علی مزروعی، خبرنگار گروه نقد روز: نظم نوین جهانی، کلیدواژهای است که طی چند سال گذشته خیلی آن را میشنویم و اتفاقات جهان بهنحوی دارند رقم میخورند که خیلیها از این کلیدواژه درک ملموسی دارند و فکر میکنند شاید خیلی فاصلهای با آن ندارند، اما سوال این است که این نظم نوین جهانی چیست که از آن صحبت میشود؟ بعد از 1991 که شوروی سابق فروپاشید، بسیاری فکر میکردند که آن نظام تکقطبی و هژمونیک آمریکا قرار است ادامه پیدا کند اما فقط سهدهه کافی بود تا اتفاقاتی مثل خروج آمریکا از افغانستان اثبات کند که این نظام تکقطبی آنقدر هم که راجع به آن صحبت شده بود، معتبر نیست. این گزاره تثبیتشده که نظم نوینی قرار است به وجود آید اما اینکه این نظم چیست، شاید در افکار عمومی درباره آن بحث علمی نشده باشد و نمیتوان توقع آن را هم داشت، ولی این توقع وجود دارد که در یک فضای آکادمیکتر یا در فضای نخبگانیتر به ابعاد فکری آن پرداخته شود که بهلحاظ علمی، نظم نوین جهانی چه جایگاهی در اذهان عمومی ما و جهان دارد و درک سایر کشورها از این نظم نوین چیست؟ برای این بررسی علمی با جلال دهقانیفیروزآبادی، استادتمام روابط بینالملل و عضو هیاتعلمی دانشگاه علامهطباطبایی درباره ماهیت نظم نوین بینالملل و جایگاه ایران در این نظم به گفتوگو پرداختهایم. مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
*تعریفهای مختلفی از نظم وجود دارد. من به دو یا سه تعریف که رواج بیشتری دارند، اشاره میکنم. غالبا وقتی صحبت از نظم جهانی میکنیم، منظور نظام بینالمللی است و معمولا نظم و نظام را مترادف یکدیگر به کار میبریم. براساس تعاریف دیگر، نظام مساوی با نظم نیست اما خیلی وقتها حتی در ادبیات تخصصی هم وقتی میگویند نظم بینالمللی یا جهانی، منظور گوینده یا نویسنده نظام بینالملل و نظام جهانی است که من احساس میکنم در ایران هم این تعریف و تلقی غالب است. گرچه نمیتوان این مترادف دانستن را غلط دانست اما باید گفت برخی بین این دو تفاوت قائل هستند. اگر نظم مساوی با نظام بینالملل باشد، لذا مجموعهای از بازیگران بینالمللی متعامل و متفاوت هستند که از یک الگوی تعامل خاصی پیروی میکنند و قواعدی هم بر رفتار آنها حاکم است. درواقع همان تعریفی که ما از سیستم داریم، یعنی اجزا، تعامل و ساختار، یک الگوی رفتاری مشخص و معین و هدفی است که این نظم یا نظام تامین میکند. اینجا نظم براساس قطبیت تعیین میشود. اینکه ما میگوییم این نظم یا نظام درحال تغییر است، یعنی قطبیت موجود دارد تغییر میکند. قطبیت هم برحسب چگونگی توزیع قدرت بین کشورها تعریف میشود. یک تعریف دیگر این است که نظم بیشتر برحسب ترتیبات و الگوهای رفتاری تعریف میشود که در روابط بینالملل حاکم است و گفتیم خودش میتواند تابعی از قواعد باشد و شاید این تعریف نزدیکتر به تعریف لغوی نظم هم هست. نظم یعنی رفتار الگومند که براساس آن رفتارها هم تکرار میشوند و هم قابلپیشبینی هستند. تعریف سوم نظم بینالمللی برحسب قواعد و قوانین حاکم بر روابط بین کشورها بهویژه قدرتهای بزرگ است، یعنی چه قواعد رفتاری حاکم است بر روابط بینالملل و بهویژه بین قدرتهای بزرگ. ممکن است ما بگوییم نظم بینالمللی به هر سه معنا هست یا اگر نظم را بهعنوان نظام بینالمللی تعریف کنیم، دو معنای دیگر هم در آن مستترند، چون هر نظامی یکسری الگوهای رفتاری و قواعد خاص دارد تا میگوییم نظم نوین، منظور ما بیشتر نظام نوین است، حتی زمانی که شوروی فروپاشید و بوش پدر برای اولینبار واژه نظم نوین جهانی (new world order) را به کار برد، خیلیها گفتند منظور بوش new international system است، یعنی نظم همان نظام جدید است. اگر اینگونه باشد و آن را تعریفی جامع در نظر بگیریم، چون بیشتر رایج است، طبیعی است که وقتی یک قطب قدرتی در یک نظام دوقطبی فرومیپاشد، نظام قبلی از بین میرود.
*بحث افول آمریکا حداقل از اواسط دهه 70 به بعد مطرح است، چون با ظهور قدرتهای اقتصادی آن زمان اروپا و ژاپن این بحث پیشآمد که ظاهرا آمریکا هژمونی اقتصادی خودش را دارد از دست میدهد و حال اگر هژمونیک حافظ و لازم این نظم افول کند، چه اتفاقی خواهد افتاد؛ حتی نزدیکهای فروپاشی شوروی، پل کندی کتابی با نام «ظهور و سقوط قدرتهای بزرگ» را نوشت و پیشبینی کرد که قدرتهای بزرگ مانند شوروی در شرایطی که اقتصادش نتواند همپایه قدرت نظامیاش باشد، دیر یا زود فرومیپاشد و این اتفاق افتاد. اخیرا هم مطلبی تحت این عنوان داشته که نظام بینالملل بهسمت سهقطبی میرود، حتی برخلاف دیدگاهی که سهقطبی آمریکا، چین و روسیه را درنظر میگیرد. او میگفت آمریکا، چین، هند و... معتقد بودند روسیه و اروپا به دلایلی در درازمدت نمیتوانند قدرت باشند.
*درباره ایران ما یک قدرت و وضعیت بالفعل و یک قدرت و وضعیت بالقوه داریم. بهصورت بالفعل ایران قدرت بزرگ منطقهای است و این یک واقعیت است، حتی در بعضی حوزهها قدرت نظامی متوسط است و فراتر از منطقه خودش هم تاثیرگذاری میکند، پس در نظم درحال شکلگیری هم بیتردید یک قدرت منطقهای باقی میماند، البته در شرایط فعلی باید تلاش کنیم باقی بماند و امکان بالقوه دارد که قدرت متوسط و میانی باشد و در یک پروسه زمانی هم قدرتی بزرگ شود. بعضی این بحث را در سال 2030 میدانند و من معتقدم سال 2045 یا 2050 تحقق خواهد یافت. درست است که افول آمریکا و ظهور نظم نوینی شروع شده اما این نظم ژلاتینی است و تثبیت و قوام پیدا نکرده است و امکان اینکه شما جابهجا شوید هست. اگر متصلب شود، مثل سیمان هرکسی هرجا هست، باقی میماند، بنابراین بهصورت بالفعل قدرت منطقهای است و بالقوه میتواند با شرایطی قدرت متوسط باشد و قابلیت اینکه قدرتی بزرگ شود را هم دارد. بهلحاظ قدرت نظامی ایران قدرت بزرگ منطقهای است و شاید بتوان از ایران بهعنوان قدرت متوسط نظامی یاد کرد. از لحاظ فرهنگی درطول تاریخ ایران فرهنگی بزرگتر از ایران سیاسی بوده و الان هم هست. اینها منابع قدرت ماست. اختلاف تلقی و تعریفی که از قدرت ملی وجود دارد، این است که برخی میگویند قدرت ملی مساوی است با منابع و برخی معتقدند لزوما اینطور نیست.
*ما باید آینده خود را در نظام بینالملل الان بسازیم. شما کشف کنید ببینید روابط قدرت چگونه است و چه نوع قدرتی رایج خواهد بود و گفتمان قدرت چگونه است. اگر گفتمان قدرت در آینده گفتمان نرم باشد و شما قدرت سخت تولید کنید، عقب میمانید چون قدرت یعنی توانایی تاثیرگذاری بر دیگران، نتایج و شکلدهی به حوادث. شما باید ببینید چطور میتوان در آینده بر مردم یا ملتها اعمال قدرت کرد و همان قدرتها باید کسب شوند. اگر زمانی قدرت سخت کیفردهنده و حتی پاداشدهنده وجود نداشته باشد، قدرت نرم میتواند کمککننده باشد و به نظر من یکی از مهمترین الزامات فهم روابط بینالملل و نظم در حال شکلگیری و تعیین جایگاه و جایابی و جانمایی ایران، اولا فهم تغییرات است و ما نباید غلو کنیم و واقعیات را نادیده بگیریم. ما دوست داریم خیلی از اتفاقات بیفتند اما صرف دوستداشتن و خواستن ما اتفاق نمیافتند و ما باید برای آنها زمینهسازی کنیم.
برای خواندن متن کامل گزارش، اینجا را بخوانید.