:چند ماه کشور در آشوب بود. جامعه به‌شدت قطبی شد و حتی در میان جمع‌های خانوادگی و دوستانه هم گسل اختلافات و سوءتفاهمات دهان باز کرد. جو سنگینی به وجود آمد که در آن تمام مظاهر زندگی نرمال و معمولی به‌نوعی حرام سیاسی تعبیر می‌شد.
  • ۱۴۰۲-۰۲-۰۳ - ۲۳:۱۶
  • 118
چرا پایان پوست شیر تغییر کرد؟
چرا پایان پوست شیر تغییر کرد؟

میلاد جلیل زاده، خبرنگار:چند ماه کشور در آشوب بود. جامعه به‌شدت قطبی شد و حتی در میان جمع‌های خانوادگی و دوستانه هم گسل اختلافات و سوءتفاهمات دهان باز کرد. جو سنگینی به وجود آمد که در آن تمام مظاهر زندگی نرمال و معمولی به‌نوعی حرام سیاسی تعبیر می‌شد. اگر کسی کنسرت برگزار می‌کرد، آلبوم موسیقی بیرون می‌داد، فیلمی روی پرده می‌فرستاد یا حتی صرفا دست به کار تولید آن می‌شد، از کتاب جدیدی رونمایی می‌کرد یا هر‌کدام از رفتارهای طبیعی و عادی‌اش در میادین ورزشی را مطابق روال همیشگی ادامه می‌داد، به او برچسب خیانت می‌زدند و می‌گفتند به دردهای ملت پوزخند زده است. مشخص است که پدافند چنین وضعی می‌تواند عادی کردن روند زندگی در جامعه باشد. به‌نظر می‌رسید کار حکومت سخت‌تر است چون به هم ریختن اوضاع خیلی راحت‌تر از سامان دادن آن و انداختنش روی ریل طبیعی خواهد بود و بر همین اساس، تندروترین لیدرهای سوق دادن اعتراض به‌سمت آشوب، فکر می‌کردند که دست بالاتر را دارند. 
آنها اما به نیروی زندگی توجه نداشتند. بالاخره اوضاع آرام‌تر شد و زندگی‌ها به‌سمت عادی شدن رفت؛ هرچند خیلی از مشکلات همچنان پابرجا ماند. دل خیلی‌ها پر، سرشان سنگین و چشم‌شان بُراق و غضبناک بود. از توافق بین ایران و عربستان در عالم سیاست گرفته تا فرارسیدن آیین‌هایی مثل نوروز و ماه رمضان، خیلی چیزها نرم‌نرمک وضع را به‌سمت طبیعی شدن برد. از اینجا به‌بعد پیچیدگی ماجرا خیلی بیشتر می‌شود. اگرچه سیرک رهبران اپوزیسیون از هم پاشید اما مایه‌ای که اعتراض را برانگیخته بود و این جماعت میان‌مایه بر آن موج‌سواری کرده بودند، همچنان وجود داشت. اگرچه توهم سقوط حاکمیت به دیوار خورد اما اختلاف‌ها، قطب‌بندی‌ها و دلخوری‌های افراد و گروه‌های اجتماعی نسبت به هم، آسیبی بود که از این دوران پرتلاطم باقی‌ ماند. حالا نوبت حاکمیت و آنها که خود را حامی‌اش می‌دانستند بود تا از عادی‌تر شدن اوضاعی که در حال عادی شدن بود، استقبال کنند اما مثل خیلی از اوقات دیگر، باز هم علم تندروها بلند شد و آنها آتشی را زنده کردند که همان کارکرد رفتار قطبی‌ساز آشوبگران در چند ماه اخیر را داشت؛ عطش انتقام‌جویی و غنیمت‌چینی. 
از سطل ماستی که یک مدعی امر به معروف بر سر مادر و دختری جوان کوبید تا متلک‌های تحقیرکننده به تک‌تک خواننده‌هایی که به روال سابق برگشتند و آلبوم جدید دادند یا کنسرت برگزار کردند؛ خیلی جاها انتقام‌جویی و غنیمت‌چینی داشت صورت زشت و مخرب خودش را در رفتارهای ریز و درشت بعضی افراد نشان می‌داد. چنین چیزی حرکت در همان ریلی بود که لیدرهای آشوبگران، چند ماه پیش از فروپاشی سازمان‌شان چیده بودند. 
این وضعیت، آدم‌هایی که جزء معترضان عادی و نرمال چند ماه اخیر بودند را در موقعیتی قرار می‌داد که برگشتن‌شان به حالت عادی، حکم «غلط کردم» و «دیگر از این غلط‌های اضافی نخواهم کرد» را داشته باشد. یعنی خواننده‌ای که در فضای احساسی اوج آشوب‌ها گفته بود دیگر با فلان نهاد کار نخواهم کرد، حالا یا باید کار نکند که همان خواسته چند ماه پیش براندازان است، یا اگر بکند، این جماعت عقده‌گشا به او می‌گویند «دیدی که خودت گفتی غلط کردم؟» بازیگری که به برخوردهای تند برای جاری کردن قانون حجاب معترض بود و بدون پوشاندن موهایش این اعتراض را بیان کرد، حالا که شرایط عادی شده یا باید همان فیگور اعتراضی را ادامه بدهد یا همین جماعت به او خواهند گفت «دیدی که خودت گفتی غلط کردم؟» در این وضعیت ملتهب پر از کل‌کل رو کم‌کنی چه توقعی از آن خواننده و بازیگر و فیلمساز و نویسنده می‌شود داشت؟ یا باید خودش را خوار و ذلیل کند یا شعله خشم و کل‌کل و دعوا را زنده نگه دارد. این دوگانه‌ای است که در‌برابرش قرار گرفته و راهی برای خروج از آن نیست. بدون‌شک اگر چنین دوگانه نامنعطفی وجود نداشت، باز هم با عده‌ای آدم لجوج یا بازنده طرف می‌شدیم که چیزی برای از دست دادن نداشتند و نمی‌خواستند آرام بگیرند و فضا آرام شود، اما حالا لجوج‌های سرسخت و آدم‌های معمولی اما عصبانی، از هم غربال نمی‌شوند چون هر‌کس بخواهد به خانه برگردد، حس می‌کند عده‌ای کینه‌جو با گرز پوزخند و تمسخر دم در منتظرش هستند. یکی از روشن‌ترین نمونه‌های این بن‌بست یک‌سو آتش و یک‌سو دریا، چیزی بود که برای پانته‌آ بهرام، هنرپیشه سریال «پوست شیر» در پردیس سینمایی لوتوس‌مال اتفاق افتاد. 

 بن‌بست لوتوس‌مال
قرار بود قسمت نهایی سریال پوست شیر با حضور عوامل و بازیگرانش در پردیس سینمایی لوتوس‌مال اکران شود. نفس حضور هنرپیشه‌ها در چنین رویدادی مخالف و مغایر با روندی بود که در چند ماه اخیر وجود داشت. حدود دو ماه پیش از این اکران مردمی، جشنواره فیلم فجر در‌حالی به اتمام رسید که خیلی از بازیگرها جرأت نکردند برای دریافت سیمرغ‌شان به اختتامیه بیایند. آنها از جو سنگینی که فضای زندگی‌ستیز براندازی به راه انداخته بود ترسیدند و حالا یک اکران غیرضروری با حضور غیرضروری هنرپیشه‌ها، فاصله محسوس وضعیت فعلی با اوضاع قبل را نشان می‌داد. 
چند ماه پیش در کوران اعتراضات، پانته‌آ بهرام یک ویدئوی چند‌دقیقه‌ای در اینستاگرامش منتشر کرد که در آن بدون حجاب و البته بدون آرایش نامتعارف، جلوی دوربین نشست و گفت برای افراد معتقد به حجاب احترام قائل است و مادرش تا آخرین لحظه عمر حجاب از سرش نیفتاد و تمام خاله‌ها و عمه‌هایش زن‌های معتقد و با‌حجابی بوده‌اند، اما پس از این حرف‌ها، ماجرایی را نقل کرد که مربوط به دهه 70 و زمان دانشجویی‌اش می‌شد. او به روایت خودش از برخورد تند و بی‌منطقی که با یک تئاتر شد و چماقی که آخر همان شب یکی از تندروها بر سرش کوبید، گفت. او چندماه بعد از آن روایت اینستاگرامی، به‌عنوان بازیگر پوست شیر به مراسم اکران عمومی سریال دعوت شد. عده‌ای که خودشان را از حامیان حاکمیت می‌دانستند، در فضای مجازی، به‌خصوص توییتر، دوره افتادند و نوشتند که حالا ببینیم پانته‌آ بهرام اینجا هم جرات دارد بدون حجاب بیاید یا اصطلاحا فقط لات مجازی است و در اینستاگرام ژست اعتراضی می‌گیرد؟ معلوم نیست چه حجمی از این کل‌کل‌های مجازی به چشم خود پانته‌آ بهرام خورده‌اند اما به‌هرحال او هم مثل خیلی از هنرمندان که پس از اقدامات اعتراضی سال ۱۴۰۱، در ۱۴۰۲ می‌خواستند به روال عادی کارشان برگردند، درمقابل این تصمیم دوگانه قرار گرفت؛ یا به مراسم نیاید و به همان رویه‌ای بپیوند که سران آشوب در چندماه پیش ریل‌گذاری کردند یا با ظاهری شبیه قبل از ۱۴۰۱ بیاید که کینه‌جوها و جماعت غنیمت‌چین بگویند «دیدی که خودت گفتی غلط کردم؟»
راه سوم، شاید درست‌ترین راه یا حتی تنها راه باقی مانده نبود اما تنها راهی بود که به ذهن پانته‌آ بهرام رسید. او تصمیم گرفت هم بیاید و هم ظاهری را که هنگام ضبط ویدئوهای اینستاگرامی داشت، حفظ کند. اما گویا از جنجال و حاشیه، گریزی نیست. مدیر پردیس سینمایی لوتوس‌مال به این دلیل که پانته‌آ بهرام را از کاری که کرد، بازنداشت و به او تذکر نداد، برکنار شد. 
دقیق‌تر که به قضیه نگاه کنیم، اگر پانته‌آ بهرام راه چهارمی را هم برمی‌گزید، باز هم گریزی از حواشی نبود و از آن طرف مسئولانی که به ماجرا واکنش نشان دادند هم هر کار دیگری می‌کردند باز قضیه بحرانی‌تر می‌شد. اگر مدیر لوتوس‌مال تذکری به خانم بازیگر می‌داد، به چهره زشت دوران تبدیل می‌شد. اگر با آن پردیس سینمایی و مدیریتش برخورد نمی‌شد، کسانی که در سمت دیگر این کل‌کل بودند، خشم فزون‌تری را انباشت می‌کردند تا جایی با نیروی بیشتر خالی‌اش کنند. اگر به‌جای مدیر لوتوس‌مال با خود خانم بهرام برخورد می‌شد، باز هم تبعات بدتری داشت. از آن سمت پانته‌آ بهرام هم اگر نمی‌آمد، یک‌جور بد بود و اگر طوری می‌آمد که آمدنش معنای امضای شکرخوردم‌نامه را می‌داد، بدتر.

 این بازی برنده ندارد
پلیس یا اداره اماکن آخرین جایی است که از میان سلسله نهادهای اجتماعی و حاکمیتی ایران باید با چنین مسائلی مواجه شود. اگر در مراحل ابتدایی‌تر، چاله‌های بحران‌خیز ماجرا پر نشده باشند، وقتی به مرحله نقش‌آفرینی پلیس یا نهادهای مثل آن برسیم، هر برخوردی بشود یا نشود، هزینه‌زا خواهد بود. به‌عبارتی باید چند پله عقب‌تر از پلیس و اداره اماکن یا نهادهایی مثل آن برویم و صورت‌مساله را از این وضعیت بحران‌ساز خارج کنیم. طبیعتا وضعیتی که یک هنرمند را در دوگانه لجبازی از یک سو و خیط شدن و ذلیل شدن از سوی دیگر قرار می‌دهد و نهادهای حاکمیتی مسئول را در دوگانه یک انفعال بدون چشم‌انداز از یک طرف و برخورد قهری مساله‌ساز از طرف دیگر گذاشته، تا ابد برنده‌ای نخواهد داشت. گفتمان آشتی‌ناپذیری و لجاجت را سران سیرک براندازی به سر جماعت معترض انداختند و قطعا پدافند این تم مخرب و بی‌فایده، تولید یک‌نوع آشتی‌ناپذیری و لجاجت متقابل در میان مدافعان نظام و انقلاب نیست. مقداری از این قضیه با ارشاد نیروهای خودی حل می‌شود. اینکه آنها بدانند وقت تخلیه خشم‌ها و به چنگ آوردن غنیمت‌های حیثیتی نیست. این دعوایی خانوادگی بود که عده‌ای از دشمنان خانواده می‌خواستند سوءاستفاده‌اش را ببرند و ما با عادی کردن فضا می‌خواهیم خودی‌های معترض را از این سوء‌استفاده‌چی‌های ویرانی‌طلب جدا کنیم. مقدار دیگری از قضیه به چرخه‌ای برمی‌گردد که باید قبل از اقدام پلیسی وجود داشته باشد تا کار به آنجا نرسد. این البته پیچیده‌تر از آن است که به‌سادگی بشود درباره‌اش حرف زد. به چرخه‌ای نیاز است که به‌شکل نامرئی و نامحسوس درپی حل تناقضات مساله‌ساز باشد و این ظرافت و تدبیر و هوش و‌ انگیزه بالایی می‌طلبد؛ کار فرهنگی عمیق، علمی، دغدغه‌مند و هوشمندانه. به نخبگان‌مان نیازمندیم. 

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۳