فرهیختگان: جنگ طوفان الاقصی روح تازهای به «قضیه فلسطین» دمیده است. روز گذشته (سهشنبه) اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی جنبش حماس اعلام کرد یکی از دلایل اجرای عملیات 7 اکتبر تلاش برای جلوگیری از «به حاشیه راندن آرمان فلسطین در سطح جهان» بود؛ هدفی که محقق شده است. فلسطین بار دیگر به یک موضوع بزرگ جهانی تبدیل شده و در سایه آن، کشور کوچک اردن نیز اهمیت دوچندانی یافته است. آنچه به اهمیت اردن افزوده، اعلام این کشور به عنوان یکی از مقاصد احتمالی فلسطینیهای راندهشده از سرزمینهای اجدادی خود به این کشور است.
مجتبی فردوسیپور، سفیر اسبق ایران در اردن که از مرداد 1393 تا اسفند 1397 این مسئولیت را برعهده داشته است، در روزهای اخیر در نشستی مجازی که به همت مجموعههای علمی-دانشگاهی برگزار شد، به بررسی موضوع «اردن و مساله فلسطین» پرداخته است.
فردوسیپور میگوید اردن خواهان نابودی مقاومت است اما نمیخواهد به مقصد آوارگان فلسطینی تبدیل شود؛ زیرا این موضوع امنیت ملی اردن را به خطر میاندازد. سفیر اسبق ایران در امان، اردن را یکی از گزینههای تشکیل کشور فلسطینی میداند و معتقد است احتمال دارد در آینده شاهزاده حسین ولیعهد اردن که از جانب مادر فلسطینی است در آینده پادشاه کشوری شود که نامش پادشاهی فلسطین و یا پادشاهی متحد عربی است. در ادامه متن مکتوب این نشست را میخوانید.
اردن و مساله فلسطین
توضیحی درباره تاریخچه شکلگیری، ساختار سیاسی و بلوک قدرت اردن و راهبرد سیاست خارجی این کشور و نسبت آن با مساله فلسطین میدهید؟
اردن کشوری برآمده از توافق «سایس-پیکو» و «بیانیه بالفور» است. اردن یکی از کشورهایی است که بر اساس این قرارداد یا توافقنامه، مرزهای جغرافیای سیاسیاش تعیین شده است. حکمرانی آن بر اساس معادله تقسیم منطقهای شامات بین فرانسه و بریتانیا شکل گرفته که مذاکرهکنندگان آن «سر مارک سایکس» بریتانیایی و «فرانسوا ژرژ پیکو» فرانسوی بودند. این دو کشور، اغلب کشورهای منطقه را با مرزهای خودساخته شکل دادند و بر آن استیلا پیدا کردند. حکمرانی اردن در پادشاهی حجاز و خاندان «شریف حسین» در سرزمینهای شبهجزیره عربستان، ریشه دارد. انگلیسیها عبدالله بن حسین را به اردن آوردند و فیصل بن حسین برادر او را به عراق بردند تا پادشاه این دو کشور شوند. عراق و اردن جزء کشورهای مستعمره بریتانیای کبیر شناخته میشدند و بر این اساس ساخت سیاسی در اردن بر حسب خاندان شریف حسین شکل گرفت. آنچه برای اردن اهمیت داشت جنگهای کلاسیکی بود که بعد از انعقاد نطفه رژیمصهیونیستی در سرزمینهای اشغالی به دنبال بیانیه بالفور شکل گرفت. اردن به تدریج در منازعه اعراب-اسرائیل وارد شد و یکی از جنگهای اساسی که در حوزه جنگهای کلاسیک ارتشهای عربی شکل گرفت و اردن در آن نقش داشت، جنگ 1967 بود. از 1946 با شروع تلاش برای تاسیس رژیمصهیونیستی و جنگهای 47، 48 و 56، رفته رفته فشار و توسعه اشغالگری رژیمصهیونیستی در سرزمینهای اشغالی سبب شد فلسطینیها از طریق کوچ اجباری به سرزمین اردن کوچ داده شوند. در برههای پس از جنگ جهانی دوم و تاسیس رژیمصهیونیستی، بخشی از فلسطین به لحاظ ساختار و حکمرانی تحت پوشش اردن قرار گرفت که شامل کرانه باختری میشد. با شکست ارتشهای کلاسیک عرب در جنگ 1967، تانکها و خودروهای عراق و اردن که در کرانه باختری مستقر بودند در مسیر عقبنشینی قریب به اتفاق مهاجران فلسطینی را سوار بر تانک به مناطق پیرامونی سرزمینهای اشغالی از جمله خود اردن بردند. بر اثر اجبار و نتایج حاصل از جنگ، بخشهای مهمی از کشورهای شاخص جهان عرب تحت سیطره و تسلط رژیمصهیونیستی قرار گرفتند و به تعبیری اسرائیل عمق استراتژیک برای خود تعریف کرد. رژیمصهیونیستی در مصر، شبهجزیره سینا را به اشغال درآورد، در اردن کرانه باختری را تصرف کرد، متعرض پادشاهی اردن شد، در سوریه جولان را تحت تسلط گرفت و در لبنان، جنوب این کشور را تصرف کرد. صهیونیستها تا دهه 80 حلقه اشغالگری خود در لبنان را به مرکز و بیروت به عنوان پایتخت تسری دادند. سازمان آزادیبخش فلسطین موسوم به ساف به رهبری یاسر عرفات وارد اردن شد و به تدریج حضور فلسطینیها گستردهتر و به لحاظ سازمان دموگرافی جمعیتی، بیشتر از مردم اردن شد. این امر به منازعه و درگیری داخلی میان فلسطینیها و اردنیها منجر گشت که به دنبال آن ساخت سیاسی و امنیتی اردن وارد درگیری با فلسطینیها شد. در سال 1970 تا 1971 شاهد سپتامبر سیاه بودیم که اردنیها کشتار زیادی از مردم فلسطین کردند. بر اثر این حادثه و سختگیری ملک حسین، عرفات از اردن کوچ کرد. این نقطه عطف و کانونی به حساب میآمد، اولا در تعارض بین ساخت اردن و ساخت فلسطین به لحاظ سیاسی و ثانیا فلسطینیهایی که از فلسطین اشغالی، از سرزمین آبا و اجدادی خود کوچانده شدند در کشورهای عربی از جمله اردن، سوریه، عراق و لبنان پراکنده شدند. نقاط تجمع آنها تبدیل به اردوگاه پناهندگان فلسطینی شد. اسرائیل بر این کشورها اعمال فشار میکرد که نه تنها فلسطنیها را در کشور خود جای دهند بلکه بر آنها سخت بگیرند تا از حوزه پیرامونی سرزمینهای اشغالی نیز کوچ کنند. ساخت سیاسی که بر اساس معاهده سایس-پیکو و بر اثر ترسیم جغرافیای مجهول سیاسی در این منطقه شاهد بودیم به منازعات عدیدهای بین کشورها منجر شد؛ از جمله بین کشور پادشاهی اردن با رژیمصهیونیستی. اردن دنبال این بود که مناطق اشغالشده 1967 را از چنگ رژیمصهیونیستی آزاد کند.
آخرین جنگ کلاسیک ارتشهای عربی در 1973 به عنوان پنجمین جنگ خاتمه یافت و ارتشهای عربی دیگر وارد منازعه با رژیمصهیونیستی نشدند. بعد از مرگ جمال عبدالناصر در مصر کشورهای عربی به سمتی رفتند که منازعات خود را کاهش دهند و از طریق فرآیند سازش و مذاکرات، معادلات خود را با رژیمصهیونیستی حل و فصل کنند. از این رو مصر یکی از کشورهای پیشگام در فرآیند سازش با رژیمصهیونیستی است.
گرچه در جنگ 1973 ارتشهای عربی در نهایت پیروز نشدند اما شرایط برای اسرائیل قدری سخت شد و به همین دلیل فشار را بر فلسطینیان در کشورهای پیرامون سرزمین اشغالی گستردهتر کرد. بعد از فوت ناصر، انور سادات معاون او عهدهدار ریاستجمهوری شد. با مذاکرات پنهانی که بین مصر و رژیمصهیونیستی کلید خورد، مصریها به دنبال آزادسازی شبهجزیره سینا برآمدند و نهایتا در سال 1979 با اسرائیل معاهده کمپ دیوید را امضا کردند. این معاهده یک نقطه کانونی بود. کشورهای عربی در اتحادیه عرب به این اتفاق واکنش منفی نشان دادند و مصر برای چندین سال از اتحادیه عرب اخراج شد اما رفته رفته فرآیند سازش در منطقه گسترش یافت.
با فروپاشی شوروی اعراب احساس یتیمی کردند. عربها میدیدند که دیگر اتحاد جماهیر شوروی برای دفاع از آنها در مقابل رژیمصهیونیستی وجود ندارد و به همین دلیل وارد فرآیند مذاکره و سازش شدند. اولین کار را یاسر عرفات در 1991 بعد از فروپاشی شوروی انجام داد و به صورت محرمانه مذاکره کرد. البته او معتقد بود با یک دست سلاح و با یک دست قلم، مذاکره را اداره میکند. هر جا در فرآیند مذاکره کم آورد از طریق اعمال فشار، سلاح و مقاومت میتواند شروط و خواست ملت خود را در تعیین حق سرنوشت استیفا کند. اما کار به جایی رسید که عرفات مجبور شد سال 1993 مذاکرات را علنی کند. در سال 1993 توافق اسلو بین فلسطین یعنی یاسرعرفات، رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین و رژیمصهیونیستی به امضا رسید. اسرائیلیها اعلام کردند ظرف پنج سال اگر راستیآزمایی کردند و اعتماد امنیتی فلسطین توسط رژیمصهیونیستی جلب شد به آنها دولت مستقل فلسطین را در کرانه باختری و باریکه غزه اعطا کنند. در سال 1995 میلادی اسرائیل اعلام کرد چنین التزام و اعتمادی را به ساف و رئیس آن ندارد. بنابراین چیزی را که در وضعیت حقوق بینالملل میبایست در قالب یک کشور مستقل فلسطینی اعطا میکرد، انجام نداد. رژیمصهیونیستی تعهد خود را انجام نداد و بر اساس فرآیند اسلو آن چیزی که به فلسطینیها تعلق گرفت چیزی جز حکومت خودگردان نبود. به لحاظ حقوق بینالمللی و فرآیندهای نهادی بینالمللی، فلسطینیها از حق داشتن دولت مستقل عضو سازمان ملل بازماندند. به موازات اسلو اردن هم به تبعیت از قاهره تلاش کرد وضعیت خود را سازماندهی کند و از طریق مذاکرات سازش بتواند بر بخشی از خاک کشور خود که تحت سلطه و تصرف رژیمصهیونیستی قرار گرفته بود، دست یابد. در سال 1994 توافقی بین اردن و رژیمصهیونیستی شکل گرفت که به «وادی عربه» مشهور شد. بر اساس وادی عربه آنچه بین کشور پادشاهی اردن و اسرائیل برای ترسیم مرز به رسمیت شناخته شد خط القعر ناشی از نهر مشترک بین اردن و سرزمینهای اشغالی بود. اگر شما به نهر اردن رجوع کنید، در این نهر آب باریکی که شاید به عرض و پهنای بیشتر از یک متر نباشد، جریان دارد و خیلی نهر ضعیفی است. در بالادست یعنی در جولان رژیمصهیونیستی آب را در اختیار خود گرفته و با ایجاد سد بر آن اشراف دارد و مانع بهرهبرداری مزارع اردن و سوریه از آبهای رود اردن میشود. این وضعیت بر اساس توافق وادی عربه منوط بر این شد که اسرائیل تمام نقاطی که تحت تصرف خود داشت رها و آزاد کند. دو منطقه را اسرائیل در تصرف خود نگه داشت که تحت عنوان اجاره بلندمدت 20 ساله صورت میگرفتند که البته در ازای آن مبلغی به اردن پرداخت نمیکرد. رژیمصهیونیستی با وجود اینکه زمین لم یزرع و شورهزار بود آنجا را از طریق استحصال و شیرینسازی آب به مناطق خوشاستعداد کشاورزی با زراعت نخیلات تبدیل کرد. در 2017 که 20 سال مدت اجاره به اتمام رسید، ملک پادشاه اردن از طریق سازمان ملل درخواست کرد که این به اردن بازگردند. اسرائیل مانع شد ولی بر اساس فرآیند قانونی نهادهای بینالمللی و سازمان ملل این دو منطقه -منطقه باغ غوره و منطقه قمر- به اردن مسترد شد. بر اساس فرآیند وادی عربه که خطالقعر نهر اردن حوزه خط میانی مرز بین دو کشور شد، اسرائیلیها تعهد دادند تمام تلههای انفجاری و تجهیزات استراق سمع کارگذاشتهشده در خاک اردن را به طرف اردنی معرفی کنند که این کار را نکردند. نقشه کامل را ندادند و رفته رفته وقتی اردن دست به اقدامات زیرساختی در کشور اردن میزد هر از گاهی تلههای انفجاری و تجهیزات استراق سمع اسرائیلیها کشف میشد. از زمان وادی عربه اردن متعهد شد که دارای ارتش نباشد. چیزی که درحال حاضر در اردن تحت عنوان آرایش نظامی میبینیم در پوشش و قالب امنیتی است و بیشتر حافظ منافع و مصالح رژیمصهیونیستی در طرف مقابل است تا اینکه منافع ملت اردن را در برگیرد. همچنین دورتادور اردن منابع زیرزمینی و میادین نفت است ولی با توجه به اینکه رژیمصهیونیستی اجاره استخراج از این منابع را به اردنیها نمیدهد وضعیت اردن به لحاظ اقتصادی وضعیت اسفباری است و اگر استقراض خارجی نباشد اردن وضعیت خوبی ندارد. در زمان قدرت حزب بعث در عراق با اعطای نفت با قیمت ترجیحی یا رایگان، اردن امورات اقتصادی خود را سپری میکرد. در شرایط جنگ تحمیلی هشتساله صدام با ایران، اردن به لحاظ همین تحفهای که از او میگرفت در تمام جنگ پشت سر حزب بعث ایستاد. بعد از سقوط حزب بعث و تحولی که در عراق ایجاد شد اردنیها ملجا و پناه خود را آمریکا دیدند. آمریکاییها به حوزه خلیج فارس و شش کشور حوزه خلیج فارس گفتند در یک معاهده پنج ساله 5 میلیارد دلار به اردن کمک کنند تا اردن بتواند وضعیت اسفناک اقتصادی خود را مدیریت کند. کشورهای منطقه به این تعهد خود پایبند نبودند. رفتهرفته یا در اعطای قروض خود خلل ایجاد کردند و یا از آن کاستند و بعد از مدتی معلوم شد کشورهای حوزه خلیجفارس جسته و گریخته پرداختهایی را به اردن داشتند ولی این تعهدات را عملیاتی نکردند. بعد از آن آمریکا کمکهای خود را به صورت بلاعوض از ربع میلیارد دلار شروع کرد و الان در حدود 1.3 تا 1.4 میلیارد دلار در پوشش کمکهای بلاعوض به اقتصاد اردن کمک میکند که همه به صورت پرداخت مستقیم نیست و بخشی به صورت خریدهای نظامی است که ادوات و ماشینآلات نظامی مستعمل آمریکایی وارد اردن میشود. البته F16هایی که دادند، قابلیت پرتاب موشکش را برداشتند یا هلیکوپتر کبرا که دادند، موشکاندازها و تیربارهایش را برداشتند. زرهپوشهایی که به اردن میدهند ضدشورش و برای حوزه امنیت داخلی است. اردن از توانمندی و ارتش قوی برخوردار نیست. این وضعیت در شبهجزیره سینا متعلق به مصر هم به دلیل مفاد قرار داد کمپدیوید دیده میشود که مصر حق حضور نظامی قابل توجه در این منطقه را ندارد. رژیمصهیونیستی در فردای جنگهای کلاسیک با ارتشهای عربی، یعنی بعد از پنج جنگ و بعد از سال 1973، هر جایی که توافقی را رقم زده این پیششرط را گذاشته است که کشور مقابل در همجواری سرزمینهای اشغالی دارای ارتش توانمند، کارآمد و ماشین جنگی نباید باشد. اگر هم تجهیزاتی دارد آن تجهیزات نباید باعث برهم خوردن ثقل موازنه تهدید یا موازنه قوا بین رژیمصهیونیستی و کشورهای مقابل شود. با شکلگیری وادی عربه بعد از کمپدیوید در دهه 90 میلادی، اردنیها عطف توجه خود و سیاست خارجی خود را بر حوزه بالانسری منطقه قرار دادند یعنی خود را به عنوان کشوری که میانجیگر بین 22 کشور اتحادیه عرب است، تعریف کردند. اردن و مصر تبدیل به دو کشوری شدند که با رژیمصهیونیستی همپیمان هستند، توافقنامه دارند و بر اساس این معاهده تبادل هیاتهای دیپلماتیک انجام میدهد و سفارتخانه دارند. هیچ کشور عربی بر اساس شروطی که اتحادیه عرب وضع کرده بود حق ارتباط با رژیمصهیونیستی را نداشت، حق مذاکره نداشت و اتحادیه عرب از این ثقل موازنه به عنوان میانجی طرفهای عربی با رژیمصهیونیستی بهرهبرداری کرد. از اینرو رژیم حاکم بر اردن خود را به عنوان موازنهگر و موازنهساز منطقهای تعریف کرد و علاوه بر ایفای نقش میانجیگر بین کشورهای عربی و رژیمصهیونیستی، در نقش پیشبرنده سازش با رژیمصهیونیستی نیز گام برداشت. اردن بر این اساس خود را از لاک و قالب محافظهکارانه درآورد و با سیاستهای واقعگرایی به سمت کشورهای توسعهیافته رفت. با این وضعیت اردن به عنوان حیاطخلوت رژیمصهیونیستی شناخته شد و ضامن تامین امنیت آن شد. ضمن اینکه از منافع اقتصادی تعاملات مشترک با رژیمصهیونیستی توانست استفاده کند. در قالب یک معاهده تجاری و اقتصادی که حاکم بر مناسبات مثلث سه ضلعی اردن، رژیمصهیونیستی و آمریکاست، تولیدات مشترک بین این سه، بدون تعرفه در بازارهای سه طرف تبادل میشود. این موضوع مناسبات تجاری اردن را تقویت کرد مخصوصا در عرصه کالاهای مصرفی، کالاهای مواد غذایی و فرآوری صنعت غذایی و صنعت دارویی و از همه مهمتر صنعت پوشاک. مزایای تجاری به اردن کمک کرد بخشی از اقتصاد نامتعادل خود را سازماندهی کند. با این وجود نمیتوانست از منابع زیربستر دریایی یا زیربستر خشکی برای تولید انرژی بهرهبرداری کند زیرا صهیونیستها به اردن اجازه نمیدادند. بنابراین اردن نقش میانجیگر را پیدا کرد و بهتدریج با گذر زمان و سقوط حزب بعث در عراق و شکلگیری انقلاب اسلامی ایران بعد از کمپدیوید، شرایط برای اردن دشوار شد. اردن در زمان پهلوی یکی از متحدان استراتژیک ایران بود و ملک حسین یکی از بهترین مناسبات را با پهلوی داشت، با وجود اینکه پهلویها مناسبات خوبی با رژیمصهیونیستی داشتند. بعد از غائله جنگهای عربی، ملک حسین ارتباطات وثیقی را با پهلوی برقرار کرد و جالب است بدانید الان اردن تحت پوشش موساد نیست، بلکه تحت پوشش شینبت است. اسرائیل به گونهای بر اردن نظارهگر و مراقب است که اردن را جزء سرزمینهای لاینفک خود میداند. یکی از استدلالها و دلایل اساسی برای اثبات این مدعا این است که اردن را تحت پوشش موساد، یعنی اطلاعات و سرویس خارجی قرار نداده بلکه او را تحت پوشش اطلاعات و سرویس داخلی شینبت قرار داده است. این نکته حائز اهمیت است. با مرگ ملک حسین پسر ارشد او از همسر بریتانیایی -یهودیاش «آنتوانیت گاردنر»، به جانشینی او انتخاب شد. نام شاه جدید «ملک عبدالله دوم» است. آمریکاییها اجازه ندادند ولایتعهدی برادر او به حوزه پادشاهی تسری یابد چون امیر حسن مخالف سیاستهای آمریکا در سطح منطقه بود. آمریکاییها پیشدستی کردند و قبل از اینکه ملک حسین وفات یابد او را از آمریکا و بیمارستانهای آمریکایی اخراج کردند. ملک حسین به اردن بازگشت و قبل از فوت خود، امیر حسن را از ولایتعهدی عزل کرده و پسر دیگرش عبدالله را به ولایتعهدی منصوب کرد. ملک حسین به همسر دوم خود یعنی ملکه نور تعهد داد امیرحمزه در زمان پادشاهی ملک عبدالله، به ولایتعهدی برسد. در حال حاضر حسین فرزند ملک عبدالله به جانشینی منصوب شده و امیر حمزه را از اریکه قدرت و ولایتعهدی خارج کردهاند.
اردن در حقیقت سیاست خارجی متوازن را پی گرفت اما پس از شکلگیری مقاومت و تغییرات منطقهای مخصوصا بعد از معامله قرن که مناسبات پنهان و زیرمیزی اعراب با رژیمصهیونیستی را آشکار کرد، اوضاع متفاوت شد. اردن و مصر جایگاه خود را در منطقه از دست دادند. در حال حاضر یکی از اختلافات شدید اردن با رژیمصهیونیستی ناشی از این فرآیند است که اسرائیلیها برای اردن اعتبار ویژهای قائل نیستند و مسائل خود را از مسیر مذاکرات مستقیم و تبادل دیپلماتیک با حوزه عربی حلوفصل میکنند. این مساله برای اردن تبدیل به یک چالش اساسی در حوزه منافع و امنیت ملی شده است.
اردن در زمان ملک حسین سعی میکرد با جریانات اسلامی تعامل کرده و از طریق تعادل جریانات اسلامی در فرآیند حکمرانی، اخوانالمسلمین متعادلتری را نسبت به اخوان مادر، یعنی مصر در حکمرانی دخیل کند. این اقدام باعث میشد هر موقع با اسرائیل دچار تنش و چالش شد از برگ جریانهای اسلامی مخصوصا اخوانالمسلمین بهرهبرداری کند. الان هم ملک عبدالله از این ظرفیت و از این حربه در مقابل رژیمصهیونیستی استفاده میکند ولی آن چیزی که حائز اهمیت است شرایط دوره عبدالله با زمان پدر بزرگش ملک حسین بهمراتب فرق کرده و عبدالله بیشتر به آمریکا وابسته است. با توجه به اینکه از مادری انگلیسی متولد شده به لحاظ علقههای نسبی که با بریتانیای کبیر دارد، شخصیتی است که تابع سیاستهای غرب در وضعیت منطقهای است. طبیعتا او نمیتواند از وضعیت امنیت اسرائیل تخطی کند و با توجه به سیطره و نفوذی که سیستمهای اطلاعاتی اسرائیل در سطح کشور پادشاهی اردن دارند، این کشور به برگ خنثی عربی بدل شده و آن ظرفیتهای گذشته و فرصتهایی که در عرصه فرآیند سازش برای او بهوجود آمده بود را از دست داده است. پادشاه اردن با وجود اختلافاتی که با رژیمصهیونیستی دارد اما همچنان بر این موضوع آگاه است که صیانت و حفظ تاج و تخت بر اساس نوع مناسبات و تضمین امنیت رژیمصهیونیستی حاصل میشود و نباید از این خط قرمز عدول کند. بنابراین اردن به مساله کرانه باختری به عنوان یک شاخصه نگاه میکند و از قدیمالایام مسجدالاقصی، مقدسات اسلامی و حتی مسیحی فلسطین تحت پوشش اردن قرار داشتهاند. همچنان اردن این وضعیت را در فرآیند وادی عربه محفوظ نگه داشته است. اردنیها بعد از اینکه مسجدالاقصی توسط شهرکنشینان سوخت و صهیونیستها منبر ابراهیمی را در مسجدالاقصی سوزاندند، از طریق وزارت اوقاف وارد شدند و منبر را به اردن آوردند و از طریق صنعتگران و منبتکاران جهان اسلام این منبر را بازسازی کردند و مجددا به مسجدالاقصی بردند. صیانت و حفاظت از مسجدالاقصی همچنان زیر نظر وزارت اوقاف و نیروهای امنیتی اردن است اما با روی کارآمدن نتانیاهو، رژیمصهیونیستی مانع از اقدامات نیروهای اوقافی اردن شد و رفتهرفته ثقل اردن هم در مساله تولیت مسجدالاقصی کاسته شد و حتی بر سر آن رقابتی با سعودیها شکل گرفت. اختلافاتی بر اساس فرآیند شکلگیری اردن از پادشاهان منطقه حجاز در خاک عربستان سعودی، وجود دارد که ریشهدار و تاریخی است. مساله تولیت مسجدالاقصی هم یکی از اختلافات عربستان، اسرائیل و اردن است. بنابراین بخش اعظم جمعیت اردن بر اساس دموگرافی در اثر جنگهای کلاسیک گذشته، فلسطینی هستند و گفته میشود دوسوم جمعیت اردن را فلسطینیها تشکیل میدهند. با این وجود اردن همچنان در تهدید شکلگیری کشور آینده فلسطینی است و این احتمال وجود دارد که امیرحسین فرزند ملک عبدالله که از مادری فلسطینی و اهل نابلس و از خاندان آلیاسین است، بعد از عبدالله اگر بر تخت بنشیند به عنوان پادشاه فلسطینی شناخته شود. صهیونیستها همواره نیمنگاهی به اردن از دریچه مشکلات پناهندگی و پروندههای لاینحل فلسطینی داشتهاند. اردنیها به محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان بعد از عرفات جایگاه ویژهای در اردن دادند و برای او ماوا و مسکنی تدارک دیدند. ابومازن در سال 6 ماه را در اردن سکنی دارد و از طریق پایگاهی که در اردن دارد ارتباطات بینالمللی خود را تعمیم و توسعه بخشیده و همینطور رئیس مجلس ملی فلسطین هم در اردن ساکن بود.
بخش اعظمی از فلسطینیها در اردن حضور دارند و قسمتی از آنها توانستهاند در ساختار سیاسی اردن جذب شوند و به مقامات بالا و نخبگان جامعه اردن افزوده شوند. با اینحال بخش بزرگی از فلسطینیها دارای حقوق اساسی نیستند. اساسا نمیتوانند اشتغالزایی داشته باشند، منبع درآمد برای خود ندارند و نمیتوانند به فلسطین اشغالی تردد کنند. بخش کوچکی از آنها تعهدات لازم و التزامات طرف اسرائیلی را پذیرفتند و کارتهای ترددی دارند که از طریق پل ملک حسین تردد میکنند، لکن بخش بزرگتر فلسطینیها به صورت طبیعی و به صورت کوچ اجباری در اردن سکنی دارند و از حقوق اساسی و فرآیند اشتغالزایی هم محروم هستند و به عنوان پناهنده در اردوگاهها سکونت دارند.
چیزی که اهمیت دارد التزام اردن به امنیت رژیمصهیونیستی بر اساس توافق وادی عربه است. پیش از آن فلسطینیهای اردن از طریق بحرالمیت با شنا به اراضی اشغالی وارد شده و عملیات مجاهدانه و مقاومتی خود را علیه نیروهای صهیونیستی انجام میدادند اما رفتهرفته بعد از وادی عربه و تعهدات امنیتی اردن به رژیم اسرائیل مخصوصا گسترش توسعه مناسبات دیپلماتیک بین دو طرف، اردنیها تعهد و التزامات امنیتی خود به رژیمصهیونیستی را مستحکم کردند. اردنیها همیشه نگران این هستند که کرانه از طریق اردن ملتهب شود. در عملیات طوفانالاقصی دیدیم وضعیت اردن ملتهب شد و مردم این کشور از مسیر شهر امان (پایتخت) به سمت دریای مرده حرکت کرده و عراقیها به مرز مشترک با اردن آمدند تا بتوانند از مسیر اردن به سرزمینهای اشغالی و کرانه باختری هجوم ببرند. دولت اردن مانع از این اقدامات شدند و همواره خواهان این هستند که مناسبات دیپلماتیک با رژیمصهیونیستی قطع نشود، زیرا مناسبات اردن، ایالاتمتحده آمریکا و غرب میتواند بر اقتصاد و معیشت تاثیرگذار باشد. اردن از این امر تخطی نخواهند کرد و پاسداشت حریم امنیتی اسرائیل یکی از الزامات و التزامات پابرجایی پادشاه بر کرسی پادشاهی است. اگر تخطی کند این موقعیت از او سلب خواهد شد. اردن با این فرض که همواره باید الزامات امنیتی رژیمصهیونیستی را حفظ کند، موقعیت خود را در جهان و در وضعیت عربی تعمیم داده و نقش بالانسری خود را گسترده کرده اما با فرآیند معامله قرن و صلح ابراهیم این جایگاه از اردن زائل شده و این کشور موقعیت اساسی خود را در وضعیت موازنهگری از دست داده است. درحالحاضر رژیمصهیونیستی تنها با کشورهای عربی حوزه مقاومت مانند سوریه و لبنان و کشوری مثل الجزایر در حوزه شمال آفریقا ارتباطی ندارد اما با سایر کشورهای عربی توانسته از طریق توافقات دوجانبه این مساله را حلوفصل کند، بنابراین اردن به این نیاز دارد که وضعیت کرانه باختری ملتهب نشود و طوفان الاقصی را به هیچ وجه نمیپسندد. موضوع حمایت از مقاومت به هیچ وجه در دستور کار اردن قرار ندارد. دولت اردن در جریان جنگ 33 روزه تابستان 2006 لبنان و رژیمصهیونیستی دستوبال جریانات اسلامی را از اینکه بخواهند در کفه مقاومت ظاهر شوند، بست. در عملیات طوفان الاقصی این امکان و ظرفیت را نهتنها به فلسطینیهای داخل اردن نمیدهد، بلکه مانع از این ظرفیت میشود که در کرانه باختری متبلور شود، زیرا احساس خطر میکند و این را بهعنوان تهدید امنیت ملی خود میبیند. در بحران سوریه هم اردنیها دست به عصا حرکت کردند، اعتقاد و اعتماد اولیه این بود وضعیت در سوریه متحول خواهد شد، دچار دگردیسی خواهد شد و این را بهعنوان یک هبه و هدیه میدیدند اما بعد از دوسال ملک عبدالله بر این اتقان پیدا کرد که وضعیت بشار اسد مستحکم است و باید مناسبات خود را گسترش دهد و مانع از تهدید امنیتی گروههای افراطگرای اسلامی سازمان دولت اسلامی (داعش) علیه سرزمین اسلامی شود. اردنیها همواره درصددند با کاهش سطح تهدید امنیت ملی و منافع ملی خود زمینهها و بستر مناسبات اقتصادی را در سطح منطقهای گسترش دهند که وضعیت سفره معیشتی و اقتصاد قابل تحمل باقی بماند و اردن بتواند از التهابات منطقهای عبور کند. اردن، عراق را بهعنوان عمق استراتژیک خود فرض میکند که با سقوط حزب بعث عراق دچار تهدید و مخاطرات شدید شده و همچنین شامات که عبارتند از سوریه، لبنان و فلسطین بهعنوان عمق تمدنی و فرهنگی خود فرض میکند و همیشه در این مناطق بهصورت منسجم حضور دارد تا بتواند از این ظرفیت فرهنگی و تمدنی بهره لازم را ببرد. حائز اهمیت است که اردن در پوشش ائتلافهای منطقهای با حضور آمریکا تلاش دارد هم امنیت خود را تضمین کند، هم مانع از تسری تهدید امنیتی رژیمصهیونیستی به درون سرزمینهای خود باشد، هم جلوه مقاومت اسلامی را در وضعیتی کرانه مدیریت و کنترل کند، هم به وضعیت امنیت اسرائیل کمک کند و هم فضای جامعه را از رویهها یا تفکرات حوزه مقاومتی جریانهای اسلامی محفوظ و مصون نگه دارد. اردن بهشدت کنترل جریانهای اسلامی را در دست دارد و اجازه فعالیت به جریانهای اسلامی مخصوصا اخوانالمسلمین را نمیدهد و نخواهد داد و احساس میکند در ائتلافهای بینالمللی از طریق کاستن سقف تهدید و ایجاد موازنه تهدید میتواند بر وضعیت حکمرانی خود تسلط داشته باشد.
فضای اجتماعی اردن
دوسوم جمعیت اردن فلسطینی هستند اما بخش مهمی از جمعیت این کشور را اعراب بادیهنشین تشکیل میدهند که بهعنوان ساکنان اصلی شناخته میشوند و رقابتی با فلسطینیها دارند. نگاه اعراب بادیهنشین بهعنوان جمعیت اصلی اردن نسبت به مساله فلسطین چیست و نسبت به عملیات طوفان الاقصی چه دیدی دارند؟ آنها در فضای اعتراضی در اردن دخیل بودهاند؟ عملیات طوفان الاقصی چه تاثیری در فضای اجتماعی اردن گذاشته است؟
در دموگرافی اردن، اردنیهای اصیل را در منطقه شرق این کشور داریم. این گروه بخش کوچکی از جامعه اردن را تشکیل میدهند. اردنیهای اصیل قبیلهای هستند و اردن را باید یک کشور قبیلهای دانست. البته گروههای دیگری هم در اردن حضور دارند. هر جایی در جهان عرب دچار بحران و چالش شده سیل مهاجرت به اردن شکل گرفته است. در مهاجرتهایی که بعد از جنگجهانی دوم اتفاق افتاد، بخشی از جمعیت حوزه امپراتوری روسها و حوزه شوروی به شامات کوچ کردهاند. این جمعیت در سوریه و لبنان حضور دارند اما بخش اعظم آنها به اردن آمدهاند و به آنها چرکس گفته میشود. چرکسها که در حوزه روسیه تزاری حضور داشتند با وقوع جنگها به این منطقه کوچ داده شدند. بدنه اصلی آنها در اردن سکونت دارند. اگر در لایههای امنیتی کاخ و دربار دقت کنید افرادی را میبینید که کلاههای پوستین قزاقی دارند یا پالتوها و چکمههای بلند دارند و اساسا ساخت فرهنگی و هنری اردن بخشی مربوط به این چرکسها میشود. جامعه اردن آن را بهعنوان یک ثقل فرهنگی در خود هضم کرده است. گروه دیگر دروزیها هستند که در سطح منطقه پراکنده شدهاند و بخش اعظمشان در سوریه نزدیک مرز درعا حضور دارند. بخشی از دروزیها در اردن ساکنند. البته دروزیها در لبنان هم ساکن هستند که حوزه مشایخی و رهبری سیاسی بخش اعظم آنها در لبنان است. ولید جنبلاط از دروزیهای لبنان در طیف غربگرای 14 مارس جای میگیرد. البته جریان 8 مارس لبنان هم که نزدیک به مقاومت است، دروزیهای متمایل به مقاومت را در خود جای داده است. براساس جنگهای گذشته که در یمن بهوقوع پیوسته بخشی از یمنیها، ائمه یمن و بزرگان این کشور به اردن کوچ کردهاند و مدفن آنها در اردن است. براساس فرآیند سایکس- پیکو، یکی از فرزندان شریف حسین از حجاز به دستور بریتانیا به اردن آمد و عهدهدار حاکمیت آن شد. آنهایی که در حجاز بودند، یعنی خاندان شریف حسین، هاشمی هستند و بهلحاظ سلسله مراتب شجرهنامه، حسنی نامیده میشوند. شجرهنامه آنها به امام حسن(ع) میرسد و این از نکاتی است که اردنیها احساس میکنند با جامعه تشیع علوی در حوزه عربی میتوانند این قرابت، نزدیکی، همگرایی و همسانی را ایجاد کنند. زمانی که در جهان اسلام اکثر جمعیت ایران اهل تسنن بودند، بهطور همزمان اردن تنها منطقه شیعی در غرب آسیا بهحساب میآمد. علاوهبر گروههای مهاجری که در اردن هستند بهلحاظ کار و بافت اجتماعی و حوزه اشتغال بخشی از مردم مصری، فرآیند دموگرافی جامعه اردنی را تشکیل میدهند. بخشی از کشورهایی مثل یمن، کشورهای همجوار مثل عربستانسعودی بهلحاظ قرابتی که در منطقه تبوک و مرزهای جنوبی یعنی مرز مشترک بین اردن و عربستان است اینها هم هستند که ارتباط قبایلی با هم دارند و تردد و رفتوآمد قبایلی با هم دارند.
اردنیهای اصیل توانستهاند شکل قبایلی خود را حفظ کنند. این گروه همچنان در فرآیندی رو به جلو از ابتدای منازعات اعراب با اسرائیل، همچنان در جو منازعه در شکل منطقهای خود هستند. آنها حمایتهای خود را در جنگ 33 روزه تابستان 2006 از حزبالله لبنان علنی کردهاند ولی با فرآیند انتظامی و امنیتی اردن مواجه شدهاند. تنبیههای شدید سبب شده حمل عکس دبیرکل حزبالله یا پرچم حزبالله جرم محسوب و مستلزم و مستوجب زندان و تادیب سیستمهای امنیتی اردن شود، پس مانع از حمایت اردنیهای اصیل از مقاومت شدهاند. در وضعیت طوفان الاقصی همانطور که دیدید مردم به سفارت رژیمصهیونیستی هجوم بردند و سفارت را با کوکتلمولوتف مورد حمله و هجوم خود قرار دادند و بلافاصله در پناه امنیتی اردن، سفیر و دیپلمات اسرائیلی از اردن خارج شدند. مردم به این قناعت نکردند و روانه بحرالمیت و پل ارتباطی بین اردن و فلسطین اشغالی یعنی پل ملک حسین شدند تا بتوانند از مسیر گذر کرده و خشم خود را نسبت به کشتار وحشیانه ساکنان غزه به صهیونیستها نشان دهند. وضعیت اردن در معاهده وادی عربه، بخشی از سلسله نظامات صیانت و حفظ امنیت رژیمصهیونیستی است و رژیم حاکم بر پادشاهی اردن هاشمی فرصتی به مردم اردن نخواهد داد، چه مردم اصیل اردن و چه فلسطینیهایی که در اردوگاههای پراکنده در سطح پایتخت یا اطراف پایتخت حضور دارند و دوسوم جمعیت را تشکیل میدهند. اگر این اجازه و فرصت را بدهند طبیعتا آنها در وضعیت کرانه باختری و معادلات امنیتی مقاومت مخصوصا فلسطینیان علیه رژیمصهیونیستی میتوانند تاثیرگذار باشند. این وضعیت وجود دارد، مردم اردن روند سیاسی حکمرانی را برنمیتابند و قبول ندارند اما با توجه به تنگناهایی که علیه آنها اعمال میشود طبیعتا در فرآیند حمایت از مقاومت اسلامی ملت مظلوم فلسطین نمیتوانند نقش اساسی و بالقوهای در سطح منطقه و کشور خود داشته باشند.
ایران و آینده غزه
آیا حاکمیت اردن نسبت به بحث کوچ مهاجران فلسطینی برنامهای دارد؟ آیا مهاجران فلسطینی را خواهد پذیرفت یا خیر؟ سناریوهای پیشروی غزه چیست؟ حاکمیت اردن برای دوران بعد از جنگ چه پلنهایی دارد؟ در بلوک غرب بازی میکند و در این جهت چه تعاملاتی با ایالات متحده خواهد داشت؟ آیا پلنی برای آتش بس وجود دارد؟ بر فرض اینکه بنا باشد حکومت انتقالی در غزه تشکیل شود نقش حاکمیت اردن را چطور ارزیابی میکنید؟
در وضعیت کوچ اجباری اردن هم همان الزامات مصر را دارد. کوچ اجباری را نمیپذیرد، چون ناقض معاهدات است و آنها را برهم میزند. درحقیقت ناقض حوزه امنیت ملی مصر تلقی میشود و قاهره هم کوچ اجباری غزاویها را به درون منطقه شبهجزیره سینا و منطقه عریش نخواهند پذیرفت.
در اردن هم این وضعیت وجود دارد. هرچه التهابات سرزمینهای اشغالی یا حوزه تشکیلات خودگران در کرانه تشدید شود رژیمصهیونیستی دست به تخریب منازل فلسطینیها میزند و تمام خاندان کسانی که در اقدامات جهادی شرکت کنند با تخریب خانه و مسکن پدرومادر و دیگر بستگان مواجه میشوند. این تشدید بحران در سرزمینهای کرانه باختری میتواند به کوچ اجباری فلسطینیها به اردن منجر شود ولو بهصورت ظاهری و شکلی هم که باشد پادشاهی اردن اسکان فلسطینیان را نخواهد پذیرفت و این مساله میتواند تهدیدی در وضعیت و منافع ملی اردن شمرد شود.
در اردن از گذشته مخصوصا از زمان قبل از ترامپ مناطقی را برای فلسطینیها در اردن در نظر گرفتند که با سرمایه کشورهای حوزه خلیج فارس مخصوصا امارات و عربستانسعودی ساخته شدند. در حال حاضر در اردن شهرکهایی وجود دارد که بهصورت مجهز تمام امکانات زندگی یک شهر در پوشش بالغ بر 100 هزار نفر را دارند. این خانهها هنوز کلید نخورده و تمام زیرساختهای شهرکی برای آن تعبیه شده اعم از مدرسه، اعم از فرهنگی، اجتماعی و فرهنگی و حتی معیشتی و اقتصاد معیشتی و تجاری! اینها آماده شده تا در وضعیت کوچ اجباری استفاده شوند. تعدادی از فلسطینیها احتمال داشت به دنبال بحران سوریه از این کشور رانده شوند، فلسطینیهایی نیز پس از سقوط حزب بعث از عراق رانده شدند زیرا با توجه به تعاملی که با حزب بعث داشتند مردم عراق حاضر به پذیرش آنها نبودند. این گروه نیز به اردن آمدند. همچنین در ساخت این خانهها نگاهی هم به کوچ اجباری فلسطینیها از کرانهباختری وجود داشت. این شهرکها و اردوگاهها با سرمایههای مالی کشورهای حوزه خلیجفارس ساخته شده و بهتدریج اعمال فشارهای بر حکومت اردن صورت گرفت. اساسا دولت اردن اختیاری از خود ندارد که واکنشی در مقابل کوچ اجباری نشان دهد. در معامله قرن مخصوصا صلح ابراهیم این موضوع بهوضوح نشان داده شد که اردن جزئی از جغرافیای سیاسی معامله قرن است و باید بپذیرد و این فرآیند بر اساس حکمرانی ترامپ و جمهوریخواهان به اردن تحمیل شد؛ گرچه اردن خواهان این نبود ولی در قد و قواره تعرض و تناقض با این سیاستها در حوزه منطقهای نیست و نخواهد بود و باید در برابر خواست آنها تمکین کند. آن چیزی که در فرآیند سیاسی اساسی به نظر میرسد تلاش برای ادغام سیاسی فلسطینیها در اردن است. اعمال فشار کشورهای توسعهیافته اروپای غربی و آمریکا سبب شد فلسطینیهای مقیم اردن بهصورت نخبگان سیاسی درآیند و از حقوق سیاسی برخوردار شوند و در پارلمان اردن مشارکت کنند. رفتهرفته در انتخابات پارلمانی که در اردن برگزار میشود فلسطینیها کرسیهای خود را در فرآیند مجلس و قانونگذاری اردن مستحکم میکنند، حتی نخبگان سیاسی در سطح نخستوزیری اردن هم داشتهایم که اصالتا برای نابلس در سرزمین فلسطین بود. گرچه تعداد اینها بالا نیست ولی این فرآیند نشان میدهد در ادامه اردن از کشور پادشاهی هاشمی به کشور پادشاهی اتحاد عربی یا کشور متحد عربی تغییر عنوان و فاز میدهد. این مساله در معامله قرن و صلح ابراهیم دیده شده به گونهای که اردن باید تغییر ماهیت دهد و از ماهیت اردنی به کشور پذیرنده فلسطینیها تبدیل شود و حکمرانی را بر اساس تقسیم سهم و نسبت جمعیتی بپذیرد. اگر پادشاه فلسطینی باشد نخستوزیر باید اردنی باشد و در فرآیند مجلس باید سهم هر یک از دو طرف در فرآیند تقنینی هم مشخص و بهصورت متوازن تقسیم شود.
در رابطه با آینده غزه پس از جنگ آنچه حائز اهمیت به حساب میآید این است که در سفرهایی که آنتونی بلینکن، وزیرخارجه آمریکا به سرزمینهای اشغالی داشت، سه سناریو مطرح شد. سناریوی اول قرار گرفتن غزه در پناه نیروهای پاسدار صلح و ائتلاف بینالمللی بود که آمریکاییها این گزینه را قبول نمیکنند زیرا برای آنها هزینه دارد. اسرائیل نیروهای یونیفل و نیروهای پاسدار صلح را بدون نیروهای امنیتی و نظامی آمریکا نخواهد پذیرفت. حضور نیروهای امنیتی میتواند برای آمریکا هزینهبردار باشد و این در فرآیند افکار عمومی آمریکایی اگر تلفات و هزینه بدهند تاثیر منفی میگذارد و در رقابتهای انتخاباتی مخصوصا انتخابات پیشرو در 2024، تاثیر شگرف خواهد داشت. پس این سناریو خیلی پذیرفته نیست. سناریوی دومی که مطرح شد طرح قیومیت غزه به کشورهای عربی یا اسلامی مثل ترکیه، امارات، عربستان و قطر است. این کشورها باید سهم خود را از بازسازی غزه ارائه کنند و غزه بازسازی شود. بر این اساس پس از بازسازی قیومیت حوزه امنیت را رژیمصهیونیستی برعهده میگیرد و از نظر معیشتی کشورهای اسلامی و عربی عهدهدار اوضاع میشوند. کشورهای عربی این سناریو و این اصل را بهطور کامل مطرود دانستند و نپذیرفتند و حاضر نیستند قیومیت غزه را بپذیرند. در سومین سناریو، بلینکن پیشنهاد داد که محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان مسئولیت اداره غزه را بپذیرد و او از این پیشنهاد خرسند است. تاریخ مصرف محمود عباس تمام شده و بر اساس فرآیند قانونی پس از انتخابات مجلس قانونگذاری در سال 2006 که حماس برنده آن انتخابات شد، رسما و علنا مشروعیت سیاسی خود را از دست داد. این حمایت میتواند جایگاه او را در فرآیند سلطه مستحکم کند. محمود عباس از این پیشنهاد خرسند است و تعهداتی در این خصوص دارد. محمود عباس به الزامات امنیتی طرف صهیونیستی در معاهدات امنیتی مشترک کرانهباختری متعهد است و میتواند از طریق فرآیند کرانیزه (اداره نوار غزه همانند کرانهباختری) کردن غزه و تبدیل غزه به کوانتومهای امنیتی با نظارت و اشراف مستقیم رژیمصهیونیستی، وضعیت این منطقه را کنترل کند. کشورهای عربی هم از این سناریو استقبال کردند اما با وجود اینکه هنوز نتانیاهو به عنوان نخستوزیر رژیمصهیونیستی دستاوردی در معادلات به دست نیاورده، امکان این امر ضعیف است. صهیونیستها براساس خواست و تعیین هدفی که کردند، تخلیه غزه یا کوچ اجباری را در نظر دارند. الان دو طرح مطرح است که یکی طرح مصری است که روی میز قرار دارد. جنبش حماس و جهاد اسلامی در بیانیههایی که دادند یا بیانیه مشترکی که اعلام کردند، طرح مصری را مطرود دانستند. طرح مصری عبارت از این است که جهاد اسلامی و حماس سلاح خود را زمین بگذارند و از غزه خارج شوند و غزه را به معادلات امنیتی بسپارند که بر اساس فرآیند رژیمصهیونیستی و سلطه کشورهای عربی شکل میگیرد. جنبشهای مقاومتی این طرح را رد کردند. طرح دوم به قطر مربوط است که برخاسته از مذاکرات مشترکی است که بهصورت غیرمستقیم با رژیمصهیونیستی از طرف حماس انجام میدهد. طرح آنها آتشبس موقت است ولی با ظرف زمانی بیشتر از آتشبس قبلی که هفت روزه بود. آتشبس دوم دارای یک بازه زمانی سه الی چهار ماهه است که در قالب آن تبادل اسرا و گستردگی ابعاد آتش بس مطرح است تا بلکه از طریق این امر ذیل کمکهای انساندوستانه، بحث بازسازی هم کلید بخورد و منجر به آتشبس بلندتر شود.
در وضعیت نهایی اساسا حکومت و دولت در فلسطین نداریم که بحث حکومت انتقالی به عنوان مفهوم سیاسی از آن مستفاد شود. آن چیزی که وجود دارد در قالب و چهارچوب همگرایی و همکاریهای امنیتی و نظامی است. بیشتر امنیتی است چون ساختار امنیتی دارد و رژیمصهیونیستی در معاهدات مشترک باید مفهومسازی و تعریف شود و براساس این قاعده بتوانند وضعیت تضمین امنیت رژیمصهیونیستی را متعهد شوند.
تاکنون اردن در خصوص بحث آتشبس راهحلی را ارائه کرده است؟
آن چیزی که از نیات درونی اردن و مصر برمیآید نشان میدهد آنها میخواهند در فرصت بهدستآمده، مقاومت در سطح منطقه مخصوصا مقاومت اسلامی فلسطین ریشهکن شود. این جزء خواست مشترکی است که کشورهای منطقه مخصوصا اردن و مصر با رژیمصهیونیستی در این قاعده و مبحث همپیمان هستند. بنابراین تلاشی به آن مفهوم که مردم فلسطین بخواهند از گزند آتشباری متوحش رژیمصهیونیستی نجات پیدا کند وجود ندارد اما آن چیزی که وجود دارد نگرانی از تهدید امنیت ملی آنها بر اساس کوچ اجباری است. هرچه دامنه و زمان جنگ طولانیتر شود احتمال دارد سبب شود مردم ناچار شوند از غزه خارج شوند یا حتی بر اساس فرآیندهای امنیتی ناچار از کوچ اجباری از کرانهباختری باشند. آن التزامات امنیتی دوجانبه بهوجودآمده بر اساس فرآیند کمپ دیوید و وادی عربه، توافقات مشترک با طرف رژیمصهیونیستی طبیعتا خدشهدار خواهد شد و این مانع از ثبات و تداوم امنیت در منطقه بر اساس رویکرد و دیدگاههای اردن و مصر خواهد بود. بنابراین آتشبس تنها از یک زاویه از دیدگاه و رویکرد مصر و اردن مفهومسازی میشود و میتواند مفهوم پیدا کند؛ اینکه هرچه سریعتر وضعیت تهدید امنیتی و برهم خوردن موازنه امنیتی منطقهای کاهش یابد. در غیر این صورت دفاع از مظلومیت ملت فلسطین یا دفاع از آب و خاک فلسطینیها جزء آمال و آرزوی کشورهای حوزه پیرامونی فلسطین اشغالی نیست.
نکات مهم
از زمان وادی عربه اردن متعهد شد که دارای ارتش نباشد. چیزی که درحال حاضر در اردن تحت عنوان آرایش نظامی میبینیم در پوشش و قالب امنیتی است و بیشتر حافظ منافع و مصالح رژیمصهیونیستی در طرف مقابل است تا اینکه منافع ملت اردن را در برگیرد. همچنین دورتادور اردن منابع زیرزمینی و میادین نفت است ولی با توجه به اینکه رژیمصهیونیستی اجاره استخراج از این منابع را به اردنیها نمیدهد وضعیت اردن به لحاظ اقتصادی وضعیت اسفباری است و اگر استقراض خارجی نباشد اردن وضعیت خوبی ندارد.
البته F16هایی که دادند، قابلیت پرتاب موشکش را برداشتند یا هلیکوپتر کبرا که دادند، موشکاندازها و تیربارهایش را برداشتند. زرهپوشهایی که به اردن میدهند ضدشورش و برای حوزه امنیت داخلی است. اردن از توانمندی و ارتش قوی برخوردار نیست. این وضعیت در شبهجزیره سینا متعلق به مصر هم به دلیل مفاد قرار داد کمپدیوید دیده میشود که مصر حق حضور نظامی قابل توجه در این منطقه را ندارد.
جالب است بدانید الان اردن تحت پوشش موساد نیست، بلکه تحت پوشش شینبت است. اسرائیل به گونهای بر اردن نظارهگر و مراقب است که اردن را جزء سرزمینهای لاینفک خود میداند. یکی از استدلالها و دلایل اساسی برای اثبات این مدعا این است که اردن را تحت پوشش موساد، یعنی اطلاعات و سرویس خارجی قرار نداده بلکه او را تحت پوشش اطلاعات و سرویس داخلی شینبت قرار داده است. این نکته حائز اهمیت است.
اردن همچنان در تهدید شکلگیری کشور آینده فلسطینی است و این احتمال وجود دارد که امیرحسین فرزند ملک عبدالله که از مادری فلسطینی و اهل نابلس و از خاندان آلیاسین است، بعد از عبدالله اگر بر تخت بنشیند به عنوان پادشاه فلسطینی شناخته شود. صهیونیستها همواره نیمنگاهی به اردن از دریچه مشکلات پناهندگی و پروندههای لاینحل فلسطینی داشتهاند.
بخش اعظمی از فلسطینیها در اردن حضور دارند و قسمتی از آنها توانستهاند در ساختار سیاسی اردن جذب شوند و به مقامات بالا و نخبگان جامعه اردن افزوده شوند. با اینحال بخش بزرگی از فلسطینیها دارای حقوق اساسی نیستند. اساسا نمیتوانند اشتغالزایی داشته باشند، منبع درآمد برای خود ندارند و نمیتوانند به فلسطین اشغالی تردد کنند. بخش کوچکی از آنها تعهدات لازم و التزامات طرف اسرائیلی را پذیرفتند و کارتهای ترددی دارند که از طریق پل ملک حسین تردد میکنند، لکن بخش بزرگتر فلسطینیها به صورت طبیعی و به صورت کوچ اجباری در اردن سکنی دارند و از حقوق اساسی و فرآیند اشتغالزایی هم محروم هستند و به عنوان پناهنده در اردوگاهها سکونت دارند.
آنهایی که در حجاز بودند، یعنی خاندان شریف حسین، هاشمی هستند و بهلحاظ سلسله مراتب شجرهنامه، حسنی نامیده میشوند. شجرهنامه آنها به امام حسن(ع) میرسد و این از نکاتی است که اردنیها احساس میکنند با جامعه تشیع علوی در حوزه عربی میتوانند این قرابت، نزدیکی، همگرایی و همسانی را ایجاد کنند. زمانی که در جهان اسلام اکثر جمعیت ایران اهل تسنن بودند، بهطور همزمان اردن تنها منطقه شیعی در غرب آسیا بهحساب میآمد.
در اردن از گذشته مخصوصا از زمان قبل از ترامپ مناطقی را برای فلسطینیها در اردن در نظر گرفتند که با سرمایه کشورهای حوزه خلیج فارس مخصوصا امارات و عربستانسعودی ساخته شدند. در حال حاضر در اردن شهرکهایی وجود دارد که بهصورت مجهز تمام امکانات زندگی یک شهر در پوشش بالغ بر 100 هزار نفر را دارند. این خانهها هنوز کلید نخورده و تمام زیرساختهای شهرکی برای آن تعبیه شده اعم از مدرسه، اعم از فرهنگی، اجتماعی و فرهنگی و حتی معیشتی و اقتصاد معیشتی و تجاری! اینها آماده شده تا در وضعیت کوچ اجباری استفاده شوند.
در معامله قرن مخصوصا صلح ابراهیم این موضوع بهوضوح نشان داده شد که اردن جزئی از جغرافیای سیاسی معامله قرن است و باید بپذیرد و این فرآیند بر اساس حکمرانی ترامپ و جمهوریخواهان به اردن تحمیل شد؛ گرچه اردن خواهان این نبود ولی در قد و قواره تعرض و تناقض با این سیاستها در حوزه منطقهای نیست و نخواهد بود و باید در برابر خواست آنها تمکین کند. آن چیزی که در فرآیند سیاسی اساسی به نظر میرسد تلاش برای ادغام سیاسی فلسطینیها در اردن است. اعمال فشار کشورهای توسعهیافته اروپای غربی و آمریکا سبب شد فلسطینیهای مقیم اردن بهصورت نخبگان سیاسی درآیند و از حقوق سیاسی برخوردار شوند و در پارلمان اردن مشارکت کنند.
این مساله در معامله قرن و صلح ابراهیم دیده شده به گونهای که اردن باید تغییر ماهیت دهد و از ماهیت اردنی به کشور پذیرنده فلسطینیها تبدیل شود و حکمرانی را بر اساس تقسیم سهم و نسبت جمعیتی بپذیرد. اگر پادشاه فلسطینی باشد نخستوزیر باید اردنی باشد و در فرآیند مجلس باید سهم هر یک از دو طرف در فرآیند تقنینی هم مشخص و بهصورت متوازن تقسیم شود.
آن چیزی که از نیات درونی اردن و مصر برمیآید نشان میدهد آنها میخواهند در فرصت بهدستآمده، مقاومت در سطح منطقه مخصوصا مقاومت اسلامی فلسطین ریشهکن شود. این جزء خواست مشترکی است که کشورهای منطقه مخصوصا اردن و مصر با رژیمصهیونیستی در این قاعده و مبحث همپیمان هستند. بنابراین تلاشی به آن مفهوم که مردم فلسطین بخواهند از گزند آتشباری متوحش رژیمصهیونیستی نجات پیدا کند وجود ندارد اما آن چیزی که وجود دارد نگرانی از تهدید امنیت ملی آنها بر اساس کوچ اجباری است.