هومن جعفری، خبرنگار:بیایید با هم یک بازی ساده انجام دهیم. فکر کنیم صنعت سینما و صنعت فوتبال قرار است از روی دست همدیگر کپی کنند. میدانم که در دنیا اینگونه هست و در ایران، هیچچیزمان شبیه جای دیگر نیست اما بیایید این بازی را باهم پیش ببریم.
اگر در یک فوتبال، بازیگران اصلی باشگاهها هستند؛ در سینما، بازیگران اصلی بازار کمپانیها یا شرکتهای تولیدی فیلمها و سریالهای سینمایی هستند. این دو مهمترین بخشهای اداره یک مارکت عظیم را برعهده دارند. تولید، فروش، توزیع و خدمات پس از فروش برعهده آنهاست. بیایید با هم مقایسه کنیم.
سرمایه اولیه
سرمایه باشگاه و کمپانیها، چه عمومی و سهامی عام باشند و چه خصوصی و سهامی خاص، از سوی علاقهمندان و سرمایهگذاران فراهم میشود. هیچکدام نباید به سرمایه دولتی مجهز یا آلوده باشند. درنتیجه باشگاه و کمپانی، به سرمایهای مجهز میشوند که باید نسبت به آن متعهد و پاسخگو باشد. این سرمایه منبع مشخص دارد و صد البته که در خدمت اهداف باشگاه/ کمپانی قرار میگیرد. میخواهد منچسترسیتی باشد یا فاکس قرن بیستم.
تولید محتوا و کالا
هر دو یک هدف دارند. کسب درآمد از طریق تولید محتوا و کالا و نمایش آن. کمپانی فیلم و سریال میسازد، پخش میکند و سود میگیرد. باشگاه فوتبال و بازیکن و اکسسوریهای خاص تولید و پخش میکند و سود میگیرد.
از این منظر تفاوت زیادی بینشان نیست. باشگاه فوتبال و کمپانی تولید فیلم و سریال، برای رسیدن به سود به مردم یا هواداران یا مخاطبان متکی هستند. چطور؟
تیم فوتبال یک نمایش یکساله ایجاد میکند به این صورت که مثلا 50 بازی 90 دقیقهای که پخش مستقیم دارد بلیتفروشی دارد، فروش کالا به مخاطب دارد و همچنین شیوههای درآمدزایی آنلاین هم به آن اضافه میشود. مثلا فروشگاه هواداری.
یک کمپانی هم همینطور عمل میکند. فیلمی میسازد که در سینماها به نمایش درمیآید، مخاطب بابتش بلیت میخرد، داخل سینما چیپس و پفک هم میخرد، از داخل فروشگاه هواداری لباس و ابزار مربوط به قهرمان فیلم را هم میخرد. از این منظر، باشگاه/ کمپانی مانند هم عمل میکنند. سود مالی آنها تنها وقتی رقم میخورد که محتوای آنها کیفیت لازم برای جلبنظر مخاطب را فراهم کند.
باشگاه مالک ورزشگاه و موزه هواداری و غرفههای فروش محصولات هواداری خود است و کمپانی هم مالک سینماهای پخشکننده فیلمهای خود است و طبیعتا از فروش بلیت و خوراکی و همچنین محصولات دیگر سود میبرد.
به این ترتیب باشگاه/کمپانی مالک و فروشنده و حتی توزیعکننده محصولات خود هستند. آنها بر همهچیز مالکیت دارند. هم محتوایی که دارند، هم محل فروش و هم محل توزیع به آنها تعلق دارد.
آکادمی پایه
بخشی از نیازهای انسانی باشگاه از طریق آکادمی یا پیشکسوتان خود تامین میشود. درست است؟ در زمینه کمپانی هم چیزی غیر از این نیست. کمپانی از طریق کلاسهای بازیگری و کارگردانی و... نیروی انسانی لازم را مییابد و میسازد. مدرسان این دورهها هم بازیگران و کارگردانان پیشکسوت همان کمپانی هستند. درست مثل تیمهای پایه یک آکادمی که مربیانش عمدتا بازیکنان سابق تیم اصلی هستند.
چرخه تامین نیروی انسانی در یک باشگاه هیچ تفاوتی با چرخه تامین نیروی انسانی یک کمپانی ندارد. بخشی از نیرو را دارند، بخشی را میسازند و بخشی را از بازار جذب میکنند.
شباهتها بیدلیل نیستند
اگر بخواهیم شباهتهای این دو صنعت را با هم بررسی کنیم، میتوانیم موارد دیگری را نام ببریم. مثلا ساختار انسانی کمپانی پیکسار با باشگاه منچسترسیتی شباهت دارد. چطور؟ هردو روابطعمومی و تبلیغات دارند، بحث «آر اند دی» یا تحقیق و توسعه برایشان مهم است و دنبال ایدههای جدید بازاریابی میگردند. هر دو به مشتریان خود آنلاین خدمات ارائه میدهند. هردو کارمندان بیشماری دارند که باید در طول روز، بهدنبال هشتگهای هواداری بگردند و بررسی کنند که محصول/ بازی/ بازیگر/ ورزشکار جدیدشان، چطور در اذهان عمومی ظاهر شده و نظرات هواداران یا مخاطبان در موردشان چیست.
چرا به هم شبیهند؟ چون هر دو به یک صورت اداره میشوند. پیش از این در تاریخ بیستوسوم آبانماه در مورد کتابهای پرفروش در خارج هم نوشته بودم که فروش هرکالایی در دنیا، با استانداردهای صنعتی صورت میگیرد. در حوزه نشر ما با چرخه تولید، توزیع و تبلیغات طرفیم. خب در حوزه فوتبال چطور؟ دوباره همین است. تولید محصول یا محصولات (مسابقه، کالای هواداری و...) توزیع آن (در ورزشگاه و شبکههای اختصاصی و انحصاری) و تبلیغ برای آن (در فضاهای مختلف عمومی و مجازی).
در سینما با چه طرفیم؟ دوباره همین. تولید محصول و توزیع آن و تبلیغ برای فروشش. این فرآیند صنعتی برای هرمحصول دیگری هم صدق میکند. بین فروش بلیت مسابقه لیدزیونایتد با ولورهمپتون یا فروش بلیت فیلم آواتار یا خریدن کتاب جدید جی کی رولینگ، تفاوت صنعتی خاصی وجود ندارد. فقط مخاطبان فرق دارند و بنا بر محصول ارائه شده، بازار نیز تغییر میکند.
در ایران البته اینگونه نیست.
چرا؟ چون فرآیند درست پیش نرفته. سینما برای کمپانی نیست. شرکتهای دولتی یا حکومتی بهترین سالنهای سینما و بیشترین امکانات را در اختیار دارند اما بهترین فیلمها را تولید نمیکنند و بیشترین مخاطبان را هم ندارند. سینمای ایران عین فوتبالش است. مالکیتهای نامشخص، تزریق پول دولتی بیحساب و کتاب به باشگاههای بدون هوادار (صنعتیها) و ورشکستگی تیمهای پرطرفداری که حتی مالک ورزشگاهی نیستند که در آن بازی میکنند. حتی مالک برند خود هم نیستند یعنی حتی توان فروختن پیراهن ساده تیم خود را هم ندارند!
سینمای ایران و فوتبال ایران همانقدر به هم شباهت دارند که سینمای جهان و فوتبال جهان. هرچقدر در فوتبال/ سینمای ایران بینظمیم، دعوای بخش خصوصی و دولتی داریم و صد البته کار دست آنهایی است که هنرش را ندارند، در فوتبال/ سینمای دنیا، امکانات دست کسی است که بلد است تولید و توزیع را درست انجام بدهد و بفروشد. اینکه سینما/ فوتبال ایران، همین حالایش هم ورشکسته مطلق است و سینما/ فوتبال جهان حتی از دوران کرونا هم جان سالم بهدر برد، دلیلی ندارد غیر از همین.