ضد قهرمان؛
اصغر فرهادی از سانسور به عنوان عامل خشکاننده خلاقیت حرف زده و گفته است: «همواره سانسور را واقعیتی منحوس دانسته‌ام. البته، می‌توان کوشید با تمهیدات یا ابداع شیوه‌هایی از بیان، سانسور را دور زد؛ اما در نهایت سانسور خلاقیت را می‌خشکاند و همه مجاری هنر را مسدود می‌سازد.‌»
  • ۱۴۰۲-۱۱-۰۹ - ۲۲:۵۷
  • 00
ضد قهرمان؛
فیلم‌های داخلی اصغر فرهادی بهتر است یا خارجی؟
فیلم‌های داخلی اصغر فرهادی بهتر است یا خارجی؟

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ: اصغر فرهادی با لحنی تلویحی می‌گوید در زمان حکومت پهلوی هیچ سانسور و سرکوبی علیه هنرمندان و خصوصا سینماگران ایرانی وجود نداشته و البته شاید منظورش این است که ممیزی شدید علیه فیلم «جنوب شهر» که اولین اثر روشنفکری در سینمای ایران بود و باعث شد حتی کارگردان آن حاضر نباشد دیگر نامش در پای فیلم بخورد یا خفقان شدید علیه جریان موج نو که سال ۵۳ نفس آن را بند آورد و حرکتش را متوقف کرد مهم نیست؛ چون در آن نظام سیاسی، از لحاظ نمایش مسائل غیراخلاقی و بی‌بندوباری‌ها آزادی وجود داشت و آزادی همین است نه آزادی در بیان مسائل مهم سیاسی و اجتماعی. به علاوه او باز به صورت تلویحی می‌گوید سینمایی که من و طیف متبوعم در آن بر صدر ننشسته باشیم، حتی اگر سقف آسمان را هم بشکافد ما می‌گوییم رو به خشکی و زوال گذاشته است و به درد نمی‌خورد.
او که درحال حاضر مشغول تدارک مقدمات ساخت فیلم جدیدش در آمریکاست، در گفت‌و‌گوی اخیرش با روزنامه فرانسوی لوموند اعلام کرد به دلیل محدودیت‌هایی موجود، دیگر در سینمای ایران فیلم نخواهد ساخت.
تمام کسانی که به سینمای فرهادی علاقه‌ای داشتند یا همچنان دارند، اثر محبوب‌شان در کارنامه او یکی از این چهار فیلم است: «شهر زیبا»، «چهارشنبه‌سوری»، «درباره الی» و یا «جدایی نادر از سیمین». همه این فیلم‌ها در ایران ساخته شدند و فیلم‌های بعدی فرهادی که خارج از کشور ساخته شدند یا با سرمایه‌گذاری یک تهیه‌کننده خارجی در ایران جلوی دوربین رفتند، روی هم به اندازه یکی از آن چهار اثر محبوبیت ندارند. اعلام چنین وداعی از جانب فرهادی وقتی می‌توانست شوک‌آور باشد که او در خارج از کشور فیلم نساخته بود و امکان مقایسه آثاری که در داخل کشور تولید کرده را با آثار خارجی‌اش فراهم نمی‌کرد. یک نکته دیگر هم این است که او هرگز نتوانست به سطحی از کیفیت در تولید آثارش برگردد که آخرین بار با «جدایی نادر از سیمین» به آن دست پیدا کرده بود. به عبارتی بعد از فیلم «گذشته» کنجکاوی‌ها در مورد کار جدید اصغر فرهادی، فیلم به فیلم کمتر شد و آوازه و محبوبیت او به تدریج رو به خشکی و زوال گذاشت و حالا خبر قهر این فیلمساز با سینمای ایران حتی به اندازه نیامدن سروش صحت به برنامه «کتاب‌باز» یا پخش نشدن ربنای شجریان از تلویزیون در ماه رمضان برای توده مخاطبان مهم نیست و این یعنی تمام شدن ایده و جذابیت یک هنرمند. چیزی که تراژیک و تلخ است اما ربطی به سانسور و سرکوب ندارد و فرهادی حالا تلاش می‌کند خشک شدن چشمه خلاقیتش را به عنوان مبارزه سیاسی بفروشد. این اتفاقی است که در یکی دو سال اخیر از جانب سینماگرانی که به نوعی تمام شده‌اند یا دوره اوج شکوه‌شان گذشته است، فراوان دیده‌ایم.
اصغر فرهادی از سانسور به عنوان عامل خشکاننده خلاقیت حرف زده و گفته است: «همواره سانسور را واقعیتی منحوس دانسته‌ام. البته، می‌توان کوشید با تمهیدات یا ابداع شیوه‌هایی از بیان، سانسور را دور زد؛ اما در نهایت سانسور خلاقیت را می‌خشکاند و همه مجاری هنر را مسدود می‌سازد.‌»
این حرف درستی است. همان‌طور که سانسور توانست در دوره پهلوی خلاقیت فیلمسازان روشنفکر را بخشکاند و هم در ابتدای راه جلوی کار فرخ غفاری را گرفت و باعث شد او از فیلم «جنوب شهر» به فیلم «عروس کدومه؟» برسد و هم جریان موج نو را در سال ۵۳ متوقف کرد؛ اما آیا وقتی فرهادی فیلم‌هایی مثل «شهر زیبا»، «چهارشنبه‌سوری»، «درباره الی» و «جدایی نادر از سیمین» را می‌ساخت، سانسور نبود و وقتی «گذشته» و «همه می‌دانند» را می‌ساخت، سانسور جلویش را گرفت که کیفیت این دو مورد اخیر تا این اندازه پایین‌تر آمد؟ این حرف کلی و درستی است که سانسور برای خلاقیت یک هنرمند می‌تواند مرگبار باشد اما ربطی به افول کیفیت آثار فرهادی ندارد.
فرهادی در ادامه با گلایه از وجود سانسور در سینمای ایران می‌گوید: «بیش از 40 سال است که هنرمندان ایران با وجود سرکوب و سانسور آثار خود را می‌آفرینند.»
به عبارتی اصغر فرهادی قدمت آنچه را که سانسور و سرکوب می‌خواند، بیش از چهار دهه نمی‌داند و به وجود چنین مشخصه‌ای در دوره پهلوی قائل نیست. این شگفت‌آور است که یک نفر با نویسندگی و خوانندگی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی کارش را آغاز کند، اولین حضور حرفه‌ای‌اش در سینما با نویسندگی برای ابراهیم حاتمی‌کیا باشد و سال‌ها بعد وقتی گروه فشار براندازان خارج‌نشین با لابی‌های سیاسی غربی یا همان صاحبان جشنواره‌های محبوب فرهادی رفت و آمد پیدا کردند، فرهادی برای به دست آوردن دل این جماعت، چنین کاسب‌کارانه به تطهیر رفتار ساواک با هنرمندان در دوران پهلوی بپردازد. این در حالی است که فرهادی خودش را متعلق به جریان روشنفکری سینمای ایران می‌داند و ساواک فقط و فقط برای جریان روشنفکری بود که مشکل می‌ساخت و راه را برای کسانی که سینمای عامه‌پسند را حتی از مرز پورنوگرافی هم عبور می‌دادند، کاملا‌ باز گذاشته بود. او چند جمله بعد، دغدغه اصلی‌اش از بیان چنین حرف‌هایی را در چیزی که اخیرا به تپق فرویدی معروف شده ناخواسته بروز می‌دهد و می‌گوید: «از یک سال گذشته تولید آثار در ایران به ویژه در عرصه سینما روی به خشکی و زوال گذاشته است.»
اشاره به عبارت «یک سال اخیر» در این جملات فرهادی، کاملا آنچه را که در دلش می‌گذرد برملا می‌کند؛ چون در این یک سال سختگیری جدیدی در مورد سینما اعمال نشده و تنها اتفاقی که افتاده، ورود نسل جدیدی از فیلمسازان ایرانی به عرصه است. اصغر فرهادی خودش کسی است که پس از اتفاقات سال ۸۸ و ۸۹ فیلم جدایی نادر از سیمین را ساخت و حتی فرم جشنواره فجر را پر کرد و در بخش مسابقه آن که با ریاست جواد شمقدری بر سازمان سینمایی همزمان بود، شرکت کرد اما حالا طور دیگری رفتار می‌کند، چون دیگر نمی‌تواند مثل آن دوره بدرخشد و می‌داند که سینما در قبضه گفتمانی نیست که حامی او باشد.
باید پرسید در یک سال گذشته دقیقا‌ چه اتفاقی در سینمای ایران افتاده جز اینکه طیف متبوع اصغر فرهادی دیگر میدان‌دار اصلی صحنه نیستند؟ نه تنها انگیزه‌‌ اصغر فرهادی، بلکه انگیزه بسیاری از کسانی که در یکی دو سال گذشته هجمه‌هایی بی‌محابا به کلیت ساختارها روا داشته‌اند، جوشاندن سر سگ در دیگی است که برای خودشان نمی‌جوشد.
شاید آنها اگر تمام شدن تلخ خودشان را به عنوان قهر یا مبارزه سیاسی بفروشند مقداری به دل‌شان تشفی بدهد و باز هم مدتی آنها را سوژه رسانه‌ها کند، اما این پرنده از یک جوی آب هم به آسانی نمی‌پرد و راهبردی بادوام نیست. قبلا سرنوشت کسانی که به دلیل وجود همین انگیزه‌ها، گذاشتند از ایران رفتند و تلاش کردند تئاتری به اسم «خانه امن» را در چند شهر اروپایی و آمریکایی روی صحنه ببرند، دیدیم. اجرای آنها متوقف شد؛ به این دلیل که کسی بلیت‌هایشان را نخریده بود و این بزرگ‌ترین شکست و سرخوردگی را برای کسانی به بار آورد که روزگاری در ایران ستاره‌های بازیگری بودند و حالا فکر می‌کردند با سر رسیدن دوره افول‌شان، می‌توانند دوره جدیدی را در فضای لیدری سیاسی آغاز کنند.
اصغر فرهادی در ادامه به لوموند می‌گوید: «با توجه به محدودیت‌هایی که در زمینه حجاب در سینمای ایران وجود دارد، دیگر در کشورم فیلم نخواهم ساخت.»
او این حرف را پس از آن می‌زند که هفت فیلم در داخل ایران ساخته و محدودیت حجاب را هم رعایت کرده است. فیلم‌هایی که با آنها دو بار جایزه اسکار و چندین بار جوایزی از کن و برلیناله دریافت کرده بود. آیا اگر اصغر فرهادی امیدی داشت که همچنان با فیلم ساختن در ایران بتواند موفقیت فیلم‌هایی مثل «درباره الی» یا «جدایی نادر از سیمین» را تکرار کند، باز هم محدودیت حجاب را بهانه می‌کرد و می‌گفت دیگر در کشورم فیلم نخواهم ساخت؟ او می‌داند که دیگر به آن روزگار باز نخواهد گشت و به همین دلیل ترک کردن صحنه‌ای که دیگر نمی‌تواند در آن قهرمان باشد را به عنوان مبارزه سیاسی می‌فروشد.
او در ادامه حرف‌های دیگری می‌زند راجع‌به اینکه نسل جدید بسیار امیدوار است چون آگاهی بی‌مانندی از تاریخ ایران دارد و می‌داند چه می‌خواهد، در حالی که نسل پیشین (یعنی آنها که انقلاب کردند) نمی‌دانستند چه می‌خواهند. بدون شک کسانی که اصغر فرهادی در اینجا بهشان اشاره می‌کند، آنهایی نیستند که مثلا‌ سرود سلام فرمانده می‌خوانند، بلکه نگاه او معطوف به سرسخت‌ترین معترضان است و احتمالا‌ حباب پهلوی‌دوستان پر‌سر‌و‌صدا، جلوی چشم فرهادی را گرفته که اینها را تمام افراد نسل جدید یا اکثریت آنها می‌پندارد. اما به هر حال اگر منظور فرهادی وقتی می‌گوید «آگاهی از تاریخ ایران»، چیزی است که در جماعت لمپن‌های سلطنت‌طلب دیده می‌شود دیگر باید به دلالت تمام واژه‌های جهان بر معنای سابق‌شان تردید کرد. مثال‌ها درباره بی‌عقلی و بی‌ادبی این جماعت به قدری زیاد است که پرداختن بهشان حشو به نظر می‌رسد اما اصغر فرهادی آنها را نه‌تنها آگاه‌تر و مطلع‌تر می‌داند، بلکه به کل نسل نوی جامعه ایران تعمیم می‌دهد.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰