بازنمایی جلسه شورانگیز رهبر انقلاب چگونه می‌تواند از برخی کلیشه‌ها افسون‌زدایی کند
خیلی سال پیش بود، تازه به قول بزرگ‌ترها، پشت لبم به سبزی می‌زد و برای خیلی از امور، نیازی به توضیح و تفسیر بزرگ‌تر‌ها نداشتم. جاهای مختلفی می‌رفتم و در محافل گوناگون عرض‌اندامی داشتم.
  • ۱۴۰۱-۱۱-۱۶ - ۰۰:۰۰
  • 00
بازنمایی جلسه شورانگیز رهبر انقلاب چگونه می‌تواند از برخی کلیشه‌ها افسون‌زدایی کند
جشن سرمایه اجتماعی
جشن سرمایه اجتماعی

خیلی سال پیش بود، تازه به قول بزرگ‌ترها، پشت لبم به سبزی می‌زد و برای خیلی از امور، نیازی به توضیح و تفسیر بزرگ‌تر‌ها نداشتم. جاهای مختلفی می‌رفتم و در محافل گوناگون عرض‌اندامی داشتم. در جلسه‌ای حاضر شده بودم؛ طبقه بالای مسجد محل، پایگاه بسیج، جهت هماهنگی دیدار با رهبری به مناسبت روز 5 آذر و روز بسیج. حال‌وهوای خوبی داشت. خصوصا برای من که چند باری گول قول مسئولان مدرسه را خورده بودم که مدام می‌گفتند می‌بریم‌تان دیدار و هیچ وقت محقق نشد. حس‌وحال خوبی داشت، حتی سختی زود بیدار شدن صبح و مسیر طولانی تا تهران و این‌جور مشقت‌ها هم لذت داشت. آن موقع‌ها آذرماهش هم سرد بود. مثل این سال‌ها نبود که وسط بهمن هم آفتاب بی‌خیال گرما نشود و آدم‌ها در انتخاب لباس، دچار چالش کم‌و‌زیادی باشند. آن دیدار را رفتیم و آن خاطره ماندگار شد، اما از همان موقع تا همین حالا که از مراسم دو روز پیش جشن تکلیف دانش‌آموزان دختر با حضور رهبری می‌نویسم، یک چیزی مدام در ذهنم مرور می‌شد و آن هم اینکه رهبری برای همه است؟ خاطرم هست خیلی‌ها با اینکه برای پر کردن جمع بسیجی‌ها به هر شکل امکان عضویت در پایگاه را داشتند، اما پشت نوبت دیدار رهبری ماندند و هیچ‌وقت هم نوبت‌شان نشد و از فیلترهایی که متر و معیارش را هم هیچ وقت نفهمیدم، رد نشدند. این مواجهه برای همیشه هم باقی ماند، یعنی محدود به آن جمع و بچه‌های آن پایگاه و آن محله نبود، در دانشگاه و باقی ایام هم این مواجهه مساله بود و این مساله، حاشیه‌ساز و سوال‌برانگیز. مدتی وقتم را صرف بررسی دیدارها می‌کردم و روایت‌های حاضران در جلسات را می‌خواندم. آن وقت‌ها، یعنی همان ایام نوجوانی بیشتر و حالا عمیق‌تر. راستش را بخواهید از همان 5 آذر خیلی سال پیش تا امروز فکرش را نمی‌کردم یک روزی، هم امکان روایت‌نویسی از دیدار رهبری را داشته باشم و هم اینکه آن دغدغه و مساله را این‌طور بررسی کنم. ولی خب حالا که این فرصت فراهم و این امکان جور شده، آن هم بعد از این دیدار رنگی و دوست‌داشتنی اخیر، فرصت را مغتنم می‌شمارم برای روایت این تصویر از رهبری؛ رهبری برای همه. 
دختربچه‌های 9 ساله، تازه به سن تکلیف رسیده، تازه مکلف به انجام تکالیف دین، چادرهای رنگی به سر کرده و خوشحال و سرزنده در دیدار رهبری در حسینیه امام خمینی(ره) چنان تصویری را رقم زدند که هنوز و بعد از گذشت چندین ساعت از پایان جلسه، هنوز که هنوز است می‌توان برای تک به تک قاب‌های منتشرشده‌اش، به اندازه تمام احوال خوش گم‌شده چند ماه اخیر، خوشحال بود. صفحات مجازی را ورق می‌زنم، چه آن فیلترشده‌های پرمخاطب‌تر و چه این داخلی‌های تجویزشده، پر بودند از سفید و صورتی و زردهای بر سر کودکان حاضر در حسینیه امام‌خمینی(ره) و هرکسی از ظن و با ادبیات خودش، شعری، جمله‌ای، روایتی و شرح‌ حالی را روی یکی از همین عکس‌ها نوشته و به اشتراک گذاشته است. با جمله کلیشه‌ای عکس‌ها حرف می‌زنند، چنان روایتی از دیداری سراسر کلیشه‌زدا منتشر شده که خیلی‌ها، خصوصا آنهایی که بانیان وضع موجودند و در این تصویر از محضر رهبری مقصر، زبان به کام گرفته‌اند و احتمالا غرق در افکار و تصمیماتی هستند که به غلط تا به امروز پیش گرفته بودند. همان‌هایی که تصمیم می‌گیرند، فیلتر می‌گذارند و مدار را تنگ می‌کنند، آنقدر که خیلی‌ها به صد فرسخی‌اش هم نمی‌رسند و تصویری ساخته می‌شود از رهبری برای یک گروه یا نهایتا چند گروه خاص، نه همه!
نگاهی به دیدارهای قبلی رهبری می‌اندازم، از این رقص رنگ‌ها در دیدار دو روز پیش فاصله می‌گیرم و به عقب‌تر می‌روم، حتی از حضور فیلمبردار خانم در دیدارها و دیدار با بانوان هم عقب‌تر می‌روم و به سال‌ها قبل برمی‌گردم. تغییری در مواجهه شخص رهبری با اقشار و افراد و گروه‌ها نمی‌بینم، ولی یک‌چیزی سرجایش نیست. گاهی انگار مرزی داریم و رویه‌ای به دور از پذیرش همه! این عقب‌تر رفتن و مقایسه گذشته با امروز، نگرانم می‌کند. مسیری که در آن رهبری، بیش از آنکه آن چهره و شخصیت مراسم دو روز پیش باشد و برای همه، محدود به قشر و دسته‌ای خاص حداقل در سطح دیدارها است. عدم پذیرش تکثر در جامعه ایرانی، عدم پذیرش تنوع در فرهنگ ایرانی و عدم پذیرش دیدگاه‌های خاص و گاه منتقد با تمام اصول، رویه‌ای بود که مدت‌ها پیگیری شد اما چیزی که برای آن همه‌ای که مدام تکرار کردم ماندگار است، همجنس با گذشته‌ها و همین دیدارهای شبیه به مراسم دو روز پیش است. جامعه و حاکمیت هر دو نیاز به این کلیشه‌زدایی‌ها دارند. به دیدن رنگ‌ها، به پذیرش این تکثر و به باور این تفاوت‌ها. جامعه نیاز به یک شادی و حاکمیت نیاز به یک همراهی و شوق، شبیه به آن تصویر مراسم دو روز پیش دارد. رهبری بیش از آن چیزی که می‌خواهند باشد، این چیزی است که هست؛ رهبر همه. 
دیدار بعد و بعدتر، چه خواهد بود و چه خواهد شد، قابل پیش‌بینی نیست، اما توجه به رنگ‌ها، آن طراوت و تکثر چیزی بود که طعم خوشش تا مدت‌ها باقی خواهد ماند، اگر بگذارند. 

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰