میلاد جلیلزاده، خبرنگار گروه فرهنگ:چهلمین جشنواره فیلم کوتاه تهران به ایستگاه پایانیاش رسید؛ جشنوارهای که پاتوق نابترین آدمهای عاشق سینما بود و بوی تجربه و علاقه و انگیزه را در خالصترین شکل به مشام میرساند. هم جشنواره مستند حقیقت و هم جشنواره فیلم کوتاه تهران، صفهایی را پشت سالنهای نمایش به خودشان میدیدند که چندسالی است حتی در جشنواره فجر هم بهسختی میشود نمونههایش را سراغ گرفت اما مدیریت قبلی وزارت فرهنگ شیوههایی را در اداره این دو رویداد به کار گرفت که باعث کسادی آنها شد. رویکردی که سینما را هرچه بیشتر بهسمت لوکس شدن میبرد و مخاطبان سینما را در کسانی که پاتوقشان پاساژها و مالهای بزرگ کلانشهرها بود متمرکز میکرد، با پدیدههایی که سینما را به شهرستان به جنوب شهر و کلا به فضای تجربی و صمیمی و خاکی انجمنها و کارگاهها و جمعهای دوستانه و جوان میبرد، همخوانی نداشت. از همین رو جشنوارههایی که دیدن فیلم در آنها مجانی بود یا بهای بلیت بسیار کمی داشت، پولی و گران شدند؛ طوری که انگار مدیران فرهنگی نمیخواستند این رونق ادامه داشته باشد و تمرکزشان روی رونقبخشی به حیطههای دیگر و فضاهای دیگر سینما بود و به علاوه، شهریه انجمن سینمای جوان را بالا بردند که باعث شد هم نسبت فیلمسازان شهرستانی به پایتختنشینها پایین بیاید و هم کفه آموزشگاههای خصوصی با آن شهریهای بالا سنگینتر شود. قبل از روی کار آمدن آن دولتی که چنین سیاستهایی داشت هم همه چیز انجمن همانطور نبود که باید باشد، اولا جوانهای مشتاق در سرتاسر ایران به مراکز انجمن میآمدند، آموزش میدیدند و بعضیهایشان استعداد بسیار بالایی از خودشان نشان میدادند اما راهی به سینمای بلند پیدا نمیکردند. بهعبارتی کارگردان شدن در سینمای ایران هیچ ربطی به استعداد افراد نداشت و این کیفیت فیلمسازی کشور را به شکل محسوسی پایین آورده بود، ثانیا در فضای داخلی خود انجمن هم چند کلیشه شناختهشده برای فیلمسازی وجود داشت که بیرون زدن از قالب آن، نه راحت بود و نه توفیقی برای یک فیلمساز ایجاد میکرد. در دوره جدید اهمیت و اعتبار مجددا به جشنواره فیلم کوتاه تهران برگشت؛ همانطور که مراکز انجمن در شهرستانها دوباره فعال و پررونق شدند. دوباره صفهای شلوغ جشنواره برای دیدن فیلمهای کوتاه تشکیل شد و بوی روزهای اوج را به مشام رساند و داخل هر سالن هم بین فیلمها میشد آثاری از سرتاسر ایران را دید. هنوز هم تعداد بچههای پایتخت در جشنواره بالاست و هنوز سینمای شهرستان به فعالسازی تمام ظرفیتهایش نرسیده اما رویهای که در پیش گرفته شده، امیدوارکننده است. نکتهای که دو دوره اخیر را نهتنها نسبت به هشت دورهای که دولت قبل برگزار کرد، بلکه حتی نسبت به روزهای خوب جشنواره فیلم کوتاه و خود انجمن متمایز میکند؛ اولا باز کردن راهی از وادی فیلم کوتاه به دنیای فیلمسازی بلند و حرفهای است و ثانیا تنوع ژانر و شکستن کلیشههای واحد. بهعبارتی آن دو ایرادی که از ابتدا نسبت به انجمن گرفته میشد حالا مورد توجه مدیران جدیدش قرار گرفته و در جهت رفع آن تلاشهایی کردهاند. یک ویژگی ممتاز دیگر در این دوره هم هدایت فیلمسازان جوان از تابوشکنیهای جنسی و اخلاقی بهسمت جسارت سیاسی است. امسال پنج یا شش فیلم کوتاه با موضوع اتفاقات پسامهسا در سال ۱۴۰۱ داشتیم و این روند اگر ادامه پیدا کند، بچههای فیلم کوتاه کمکم یاد میگیرند که شجاعت و البته ظرافت به خرج دهند و درخصوص این موضوعات حرف بزنند و این قطعا بهتر از آن است که فکر کنند با چند تابوشکنی جنسی و اخلاقی، نمایشی از جسارت را ارائه دادهاند. در ادامه چند فیلم از جشنواره چهلم فیلم کوتاه تهران بررسی شدهاند که میتوانند هرکدام بهعنوان نماینده یک طیف از آثار، فضای کلی جشنواره را نشان بدهند.
خودکشی به سبک نیچه/ پیام کردستانی/ سنندج
ماجرا در فضای شهریور ۱۳۲۰ و دوران حمله متفقین به ایران میگذرد. مرکز روایت در یک داروخانه است و قهرمانهای اصلی قصه، دکتر داروساز و همسر جوانش هستند. خیلی از مردم لابد بر اثر مشکلات جنگ قصد خودکشی دارند که یکیشان قابله شهر است. وقتی قابله شهر با نسخهای برای داروی خودکشی به داروخانه میآید، دکتر که همسرش قرار است یک ماه بعد وضع حمل کند، دچار نگرانی میشود و به فکر چاره میافتد... رنگ و نور فیلم عالی است و خوب هم قصه میگوید هرچند نمیشود لزوم استفاده از زبان کردی در آن را درک کرد. فیلم هیچ نشانهای از فضای مناطق کردنشین ایران ندارد و لوکیشنها و پوشش افراد حتی از این هم شیکتر است که بتوان به تهران سال ۲۰ شمسی ربطشان داد. بهعبارتی فضای بصری طوری است که انگار ماجرایی از جنگ دوم جهانی را در یکی از شهرهای مترقی اروپا روایت کرده باشند. بهنظر میرسد نیاز است که در کشور ما به یک تعریف درست از بومی بودن فیلمها برسیم؛ نه اینکه تصور شود با بردن دوربین به روستا یا نوشتن دیالوگها به زبان و لهجه محلی، یک فیلم بومی میشود. گذشته از اینها نکته شیرینی که در فیلم دیده میشود، نگاه مثبت آن به زندگی در میان سختترین فجایع و ناملایمات است؛ نگاهی که شعارزده نیست و میتوان آن را باور کرد.
روزی روزگاری سینما/ علیرضا شمالی/ گرگان
نوستالژی بازی با سینما همیشه جذاب بوده و اگر کسی سربهسر تاریخ سینما بگذارد، از این جذابیت بهرهبرداری دوچندان کرده است. روزی روزگاری سینما درباره شخصی فرانسوی است که گفته میشود قبل از ادیسون سینما را اختراع کرده بود اما بهطور مشکوکی مفقود شد و فرصت نکرد که با اختراعش نامآور شود. حالا علیرضا شمالی بهشکلی طنز و پارودیک، روایت خودش از گم شدن این مرد را نشان میدهد. او میگوید ادیسون این فرد را دزدیده و کشته است. در سالهای اخیر راجع به اینکه ادیسون به واقع مخترع بزرگی نبود و بیشتر در کار استثمار استعداد باقی افراد بود، زیاد گفتهاند و حتی فیلم تسلا با همین نگاه ساخته شد. «روزی روزگاری سینما» هم که با آخرین فیلم کوئنتین تارانتینو همنام است و البته مثل فیلم تارانتینو با تاریخ رسمی سینما سربهسر میگذارد، همین درونمایه را گرفته و جلو برده است. اگر این فیلم ساز نگاه ضد جریان خودش را با همین ظرافت ادامه بدهد درخششهای بیشتری از او دیده خواهد شد ولی لازم است توجه شود که تا ابد نمیتوان درباره نوستالژیهای سینما فیلم ساخت و لازم است که ذهنیت ایدهپرداز یک فیلمساز، گسترش پیدا کند. به نظر میرسد سازنده چنین فیلمی اگر روی ذهنیت ساختارشکن خودش تمرکز کند، میتواند این خصوصیت را روی موضوعاتی غیر از نوستالژی سینما هم ببرد و تا ابد قصه داشته باشد.
مدیر مدرسه/ میکائیل دیانی/ تهران
مدیر مدرسه از جنجالیترین فیلمهای جشنواره بود؛ چراکه به موضوع اتفاقات پسامهسا در سال ۱۴۰۱ برگشت و برخلاف تصور اولیهای که وجود داشت، صرفا فلش انتقادات را بهسمت معترضان نگرفته و سراغ مسببان وضع در داخل ساختار آموزشی و امنیتی کشور هم میرود. نام فیلم یادآور کتابی از جلال آلاحمد است اما مضمون آن «موج مرده» ابراهیم حاتمیکیا را به یاد میآورد. در ابتدا مدیر یک مدرسه دخترانه را میبینیم که سه نفر از دانشآموزان نوجوان را بهدلیل حضور یا حتی لیدری در اعتراضات بهشدت تنبیه میکند. بعد قرار است با روی دیگر سکه شخصیتی مدیر سختگیر مواجه شویم. دو مامور امنیتی به همراه دو نفر از کارکنان آموزشوپرورش به مدرسه میآیند تا این سه دختر را دستگیر کنند و خانم مدیر که رسیدن وضع به اینجا را معلول کمکاری مدیر مدرسه و سایر نهادها در تربیت بچهها میداند، نه صرفا ماجراجویی چند نوجوان، با این نیروهای امنیتی چالش پیدا میکند. مهمترین خصوصیت فیلم انتخاب موضوع و پرداخت بیلکنت به آن است و البته میتوانست پا را فراتر از معرفی شخصیت مدیر مدرسه بگذارد و خود چالش موسوم به «زن، زندگی، آزادی» را معرفی کند؛ کاری که حاتمیکیا در فیلمهایش از آن غافل نمیشد. اینکه گفته شود مسبب این اتفاقات کمتوجهی به تربیت کودکان و نوجوانان بوده، حرفی بسیار کلی است و چالشهای عمیقتر موضوع را نمایندگی نمیکند.
دهسالگی/ فاطمه جعفری/ تهران
دیدن کارهای متعددی که در بخش پویانماییهای ایرانی جشنواره امسال به نمایش درآمد، برای آینده انیمیشن ایران نوید روزهایی را میدهد که حتی از امروز هم پررونقتر است و یک نکته جالب دیگر، حضور مجدد کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، پس از سالها کمکاری در این عرصه است. انیمیشن کوتاه ۱۸ دقیقهای «ده سالگی» به کارگردانی فاطمه جعفری برنده که قبلا برنده جایزه سوم از یازدهمین جشنواره بینالمللی انیمیشن «گلد کوین کنستانتین» صربستان هم شده بود، یکی از کارهای شاخص این دوره در حوزه انیمیشن است که نشان میدهد پیشرفتهای قابلملاحظهای در حوزه تکنیک داشتهایم. البته تکنیکی که این انیمیشن با آن ساختهشده، چندان مناسب گیشه نیست و امکان دارد که کودکان با آن سختتر ارتباط برقرار کنند اما پیشرفت سطح مهارت در حوزه تکنیکی انیمیشن میتواند از فناوری در یک تکنیک به تکنیک دیگر منتقل شود. چیزی که هنوز انیمیشن دهسالگی و باقی آثار کوتاه و انیمیشنی ایران را نسبت به باقی آثار جهان عقب نگه داشته، مهارت قصهگویی است. قصه این انیمیشن مثل داستان باقی انیمیشنهای جشنواره آن خلاقیت عمیق را ندارد و بهطور کل انیمیشنسازان کوتاه ایرانی، تمام تمرکزشان را روی بهتر کردن تکنیک میگذارند. دیگر باید باور کنیم که تا رسیدن به قله تکنیک در حوزه انیمیشن، فاصله چندانی نداریم و زمان آن رسیده که کمکم از قرار دادن تمام تمرکز روی این بخش و دستکم گرفتن عنصر داستان فاصله بگیریم.
نگاهی به فیلم «مدیر مدرسه»
قربانی آرمان یا واقعیت؟
1. اصلیترین تفاوت فیلم کوتاه با فیلم بلند سینمایی در فیلمنامه است و عموما فیلمهای کوتاهی مورد توجه قرار میگیرند که ایدههای هیجانانگیزی را در دل فیلمنامه گنجانده باشند. ایدهای که کارگردان فیلم کوتاه مدیر مدرسه درنظر گرفته، متاثر از وقایع سیاسی اجتماعی پاییز 1401 است و همین کافی است که تماشاگر برای دیدن این فیلم کوتاه کنجکاو شود. بهخصوص اینکه فیلمساز در این فیلم نشان میدهد نسبت به آن اتفاقات قضاوت دارد و از میانه کار شما میبینید که صراحتا این قضاوتش را نسخهپیچشده تحویل مخاطب میدهد. کارهای پیشین میکائیل دیانی، کارگردان مدیر مدرسه چه در سینمای مستند و چه در فیلم کوتاه هم از این قاعده مستثنی نبودند و بخشی از این جنس پرداخت، شاید به سابقه ژورنالیستی فیلمساز برمیگردد. بااینحال در مدیرمدرسه با یک ایده و قضاوتی جسورانه طرف هستید که اگر قبولش نداشته باشید، قطعا از فیلم خوشتان نخواهد آمد و ممکن است نسبت به آن واکنش عصبی نشان دهید. کاراکترهای فیلم کوتاه مدیر مدرسه از خود خانم مدیر مدرسه که قهرمان اصلی است تا آن سه دانشآموزی که از نگاه فیلمساز فریبخورده وضعیت آشفته جامعه هستند، همه قربانی سیل خروشانی هستند که از بیرون مدرسه شروع شده و قرار است همه را با خود ببرد. همین قرائت فیلمساز در نسبت با کاراکترهاست که اتفاقا پایههای قصه، شخصیتپردازی و طراحی اوج و فرود روایت را شکل داده و مخالف هم کم ندارد و در چند روز گذشته بعد از نمایش فیلم با واکنشهایی هم مواجه شد. آن مخاطبی که همه آنچه در پاییز پارسال و در کف خیابانها رقمخورده را فقط از منظر سیاسی و امنیتی تحلیل میکنند، ممکن است این اتهام را به فیلم و فیلمساز وارد کند که مدیرمدرسه دنبال تبرئه متهمان جنبش موسوم به «زن، زندگی، آزادی» است. فارغ از اینکه این مدل قضاوت ناشی از عدم فهم گویندهاش نسبت به مختصات فیلم کوتاه و سینمای داستانی است، میتواند برآمده از نگاهی باشد که از دریچه واقعیتها و مسائل اجتماعی به وقایع رخ داده در پاییز 1401 نگاه نمیکنند. البته میشود این احتمال را هم داد که از جانب افرادی باشد که مورد نقد تند و تیز فیلمساز در مدیر مدرسه» قرار گرفتند. به هر حال فیلمساز بیطرف نیست و آنقدر که جانب قهرمان قصه یعنی خانم مدیرمدرسه را گرفته به آن سوی ماجرا میتازد و سیستمی را که فهم درستی از واقعیت امروز نوجوانهای ایرانی ندارد به باد انتقاد میگیرد. منتقد سیستمی است که خودش مسبب شکلگیری چنین وضعیتی در پرورش بچههای ایران است. طبیعی است که این نگاه خوشایند جماعتی نباشد؛ آن جماعتی که همهچیز را در چهارچوب انجام وظیفه سازمانی تعریف میکنند و فهم درستی از احساس مسئولیت قهرمان فیلم یعنی خانم مدیر مدرسه ندارند. اما فیلم کوتاه مدیر مدرسه تکلیفش کاملا مشخص است و متاثر از همان نزاع تاریخی آرمان و واقعیت قصهاش را پیش میبرد و خانم مدیر هم در قامت یک قهرمان، جانب آرمان را میگیرد حتی به قیمت قربانی شدن خودش.
2. قضاوت مرسومی درمورد ارزشمندی آثار سینمای کوتاه وجود دارد که اگر تماشاگر در میانه یا انتهای فیلم غافلگیر شود، فیلمساز کارش را بهتر انجام داده است. عمده آثار سینمای کوتاه که در حافظه مخاطب ماندگار شدند هم از این قاعده مستثنی نیستند. از این منظر اگر به فیلم کوتاه مدیر مدرسه نگاه کنیم، میتوان گفت که فیلمساز تلاش کرده غافلگیریهایی را برای مخاطبش داشته باشد و در برخی مقاطع هم موفق بوده است. با وجود اینکه فیلمساز تلاش میکند حرفش را بدون لکنت بزند اما پرداخت فیلم در برخی نقاط گرفتار یک اشکال اساسی است. گفته بودیم که فیلمساز مسالهمند است و نسبت به مساله اجتماعی که طرح میکند قضاوت دارد؛ خود این همانقدر که میتواند یک اثر را رو به جلو نگه دارد و اثر را برای مخاطبش جدی کند، به همان اندازه میتواند به کار هم ضربه بزند و باعث دلزدگی مخاطب شود، بهخصوص اینکه فیلم و فیلمساز در مواقعی، گرفتار ژست همهچیزدانی میشود و میخواهد تمام مسائل و راهحلهایشان را در قالب دیالوگ به زبان قهرمانش بیاورد. تماشاچی انگار پای منبر موعظه نشسته است و بهاجبار باید حرفهای گلدرشتی را که به زبان قهرمان آمده بشنود و قبول کند؛ و اتفاقا از همینجاست که فیلم ضربه میخورد. فیلم کوتاه همانطور که از اسمش پیداست فرصت زیادی برای بسط ایده ندارد و در مدت زمانی کوتاه باید کاراکترها، قصه و روایت به سرانجام برسند. هر چیز زایدی باعث میشود از اندازههای فیلم کوتاه بیرون بزند و بهخاطر همین است که خطابههای خانم مدیر هر چقدر هم اظهارنظرات زیبایی هستند، اما روی فیلم نمینشیند و از کار بیرون میزند.