اطلاعاتی جدید درباره فیلمی که با پول مشکوک ساخته شده است
غیر از تمام کسانی که نسبت به گزارش روز دوشنبه 24 بهمن‌ماه 1401 «فرهیختگان» با عنوان «فیلمفارسی فرانسوی» واکنش نشان دادند، از آقای روح‌الله سهرابی، مدیرکل دفتر نظارت بر عرضه و نمایش سازمان سینمایی هم درخواست می‌کنیم که این گزارش را به‌طور کامل مطالعه کنند.
  • ۱۴۰۱-۱۱-۳۰ - ۰۰:۰۰
  • 20
اطلاعاتی جدید درباره فیلمی که با پول مشکوک ساخته شده است
ماستمالی پول فرانسوی در سینما؟
ماستمالی پول  فرانسوی در سینما؟

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار:غیر از تمام کسانی که نسبت به گزارش روز دوشنبه 24 بهمن‌ماه 1401 «فرهیختگان» با عنوان «فیلمفارسی فرانسوی» واکنش نشان دادند، از آقای روح‌الله سهرابی، مدیرکل دفتر نظارت بر عرضه و نمایش سازمان سینمایی هم درخواست می‌کنیم که این گزارش را به‌طور کامل مطالعه کنند. طبعا از مخاطبانی که نسبت به این قضیه واکنش نشان دادند، نمی‌توان به اندازه آقای روح‌الله سهرابی چنین توقعی را داشت؛ گرچه آنها هم اگر به منبع اصلی یک خبر و تحلیل رجوع کنند و اصل قضیه را بدانند، قضاوت‌های بهتری خواهند داشت. اگر برای عموم مخاطبان، مراجعه به اصل یک خبر و تحلیل و مطالعه نسخه کامل‌تر آن مستحب باشد، برای مدیرکل دفتر نظارت بر عرضه و نمایش سازمان سینمایی واجب است. پیرو واکنش‌هایی که به این گزارش صورت گرفت، آقای سهرابی اعلام کرد این فیلم ویدیویی در خرداد ماه ۱۴۰۰ مجوز گرفته و «این اثر پیش از این به تایید اعضای شورا رسیده و هیچ‌گونه مغایرتی با اصول و ارزش‌های دینی ندارد و آنچه در اخبار مطرح شده، صرفا یک اشتباه بوده و تکرار مداوم آن ناشی از شیطنت رسانه‌ای است.» البته آقای سهرابی به این اشاره نمی‌کند که اگرچه پروانه ساخت این فیلم در دولت قبل صادر شده، اما پروانه نمایش آن مربوط به دولت فعلی و همین وزارت ارشاد است. در مبحثی جداگانه می‌توان به این هم اشاره کرد که دوگانه پروانه ساخت ویدئویی و سینمایی به لحاظ کارکرد منسوخ شده و وجود آن فقط می‌تواند راه‌هایی برای فرار عده‌ای از نظارت‌ و پاسخگویی فراهم کند. 
جالب‌ترین بخش از اعلامیه شفاهی آقای سهرابی آنجاست که می‌گوید «برخی افراد یا رسانه‌ها که از همان ابتدا درصدد حاشیه‌سازی برای سینمای ایران بوده‌اند، به زعم خود بهانه‌ای برای رسیدن به اهداف خود را به‌دست آورده‌ تا با ترغیب برخی رسانه‌های دغدغه‌مند و دلسوز، جریان رسانه‌ای را با خود همراه کنند که تعداد معدودی از این رسانه‌ها متاسفانه بدون تحقیق و راستی‌آزمایی اقدام به بازنشر یا قضاوت درباره مطلب منتشرشده کرده‌اند.» روح‌الله سهرابی در حالی بقیه را به بازنشر این مطلب و قضاوت درباره‌اش «بدون تحقیق و راستی‌آزمایی» متهم کرده که مشخص است خودش اصل آن گزارش و جزئیات دقیق مندرج در آن را نخوانده است. کسی حرف از ضددینی بودن این فیلم زده بود؟ در مورد «عنکبوت مقدس» هم این برچسب، بدون تفسیر و تحلیل به فیلم نمی‌چسبد و تحلیل و تفسیر را هم هرچقدر منطقی باشد، تا ابد می‌توان انکار کرد. اگر نبود مواضع صریح و بی‌پرده کارگردان آن فیلم و سایر عواملش در فستیوال کن و رویدادهای پس از آن، محال بود که عده‌ای هرگز زیر بار این اتهام بروند، چون می‌دانستند با قبول چنین چیزی نه‌تنها سیاسی بودن آن جشنواره‌ها را پذیرفته‌اند، بلکه رویکرد ضدتمدنی و ضدمذهبی این جشنواره‌ها علیه ایران هم تایید می‌شود. با این حال اولین انتقادها نسبت به ساخته شدن عنکبوت مقدس، هجمه نمادین آن به ساحت امام رضا(ع) نبود. قبل از اینکه چنین مواردی کشف شوند و هم به تولید آن اثر ایراداتی وارد شد. سوال مهم این بود؛ چرا فرانسه و چند کشور اروپایی دیگر باید روی فیلمی که داستان آن در ایران می‌گذرد سرمایه‌گذاری کنند؟ تنها پاسخی که تا به حال به این پرسش داده شده، البته نه‌تنها در مورد این فیلم که راجع‌به تمام موارد مشابه به آن، اتهام بدبینی بوده است. می‌گفتند توهم توطئه دارید و بدبین هستید. این در حالی است که ابتدایی‌ترین اصل برای هر نوع سرمایه‌گذاری مالی، منطق و‌ انگیزه آن به‌حساب می‌آید. عنکبوت مقدس و شوالیه سیاه از این جهت به هم شبیه‌اند که همین پرسش اساسی درباره‌شان هیچ پاسخ درخوری دریافت نکرده است. چرا آلمان که امسال اعلام کرد به دلایل سیاسی هیچ فیلمی از سینمای ایران را در برلیناله نمی‌پذیرد، روی فیلمی ایرانی سرمایه‌گذاری می‌کند؟ سوال اصلی این بود و همچنان همین است. 
حتی اگر مدیرکل دفتر نظارت بر عرضه و نمایش سازمان سینمایی این پرسش را با اتهام متقابل بدبینی و غرب‌ستیزی کنار بگذارد، در مورد «شوالیه سیاه» توضیحاتی مبسوط و مستند، در گزارشی که آقای سهرابی نخوانده‌اند آمده بود که نشان می‌داد این فیلم به‌طور واضحی با رویکرد ضدایرانی ساخته شده است. این به تفسیر ما و آقای سهرابی از یک اثر هنری برنمی‌گردد، به اسنادی برمی‌گردد که راجع‌به پنج بار اصلاحیه طرف فرانسوی روی این فیلم ارائه شد. سرمایه‌گذار فرانسوی که بالاتر از سرمایه‌گذار آلمانی، با بالای ۸۴ درصد از سهام فیلم، سفارش‌دهنده اصلی آن به‌حساب می‌آید، راش‌های فیلم را که بر بستر اینترنت برایش ارسال می‌شدند بررسی می‌کرد و پنج بار به آن اصلاحیه زد و تا به تصویر سیاهی که از ایران می‌پسندید نرسید، تایید نهایی را نداد. چنین قضاوتی به سند روشنی مثل پروپوزال خود فیلم برمی‌گردد که در آن نویسنده و کارگردان شوالیه تاریکی می‌گوید سینمای ایران به دروغ، سیمرغ را نماد این کشور معرفی می‌کند حال آنکه من نشان داده‌ام این کشور پر از کرکس است. صحبت‌های روح‌الله سهرابی یک بخش بسیار عجیب دیگر هم دارد، آنجا که می‌گوید: «به نظر می‌رسد با توجه به برگزاری آبرومند و باشکوه جشنواره فیلم فجر برخی افراد یا رسانه‌ها که از همان ابتدا در صدد حاشیه‌سازی برای سینمای ایران بوده‌اند، به زعم خود بهانه‌ای برای رسیدن به اهداف خود به‌دست آورده‌ تا با ترغیب برخی رسانه‌های دغدغه‌مند و دلسوز، جریان رسانه‌ای را با خود همراه کنند.»
این حرف چه معنی دارد که عده‌ای می‌خواستند فجر را زیر سوال ببرند و این اخبار را منتشر کردند؟ نه‌تنها منتشرکنندگان این گزارش کارنامه روشن و واضحی در مورد فجر چهل‌ویکم دارند، کسانی که به آن واکنش نشان می‌دهند هم از جنس تحریم‌کنندگان جشنواره  وحامیانش نیستند. اینکه در یکی دو پاراگراف از صحبت‌های آقای سهرابی این همه تناقض حیرت‌انگیز به چشم می‌خورد، تنها یک دلیل می‌تواند داشته باشد و آن هم تمایل یک مدیر به فرار از تیررس نقدها و حملات است. این در حالی است که مدیر دلسوز و دغدغه‌مند می‌بایست نسبت به باقی واکنش‌دهندگان دغدغه‌مندتر باشد. مدیر خوب کسی است که حتی حاضر باشد خودش را برای حوزه خدمت‌رسانی‌اش هزینه کند، نه اینکه قبل از هرچیز نگران لغزش جایگاهش باشد. 

فرانسه و آلمان برای ساخت یک فیلم ویدئویی بدون ستاره که در ایران جلوی دوربین رفته، نیم‌میلیون یورو، برابر با حدود ۲۵ میلیارد تومان سرمایه‌گذاری کرده‌اند عباراتی که تحت عنوان خلاصه داستان این فیلم در سایت رسمی‌اش آمده این است: «این داستان دو برادر و یک شهر به نام تهران است که فرزندانش را می‌بلعد» راش‌های فیلم در میانه‌های فیلمبرداری‌اش بر بستر اینترنت برای سرمایه‌گذار فرانسوی آن فرستاده می‌شد و پروپوزال فیلم پنج بار اصلاحیه خورد. این اصلاحیه‌ها از آن جهت اعمال شدند تا بتوانند تصویر فیلم از ایران را به آن درجه از سیاهی که لازم بود برسانند، یا به تعبیر سایت رسمی فیلم، تهران شهری نمایش داده شود که فرزندانش را می‌بلعد. چنین پروژه‌ای را همان کشورهایی در ایران ساخته‌اند که ورود فیلم‌های ایرانی به جشنواره‌هایشان را ممنوع می‌کنند. برای این که بشود این پروژه را به‌طور رسمی در ایران جلوی دوربین ببرند، یک تهیه‌کننده ایرانی انتخاب می‌شود به نام یاقوت‌علی مصفا (مشهور به علی مصفا) و کارگردان کار یک دوتابعیتی ساکن فرانسه به نام عماد آل‌ابراهیم دهکردی است. پروانه ساخت این فیلم (به عنوان فیلم بلند غیرسینمایی) برای فیلمنامه‌ای تحت عنوان «شوالیه سیاه» در ۴ خرداد ۱۴۰۰ صادر شده و تا ۴ خرداد ۱۴۰۱ اعتبار داشت. فیلمبرداری این فیلم که با نام اولیه «شوالیه سیاه» پروانه ساخت گرفت و سپس به «حکایت شمرون» تغییر نام داد، در تیرماه ۱۴۰۱ به پایان رسیده است و پروانه نمایش این فیلم‌ بلند در ۱۵ شهریورماه ۱۴۰۱ صادر شد. این پروانه نمایش مطابق مجوز وزارت ارشاد فعلی تا شانزدهم شهریور ۱۴۰۳ اعتبار دارد.

بخش خصوصی سینمای ایران یا همان وزارت فرهنگ فرانسه!

لازم به تکرار چندباره این گزاره مشهور در سینمای ایران نیست که چرخه تولید تا اکران فیلم معیوب است. سینمای ایران در بخش تولید، شفافیت لازم را ندارد و اگر فیلمسازی در بخش خصوصی یا دولتی سرمایه‌گذارانی برای تولید همراه می‌کند، هیچ‌گاه خودش را ملزم به پاسخگویی درمورد فرآیند تولید اثر نمی‌داند. یک بار دیگر وضعیت اکران سینمای ایران را مرور کنید؛ اکثر فیلم‌هایی که ساخته‌ می‌شوند فرصت اکران و نمایش در سالن‌های سینمایی را ندارند و اگر فیلمی هم به سالن سینما برسد نمی‌تواند هزینه‌های تولید را بازگرداند. عدم توازن و تنظیم بین بخش تولید و نمایش فیلم‌ ایرانی اثبات این مدعاست که بخش مهمی از آثار سینمایی بدون نمایش برای مخاطبان ایرانی ساخته می‌شوند و در شرایطی که هیچ امیدی به بازگشت سرمایه فیلم‌های ساخته‌شده در ایران نیست، این سوال مطرح است که کدام سرمایه‌گذار بدون هدف‌های راهبردی سراغ تولید فیلم در این سینما می‌آید. البته این فقط مربوط به مناسبات داخل سینمای ایران نیست و طبق مطالعه مرکز«BFMTV» در سینمای فرانسه هم 90 درصد تولیدات سینمایی سودآور نیستند. در چنین مناسباتی دولت‌ها براساس وظایف ذاتی و حمایتی خودشان از ساخت برخی از آثار سینمایی حمایت ‌می‌کنند. سوالی که برای شما هم شاید پیش بیاید این است که پس تکلیف جماعت فیلمساز ایرانی که پرچم‌دار سینمای مستقل است، چیست؟ آیا فیلمسازانی که از دولت ایران پول نمی‌گیرند، از هیچ دولت دیگری هم پول نمی‌گیرند؟ کافی است به چند پروژه اخیر اصغر فرهادی به‌عنوان یکی از نمونه‌های مشهور سینمای مستقل ایران نگاه کنید. سال 1399، مرکز ملی سینما و انیمیشن فرانسه که با نام اختصاری (CNC) شناخته می‌شود، فهرستی از 13 فیلم آورد که با حمایت این مرکز در کشور‌های دیگر ساخته شدند. «قهرمان» نام پروژه جدید اصغر فرهادی هم در میان آنها بود. فرهادی بعد از «گذشته»، «فروشنده» و «همه می‌دانند»، چهارمین فیلمش را با وزارت فرهنگ فرانسه و با بودجه ‌بخش «کمک به سینما‌های جهان» ساخت. 
کارگردانان کشور‌های گوناگون هرساله می‌توانند پروژه‌‌های خود را به‌همراه سناریوی فیلم‌هایشان با نسخه‌ای به زبان‌‌های فرانسه یا انگلیسی، به ‌بخش «کمک به سینما‌های جهان» ارائه کنند تا درصورت پذیرفته شدن، از کمک مالی این مرکز بهره‌مند شوند. این پروژه‌‌های سینمایی حتما باید از طریق یک کمپانی فرانسوی به مرکز ملی سینما ارائه شوند تا بودجه این مرکز، به‌عنوان ضامن اجرایی تولید فیلم، در اختیار آن کمپانی قرار بگیرد. «یک قهرمان» پروژه جدید اصغر فرهادی از طرف کمپانی ممنتو، به مرکز ملی سینمای فرانسه معرفی شده است که این اتفاق درمورد سه فیلم قبلی او هم افتاده بود و با طی شدن همین روند، بودجه ساخت را از وزارت فرهنگ فرانسه دریافت کرد. این بودجه تنها در اختیار فیلمسازان کشور‌هایی که از جانب فرانسه به‌عنوان «کمتر توسعه‌یافته» شناخته می‌شوند، قرار می‌گیرد و اکثرشان جزء مستعمرات فرانسه بوده‌اند؛ هرچند اسپانیا هم بار‌ها توسط میانبر‌‌های مختلف، با اینکه در فهرست مشمولان این بودجه قرار ندارد، توانسته آن را دریافت کند که «همه می‌دانند» یک نمونه از آن است. 
کمیسیونی که تخصیص‌دهنده این بودجه است، هر سال، دو یا سه بار تشکیل جلسه می‌دهد ‌تا سناریو‌های رسیده را مطالعه و درنهایت، 10 تا 15 پروژه سینمایی حائز شرایط دریافت کمک مالی این مرکز را معرفی کند. پیش از این، غیر از اصغر فرهادی، بعضی دیگر از کارگردانان سینمای ایران ازجمله محسن مخملباف، عباس کیارستمی و رفیع پیتز از کمک‌‌های مالی مرکز ملی سینمای فرانسه استفاده کرده بودند. کمیته بررسی پروژه‌‌های سینمایی مرکز ملی سینما شامل دو‌ بخش است که یک ‌بخش مربوط به فیلم‌‌های اول و دوم و دیگری مربوط به پروژه کارگردانانی‌ است که حرفه‌ای‌تر هستند. در اعلامیه‌‌های مربوط به مرکز ملی فیلم فرانسه اشاره شده که مطالعه این فیلمنامه‌‌ها در مسیر اعطای بودجه به آنها، جنبه محتوایی هم دارد. این خصوصا درمورد فیلمسازان شناخته‌شده‌تر واضح به نظر می‌رسد چون مطالعه فیلمنامه‌‌های آنها چندان نمی‌تواند جنبه کیفی داشته باشد. در کمیسیون اول، هفت کارشناس پروژه‌‌های رسیده را مورد مطالعه قرار می‌دهند و در کمیسیون دوم، 6 کارشناس مسئولیت بررسی فیلمنامه‌‌ها را برعهده دارند. امسال 13 پروژه سینمایی از کشور‌های تایلند، اسپانیا، اوکراین، مراکش، آرژانتین، اسلواکی، گرجستان و ایران در این مرکز پذیرفته شده‌اند. فیلمسازان بعضی کشور‌ها می‌توانند نهایتا تا 50درصد از این مرکز کمک دریافت کنند و فهرست کشور‌هایی که شرکت‌های فرانسوی درصورت استخدام یک فیلمساز از آنها و اقدام به تولید مشارکتی، می‌توانند 80درصد از بودجه برآوردشده را از مرکز ملی فیلم فرانسه دریافت کنند، در جدولی به پیوست آمده است. در اکثر این کشور‌ها تا به ‌حال حتی یک فیلم کوتاه هم ساخته نشده و خیلی از آنها جزایری از مستعمرات فرانسه هستند که جمعیتی زیر صد هزار یا حتی 50 هزار نفر دارند. 
نکته قابل‌توجه درباره فیلمسازی اصغر فرهادی، از جدایی نادر از سیمین به بعد، این است که او تمام پروژه‌هایش را با بودجه دولتی، البته دولتی غیر از ایران، جلوی دوربین برده است. به‌طور کل بحث درباره اینکه سینمای ایران باید تماما خصوصی شود یا اینکه سینمای استراتژیک مانع رشد سینمای ایران است، بار‌ها از جانب بسیاری از عوامل سینما، اهالی مطبوعات و حتی مدیران سینمایی ایران شنیده شده است و این طیف اتفاقا نه هوادار مراکزی ازقبیل دفتر پویافیلم و شکوفافیلم و هدایت‌فیلم، بلکه هوادار سینمای کسانی از قبیل کیارستمی و اصغر فرهادی هستند. این سوال واضح هنوز پاسخی نیافته است که چنین فیلمسازانی بدون بودجه دولتی چطور می‌توانند فیلم بسازند و اگر قاعده سینما کاملا خصوصی و بازاری باشد، کدام سرمایه‌گذاری حاضر است روی چنین آثاری سرمایه‌گذاری کند؟
اگر پاسخ این سوال تابه‌حال «همین سرمایه‌گذاران خارجی» بوده که باید گفت آنها هم از بودجه دولتی تامین می‌شوند و اطلاعات آن به‌طور مشخص در پرتال‌‌های کشور‌های حمایت‌کننده آمده است. به‌علاوه، فیلم‌‌های استراتژیک که هرقدر هم کم‌تعدادتر می‌شوند، همچنان عنوان می‌شود که تا به صفر نرسیدن‌شان سینمای ایران ساختار صحیحی پیدا نمی‌کند، درحالی چنین اتهاماتی دریافت می‌کنند که فیلمسازان مورد تایید همین جریان منتقد، یا به‌عبارتی کسانی که آنها را به‌عنوان جریان مستقل قرار گرفته در مقابل سینمای استراتژیک وطنی تعریف‌ می‌کنند، تامین سرمایه فیلمسازی‌شان از دو حال خارج نبوده است؛ یا وقتی در داخل ایران فیلم می‌ساختند با پول دولتی بوده یا خودشان تحت عناوین مصرح استراتژیک، از کشور‌های دیگری بودجه دریافت کرده‌اند. به این نکته هم می‌شود توجه کرد که دولت‌‌هایی مثل دولت فرانسه، برای اعطای بودجه یک فیلم ابتدا باید فیلمنامه آن را بخوانند و تایید کنند و بعد از ساخت هم تحت‌عنوان صدور ویزا برای فیلم، آثار باید از فیلترینگ وزارت فرهنگ فرانسه عبور کند. وجود این ساختار‌های مسلم و بدیهی، بار‌ها توسط فیلمسازان، اهالی مطبوعات و بعضی مدیران سینمایی ایران زیر سوال رفته است. 

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰