یکی از ایرادهایی که بهویژه در یکدهه اخیر نسبت به سیاست خارجی کشور از جانب برخی کارشناسان مطرح میشود، این است که دستگاه دیپلماسی گاهی در مقابل برخی رخدادهای بینالمللی واکنشهایی نشان میدهد که یا رنگوبوی انفعال دارد یا بیش از حد تعادل تند تلقی میشود. چنین مواجهه متناقض و قطببندیشدهای باعث میشود جایگاه ایران در نظام بینالملل نیز تحتتاثیر قرار گیرد و به حدی که شایسته آن است، نایل نشود. راه رفع تناقض در موضعگیری را میتوان در توصیههای روز شنبه رهبر انقلاب به مسئولان وزارت امور خارجه و سفیران جمهوری اسلامی ایران پیدا کرد. ایشان در این دیدار تکیه نکردن بر اصول در سیاست خارجی را خلاف عزت و باعث تذبذب دانستند و افزودند: «در همه مسائل جهانی در «حرف و اقدام و مواجهه با اقدام دیگران»، عزتمندانه و متکی بر اصول حرکت میکنیم.» راهکارهای روزگذشته رهبر انقلاب علاوهبر جلوگیری از تذبذب در سیاست خارجی مسیر بهدست آوردن جایگاهی شایسته برای ایران در نظم بینالملل را نیز تعیین میکند. ایشان در این دیدار با تبیین ضوابط و شاخصهای سیاست خارجی موفق، «عزت» به معنای نفی و پرهیز از دیپلماسی التماسی، «حکمت» به مفهوم تعاملات و فعالیتهای خردمندانه و محاسبه شده و «مصلحت» به معنای انعطاف برای دور زدن موانع سخت و ادامه دادن مسیر را سه کلیدواژه اساسی در دیپلماسی کشور خواندند و مسئولان دیپلماسی کشور را به رصد دائم تحولات تدریجی و حوادث تاثیرگذار در نظم بینالملل برای بهدست آوردن جایگاه شایسته ایران عزیز در نظم آینده جهان فراخواندند. ایشان در ادامه چند ضابطه و شاخص را معیار موفق ارزیابی کردن سیاست خارجی دانستند و بیان داشتند: «اگر این ضابطهها مشاهده نشد یا در نظریه سیاست خارجی یا در کارکرد و عملیات دیپلماسی دچار مشکل هستیم.» اولین ضابطهای که مورد اشاره رهبر انقلاب قرار گرفت توانایی تبیین اقناعکننده منطق رویکردهای کشور در مسائل مختلف بود. ضابطه و معیاری که بررسی عینی آن نشان میدهد وضعیت مطلوبی نداشته و حتی در مواردی مورد بیتوجهی نیز قرار گرفته است. در ادامه ضمن پرداختن به چرایی اهمیت قدرت اقناعی مهمترین موانعی که باعث شده این شاخص عملکردی وزارت خارجه وضعیت خوبی را نشان ندهد، بررسی شده است.
هر طراحی حکیمانهای برای اجرا نیاز به اقناع عمومی دارد
از آنجا که هر نوع اقدام دستگاه حکمرانی انبوهی از موافقان و مخالفان را تحتتاثیر قرار میدهد، طبعا نمیتوان از افرادی که مخاطب تصمیمات هستند توقع داشت بدون اقناع از خود همراهی نشان دهند. عدم همراهی مردم نیز قدرت این را دارد که هر سیاست عزتمندانه، حکیمانه و مصلحتاندیشانهای را ولو اگر بهطور دقیق برای آن فکر و طرحریزی شده باشد با شکست مواجه کند. چنین اصلی برای مسئولان حوزه سیاست خارجی اهمیت بیشتری پیدا میکند؛ چراکه جامعه مخاطب آن از مرزهای داخلی فراتر رفته و مخاطبان منطقهای و جهانی را نیز درگیر میکند. اگر قرار باشد دستگاه دیپلماسی بدون توجه به خواست مردم خود و نیز بدون درک خواستهای مردمان کشور هدف اقدام به برنامهریزی برای خود کند، آن زمان احتمال اینکه سیاستش با عدم اقبال عمومی در جامعه هدف داخلی و خارجی مواجه شود، زیاد است. نمونهای از این امر را میتوان در رویکرد برخی کشورهای منطقه در مواجهه با رژیمصهیونیستی مشاهده کرد. برخی دولتهای عربی که تمایل به برقراری رابطه مستقیم با تلآویو داشتند یکباره تحتتاثیر فشار ضدصهیونیستی افکار عمومی جامعه داخلی خود از این اقدام صرفنظر کردند و ترجیح دادند روابط خود را علنی نکنند و حتی در علن نمایش کاملا متضاد از روابط پشتپرده خود ارائه دهند. اگرچه چنین مصادیقی تا حد زیادی اهمیت راهبرد اقناعی را در عرصه سیاست خارجی روشن میسازد اما برای فهم این اهمیت میشود منش افرادی را که بهعنوان الگوی عزت، مصلحت و حکمت در عرصه دیپلماسی شناخته میشوند نیز مورد توجه قرار داد.
مواجهه دستگاه دیپلماسی ایران با مخاطبان خود چگونه باشد؟
پیش از آنکه بهدنبال جوابی تکجملهای به این پرسش بگردیم که صرفا بدون پاسخ از کنار آن عبور نکرده باشیم، لازم است به ارزیابی کلی اما نسبت دقیقی از جامعه مخاطبان تصمیمات کلان دستگاه سیاستخارجی جمهوری اسلامی ایران دست پیدا کنیم.
جامعهای چندصدمیلیونی از شهروند ساکن کشورهای منطقه که تقریبا تمام ادیان، مذاهب و قومیتها را شامل میشود. در چنین شرایطی است که بازیگر قدرتمندی مثل ایران، دیگر تنها با افکار عمومی داخل کشور روبهرو نیست و ظرفیت اجتماعی دیگر ملتهای منطقه و نحوه مواجهه آنان با جریان مقاومت هم برای تصمیمگیران ایرانی به یک مساله مهم تبدیل میشود. دلیل اهمیتش هم آن است که جمهوری اسلامی، در محاسبات خود غیر از مسائل امنیتی، نظامی و سیاسی، مسائل انسانی و چالشهای مرتبط با جوامع منطقه را هم یکی از جدیترین اولویتهای خود در پیگیری تحولات و چالشهای ریز و درشت جهان میداند. چالشهایی که اتفاقا ارتباط مستقیمی هم با وضعیت قدرت نرم انقلاب اسلامی در بین آن جوامع پیدا میکند. در لایه عمیقتر، میتوان ظرفیت اجتماعی نیازمند اقناع در مقاطع مختلف [که یکی از جدیترین مولفههای پشتیبانیکننده از جریان مقاومت محسوب میشود] را شامل بدنه طرفدار سیاستهای منطقهای ایران و آن دسته از شهروندانی دانست که درنهایت آن تدبیرها را تامینکننده منافع کشور میدانند. غیر از این بدنه اجتماعی که در سراسر منطقه هم متناسب با میزان شناختشان نسبت به جریان مقاومت طرفدار دارد، گروههای جمعیتی دیگری را هم میتوان فهرست کرد که شاید طرفدار و بدنه سفت و سختی برای تفکر مقاومت محسوب نشوند، اما با کار فرهنگی و عملیاتهای رسانهای قانعکننده میتوان نظر مثبتشان را جلب کرد و از هرگونه شکاف احتمالی میان آنان و جریان مقاومت تا حد ممکن جلوگیری کرد. این تقسیمبندی را میتوان در مواجهه با افکار عمومی دنیا و نسبتشان با این طرز فکر هم مورد توجه قرار داد. مواجههای که نمونه آن را میتوان در تلاش برخی مجموعههای فرهنگی دلبسته به مقاومت برای دیالوگ برقرار کردن با جوامع غیرمسلمان اروپایی و آمریکایی دید.
مثال دیگری که نشاندهنده جایگاه قابل توجه افکار عمومی ملتهای منطقه برای تصمیمگیران جریان مقاومت است، نمونه اتفاقاتی است که در بحبوحه تحولات داخلی سوریه رخ داد. علاوهبر تمرکزی که نیروهای تصمیمگیر کشور در آن مقطع پرالتهاب و بحرانی، بر سطوح راهبردی و کلان تحولات منطقه داشتهاند، رهبر انقلاب هم توجه ویژه دولت سوریه نسبت به تامین امنیت مردم این کشور در اوج بحران داخلی را از شروط تهران برای تداوم حمایتها از دمشق عنوان کردند. یکی از نخستین توصیههای رهبر انقلاب در همان سال ابتدایی جنگ داخلی سوریه به بشار اسد که توسط شهید سلیمانی به رئیسجمهور این کشور منتقل شد، این بود که «میروید به آقای بشار اسد میگویید مردم خط قرمز ما هستند. اگر چنین اتفاقی بخواهد در سوریه بیفتد و نسبت به کشتار مردم بیتفاوت باشید، روی حمایت ما حساب نکنید.» خط قرمز تعیینشده از سوی جمهوری اسلامی که نشان میداد چهارچوبهای جریان مقاومت در مواجهه با بحرانهای منطقه، درکنار مولفههای نظامی و سیاسی، دغدغههای پررنگ انسانی را هم از اولویتهای اصلی خود تعریف کرده و نسبت به آن اهتمام دارد.
دست خالی ایران در عرصه اقناعی
با قدرت گرفتن روزافزون فضای مجازی و شبکههای اجتماعی تریبونهای مونولوگ همچون رادیو و تلویزیون تا حد زیادی جذابیت خود را از دست داده و به مرور از حجم مخاطبان آن کاسته میشود. اما این امر توجیه خوبی برای ناکارآمدی و ضعف محتوای تریبونهای رسمی محسوب نمیشود و گستردگی این فضا فرصت خوبی را برای اثرگذاری اجتماعی فراهم آورده است و اگر از این فضا بهره کافی برده نمیشود نباید تمام علت آن را در رشد فضای مجازی جستوجو کرده و از مدیران رسانهای سلب مسئولیت کرد. ضعف عملکردی که در مورد رسانههای داخلی وجود دارد به نظر میرسد به مرور به رسانههایی که قرار بود بازوی اقناعی ایران در خارج از مرزهای کشور باشند نیز تعمیم پیدا کرده است. بهطور مثال در سالهای اخیر برخی شبکههای رادیویی جمهوری اسلامی که در منطقه فعال بودند به مرور به توجیه مخاطب پایین و نداشتن صرفه اقتصادی از جریان تولید محتوا خارج شده و دستور به تعطیلی آنها داده شد. چنین مواجههای با مساله ریزش مخاطب نشان از یک رویکرد انفعالی از جانب مدیران رسانهای دارد که به جای حل مساله پاک کردن صورت مساله را ترجیح میدهند. ریزش مخاطبان رادیویی البته تنها برای رسانههای ایران چالش محسوب نمیشود و رسانههای بزرگ جهان نیز به آن دچار شدهاند. بهطور مثال بیبیسی فارسی بعد از 8 دهه فعالیت تصمیم به تعطیل کردن بخش رادیویی خود گرفت اما این تصمیم زمانی گرفته شد که این شبکه ظرفیتهایی همچون شبکه تلویزیونی، شبکههای اجتماعی و سایت خبری را بهعنوان جایگزین فعال کرده بود. تعطیلی شبکههای رادیویی ایران نیز زمانی توجیهپذیر است که جایگزینهایی برای آن وجود داشته باشد نه اینکه بهیکباره بدون هیچ ایده جایگزینی رای به تعطیلی آن داده شود. اگرچه شبکههای تلویزیونی پرستیوی و العالم که با هدف ارتباطگیری با مخاطبان خارجی تاسیس شدند در سالهای ابتدایی تاسیس خود توانستند نفوذ خوبی در بین مخاطبان منطقهای و بینالمللی ایجاد کنند. اما این نفوذ نیز به مرور تحتتاثیر عوامل مختلف کاهش یافت. مهمترین مانع را میتوان تحریم حذف این شبکهها از ماهوارههای تلویزیونی دانست. اما علاوهبر این به لحاظ محتوایی نیز باید افت کیفیت را محسوس دانست. علاوهبر این از بستر اینترنت نیز استفاده مساعدی برای ایجاد بازوی رسانهای و اقناعی ایجاد نشده و اگر بخواهیم فهرستی از کانالهای تلگرامی قدرتمند که به زبانهای غیرفارسی به تولید محتوا برای مخاطبان خارجنشین میپردازند تهیه کنیم شاید به سختی بشود تعداد رسانههای این فهرست را به قدر انگشتان دو دست رساند. کانالهایی که اگر وجود داشته باشند نیز اغلب از جانب شخصیتهای حقیقی و حقوقی غیرحاکمیتی اداره میشوند. این ضعف چنین تصویری را تداعی میکند که اساسا ایجاد ظرفیت اجتماعی برونمرزی بهعنوان مهمترین بازوی چانهزنی دیپلماتیک هنوز برای بخش بزرگی از مدیران اجرایی تبدیل به دغدغه نشده است.
مدل مطلوب اقناعی
شهید سلیمانی از جمله چنین شخصیتهایی است. سردار سلیمانی اگرچه بهعنوان یک چهره نظامی همواره در میدان نبرد حضور داشت اما توانایی بسیاری خوبی نیز در دیپلماسی داشت و روابط سازندهای با مقامات مختلف دولتهای منطقه ایجاد کرد که باعث شد جبهه واحد و مستحکمی بر علیه نیروهای تروریستی در منطقه شکل بگیرد. سردار سلیمانی بهعنوان چهره اصلی جنگ سخت در صحنههای نبرد منطقهای در چند سال اخیر توصیه جدی به فعالیتهای نرم و اقناعی نشان داد. فعالیتهایی که میتوانند بهعنوان مکملی در کنار قدرت سخت مورد استفاده قرار گرفته و دست دیپلماتها را برای اتخاذ راهبردهای عزتمندانه، حکیمانه و مصلحتاندیشانه بازتر کند. زحمات بسیاری در جنگ سوریه کشیده شد و شهدای بسیاری در این مسیر جان خود را فدا کردند؛ اما شاید اگر پیوست رسانهای مناسب ضمیمه این حرکت عظیم نمیشد خیلی از آن تلاشها بیثمر میشد. شهید سلیمانی که دفاع مقدس را تجربه کرده بود و در سالهای پس از جنگ شاهد روایتهای بعضا نادرستی بود که زحمات رزمندگان را زیر سوال میبردند بیشتر از هر فرد دیگری اهمیت این مساله را درک میکرد. توجه ویژه ایشان به فیلمها و مستندهایی که درباره دفاع مقدس یا جنگ سوریه ساخته میشدند ناشی از همین نگاه بود. بسیاری از آثار هنریای که طی سالهای گذشته، روایتی از جنگ سوریه و عراق ارائه دادند بدون حمایت ویژه شهید سلیمانی اصلا امکان تولید برایشان فراهم نمیشد. اهتمام ویژه حاج قاسم به «نبرد روایتها» بود که امکان حضور بسیاری از مستندسازان را در سوریه فراهم کرد و همین اتفاق منجر به تولید آثاری شد که پرچمدار تبیین چرایی و چگونگی حضور نیروهای نظامی ایران در سوریه بودند. علاوهبر مستندهایی که در این زمینه تولید شدند، سینمای مقاومت هم بسیار مورد توجه سردار سلیمانی بود. فیلم سینمایی «به وقت شام» که یکی از شاخصترین آثار سینمایی مربوط به وقایع سوریه بود بسیار مورد تمجید او قرار گرفت. شهید سلیمانی کارگروه تولید و کارگردان این اثر را نه فیلمسازی، بلکه «آگاهسازی» توصیف کردند. همچنین ایشان ساخت این فیلم را «دفاع از مدافعان حرم» دانستند. همین دو جمله کافی است تا به عمق نگاه ایشان به مقوله رسانه و جنگ نرم پی ببریم. ساحتی که در نظر ایشان اهمیتش به هیچ عنوان کمتر از ساحت جنگ سخت نبوده است. در شرایط فعلی بیشتر از هر زمان دیگری نیاز به تکثیر نگاه تبیینگر شهید سلیمانی در همه عرصههای سیاست داخلی و خارجی هستیم. نگاهی که تلاش حداکثری در صحنه عمل را رها نمیکند و به دنبال پوشاندن عیبهای ساحت سخت با استفاده از رسانه نیست. بلکه با نگاهی کاملا متفاوت عرصه رسانه و تبیین را مکمل عرصه عملیاتی میداند که بدون آن چهبسا تمام تلاشهای عرصه جنگ سخت بیاثر شود.