه کشوری نفت بفروشیم، دیگر یک سوال اقتصاد انرژی نیست بلکه یک سوال ژئوپلیتیک است و تکثیر این تعادلهای مبتنی بر تجارت نفت، نیازمند این است که در حوزه سیاست خارجی شما بتوانید بستههای جامع امنیتی، اقتصادی و سیاسی را به کشورهای مختلف و بر مبنای یک برنامه کلی تعریف کنید و ارائه دهید. زیرا برنامه سیاست خارجی ایران همزمان به روابط کشور با چین، روسیه، هند، آمریکا و اروپا جهتدهی میکند و نمیتوان این موضوعات را پروندههای جدا از همدیگر دید. درواقع امنیت، اقتصاد و سیاست خارجی یک موضوع واحد هستند و با این دید، پاسخ به موضوع تحریم نفتی این نیست که بورس نفت تشکیل دهیم تا بتوانیم در تحریم نفت بفروشیم یا مثلا پاسخ اینکه برویم پیمان پولی دوجانبه ببندیم که بتوانیم نفت بفروشیم. نه موضوع خیلی فراتر از این حرفهاست. ما متاسفانه در ایران نهادی نداریم که وظیفه آن نوشتن، مذاکره و اجرایی کردن بستههای جامع سیاستخارجی، امنیتی و اقتصادی باشد و احتمالا همیشه تابع شرایط خارجی خواهیم ماند و بسته به تحولات دنیا فرصتهایی برای استفاده در ایران مهیا میشود یا از بین میرود. مثلا در همین ماجرای صادرات نفت به چین، ما بدون اینکه جاگیری معقولی در رقابت بین قدرتهای بزرگ کرده باشیم، صاحب فرصت شدیم.
ترامپ و هریس هر 2 انگیزه فشار به تجارت نفت ایران را دارند
آینده صادرات نفت ایران به چین را چگونه پیشبینی میکنید؟ تا چه زمانی این روند افزایشی ادامه خواهد داشت؟ تاثیر انتخابات آمریکا چیست؟
درباره آینده باید عرض کنم فارغ از اینکه چه کسی در آمریکا رئیسجمهور شود، هم هریس و هم ترامپ انگیزه دارند که بر روی صادرات نفت ایران به چین فشار بیاورند. با وجود اینکه این جریان صادرات، طبق سهمیه چینیها انجام میشود اما آمریکاییها اگر خیلی ریسکپذیر باشند، میتوانند از طریق تنگه مالاکا و با فشار نظامی این جریان را متوقف یا محدود کنند. ولی آیا ما برای این سناریو آمادگی داریم؟ مسئولان ردهبالای کشور برای مواجهه با این اتفاق برنامهریزی کردهاند؟ یا اگر آمریکاییها در سمت مصارف به ما فشار آوردند، آیا ما برنامه جایگزین داریم؟ بنده فعلا نشانهای بر وجود برنامه نمیبینم اما امیدوار هستم این اتفاق افتاده باشد.
درمجموع به نظر میرسد اکنون و تحتتاثیر تحولات ژئوپلیتیک دریچهای برای بیاثر کردن تحریمها با توسعه همکاری اقتصادی با چین و استفاده از اهرم تجارت نفت فراهم شده اما آیا دولت چهاردهم هوشمندی لازم برای بهرهبرداری از این فرصت را داراست؟