به بهانه روز ملی سینما؛
به بهانه روز ملی سینما و یک‌سالگی حوادث فتنه‌گون سال گذشته، بد نیست به سیاست‌گذاری فرهنگی هنری ج.ا.ا و تجربه عملکرد آن نسبت به سینماگران کنشگر برای انقلاب اسلامی و منافع کشور و مردم نگاهی بیاندازیم.
  • ۱۴۰۲-۰۶-۲۱ - ۱۶:۰۹
  • 10
به بهانه روز ملی سینما؛
مختصات سینمای ایران از نگاه رهبر معظم انقلاب
مختصات سینمای ایران از نگاه رهبر معظم انقلاب

موضوعی که تقریبا بر هیچکس پوشیده نیست یکی از زمینه‌های جدی آسیب دیدن کشور در حوادث سال گذشته از ناحیه همین جماعت سینماگر و فعالان فرهنگی و هنری کشور بودند که در سال‌های گذشته، بسیاری از فعالیت‌هایشان تحت حمایت بودجه‌های دولتی و بیت المال بوده است. چیزی که انتظار می‌رفت با بیش از چهار دهه حمایت‌های مستقیم و غیرمستقیم از این افراد، نتیجه‌ای غیر از این در صحنه جنگی ماجرا ‌ـ‌که جنس کاملا فرهنگی داشت ـ رخ بدهد.

برای بازگشایی این موضوع و کشف ریشه این کژکارکردی و ناکارآمدی بهتر است به یکی از سخنرانی‌های رهبر انقلاب در اوایل دهه هفتاد شمسی (تیرماه سال ۱۳۷۳) که در دیدار با جمعی از هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور بود نگاهی بیاندازیم. نکاتی مهمی در این سخنرانی است که گویی بی‌توجهی و فراموشی آن‌ها، آسیب‌هایی که در سال گذشته شاهد آن بودیم را به وجود آورده است. در این دیدار، رهبر انقلاب با ترسیم آرایش فرهنگی و هنری در مقابل جبهه انقلاب می‌گویند:

هنر، جوشیده از انقلاب

«ما یک جبهه خودىِ روشنفکری و یک جبهه‌ خودىِ هنر داریم که از انقلاب جوشیدند و جوشیدنشان هم طبیعی بود. در همه صحنه‌های جامعه‌ ما، افرادی در زیرِ بارانِ پر برکت انقلاب، از سرزمین حاصلخیز فطرت انسانی روییدند که دو صحنه‌اش، یکی جبهه روشنفکری و دیگری جبهه هنر بود. این دو جبهه، دو مقوله جداگانه‌اند؛ چون روشنفکری، غیر از هنر است.‌ای بسا هنرمندی که روشنفکر نیست و‌ای بسا روشنفکری که هنرمند محسوب نمی‌شود. اما این دو مقوله، با یکدیگر جمع هم می‌شوند.

امروز هر دو مقوله مورد نظر من است و به تعبیری روشن‌تر، حدّ مشترک این دو مقوله را مورد توجّه قرار داده‌ام یک جبهه‌ خوب و وسیع، در مقابل جبهه‌ای عظیم در همین وادی روشنفکری و هنر، که اعضایش به انقلاب ایمان نیاوردند و به آن کفر ورزیدند، پدید آمد. جبهه‌ به وجود آمده خودی، در مقابل آن جبهه‌ عظیم قرار گرفت؛ اما تیغِ انقلاب، در هیچ جبهه‌ای کُندتر از جبهه روشنفکری و هنر نبود! انقلاب توانست در همه‌جا حتّی در میدان جنگ و در نظامیهای طاغوتی نفوذ کند. ما نظامیهای طاغوتیای که از بُنِ دندان انقلابی شدند، کم نداشتیم و نداریم. اما به تعداد نظامی‌های انقلابی شده که هیچ، حتی خیلی کمتر از آنها را در جبهه روشنفکری سراغ نداریم که انقلابی شده باشند. نه این‌که من سراغ نداشته باشم؛ هیچ‌کس سراغ ندارد. انقلاب ما نتوانست آن جبهه را فتح کند و این البته عللی دارد. شما که خودتان هنرمند و روشنفکرید و مسائلی را که برای یک هنرمند و روشنفکر مطرح است لمس می‌کنید، می‌توانید به راحتی این علل را بیابید.

چرا برخی روشنفکران جذب انقلاب نشدند؟

روشنفکران همواره وابستگی‌هایی دارند که تصرف آنها، ولو از ناحیه یک فکر زلالِ پاکِ خالص، مشکل است. یعنی اگر فرض کنیم که ما یک وقت نتوانستیم روح حسّاسی را جذب کنیم، دلیلش این است که بد یا غلط می‌گوییم. دلیلش این نیست که تصادفاً، در ارتباط با آن روح حسّاس، وضع و محاذات مناسب برای این‌که جذب شود، پیدا نشده است. روحی که با یک اخم، با یک تأخیر و با یک بی‌توجّهی، افسرده و پژمرده می‌گردد، نمی‌شود توقّع داشت که حتماً هر فکر صحیحی او را جذب کند.

پس، نتیجه می‌گیریم که دلیلِ عدم انجذاب روشنفکران به انقلاب، نقصِ ایده و فکر و اندیشه انقلاب نبود؛ چون پیش از آن، خیلی از همین روشنفکران، به دستگاهی که اصلاً فکر و اندیشه نداشت  ـ یعنی دستگاه حکومت پهلوی ـ جذب شدند. چقدر شاعرِ خوبِ درجه یک و چقدر هنرمندِ فیلمساز و موسیقیدانِ خوبِ درجه یک در این مملکت مجذوب دستگاه پهلوی شدند و از دل و جان برای آن دستگاه کار کردند!... واقعاً دفاع می‌کردند و واقعاً برای دستگاه پهلوی کار می‌کردند. خوب؛ کدام فکر، کدام روال و کدام مسلک از فکر و روال و مسلکِ حکومتی مبتنی بر فساد و زور ـ که دستگاه پهلوی بود‌ ـ عقب‌تر و ناتوان‌تر است؛ که بگوییم «نظام اسلامی و انقلاب اسلامی، این‌طوری است»؟ پس، این دلیلِ نقص در فاعل نبود؛ دلیل نوعی حالت خاص در «قابل» بود. گاهی در یک قشر، چیزی هست که نمی‌شود راحت با آن کنار آمد. گذشته از این، اسلام خصوصیتی هم دارد. اسلام به مسؤولیت‌های اجتماعی بسنده نمی‌کند؛ بلکه به مسؤولیتِ فردی هم قائل است. جزو ارزش‌های اسلامی، یکی هم این است که طرف اهل فحشا نباشد؛ شُرب خمر نکند؛ فساد جنسی نداشته باشد؛ دروغگو نباشد. اینها هم هست دیگر! خوب؛ آن هنرمندی که خیلی هم آدم صاف و سالم و نجیب و خوبی است، اما اهل این کارهاست، می‌تواند با این نظام همراهی کند!؟ طبیعی است که نمی‌تواند؛ مگر با یک گذشت. خوب؛ گذشت را که همه کس ندارد!»

حجاب و اعتراض فردی به آیت‌الله خامنه‌ای/ از خودمان در نیاورده‌ایم!

رهبر انقلاب در ادامه این دیدار حتی خاطره‌ای نقل می‌کند که بی‌ارتباط با همین موضوعات مرتبط به «زن و حجاب» نیست:

«یکی از روشنفکرانِ فعّال معروف ... اوایل انقلاب با ما آشنا شد. من این فرد را از دور می‌شناختم، ولی از نزدیک با وی آشنایی نداشتم. من و مرحوم بهشتی و آقای هاشمی و مرحوم باهنر، با چند نفر دیگر در «کانون توحید» نشسته بودیم که گفتند این شخص آمده است. دیگرانی که آن‌جا حضور داشتند وی را نمی‌شناختند؛ اما من که دورادور او را می‌شناختم، گفتم: «بگویید بیاید.» آمد و خیلی با ما گرم گرفت و با جمع ما مأنوس شد. مردی روشنفکر و هوشمند و از لحاظ ذهنی، انسانی فرهیخته بود. آدمِ کوچکِ بدی نبود.

جلسه دومی که ایشان از ما وقت گرفت و با عجله نزدمان آمد، مصادف با روزهایی بود که امام دستور داده بودند زن‌های بی‌حجاب نباید در ادارات حضور داشته باشند. یادتان هست دیگر! امام در همان اوایل انقلاب ـ ماه اوّل بود یا دوم، نمیدانم ـ چنان دستوری صادر کرده بودند. باری؛ این شخص، یقه‌کَنان آمد و گفت: «آقا! این چه دستوری است امام داده‌اند!؟ این چه کاری است که می‌کنید!؟ این چه حرفی است که می‌زنید!؟» خلاصه، با ما بنای محاجّه کردن را گذاشت و بعد هم رفت که رفت! شما ببینید همین یک کلمه حرف امام که به موضوع حجاب و پوشش زن ارتباط پیدا می‌کرد ـ یعنی حکمی است در اسلام که نمی‌شود آن را ندیده گرفت ـ چه تعداد افراد را از ما رویگردان کرد!

در زمینه ارزش‌هاىِ فردىِ اسلامی، هر قدم که جلو بروید به موارد زیادی از این قبیل برخورد می‌کنید. خوب؛ فلان آدم دلش می‌خواهد بنشیند و مشروبات الکلی مصرف کند. در سروده‌های شاعران ما، این همه از می‌صحبت می‌شود؛ یعنی اصلاً می‌در زندگی نباشد!؟ اگر کسی با چنین منطقی به باده‌گساری بنشیند، می‌شود!؟ اسلام می‌گوید: «نه فقط نمی‌شود، بلکه حدِّ شرعی هم دارد.» اسلام برای دروغ گفتن و غیبت کردن، حدِّ شرعی قائل نشده، اما برای می‌خوارگی حدّ شرعی قائل شده است. برای ارتباط با جنس مخالف، به شکل لطیفِ آمیخته به شهوت یعنی همان محبّت‌های لطیفی که در آنها شهوت هم هست و کسی نمی‌تواند بگوید نیست- مجازات درنظر گرفته است. مثلاً فرض کنید که فلان آقا با فلان فرد از جنس مخالف، خیلی دوست است و خیلی هم دوستش دارد. آیا در این میان، هیچ رقیقه شهوانی وجود ندارد!؟ چه کسی می‌تواند چنین ادّعایی بکند!؟

خوب؛ خیلی از افراد که جوان بودند یا حتّی فراتر از عمر جوانی قرار داشتند، سر و کارشان با چنین مسائلی بود و دلشان را به این حرف‌ها خوش می‌کردند. اسلام این را قبول نمی‌کرد. انقلاب اسلامی، نظام اسلامی و ارزش‌های اسلامی، این مسائل را قبول نمی‌کرد. چنین مسائلی را نه پیغمبر قبول کرده است و نه قرآن. شوخی که نیست! ما از خودمان که در نیاورده‌ایم!»

بی‌توجهی خودی‌ها عامل سایش فرهنگ

رهبر انقلاب بعد از بیان این شرایط و این تصویر از فضای فرهنگی هنری کشور و جبهه فرهنگی و هنری انقلاب بیان می‌کنند که «احساس می‌کنم این جبهه، دچار آفتِ سایش شده است.» بعد عواملی را بیان می‌کنند که باعث توقف این سائیدگی بشود:

اول: «از عوامل سایش در جبهه خودی، این است که مسئولینِ خودىِ فرهنگ، مانند وزارت ارشاد و بعضی دستگاه‌های دیگر، به آن کم توجّهی کردند. از ابتدا که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تشکیل شد، بایستی دفتر گزینش دایر می‌کرد و به سراغ کسانی که اهل نویسندگی، شعر، فیلمسازی، موسیقی حلال و دیگر رشته‌های هنری بودند، می‌رفت. حتی به سراغ کسانی می‌رفت که صدای خوبی برای خوانندگی داشتند... دایر کردن چنان دفتر گزینشی در وزارت ارشاد لازم بود تا مراجعه کنندگانِ دارای استعداد هنری را جذب می‌کردند، یا حتی به سراغشان می‌رفتند. اگر چنین می‌شد، وزارت ارشاد را که گاهی لانه مراکز فساد فرهنگ گذشته بود، بتدریج و به مرور استحاله و تبدیل به مرکزی برای انقلاب و اسلام و خدا و حقّ و آزادگی می‌کردند و مسلّماً پس از گذشت ده سال، می‌توانستند در همه رشته‌های هنری، شخصیتهای عظیمی را پرورش دهند و معرفی کنند. اما چنین کاری نکردند... مسلّماً وقتی یک مرکزِ دارای قدرت و امکانات، به جذب استعدادها نپردازد، استعدادهای سرگردان و یا حتّی غیر سرگردان، دچار ضعف‌هایی خواهند شد که آن ضعف‌ها به سایش و ریزش منتهی می‌شود. »

دوم: «خودباختگىِ عناصر جبهه خودی، در مقابل شخصیّتهای جبهه دشمن، به خاطر احساسِ برترىِ صنفىِ آن شخصیّتها بر این عناصر بود. این حقیقت قابل انکار نیست.»

سوم: «این است که در جبهه خودی، بعضاً به دلایلی، در پایبندی نظام به حرفها و آرمان‌های خودش، تردید شد. اگر بخواهیم مثال کاملاً واضحی بزنیم -و البته در خصوص این مثال، عاملی هم وجود داشت که مشکل را تا حدودی برطرف می‌کرد- مسأله قبول قطعنامه ۵۹۸ و پایان جنگ بود که عدّه‌ای را مردّد کرد... اگفته نماند که در طول پانزده سال اخیر، از این قبیل قضایا مکرّر اتّفاق افتاده است. گاهی احساس تردید در عنصر خودی بجا، ولی اکثراً بیجا بوده است. چون خودِ من در سطوح تصمیم‌گیری کشور بوده‌ام و با خیلی از جوانان و عناصر مردّد ارتباطات عاطفی داشته‌ام، غالباً می‌دیدم بیهوده دچار تردید شده‌اند و اصلاً جای تردید و نگرانی نبوده است. آنها بیهوده احساس نگرانی می‌کردند که «هان! چه شد!؟»

مثلاً یک وقت می‌دیدیم که رسانه‌های دشمن، حساب شده و روی مقاصدی، از یک شخص که در جمهوری اسلامی مسؤولیتی داشت، تعریف می‌کردند! این تعریف، ایجاد تردید می‌کرد که «هان! چه شد!؟ چرا تعریف می‌کنند!؟ نکند حادثه‌ای در شُرف تکوین است!؟» خوب؛ اگر افرادِ مردّد، صبر می‌کردند، بعد از گذشت دو، سه سال معلوم می‌شد که آن تعریفها تبدیل به دشنام شده است! کمااین‌که امروز هم می‌بینید از این کارها هست. منتها آن ضربه، کار خودش را می‌کرد. این هم یک عامل بود که بعضی از نیروهای خودی را به واسطه عللی موجّه یا غیر موجّه، در مواردی دچار چنین تردیدهایی کرد.»

چهارم: «کشیده‌شدنِ پاىِ عناصرِ این جبهه به دعواهای خطّی است که در برهه‌ای از زمان، در این کشور واقعاً فاجعه آفرید. ناگهان بین سیاسیّون، نمایندگان مجلس و برخی دیگر از مسؤولین، دعواهایی بروز کرد که اصل آن دعواها، موجّه نبود. هر دو خط، بلاشک، در حدّی جرم داشتند. هردو خط، هم آدم‌های بسیار خوب داشتند، هم آدم‌های ناباب داشتند، هم آدم‌های متوسّط داشتند. سال‌ها بیهوده با هم دعوا کردند که خوشبختانه و به فضل پروردگار، چندی است آتش نزاع بین آنها فروکش کرده است. آن دعواها به شدت قبل نیست. بحمدالله خیلی کم شده و تقریباً نزدیک به نبودن است. این دوگانگی، در محیط هنری و روشنفکرىِ انقلابی و خودی هم پدید آمد. عدّه‌ای بیهوده شروع به دادنِ شعارهای آن دعواگرها کردند؛ در حالی که هیچ وجه و دلیلی نداشت. البته این‌جا تقصیر از سیاسیّون بود. آنها فکر می‌کردند بد نیست حرفهای خودشان را در این محیط هم مطرح کنند. دیگر نمی‌فهمیدند، وقتی می‌نشینند و مثلاً بدگویىِ فلان شخصیت را می‌کنند، به نوعی، از نظام بد می‌گویند. نمی‌دانستند وقتی چنین حرف‌هایی می‌زنند، در درونِ مخاطبشان چه چیز فرو میریزد. از این کارها هم شد. ولی خوشبختانه، آن عامل، امروز یا نیست یا خیلی کم است.»

پنجم: «عامل دیگر که امتحان بسیار بزرگی بر سر راه همه است، عامل دنیا و جلوه‌های فریبنده آن بود. در جبهه خودی، برخورداری مادّی کم و امکانات ناچیز بود. جلوه‌های دنیا پر جاذبه است و چشم‌ها و دلها را میفریبد؛ چنان که بعضی از کسان را فریفت. «دنیا» هم که می‌گویم، فقط پول و خانه و خودرو شخصی نیست. چیزهای دیگر هم هست. اسم درکردن، تعریف شنیدن، ستایش شنیدن، تمتّعات ناروا و نادرستِ جنسی و همه امکاناتی که نفسِ انسان آنها را می‌خواهد، دنیا و جلوه‌های آن است.

چنین وسوسه‌هایی هم در عدّه‌ای پدید آمد. البته عدّه زیادی، واقعاً ایستادند و مردانه مقاومت کردند. ولی بعضی از افراد هم -به ندرت- در مقابل این وسوسه‌ها و جلوه‌های دنیوی، پایشان سست شد. کسانی در قبل از انقلاب، اهل تمتّع بردن از شهوات حیات بودند؛ اما انقلاب که آمد، درِ تمتّعات را به کلّی به روىِ دلِ خودشان بستند.»

هنر و هنرمند را دریابید

در ادامه بیان این عوامل، رهبر انقلاب نکاتی درباره جبهه فرهنگی و هنری دشمن می‌گویند و بعد پاسخ‌هایی به پرسش‌های بعضی از مخاطبین، که آن‌ها هم در جای خودش به شدت قابل تامل و مداقه است. به خصوص پاسخ رهبر انقلاب به آقای «ارگانی» که می‌تواند تذکر بسیار مهم و ضروری‌ای به مدیران فعلی صدا و سیما درباره کاهش مخاطب که شاهد آن هستیم باشد.

اما موضوعی که در ابتدای این نوشته، قصد پرداختن به آن را داشتیم، این که: در حوادث سال گذشته چرا هنرمندان و به طورخاص سینماگران کنش‌های هوشمندانه‌ای در میانه میدان جنگی که شکل گرفته بود نداشتند و حتی بسیاری از آن‌ها با موضع گیری‌های هیجانی‌شان، بر آتش معرکه می‌افزودند؟ و به حق، در بسیاری از هزینه‌های سنگینی که به جان و امنیت و آرامش مردم وارد شد شریک شدند.

دلیل اصلی آن را می‌توان در کژکارکردی نهادهای فرهنگی مسئول در تربیت فیلمسازان و هنرمندانی با اقتضای واقعیات امروز و مانوس به گفتمان انقلاب اسلامی دانست. اگر حوزه هنری را که با تاسیس «باشگاه فیلم سوره»، جایی برای تربیت و زیست فیلمسازانی برای کشور و انقلاب به وجود آورده (آن هم در اندازه کوچک و طفیلی طوری که گاهی حتی به فراموشی می‌سپاردش. مثل اکران فیلم مصلحت که تولیدی از این مجموعه بود و هیچ جایی در تبلیغات رسمی فیلم، اسمی از آنها برده نمی‌شد، در صورتیکه این تبلیغات می‌توانست عنصر هویت بخشی برای فیلمسازان جوان تازه پیوسته به آن‌ها باشد) و یا حتی مجموعه جشنواره‌های «عمار»، که البته خیلی نمی‌توان به آن نگاه دولتی داشت و متاثر از فضای خیزش مردمی علاقمندان به انقلاب است، هیچ دستگاه و نهادی کاری برای کشف استعدادهای سینمایی و بعد برنامه‌ای برای تربیت حرفه‌ای و تخصصی آن‌ها متناسب با ارزش‌های ملی و اسلامی نکرده است.

هنر مهم‌ترین سپر مقابله با «تردید»

موضوع بعدی، بحث «تردید» بعضی هنرمندان جبهه انقلاب بود که بازهم هیچ متولی‌ای در کشور، برای خود احساس وظیفه نمی‌کرد بیاید پای کار آن‌ها و با تببین وضعیت موجود و ایجاد فضای گفتگو و بعد شرایط تولید، کارهای هنرمندانه‌ای را در فضای عمومی منتشر کند. تقریبا جز فیلم کوتاه «محافظ» و تیزر داستانی «خودت باش» که برای باشگاه فیلم سوره بود و یکی دو تیزر داستانی که اوج و سازمان سینمایی سوره ساختند، کارهایی با فضای حرفه‌ای سینمایی ساخته نشد. حتی جشنواره فیلم کوتاه تهران و مهم‌تر از آن جشنواره فیلم فجر، جاهایی بودند که می‌توان این ضعف را به وضوح در آن مشاهده کرد.

و در نهایت، این دعواهای خطی و جناحی که همیشه آسیبش در کشور بوده و از آن رنج برده‌ایم. دعواهایی که علنی شدنش انرژی و توان جبهه خودی را همواره به خود معطوف کرده و نگذاشته به مقابله با جبهه دشمن بپردازند. نمونه‌های متاخرش همین ماجرای تولید سرود و نماهنگ توسط مداحان یا این ماجراهای اخیر در صدا و سیما و دعواهای درون گروهی که تصویر متشنجی از گروه‌های طرفدار انقلاب در مدیریت رسانه ملی به عموم مخابره کرد.

حالا به بهانه روز ملی سینما، بد نیست نهادها و مجموعه‌های سینمایی مثل سازمان سینمایی، بنیاد فارابی، کانون پرورش فکری کودکان، حوزه هنری، صدا و سیما و حتی نهادهایی مثل سازمان اوج نگاه دقیق‌تری به سیاستهای بالادستی خودشان بکنند و با مروری انتقادی به تجربه‌های یک سال گذشته، بازآرایی و اصلاحی در عملکرد و زمینه‌های خرج‌های خودشان بکنند و ببینند چقدر برای آرایش جنگ فرهنگی این روزها، آماده‌اند و می‌توانند کجای این میدان، خط شکن و میاندار باشند.

منبع: فارس

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۱