سیدجواد نقوی: در تازه ترین اظهار نظر جناب اشتری فرمودند، شلوغ بودن کتاب فروشیها در خیابان کریمخان در ماه رمضان، نشانهای از سکولار شدن جامعه است، حقیقت بعید میدانم اگر به اشتری کتاب نظری در حوزه سکولاریسم و سکولاریزاسیون معرفی کنم متوجه شود ولی از جنبه وظیفه دو کتاب «برهوت معنوی» اثر استایفهالس و «فراسوی نظم سکولار» از جان ملیبنک را اگر توان فهمیدن آن را دارد مطالعه کند، شاید به جای این حرفهای خندهدار کمی در آینده حرفهای بهتری زد.
اما اساسا خرید کتاب بخش اندکی از مردم تهران، آن هم یک خیابان، را میتوان نماد سکولار شدن جامعه دانست؟ یعنی اشتری تصور میکند در ماه رمضان اگر مردم کتابهای روانشناسی موفق یا کتابهای البر کامو را بخوانند این مطالعه یعنی تن به روزهداری یا عبادتهای رایج نمیدهند و این خود نماد تغییر وضعیت یک جامعه به شرایط سکولار است.
یک چنین تحلیلی در هیچ ترم جامعه شناختی و انسان شناسی و مردم شناختی جای ندارد. اگر با تحلیل اشتری بخواهیم نگاه کنیم حضور گسترده چند میلیون ایرانی در ماه مبارک در مشهد را باید نشان از پایان سکولاریسم تحلیل کرد.
مشکل اشتری و مشابه او این نکته است که تصور میکنند فهم واقعیت به سادگی تحلیل یک خیابان است و تطبیق آن با مواردی که خود دوست دارند که برگرفته از توهم است، نوعی نشان دادن واقعیت است. برای اشتری خوب است که تصور میکند همه چیز را میداند یک سرچ بفرمایند و تعداد مقالاتی که متفکران جهان درباره جوامع پساسکولار نوشتهاند چقدر پیچیده است و اینگونه نیست که اگر با مشاهده یک خیابان بتوانیم نسخهای به کل کشور عرضه کنیم، اگر اینگونه باشد احتمالا حضور دستههای عزاداری در همین تهران هم نماد از عدم سکولار شدن است!
بحث اصلی که بعید میدانم اشتری متوجه باشد، این است که او بعد ترجمه متعدد در سالهای گذشته خیال میکند دوگانه دین و سکولاریسم مسئله حکومتهای دیکتاتوری است، و سکولار شدن جوامع به نوعی یعنی پایان دیکتاتوری. اما آنچه در سالهای گذشته نقطه عکس این دوگانه بوده این مسئله است که هیچ نظم سکولاری هم بیرون دایره دیکتاتوری نیست و اساسا این دوگانه ساخته و پرداخته دوره جنگ سرد است و اشتری متاسفانه در این دوره یخ زده و توانایی دیدن جهان را ندارد.