میلاد جلیلزاده، خبرنگار گروه فرهنگ: سال ۱۳۹۶ اعلام شد دیوید فرانزونی، فیلمنامهنویس برنده اسکاری که آثاری چون «گلادیاتور» را در کارنامهاش دارد، قرار است فیلمنامهای براساس داستان زندگی «مولوی» شاعر، فیلسوف و عارف مسلمان ایرانی بنویسد. رویکرد او به این شخصیت چنانکه خودش عنوان میکرد مثبت بود و حتی گفت میخواهد پرتره کلیشهای که در سینمای غرب درمورد شخصیت مسلمان وجود دارد را به چالش بکشد. بعد فرانزونی به همراه استفن جوئل براون، تهیهکننده پروژه، به استانبول سفر کردند تا با مولویشناسان مشورت کنند و از مقبره مولانا در قونیه هم بازدید کردند. آنها وقتی کار پروژه دیگر کاملا جدی شده بود، قبل از انتخاب یا لااقل اعلام نام کارگردان، اعلام کردهاند که دوست دارند لئوناردو دیکاپریو نقش مولانا را در این فیلم ایفا کند و رابرت داونی جونیور در نقش شمس تبریزی ظاهر شود.
بلافاصله چنان غوغایی در فضای مجازی به راه افتاد که از پیشبینیها خارج بود. کاربران پرشماری به اینکه بازیگران هالیوودی قرار است نقش عارفان شرقی را بازی کنند، اعتراض کردند. حتی با اینکه در فیلم «الرساله»، نقش صحابه پیامبر اسلام را چند بازیگر هالیوودی جلوی دوربین برده بودند، افکار عمومی در زمانه جدید دیگر چنین چیزهایی را نمیپذیرفت. پروژه هالیوودی مولانا لغو شد تا همه جهان بفهمند که چنین اثری تنها و تنها در نقطه دیگری از جهان امکان تولید دارد. از آنسو سالها بود که بر سر ملیت و تبار مولوی بین ترکیه و ایران اختلاف وجود داشت. از آنجایی که مولوی در ترکیه دفن است ترکها چنین ادعا میکنند که او اهل این کشور بوده و ایرانیها با استناد به فارسی بودن زبان مولوی، او را ایرانی میدانند. البته زادگاه مولانا بلخ است که اکنون در حوزه جغرافیای افغانستان قرار دارد اما به هر حال ساخته شدن هر فیلم یا سریالی در ترکیه که مولوی را متعلق به این کشور بداند، بهشدت میتوانست حساسیت ایرانیها را برانگیخته کند. سال ۱۳۹۸ این موضوع با عقد قراردادی مبنیبر همکاری مشترک ایران و ترکیه درخصوص ساخت سریالی راجعبه مولانا به سمت حل نهایی پیش رفت. نویسنده کار فرهاد توحیدی بود و کارگردان حسن فتحی. ابتدا عنوان شد که بازیگر نقش شمستبریزی اهل ایران و ایفاگر نقش مولانا ترکیهای است که به همین موضوع هم اعتراضاتی شد. فرهاد توحیدی مصاحبهای کرد و گفت «آیا عمر مختار با بازی آنتونی مصادره شد؟» اما همه این حرفها باعث فروکش کردن حساسیتها و اعتراضها نشدند و نهایتا اعلام شد که بازیگر نقش مولوی هم ایرانی باشد. نهایتا شهاب حسینی و پارسا پیروزفر در نقش مولوی و شمس ظاهر شدند. حساسیتهای قومی محتوایی بالاخره از سر راه کنار رفتند اما ساخت و انتشار پروژهای درباره زندگی مولوی قرار بود از هزارتوی موانع دیگری هم بگذرد.
خاصیت زندگی در گهواره تمدن
ما آنقدر چهرههای بزرگ و اتفاقات خارقالعاده در تاریخ معاصر، میانه و دورمان داریم که وقتی قرار میشود راجعبهشان فیلم یا سریال بسازیم، متحیر میشویم که از کجا باید شروع کرد. خاصیت زندگی در گهواره تمدن همین است. در این نقطه از جهان که غربیها روی آن نام خاورمیانه را گذاشتهاند اولین و بزرگترین تمدنهای بشری شکل گرفت، پیامبران الهی ظهور کردند، بزرگترین ایدهها و فلسفهها پرورش یافت و خونبارترین جنگها در گرفت. تاریخ این منطقه پر است از شخصیتهای استثنایی و ویژه که هر کدام داستان هیجانانگیز و شیرینی دارند اما در این میان قصه یک شاعر شوریده مثل نسیم خنکی است که در میان دالان تاریخ سوزان منطقه میوزد. شاعری که اتفاقا در درون خودش دلی شعلهور دارد و شرح زندگیاش را اینطور در سه جمله خلاصه میکند: «خام بُدم، پخته شدم، سوختم» این حقیقت است که مولوی را باید شخصیتی جهانی دانست اما وابستگی او به حوزه تمدنی ایران و حیطه زبان و ادب فارسی هم انکارناپذیر است و به علاوه با در نظر نگرفتن چنین خصوصیاتی در شخصیت این عارف نامی او را از بستری که پرورشدهنده شخصیتش بود جدا کردهایم و شناخت محتوای فکریاش را ابتر گذاشتهایم.
مولوی پارسیگوی و ایرانی است و از آنجا که در جستوجوی شمس به قونیه رفت لقب رومی را هم به نام و عنوانش ضمیمه کردهاند. او سوای اینکه عارف بود شاعر هم بود. به عبارتی عرفان مولوی در هنر شعر توانست تجلی پیدا کند و حالا اگر قرار باشد سفری به درون شخصیت این شاعر عارف در زمانه جدید داشته باشیم، هنر سینما میبایست بتواند خودش را با این بستر تمدنی و این فضای فکری که منبعث از عرفان است، ممزوج کند. یکی از شخصیتهایی که اگر قرار است فیلم یا سریالی درباره او ساخته شود خارج از فضای ایران تقریبا غیرممکن به نظر میرسد، همین مولوی است و نام او مدتها بود در فهرست بلند و بالای شخصیتهایی که ما میبایست دربارهشان اثری داستانی و تصویری میساختیم و نساختیم، سنگینی میکرد. بالاخره در سال ۹۸ اعلام شد که این اتفاق قرار است بیفتد؛ بهعنوان اثری که محصول مشترک ایران و ترکیه است. در ایران فیلمسازان و بازیگران برجستهای مشغول به کارند و بهطور کل سنت ساخت فیلم و سریال تاریخی در کشور ما تا جاهای خوبی پیش رفته است اما مدتی است که ما از جهت کیفیت و اندازه حضورمان در بازارها بهشدت ضعیف عمل کردهایم. از آنسو ترکیه هم پدیده قرن بیستویکمی بازار سریال است. سوای هر بحثی که میشود راجعبه کیفیت پرداختن به موضوعی مثل شخصیت مولانا و نگاه به کشورهای مثل ترکیه و سوریه که بدون صرف هزینههای گزاف توانستهاند در بازار سریالسازی تا این اندازه خوب جلو بروند همیشه حس حسرت و خودانتقادی را در ایرانیها برانگیخته است و ساخت یک پروژه مشترک با ترکیه به نظر راهی برای برونرفت از این وضعیت راکد میرسید. دو سال قبل از اینکه ایران یا ترکیه بخواهند سریالی درباره مولانا بسازند آمریکاییها در این خصوص اقدام کرده بودند که با واکنش بسیار منفی افکار عمومی مواجه شد و همین معلوم کرد که کار کردن در این خصوص جزء حوزه تخصصی ماست. ترکیه هم یک سر دیگر ماجرا بود و میشد هم روی بازار داخلی این کشور حساب کرد، هم روی بازاری که در سایر کشورها دارد. با این حال چهار سال از اعلام خبری مبنیبر اینکه حسن فتحی قرار است فیلمنامهای از فرهاد توحیدی را درباره زندگی مولانا کارگردانی کند گذشته و این فیلم یا سریال هنوز منتشر نشده است. ماجرای این تاخیر طولانی جزئیات فراوانی دارد و ایرادهای ساختاری آنچه که معمولا تحت عنوان بخش خصوصی فیلمسازی در ایران، راه رهایی از خیلی معضلات بیان میشود را هم بهخوبی نشان میدهد. آخرالامر با عوض شدن دولت و دخالت بنیاد سینمایی فارابی مشکلات این فیلم هم قرار است حل شود و چنانکه وزیر فرهنگ ایران در دیدار با سفیر ترکیه در تهران گفت، فیلم سینمایی «مست عشق» بهزودی آماده اکران میشود.
پیگیریهای «فرهیختگان» از وزارت ارشاد نشان میدهد فیلم سینمایی «مست عشق» در مرحله اخذ مجوز قرار دارد و سرمایهگذاران ترکیهای هم برای حل موانع اکران در حال مذاکره با سازمان سینمایی هستند.
مروری داشتیم برای اینکه ساخت پروژه سینمایی یا سریالی درباره زندگی ملای رومی از ابتدا با چه معضلاتی مواجه بود و پس از آنکه ایرانیها و ترکها برای انجام آن به توافق رسیدند چه مشکلات جدیدی بر سر راهش قرار گرفت. توجه به پروژه مست عشق و اتفاقاتی که برای آن رخ داد ما را به دقت در این موضوع هم وا میدارد که غیر از فناوری فیلمسازی و در اختیار داشتن نیروی متخصص ما چه مشکلاتی در ساختار فیلمسازی و سریالسازیمان داریم که مانع حضور پررنگ و سودآورمان در بازارهای جهانی یا لااقل منطقهای شده است. ما آنقدر چهرههای بزرگ و اتفاقات خارقالعاده در تاریخ معاصر، میانه و دورمان داریم که وقتی قرار میشود راجعبهشان فیلم یا سریال بسازیم متحیر میشویم که از کجا باید شروع کرد اما تا وقتی چنین موانعی بر سر راه و چنین ضعفهایی در ساختارمان وجود داشته باشد نخواهیم توانست حتی در صدر فهرست، از ادای دین به اصلیترین اولویتهایمان هم بربیاییم.