فرهیختگان: محسن رنانی در کلیپی طی سخنانی گفته است: «من معتقدم بهزودی با ورژن و ویرایش جدیدی از تشیع روبهروییم، با جامعه، در جامعه رخ داده، هنوز رسمی نشده، که ائمه را قبول داره، پیامبر را قبول داره، ولی مناسکش، مناسک هزارساله نیست. تغییر میکنه، تغییر کرده، مناسکش مناسک رسمی که حکومت ترویج میکند، نیست. بنابراین ما با یک شیعه اصلاح شده در آینده روبهرو خواهیم بود که بعد از اینکه جدیتر شد، فقیهاش هم پیدا خواهد شد. الان هم فقیهش هست. شاید شرایط آماده نباشد که فقهای این شیعه جدیدی که مردم دارن بهش روی میارن، یعنی یک شیعه غیرحکومتی تصفیه شده جدید به هر ترتیب، که از شیعه صفوی و شیعهگری اخباری داره فاصله میگیره، یعنی رنسانس دینی که داره رخ میده و ما میبینیم که داره ایمان از شریعت جدا میشه. مردم، این نسل مومن ولی مناسک شریعتی انجام نمیدهند... .» سیدمحمدرضا تقوی، استادتمام روانشناسی بالینی دانشگاه شیراز و پژوهشگر و نظریهپرداز علم دینی و نویسنده کتابهای تحول علوم انسانی از مبادی تا روششناسی، الگوی علوم انسانی اسلامی چهارچوب نظری و مدلِ عملیاتی و مفاهیم و گزارههای علوم انسانی با نگاه تحولی در یادداشتی به این سخنان پاسخ داده است.
نقد
بیان اشکالات (در شکل مناسب خود) بهترین هدیه به افراد است. محسن رنانی، استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان است؛ او در بخشی از سخنانش از جداسازی شریعت و احکام میگوید. بهنظر میرسد جناب رنانی، رنسانس دینی را خیلی سادهسازی کردهاند. علیالظاهر جداسازی شریعت از مناسک، به این سادگیها نباشد. آیا دین یک منظومه نیست؟ با فرض این نکته که (حلال محمد حلال إلى یوم القیامه وحرام محمد حرام إلى یوم القیامه)، که باز هم به این سادگیها نیست، ... . احکام ثانویه و... . قید میزنند حتی با فرض اینکه مناسک قابل تغییر باشند، آیا مسیر آن از کف خیابان میگذرد؟
فرض محال، محال نیست. اگر به فرض تحت شرایطی، بنمایهها و ظرفیتهای یک رویکرد، با آنچه بروز و ظهور کرده است، یکسان نباشد یا این ظرفیتها بهخوبی دیده نشده باشند یا اساسا اشکال در این بنمایهها نباشد، ... . آن وقت ما دچار خسران و ضرر برای تضعیف دینی که بنمایههای فراوان تاکنون از خود نشان داده نخواهیم شد؟
در کلیپ یادشده مباحث دینشناسی مهمی وجود دارد. امیدوارم متخصصان دینشناس به نقد این نکات بپردازند. نقد دینشناسانه دیدگاه «رنسانس دینی» را به اهلش وا میگذارم و به بحث «نقد متدولوژیک» میپردازم.
طرح مساله
اگر ایده «تحول دین از طریق رویکرد شعارهای خیابانی» محل بحث باشد، آنگاه مفروضات نظری و روششناسانهای که منتهی به چنین دیدگاهی میشود، نیازمند تدقیق بیشتری خواهد بود. نخستین مطلبی که باید روی آن تفاهم کرد، این است که منظور از «تحول دین» چیست؟ یا چه چیزی در دین باید تحول پیدا کند؟ چنانچه منظور رنانی دو گزاره زیر باشد، تفاهم حاصل است:
۱. فقه فعلی اساسا از جنس فقه فردی، اصغر و تکلیفی است، لیکن شرایط زمانه و نیاز جامعه ما ارتقای چنین فقهی با هدف دستیابی به فقه اکبر، کلان و حکومتی است.
۲. فقه فعلی عمدتا به مسائل تکلیفی میپردازد درصورتیکه میتواند (و یا ضرورت دارد) که در سه بعد تکلیفی، اخلاقی و توصیفی ورود کند و حکم داشته باشد، یا بالاتر.
اما چالش باقیمانده این است که اساسا منظور از تحول دین، متناسبسازی دین برای نیازهای مرحلهای (development) یا تغییر بنیادین دین (revelation or paradigm shift) است؟
دومین نکتهای که باید مورد مفاهمه قرار گیرد، شناسایی «ظرفیتهای دین» در جامعه ما، با قرائت امامین انقلاب، در نیمقرن اخیر است. بر این اساس:
۱. اگر ظرفیتهای دین برای اداره جامعه را نمیپذیریم توفیقات پیروزی انقلاب اسلامی بر نظام مورد حمایت غرب را باید به چه امری نسبت داد؟ ایضا پیروزی در جنگ تحمیلی، ایضا پیروزی بر داعش، ایضا حفظ نظام در حدود نیمقرن گرچه با مشکلات فراوان، ایضا قدرت بسیج مردم علیرغم مشکلات ویرانکننده اقتصادی و...؟
۲. مسئولیت مشکلات اساسی اداره جامعه و رساندن جامعه به شرایطی که ملاحظه میشود با کیست؟ و این مشکلات را به چه چیزی یا به چه کسی باید نسبت دهیم؟
نقش دانشوران و فرهیختگان در رشد فرهنگ جامعه
فرهنگ را «ادراکات به توافق رسیده جمع» تعریف میکنیم. براساس این تعریف، گرچه همه آحاد ملتی میتوانند در پیشبرد و تعالی بخشی به فرهنگ جامعهای نقش داشته باشند، لیکن علیالاصول همه به نسبتی در این مهم، ایفای نقش نمیکنند. به میزانی که افراد از فرهیختگی و قدرت متقاعدسازی و مفاهمه بالاتری برخوردارند، در ارتقای جایگاه فرهنگ در آن جامعه هم سهم ایفا میکنند. راهبرد از دل فرهنگ بیرون میآید. بنابراین هر جامعهای که از فرهنگ و فرهیختگی بالاتری برخوردار باشد، به راهبردهای قویتری در کشور برای پیشرفت دست مییابد. بنابراین و قاعدتا در تنظیم راهبردهای موثر، جایگاه دانایان و دانشوران از رفعت بالاتری برخوردار خواهد بود. بدیهی است تعامل و همافزایی اندیشمندان یک کشور در فضای مباحثاتی میتواند شکل گیرد. تحول دین به معنای نو به نو شدن و تازه به تازه شدن، امری اجتنابناپذیر است، اما محکماتی وجود دارد، متشابهاتی وجود دارد، اصول و روشگانی وجود دارد و... اینکه چنین تحولی در چه مواردی و براساس چه ضرورتهایی و چگونه باید اتفاق بیفتد در تخصص بنده نیست. لیکن واضح است که چنین تحولی از طریق مفاهمه بین اساتید صاحبنظر در حوزه دین باید اتفاق بیفتد. بدیهی است که دین، امری بریده از واقعیات عینی و شاید حتی ارتکازات یک جامعه نیست. دین یک نظامواره است که صفر تا صد آن همواره با سه عنصر «تجربه و عقل و وحی» قرین است، دلیل ضرورت تازه به تازه، نو به نو شدن دین هم همین امر است. اما اینکه کسی معتقد باشد این تحول میتواند یا باید از طریق افراد غیرمتخصص عملی شود، معناپذیر نیست. هر که در آسمانها و زمین است همه از او (حوائج خود را) میطلبند و او هر روز به شأن و کاری (در تکمیل و افاضه به خلق) پردازد (الرحمن/ ۲۹). سروده مرحوم جناب علامه حسنزادهآملی و جناب حافظ بزرگوار در مدح این آیه با چنین مطلعی آغاز میشود.
حضرت علامه حسنزادهآملی:
جلوه کند نگار من تازه به تازه نو به نو
دل برد از دیار من تازه به تازه نو به نو
چهره بیمثال او وهله به وهله روبهرو
برده ز من قرار من تازه به تازه نو به نو
جناب حافظ:
مطرب خوشنوا بگو تازه به تازه نو به نو
باده دلگشا بجو تازه به تازه نو به نو
با صنمی چو لعبتی خوش بنشین به خلوتی
بوسه ستان به آرزو تازه به تازه نو به نو
ظرفیتها و بنمایههای دین در دوران معاصر
سعی میکنیم به غیر از تعدادی معدود، آنچنان از دوران معاصر دور نشویم وگرنه تاریخ اسلام سرشار از نمونههای فراوان در سازندگی انسانهاست. اگر رویکردی بخواهد ظرفیت واقعی خود را نشان دهد، باید بتواند نمونهها و الگوهای انسانی را نشان دهد. چون انسان پیچیدهترین موجودات است و اگر مکتبی بتواند انسان بسازد میتواند جایگاه امامت مکاتب را به خود اختصاص دهد.
در مبارزه علیه طاغوت، آیتالله سعیدی را داریم. در فلسفه، علامه طباطبایی و برادرشان علامه الهی؛ در جمع بستن عرفان و قرآن و برهان، علامه حسنزادهآملی؛ در بسیج میلیونی و طراحی مبارزه علیه طاغوت با دست خالی امام راحل(ره)؛ در صنف خیاط، رجبعلی خیاط؛ در صنف آهنگران، سیدهاشم حداد؛ در صنف کفاش، سیدکریم کفاش؛ در بسیجیان، شهید حججی؛ در فرماندهی و هدایت جنگ، شهید همت و شهید باکری؛ در ایستادگی، محمد جهانآرا؛ در فرماندهی شهید صیاد شیرازی؛ در سپهسالاری و استراتژیست جنگی، شهید سلیمانی؛ در اخلاص، شهید شهریاری؛ در ساخت موشک و ادوات پیچیده، حسن طهرانیمقدم؛ در فرماندهان، شهید بابایی؛ در هستهای شهید فخرینژاد؛ در سلولهای بنیادی، مرحوم دکتر آشتیانی؛ در عرفان، رفت و آمد بین عوالِم و شاگردپروری، آسید علی قاضی؛ در عرفان با گرایش جلالی، آسید جواد آقای تبریزی؛ در عرفان با گرایش جمالی، آیتالله همدانی؛ اوجگیری شخصیت در بیماری، آیتالله کشمیری؛ در جنگهای چریکی، شهید چمران؛ در عرفان، آیتالله بهجت؛ در فقه، آیتالله بروجردی؛ در جمع فلسفه و سیاست و عرفان، امام راحل(ره) ؛ در زنده کردن فرهنگ ایرانی و اسلامی، فردوسی؛ در رندی، حافظ؛ در فصاحت و بلاغت و درس زندگی، سعدی؛ در ادراک لایههای عمیق واقعیت، مولانا؛ در عرفان و نظامواره علمی، سهروردی؛ در شوریدگی، شریعتی؛ در مبارزه، طالقانی؛ در نقد فقاهت، آیتالله رشاد؛ در ریاضیات، دکتر کریم صدیقی؛ در شیمی دارویی، دکتر شرقی (خدایش رحمت کند) ؛ در کشاورزی، دکتر عزتالله رئیسی؛ در ادبیات، دهخدا؛ در تاریخ اسلام، دکتر جعفر شهیدی؛ در پیوند کبد، دکتر ملک حسینی؛ ارتباط با عالم ملکوت، ابن عربی؛ در اوج بخشی به نظریه عقل و اخلاق، آیتالله جوادیآملی؛ در مدیریت اجتماعی- سیاسی، شهید بهشتی و... .
اینک چالش پیشرو این است؛ جناب رنانی بر مبنای کدامین پیشینه تاریخی میخواهند به رنسانس دینی برسند؟ دیگر آنکه از چه مسیری میخواهند رنسانس دینی را مدیریت کنند؟ بهنظر میرسد رنانی رویکرد «کف خیابان» را صاحب صلاحیت لازم برای رنسانس دینی میداند. چون رنانی را اهل تامل میدانم، هنوز تصورم این است که این بیانات را در شرایط خاصی اظهار کردهاند.
چنانچه بخواهیم با نگرش اجتماعی به موضوع بنگریم، از یک رویکرد اجتماعی انتظار میرود؛ یک رویکرد دینی، باید بتواند در بعد حکمرانی، ایجاد عدالت اجتماعی و پرورش استعدادهای مختلف به یک الگوی تمامعیار تبدیل شود. اگر دیدگاهی مدعی رجحان رویکردهای دیگر است منطق اجرای آن هم باید بتواند در بین منطقها، امامت کند. نگرشی یکپارچه با سه منطق متعامل و متقوم به هم، در فرهنگ بنیادی، فرهنگ تخصصی و فرهنگ عمومی، از حداقلهای لازم برای اداره هماهنگ امور است.
عمده این اشکالات
به نداشتن کادر و اساسا ضعف جدی در کادرسازی برمیگردد. در فقه حکومتی، نداشتن تاملات کافی در گذشته و حرکتهای بسیار کند در بعد از انقلاب، در فلسفه، طرح مباحث انتزاعی و عدم امتداد فلسفه در زندگی روزمره،
در کشاورزی و صنعت نداشتن استراتژی موثر منطبق با زیست بوم خودمان، در تعلیم و تربیت تاکید بر آموزشهای مشهود و عدم تعادل بین دنیا و آخرت و در نتیجه فقدان توانایی در توزیع متناسب توجه فرد و جامعه همزمان به دنیا و آخرت.
در متدولوژی جداانگاری دوگانههایی چون نظر و عمل، دنیا و آخرت؛ در معرفتشناسی جداانگاری حس و عقل و قلب.
در تلقی از دین همراه نکردن تجربه، عقل و وحی، در منطق، فقدان یک منطق فراگیر، بهنحوی که منطق علوم در سه بعد حسی (تجربی)، عقلی و ذوقی (شهودی/ عرفانی) نتوانند یکدیگر را نقض کنند و... .
اینک چالشهای زیر مطمح نظر هستند:
۱. آیا بهتر نبود با استفاده از گنجینههای ایرانی- اسلامی و با در نظر گرفتن پیشینه موجود، که هم حد کفایت بالایی دارد و هم حاصل زحمات افراد بیشماری است، به طرح رنسانس دینی میپرداختید؟
۲. آیا بهتر نبود طرح رنسانس دینی را ابتدا بین اندیشمندان دینی مطرح میکردید و به مفاهمه میرساندید؟
۳. آیا طرح رنسانس دینی، اندیشهای است که مبتنیبر پیشانگارهها، مبادی خاصی از هستیشناسی، معرفتشناسی، ارزششناسی، دینشناسی و روششناسی است که به مفاهمه اندیشمندان، رسانده شده باشد؟ یا حداقل برای دیگران قابل توضیح باشد. لطفا اگر پاسختان مثبت است و منعی هم نیست، مواردی را بفرمایید تا ما متوجه شویم کرانههای این بحث تا چه اندازه است.