مواضع اخیر فرانسه و برزیل در نزدیکی به چین و دوری از آمریکا مسائل جدیدی از تغییر موازنه در جهان را آشکار می‌سازد
اروپا ناخواسته در دام آمریکا و انگلیس افتاد و ناچار به جانبداری از اوکراین در جنگ با روسیه شد. تا پیش از برافروختن آتش جنگ، دو ستون اصلی اتحادیه اروپا یعنی فرانسه و آلمان سعی در تقویت روابط با روسیه و کاستن از خطر دشمنی با مسکو بودند اما آمریکا بالاخره زهرش را به اروپا ریخت و روس‌ها را تحریک کرد تا وارد فاز نظامی تقابل با اوکراین شوند. جنگ آغاز شد و اروپا به‌دلیل تحریم‌های روسیه و بحران انرژی، در حوزه اقتصاد ضربات جبران‌ناپذیری را متحمل شد.
  • ۱۴۰۲-۰۱-۲۹ - ۲۳:۳۳
  • 00
مواضع اخیر فرانسه و برزیل در نزدیکی به چین و دوری از آمریکا مسائل جدیدی از تغییر موازنه در جهان را آشکار می‌سازد
دوستان غربی چین
دوستان غربی چین

سیدمهدی طالبی، خبرنگار:اروپا ناخواسته در دام آمریکا و انگلیس افتاد و ناچار به جانبداری از اوکراین در جنگ با روسیه شد. تا پیش از برافروختن آتش جنگ، دو ستون اصلی اتحادیه اروپا یعنی فرانسه و آلمان سعی در تقویت روابط با روسیه و کاستن از خطر دشمنی با مسکو بودند اما آمریکا بالاخره زهرش را به اروپا ریخت و روس‌ها را تحریک کرد تا وارد فاز نظامی تقابل با اوکراین شوند. جنگ آغاز شد و اروپا به‌دلیل تحریم‌های روسیه و بحران انرژی، در حوزه اقتصاد ضربات جبران‌ناپذیری را متحمل شد. آنها مارگزیده‌هایی هستند که از ریسمان سیاه‌وسفید هم می‌ترسند. از همین رو با شنیدن نخستین ضرب‌آهنگ واشنگتن برای آتش‌افروزی جدید در شرق آسیا، فورا مسیر خود را جدا کردند؛ چراکه توان یک جنگ بی‌سرانجام دیگر برای آمریکا ولی از جیب شهروندان اروپایی را ندارند. شامه رهبران قاره سبز از تحرکات واشنگتن علیه چین، پر از بوی باروت شده بود. چند هفته «تسای اینگ‌ون» رئیس منطقه خودمختار تایوان به واشنگتن سفر کرد و با «کوین مک‌کارتی» رئیس‌ مجلس نمایندگان آمریکا دیدار و گفت‌وگو کرد. در آن‌سو هیات دو حزبی از قانونگذاران آمریکایی به تایوان سفر کرد. با افزایش تنش‌ها نسبت به این رفت‌و آمد، «مایکل مک‌کال» رئیس کمیته امور خارجی مجلس نمایندگان آمریکا در مصاحبه با شبکه فاکس‌نیوز، پکن را تهدید کرد درصورتی‌که به تایوان حمله کند، کنگره آمریکا مجوز درگیری نظامی مستقیم با چین را خواهد داد. این دو سفر و شیپور جنگی که مک‌کال بر آن دمید، اروپا را هوشیار کرد که علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد. سفر امانوئل مکرون به‌همراه «اورزولا فون‌درلاین» رئیس کمیسیون اروپا و اظهارات او پس از سفر، نشان می‌دهد که اروپا دیگر نمی‌خواهد یک قمار بزرگ دیگر را برای آمریکا حساب کند. کشورهای اروپایی در سال‌های گذشته درحالی تحت ‌شدیدترین فشارها از سوی آمریکا برای کاهش روابط اقتصادی‌شان با چین بوده‌اند که تنها در سال 2022 واشنگتن تجارت 690 میلیارد دلاری با پکن داشته است. اگرچه آمریکا بزرگ‌ترین شریک و متحد اروپا به‌شمار می‌رود اما نمی‌خواهد کورکورانه از آمریکا تقلید کند. این همان رویکردی است که مکرون می‌خواهد به‌صورت جدی آن را دنبال کند. او بدون اشاره مستقیم به بحران تایوان و تلاش آمریکا برای برپا کردن آتشی دیگر، خطر بزرگ تهدید‌کننده اروپا را «گرفتار شدن در بحران‌هایی» خواند که برای اروپا نیست.» رئیس‌جمهور فرانسه گفت که «اروپا باید در برابر فشارها برای تبدیل شدن به «دنباله‌روهای آمریکا»، مقاومت کند.» مکرون با تاکید بر اینکه اروپا نفعی از دمیدن به آتش درگیری‌ها در تایوان ندارد، خواستار آن شد که قاره سبز «قطب سوم» مستقل از پکن و واشنگتن شود. این اظهارات مکرون به خوبی بیانگر عبور جهان از نظم تک‌قطبی و میل آن به‌سمت یک نظم چندقطبی است. اروپا پذیرفته که دربرابر آمریکا، قطبی به نام چین وجود دارد و این را در اروپا دیده است که به‌عنوان قطب سوم، خودنمایی کند. 
نه‌تنها مکرون که بسیاری دیگر از رهبران اروپایی و سایر قدرت‌های اقتصادی نیز قصدی برای افزایش تنش با چین را ندارند و برعکس حتی از چین می‌خواهند در مناسبات بین‌المللی نقش پررنگ‌تری داشته باشد. پایان دادن به جنگ اوکراین یکی از این موارد است. اروپاییان با درک اینکه آمریکا میلی به پایان یافتن جنگ ندارد، رو به چین آورده‌اند تا آتش برپا شده را خاموش کند. این را می‌توان از رفت و آمدهای دیپلماتیک مقامات کشورهای مختلف به چین آن هم با وجود بالابردن سطح تنش‌ها از سوی آمریکا دریافت. در هفته‌های اخیر، صدراعظم آلمان، نخست‌وزیر اسپانیا، نخست‌وزیر سنگاپور، نخست‌وزیر مالزی و رئیس‌جمهور برزیل به چین سفر کرده‌اند. جورجیا ملونی نخست‌وزیر ایتالیا و جوزپ بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا هم قصد دارند به‌زودی به چین سفر کنند. در این گزارش به بررسی دو پرسش پرداخته شده است: «چرا جهان زیربار مهار چین نمی‌رود؟» و «چرا چین به اندازه شوروی برای رقبا ترسناک نیست؟»

  چرا چین به‌اندازه شوروی برای رقبا ترسناک نیست؟ 
«روس‌هراسی» آنقدر در طول جنگ سرد شدت داشت که حتی پیش از جنگ اوکراین نیز جوامع غربی تنفر شدیدی از روس‌ها داشتند. این تنفر به‌اندازه‌ای است که باعث بروز رفتارهای غیرمنطقی و کینه‌توزانه علیه روسیه شده است. با وجود این «چین‌هراسی» نه‌تنها پدیده‌ای قدیمی و جا افتاده در غرب نیست، بلکه تلاش‌های جدید در این عرصه چندان موفقیت‌آمیز نبوده‌اند، زیرا سوابق چین، زمینه‌ای برای رشد چین‌هراسی ایجاد نکرده است. در ادامه تلاش ‌شده به دلایلی که باعث می‌شوند دیگران ازجمله کشورهای غربی از چین‌هراسی تاثیری به‌اندازه روس‌هراسی نپذیرند، پرداخته شده است. 
1- با غرب مجاورت ندارد
چین با شرق و جنوب اروپا به‌اندازه دو منطقه آسیای میانه و سرزمین پهناور روسیه یا آسیای میانه و غرب آسیا، فاصله دارد که شامل چندهزار کیلومتر است. این درحالی است که بخشی از شرق اروپا مانند بلاروس و اوکراین بخشی از خاک شوروی بودند و مسکو از طریق بلوک شرق بر لهستان تا آلمان شرقی تسلط داشت؛ منطقه‌ای که مجاور غرب اروپا بود.
2- مانند شوروی دارای ارتشی مهیب نیست
ارتش شوروی هرچند مهیب‌ترین ارتش روس‌ها در تاریخ بود، اما آنها پیش از شوروی نیز به‌دفعات موفق به پیش‌روی تا قلب قاره سبز شده بودند. در زمان فروپاشی، تعداد نیروهای ارتش شوروی به 3 میلیون و 600 هزار نفر و تعداد نیروهای ذخیره به 4 میلیون و 100 هزار نفر می‌رسید که مسکو را قادر می‌ساخت از نیرویی بیش از 7 میلیون نفری بهره ببرد. چینی‌ها هرچند در قالب ارتش‌های کارگری و کمونیست، سابقه گردآوری تعداد زیادی نیرو زیر پرچم ارتش را دارند اما هیچ‌گاه ارتشی به میزان مسلح بودن و آمادگی روس‌ها نداشته‌اند.
3- فقدان ایدئولوژی جذاب و نداشتن اراده صدور
چین به‌طور رسمی همچنان کمونیست است، اما چیزی از این ایده جز اسم، باقی نمانده است. پکن حتی اگر هم بخواهد، امروز فاقد ایدئولوژی جذابی برای تحت‌تاثیر قرار دادن دیگر ملت‌هاست. کشورهای دیگر شاید دولت و ملت چین را برای موفقیت‌هایشان درنهایت امر تحسین کنند، اما به‌سختی می‌توان تصور کرد به‌دنبال الگوبرداری از ایدئولوژی‌ای چینی باشند؛ چه اینکه در وجود چنین چیزی درحال‌حاضر تردید است، از سویی دیگر آنچه از نگاه به دولت چین به‌دست می‌آید، بی‌انگیزگی آنان برای دعوت ملت‌های جهان به یک ایدئولوژی است.
4- فاقد شبکه متحدان 
اتحاد شوروی بر مبنای شبکه‌ای از متحدان «تشکیل شده» و «صاحب نفوذ فراجغرافیایی» شده بود. 15 جمهوری داخلی، شوروی را تشکیل داده بودند و در اروپای شرقی تعداد دیگری از کشورها در قالب بلوک شرق متحد مسکو به‌شمار می‌رفتند. در حلقه سوم نیز روس‌ها به‌دنبال متحدان زیادی در دنیا از کوبا در آمریکای شمالی گرفته تا اتیوپی در آفریقا و عراق و سوریه در غرب آسیا بودند. چین امروز هرچند با کشورهای زیاد رابطه دارد، اما آنها را به‌صورت شبکه‌ای از متحدان متصل به خود درنیاورده است تا دیگران از این شبکه اتحاد نظامی-امنیتی-سیاسی احساس هراس کنند.
5 -طبق قواعد موجود و در داخل نظم بازی می‌کند
روس‌ها با تاسیس شوروی به‌دنبال تسلط بر کشورها از طریق انقلاب‌های مردمی، تشکیل احزاب کمونیست یا جلب هیات حاکمه آنها به خود، بودند تا نظم مدنظر خود را ایجاد کنند. چین اما به‌نظر نمی‌رسد به اندازه‌ای که شوروی اصرار داشت، در پی انجام چنین کاری باشد.
6- سابقه سفید چینی‌ها
برخلاف روس‌ها که مانند تعدادی دیگر از ملت‌ها، دارای دولت‌هایی توسعه‌طلب بوده‌اند، چینی‌ها به‌اندازه‌ای کمتر با این پدیده مواجه شده یا در حداقلی‌ترین شرایط، توسعه‌طلبی‌هایشان بحران‌هایی به‌اندازه توسعه‌طلبی روس‌ها نیافریده است. بر همین مبنا، کشورهای دیگر چندان از چین‌هراسی برای سلطه‌گری مستقیم و کامل ندارند، اما به‌دلیل جنگ اوکراین، روسیه را همچنان به چنین مواردی متهم می‌سازند.
7- به‌دنبال همکاری است نه شکست
نیکیتا خروشچف، رهبر شوروی زمانی در دهه 1950 به تعدادی از سفرای غربی گفته بود: «غرب را دفن خواهد کرد.» روس‌ها به‌طور آشکاری خواستار پیروزی و غلبه بر غرب بودند. با این وجود چین نه به‌دنبال غلبه، بلکه با حرص و ولع به‌دنبال گسترش همکاری با کشورهای غربی است و معتقد است به‌دلیل نیاز اقتصاد چین برای ارتباط با اقتصادهای پویا، از چنین کشورهایی باید حفاظت شود. 

  چین در چه مواردی قدرتمندتر از شوروی است؟
شوروی وسیع بود، ارتشی قدرتمند داشت و از ایدئولوژی‌ای جذاب و پیش‌رونده بهره می‌برد. علی‌رغم تاثیرات قاطع هریک از این ویژگی‌ها بر قدرت یک کشور، شوروی چیزی بیشتر از اینها دربرابر غرب نبود. بلوک غرب تمام ویژگی‌های قدرت ساز شوروی را داشت، به‌علاوه مواردی بیشتر و شاید مهم تر؛ مانند اقتصادی پویا. 
1 -جمعیت
جمعیت شوروی در سال 1990 در حدود 288 میلیون و آمریکا در حدود 247 میلیون بود. روس‌ها 116 درصد آمریکایی‌ها جمعیت در اختیار داشتند. جمعیت چین در سال‌جاری میلادی (2023) در حدود یک‌میلیارد و 454 میلیون و آمریکا 336 میلیون نفر است. چینی‌ها 432 درصد بیشتر از آمریکایی‌ها جمعیت در اختیار دارند. 
این تفاوت جمعیتی می‌تواند مزیت‌های چشمگیری در رقابت با آمریکا در دستان چین قرار دهد. پکن اضطرار کمتری برای اختصاص منابع به توسعه فناوری‌ها و خرید تجهیزاتی خواهد داشت که متمرکز بر جبران کمبود نفرات هستند. اگر آمریکا به‌دلیل کمبود نیرو، بخواهد از طریق سرعت و میزان جابه‌جایی نفراتش، این ضعف را پوشش دهد باید مبالغ زیادی را برای توسعه وسایل حمل‌ونقل هوایی، زمینی و دریایی اختصاص داده و بودجه‌های دیگری را نیز برای خریداری نمونه‌هایی نهایی شده صرف کند. درمقابل چین می‌تواند منابع خود را برای توسعه نیازهای دیگری صرف کند که می‌توانند مزیت‌آفرین باشند و نه صرفا پوشش‌دهنده ضعف‌ها.
2- تولید ناخالص داخلی بالا 
در سال 1980، تولید ناخالص داخلی آمریکا 2 تریلیون و 862 میلیارد دلار و شوروی یک تریلیون و 212 میلیارد دلار ارزش داشت. اقتصاد شوروی تقریبا 42 درصد اقتصاد آمریکا بود. در سال 2022، تولید ناخالص داخلی آمریکا 20 تریلیون و 890 میلیارد دلار و چین 14 تریلیون و 720 میلیارد دلار بوده است. اقتصاد چین تقریبا 70 درصد اقتصاد آمریکاست. اگر قدرت اقتصادی شوروی یک‌سوم قدرت آمریکا بود، امروز چین قدرتی برابر با دو سوم اقتصاد آمریکا دارد. این مقایسه تفاوت دیگری نیز دارد. اگر مسکو دورنمایی برای رسیدن به جایگاه اقتصادی رقیب خود نداشت، این رتبه هم‌اکنون در تیررس و تا یک‌دهه دیگر در دسترس پکن خواهد بود. بسیاری از پیش‌بینی‌ها حکایت از این دارد که تا سال 2030، کمتر از یک دهه دیگر، چین به بزرگ‌ترین اقتصاد جهان تبدیل شده و آمریکا راهی رتبه دوم می‌شود.
3- توانایی در شاخه‌های مختلف اقتصادی
اقتصاد شوروی اتکای بسیار بالایی به تولید و صادرات مواد خام به‌ویژه انرژی داشت، از سوی دیگر ضعف بزرگ شوروی ناتوانی در تامین مایحتاج مردم، حتی در سطح حداقل‌های موجود در غرب بود. امروز چین این‌گونه نیست و شرایط زندگی در بسیاری از شهرهای بزرگ چین حتی می‌تواند بهتر از نمونه‌های مشابه غربی باشد. با وجود آنکه چین به‌دلیل جمعیت زیادش همچنان باید برای بهبود وضعیت بخش‌هایی از جمعیتش برنامه‌ریزی کند، اما اقتصاد چین با تولید 15 درصد از کالاهای جهان، تقریبا از هر گونه کمبودی در امان است.
4- فعالیت طبق منطق اقتصادی 
چین‌ها اقتصاد و رفتار اقتصادی خود را برمبنای منطق اقتصاد، ترتیب داده‌اند. این درحالی است که اقتصاد برنامه‌ریزی‌شده شوروی ارتباط چندانی با بازار نداشت و براساس دستورات دست به تولید می‌زد. این مساله باعث می‌شد درحالی‌که در برخی قطعات کمبود وجود داشت، برخی قطعات دیگر به وفور تولید شوند.
5- نبود متحدان وابسته 
شوروی دارای تعداد زیادی متحد درسراسر جهان بود که نیاز شدیدی به کمک‌های مختلف این کشور داشتند. جمهوری‌های داخلی شوروی و اعضای بلوک شرق در اروپا از انرژی ارزان‌قیمت و مجانی ارائه‌شده توسط مسکو بهره می‌بردند و در سوی دیگر متحدان جهانی مانند کوبا تولیدات خود را با قیمت چندین برابری به روس‌ها می‌فروختند تا همچنان سرپا باقی بمانند. چین فاقد چنین متحدانی است که می‌توانند توانش را تضعیف کرده و ذهنش را از اولویت‌ها بازدارند. هرچند متحدان مهم و حیاتی باید دریافت‌کننده کمک باشند اما شوروی بسیاری از کمک‌هایش را در شرایطی به متحدانش ارائه می‌کرد که نیازی به این کار نبود.
6- یکپارچگی
هنگامی که شوروی فروپاشید، 15 جمهوری با ملت‌هایی مختلف از آن سربرآوردند. حتی امروز نیز روسیه دارای اقوام مختلفی است که تفاوت‌های زیادی با روس‌ها دارند. چین درمقابل اما دارای یکپارچگی بیشتری نسبت به شوروی است. تنها نقاط مشکل‌خیز برای چینی‌ها تبت و استان سین‌کیانگ هستند که آنها نیز دارای جمعیت بومی کم و میزبان جمعیت‌های ده‌ها میلیونی چینی هستند. 

  چرا جهان زیر بار مهار چین نمی‌رود؟
مقامات آمریکا با اصرار از دیگران می‌خواهند به ائتلاف مهار چین وارد شوند اما به غیر از حضور تعدادی از کشورهای شرق آسیا، باقی دولت‌ها دست رد به سینه واشنگتن زده‌اند. در ادامه به دلایل این مساله پرداخته شده است. 
1- چین مشکل آمریکاست
آمریکا می‌خواهد از جایگاه نخست خود در جهان حفاظت کند و به همین دلیل ‌انگیزه‌هایی برای تحمل هزینه‌هایش دارد. این مساله برای کشورهای اروپایی یا آمریکای‌لاتین، اهمیت چندانی ندارد تا بخواهد برای انجام آن، زیان‌هایی را متوجه خود سازند. از سوی دیگر، آمریکا خود را به دلیل مجاورت با شرق آسیا به‌نوعی داخل مناسبات این منطقه تصور می‌کند، اما این تصور در ذهن اروپا و آمریکای لاتین وجود ندارد. 
2- دوری از راه‌حل
در شرایطی که حتی قدرت‌های اقتصادی با بحران روبه‌رو هستند، رودررویی با چین که می‌تواند شریک بزرگی برای رشد اقتصاد آنها و حل مشکلات‌شان باشد، گزینه مناسبی نیست. 
3- ناتوانی در تحمل ضربه
شاید آمریکا یا تعداد دیگری از کشورهای قدرتمند توانایی دریافت و هضم ضربات متقابل چین در یک رقابت شدید را داشته باشند، اما بسیاری دیگر از کشورها فاقد این ظرفیت هستند.
4- ضربه به چین، ضربه به خود است
گفته می‌شود به دلیل حجم واردات چندصد میلیارد دلاری آمریکا از چین، عملا باید بخشی از مصرف انرژی این کشور را نیز در میزان مصرف انرژی واشنگتن محاسبه کرد؛ اگر زنجیره تامین چین با مشکلی کلی مواجه شود آمریکا نیز زیان آن را خواهد چشید. این مساله برای تمام جهان صادق است. اگر پکن سهم بزرگی از تولید جهان را در اختیار دارد، هرگونه ضربه به آن می‌تواند بازارها را به‌صورت سراسری با بحران مواجه سازد. 

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰