میلاد جلیلزاده، خبرنگار گروه فرهنگ: آبادان از قدیم و ندیم یک شهر سینمایی بود و حتی قبل از اینکه فیلمهای زیادی درباره خود این شهر ساخته شوند، مردمش از فیلمبازهای حرفهای به حساب میآمدند. در سالهای دور یک سری اتفاقات باعث شد که مردم آبادان نسبت به اکثر شهرهای ایران و حتی پایتخت آن، ارتباط قویتری با سینما پیدا کنند. بعد از اینکه انگلیسیها آمدند و پالایشگاه آبادان را تاسیس کردند، سینما را هم با خودشان آوردند.
در آن روزها هر منطقه شهر یک سینما داشت و اغلب سینماها متعلق به شرکت نفت بود که فیلمهای روز جهان را نمایش میداد. اگر مثلا یک فیلم آمریکایی در نیویورک و لسآنجلس اکران میشد، همزمان در سینما تاج آبادان که الان سینما نفت نام دارد و سینماهای دیگری که متعلق به شرکت نفت بود هم روی پرده میرفت، درحالیکه همان فیلمها حتی در تهران هم اکران نشده بود. آبادان در آن ایام پر از کارگر بود و همه مناطق کارگری سینما داشتند. علاوهبر آن آبادان یک شهر مهاجرنشین بود و کارگران و کارمندان پالایشگاه آبادان از کشورهای مختلف آمده بودند و هر سینما برای یک نوع فیلم در نظر گرفته شده بود. مثلا یک سینما فقط فیلمهای هندی نمایش میداد و هندیهایی که مقیم آبادان بودند و برای شرکت نفت ایران و انگلیس کار میکردند، بهعلاوه گروهی از مردم آبادان که به سینمای هند علاقه داشتند، به دیدن این فیلمها میرفتند. یک سینمای دیگر فیلمهای عربی و مصری و آثار سینمای مصر را نمایش میداد. سینما تاج اغلب فیلمهای آمریکایی و هالیوودی را اکران میکرد و فیلمهای ایرانی هم در کنار این رونق هفترنگ، در اغلب سینماها نمایش داده میشدند. به عبارتی میشود گفت سینما بخشی از هویت اجتماعی معاصر در شهر بندری آبادان است اما در نیمههای سال ۱۳۵۹ اتفاقی رخ داد که از آن به بعد، خود آبادان را سوژه فیلمهای سینمایی کرد. در آخرین روز از شهریور سال ۵۹، رژیم بعث عراق از چند محور غربی تجاوزی سنگین را به خاک ایران آغاز کرد و به تعبیری میتوان گفت اصلیترین انگیزه و هدفش اشغال خرمشهر و آبادان و بیرون آوردن عراق از خفگی ترانزیت دریایی بود. خرمشهر پس از یک مقاومت بینظیر و شاهکار از مردم و نیروهای نظامی فاقد امکانات که ۳۴ روز به طول انجامید به اشغال ارتش بعث درآمد و پس از آن نوبت آبادان بود. آبادان محاصره شد و در کانون پدید آوردن قویترین درامهای تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران قرار گرفت. از این بلا روزگار پر از خاطره و حماسه، روایتهای جانانهای به جا مانده که بسیاریشان به فیلم و کتاب و پادکست تبدیل شدهاند یا دستمایه خلق آثار هنری دیگر قرار گرفتهاند. در پنجم مهرماه سال ۱۴۰۲ هستیم و ۴۲ سال از روزی که بالاخره حصر آبادان به اراده خدا و به دست سلحشوران ایرانی شکست، میگذرد. با این حال جالب است اگر ببینیم که غبار تاریخ بر چهره خاطرهای به این دوری ننشسته و هنوز درباره آن روزهای آبادان فیلمهای زیادی تولید میشود. اگر به همین سالهای اخیر توجه کنیم، در هر دوره از جشنواره فیلم فجر لااقل یکی دو فیلم درباره آبادان آن روزها حضور دارد که اغلبشان جزء آثار محبوب فستیوال هم هستند. درباره دلایل زنده ماندن چنین خاطراتی و اینکه آن حال و هوا هنوز برای سینماگران ایرانی و مخاطبانشان تازه است، میتوان سیاهههای قطوری مکتوب کرد و باب بحثهای ناتمامی را گشود اما نقدا بیاییم و به این نگاه کنیم که چقدر در سینمای ما آبادان سوژه محبوبی است. معمولا هر از چند گاهی درباره این بحث میشود که درخصوص فلان موضوع بسیار مهم هیچ فیلمی ساخته نشده و فهرست چنین موضوعات مهمی واقعا بلند است اما باید جالب باشد که موضوع آبادان، یک سالی که در حصر دشمن بود، باز هم توانسته مورد توجه همین سینما با همین بیتوجهیهای ناعادلانه قرار بگیرد. جالب است بدانیم لوکیشن خیلی از فیلمها و سریالهایی که راجعبه خرمشهر ساخته شدهاند هم شهر آبادان بوده است و این حضورهای پرتعداد سینماگران حرفهای در آبادان باعث شد سینماگران این شهر بتوانند تجربههایی جدی کسب کنند و بسیاری از آنها حالا فیلمسازان مهم سینمای ایران هستند. به عبارتی آبادانی که از سالهای بسیار دور علاقهمند به سینما بود و فیلمسازان متعددی را به کشور معرفی کرد پس از واقع شدن جنگ تحمیلی خودش به سوژهای برای فیلمهای سینمایی تبدیل شد و حتی در دهه ۹۰ و ابتدای دهه ۱۴۰۰ هم این حال و هوا همچنان جریان دارد. در ادامه چند فیلم که طی سالهای اخیر با موضوع آبادان محصور در چنگال لشکر بعثی ساخته شدهاند را مرور کردهایم.
گلهای باوارده
«گلهای باوارده» که ابتدا نام آن پالایشگاه بود، فیلمی به کارگردانی و نویسندگی مهرداد خوشبخت محصول سال ۱۴۰۱ است. این فیلم در جشنواره ۴۱ فیلم فجر حضور داشت؛ هرچند نسخه نهایی آن برای نمایش آماده نشده بود، از روی همان نسخه ناقص هم نشان داد که فیلم سرپا و جذابی است. گلهای باوارده در ساختار خودش از الگوی فیلمهای پاتریوت هالیوودی پیروی میکند و در آن تلاش شده تصویری ملموس و دستیافتنی از قهرمانان به نمایش دربیاید. اینجا نیز یک ماجرای واقعی دستمایه خلق یک فیلم با ساختار کلاسیک شاه پیرنگ قرار گرفته است و داستانی با فراز و فرودهای متعادل در زمان استاندارد دو ساعت بدون آنکه از ریتم بیفتد، سرگرم میکند و جلو میرود. خود ایده فیلم ساختن از اتفاقات تاریخ معاصر و زندگینامههای واقعی، رویهای حسرتبرانگیز در سینمای هالیوود بوده که در سالهای اخیر تلاش شده در سینمای ما نیز با قدرت انجام شود.
ملکه
«ملکه» فیلمی به کارگردانی محمدعلی باشهآهنگر و همچنین نویسندگی خود او و محمدرضا گوهری، محصول سال ۱۳۹۰ است. نام این فیلم از اشاره نمادین به زنبورهایی میآید که نیش میزنند با آنکه میدانند میمیرند؛ چراکه خانه از جان برایشان با ارزشتر است. داستان فیلم روایت دیدهبانی به نام سیاوش با بازی میلاد کیمرام است که بهدنبال فرصتی میگردد تا تواناییهای خود را نشان دهد. او یک برج پالایشگاه آبادان را برای دیدهبانی انتخاب میکند که بر حیاتیترین مختصات و جایگاههای دشمن احاطه دارد. داشتن چنین دیدگاهی یک فرصت طلایی برای جبهه خودی بهوجود میآورد، اما با اولین تلفاتی که از دشمن میگیرد و ورود شخصیت خیالی داستان با بازی مصطفی زمانی که جمشید نام دارد و قبلا در جایگاه سیاوش قرار داشت و حالا شهید شده، تردیدهای سیاوش آغاز میشود و بهیکباره این قدرت مطلق بهمنظور کشتن انسانها برای او ترسناک میشود. داستان این برج دیدهبانی، یادآور معادل عراقی آن در فیلم «دیدهبان» ابراهیم حاتمیکیاست، اما درباره ضدجنگ بودن مضمون فیلم باشهآهنگر حرف و حدیثهای بیشتری به میان آمد.
آبادان یازده ۶۰
«آبادان یازده ۶۰» فیلمی به کارگردانی مهرداد خوشبخت و همچنین نویسندگی خود او و حسین ترابنژاد است که در بخش سودای سیمرغ سیوهشتمین دوره جشنواره فیلم فجر حضور داشت و برنده سیمرغ بلورین جایزه ویژه سردار قاسم سلیمانی شد. این فیلم از بیستوششم شهریور ۱۳۹۹ یعنی دوران اوج همهگیری کرونا بهصورت آنلاین اکران شد. نام فیلم برگرفته از فرکانس ۱۱۶۰ رادیو آبادان در زمان دفاع مقدس است. مردم آبادان از طریق این فرکانس نسبت به اخبار و اطلاعیههای مربوط به جنگ اطلاع پیدا میکردند و با گوش دادن به آن دلگرم میشدند و این اطمینان برایشان حاصل میشد که شهر آبادان سقوط نکرده است. کارکرد این رادیو بهعنوان تنها رسانه همهگیر در آن ناحیه بسیار موثر بود و عاملی جهت اطلاعرسانی و عدمسقوط شهر آبادان محسوب میشد. از ویژگیهای فیلم، پرداخت و نمایش حضور فعالانه بانوان در جنگ است. دیگر ویژگی مهم فیلم که محور آن قرار گرفته، اهمیت و نقش رسانه در بحرانهایی همچون جنگ است.
یدو
«یدو» فیلمی به کارگردانی مهدی جعفری و نویسندگی خود او و مهین عباسزاده براساس داستان «زخم شیر» از صمد طاهری، محصول سال ۱۳۹۹ است که برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلم در جشنواره ۳۹ فیلم فجر شد. یدو، روایت سالهای نخستین جنگ است. وقتی مردم شهرهای مختلف خوزستان، اسباب زندگی خود را جمع کرده و به شهرهای دیگر پناه میبرند، مادر یدو با سه فرزند خود درحالیکه همسرش را از دست داده و بهتنهایی بچهها را بزرگ میکند، حاضر نیست شهر را ترک کند. یدو نوجوان نقش اصلی داستان و پسر بزرگ خانواده است که حالا جای پدر را گرفته. زمانی که قرار است این خانواده برای ترک شهر سوار لنج شوند، مسئول انتقال مردم اجازه نمیدهد بُزشان را سوار کنند، اما مادر حاضر نمیشود بدون بز از شهر برود. یدو مادر را راضی میکند، آنها سوار لنج میشوند و درحالیکه هنوز خیلی از شهر فاصله نگرفتهاند خودش به عرشه لنج میرود، در آب میپرد و بهسمت شهر شنا میکند.
روزی روزگاری آبادان
«روزی روزگاری آبادان» فیلمی به نویسندگی و کارگردانی حمیدرضا آذرنگ، محصول سال ۱۳۹۹ است که در جشنواره ۳۹ فیلم فجر نمایش داده شد. داستان این فیلم که بیشتر روایت آن در یک محیط بسته داخل منزل انجام میشود، درباره خانواده پنجنفره مردی به نام مصیب چرخیده، با بازی محسن تنابنده است که در آخرین روز سال مشغول خرید شب عید هستند، اما بهدلیل حال بد مصیب که ناشی از گرفتاریاش به مواد مخدر است، کشمکشی میان آنها درمیگیرد. در اوج تلاش خیری با بازی فاطمه معتمدآریا برای به آرامش رساندن خانواده، به ناگاه اتفاقی غیرمنتظره همه را غافلگیر میکند. حمیدرضا آذرنگ نام شناختهشدهای برای اهالی سینمای ایران و بیش از آن برای تئاتریهاست، اما این نخستین تجربه کارگردانی او در سینما محسوب میشد. روزی روزگاری آبادان از معدود فیلمهای ضد جنگ سینمای ایران است که میتوان به آن لقب شریف را داد؛ چراکه بهرغم خارج بودنش از دایره آثار آرمانگرا و دفاع مقدسی، مقصر جنگ را متجاوزان نشان میدهد و قربانیان را شریک وقوع فاجعه نمیشمارد.