آسیب‌شناسی وضعیت دانشگاه‌ها در گفت‌وگوی «فرهیختگان» با دکتر طهرانچی، رئیس دانشگاه آزاد
دکتر طهرانچی، رئیس دانشگاه آزاد اسلامی معتقد است نسبت به اتفاق این‌ روزهای دانشگاه‌ها هم باید نگاهی کلان داشت و فضای مهندسی بیرونی را مشاهده کرد و هم کاستی‌های درونی را دید. 
  • ۱۴۰۱-۰۸-۰۹ - ۰۰:۱۷
  • 20
آسیب‌شناسی وضعیت دانشگاه‌ها در گفت‌وگوی «فرهیختگان» با دکتر طهرانچی، رئیس دانشگاه آزاد
باید نظام تعلیم و تربیت را بازسازی کنیم
باید نظام تعلیم و تربیت را بازسازی کنیم

ابوالفضل مظاهری، دبیرگروه دانشگاه:فضای دانشگاه‌های کشور از ابتدای سال تحصیلی جدید متاثر از اعتراضات پس از درگذشت مرحومه مهسا امینی شرایط خاصی را تجربه می‌کند. اگرچه با فراز و نشیب اما در طول 4 هفته اخیر برخی دانشگاه‌ها تجربه متفاوتی نسبت به تجمعات و اعتراضات سال‌های گذشته ثبت و ضبط کردند. آنچه بیش از روایت از فضای حال دانشگاه مهم به نظر می‌رسد، بررسی علل و واکاوی دقیق از زمینه‌های مختلف وقوع چنین تحولاتی است. 
دکتر طهرانچی، رئیس دانشگاه آزاد اسلامی معتقد است نسبت به اتفاق این‌ روزهای دانشگاه‌ها هم باید نگاهی کلان داشت و فضای مهندسی بیرونی را مشاهده کرد و هم کاستی‌های درونی را دید. 
او در گفت‌وگو با «فرهیختگان» انسان‌مداری، پیچیدگی، چندوجهی بودن، گستردگی ارتباطات، نقش‌آفرینی فناوری و سرعت بالای تحولات را به‌عنوان 6 ویژگی مهم پدیده‌های اجتماعی اخیر معرفی می‌کند و دلایل تحولات اخیر در فضای دانشگاه را ذیل چهار حوزه مهندسی خارجی، کاستی‌های نظام تعلیم و تربیت، ظهور کرونا و تعطیلی فضای آموزشی و فعالیت جریان اندیشه‌ای در غرب قلمداد می‌کند. مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید. 

  6 ویژگی پدیده‌های اجتماعی فناورانه اخیر کشور
پدیده اعتراضات اخیر در کشور قابلیت بررسی از جهات مختلفی دارد. از آن جهت که فضای دانشگاه‌ها را هم تحت تاثیر قرار داده، اهمیت دوچندانی برای اهالی دانشگاه‌ دارد. ارزیابی شما از تحولات اخیر که گاه در شکل اعتراض و اخیرا به شکل اغتشاش بروز یافت چگونه است؟
در حقیقت با مجموعه اغتشاشاتی مواجه هستیم که لازم است این اغتشاشات را از منظرهای مختلف بررسی کنیم. اولین نکته‌ای که لازم است در اینجا عرض کنم، این است که پدیده‌های اجتماعی فناورانه که امروز با آن مواجه می‌شویم، چند نکته دارد و باید از ساده‌انگاری‌اش پرهیز شود. نکته اول انسان‌مداری است؛ انسان به‌عنوان گل سرسبد خلقت از پیچیدگی‌های خاص خود برخوردار است و انسان‌ها در ملیت‌های مختلف و کشورهای گوناگون اساسا رفتارشان منبعث از فرهنگ‌شان، نگاهشان و تاریخ‌شان متفاوت است، حتی نمی‌توان گفت غالب رفتار انسانی در جهان، یکسان است. در هر منطقه با توجه به فرهنگ، ریشه، دین و مسائل این‌چنینی تفاوت دارد. واقعیت این است که حرکت‌های انسانی، پیچیدگی خاص خود را پیدا می‌کند. اساسا در مباحث انسانی می‌دانیم همان‌طور که انسان اگر آلزایمر داشته باشد، به فردا نمی‌اندیشد، آلزایمر اجتماعی هم موجب ماندن در حال می‌شود و پیشرفتی را تضمین نمی‌کند. جوامع هم اگر به تاریخ خود نگاه نکنند، بالطبع نمی‌توانند به فردای خود بیندیشند. 
بحث دوم در پدیده‌های اجتماعی، پیچیده بودن آن است. اگر دقت کنیم، می‌بینیم وقتی ما به پدیده‌ها برخورد می‌کنیم مثل بیماری‌ها عمل می‌کنند. هر بار در مواجهه با حوادث، می‌بینیم آنها پیچیده‌تر می‌شوند، پس راه‌حل‌ها هم باید پیچیده‌تر باشند. 
نکته بعدی چندوجهی بودن است، یعنی ما در حال عبور از سادگی هستیم، جوامع نیز از آن عبور کرده‌اند و می‌بینیم مسائل چندوجهی هستند. نمی‌توان تحلیل صرف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نسبت به پدیده‌ها ارائه داد و باید پدیده‌ها را چندوجهی دید. 
بحث بعدی که ظهور و بروز آن در حوادث اخیر بسیار مشخص است، گستردگی ارتباطات و در حقیقت اتصال جوامع به همدیگر است. قرن بیست‌ویکم، قرن ارتباطات گسترده به شمار می‌رود. این ارتباطات گسترده هم محیط نزدیک و دور را جابه‌جا کرده است. اصطلاحی در فیزیک داریم و می‌گوییم: «ارتعاش بال پروانه می‌تواند در هستی، تغییراتی ایجاد کند»، ولی واقعیت این است که هرقدر محیط را محیط نزدیکی ببینیم، تاثیرگذار است. این محیط نزدیک و دور قبلا تابعیتی از فاصله بود و حالا تابعیت از فاصله برداشته است. در واقع دیگر تابعیت از فاصله مکانی وجود ندارد. در گذشته محیط نزدیک ما تابع فاصله بود، به‌طور مثال وقتی در کشور یا شهر یا جمع خانواده بودید. اکنون آن تابعیت برداشته شده و تبدیل به تابعیتی از نوع تفکر شده است. در حقیقت فاصله‌ها در اینجا خیلی ضعیف شده و به‌جای فاصله مکانی، فاصله فکری آمده و جای آن نشسته است. انسان‌های همفکر همدیگر را راحت در دنیا پیدا کرده و یکدیگر را تشدید می‌کنند. 

  نقش فناوری در تحولات اجتماعی جدی‌تر شده است
بحث بعدی که در این دوره بسیار با آن مواجه هستیم، این است که قبلا پدیده‌ها اجتماعی بود، اما حالا اجتماعی فناورانه است. نقش فناوری هم در موضوع تحولات، جدی شده و آن را می‌بینیم. 
نکته بعدی که به‌عنوان رکنی دیگر مطرح می‌شود بحث سرعت تحولات است. قبلا شما تحولات را سریع‌التغییر نمی‌دیدید، به همین دلیل نسل‌ها و دهه‌ها این‌گونه از همدیگر جدا نمی‌شدند. اکنون در حال حرکت به سمت کمتر شدن فاصله دهه‌ها هستیم. سرعت تحولات اجتماعی فناورانه خیلی تند شده و سریع‌التغییری آن باعث شده نظامات دیگر که نظامات کندتری هستند، اگر خودشان را تنظیم نکنند، اثرگذاری خود را از دست بدهند. 
زمانی ما در آموزش عالی می‌گفتیم باید کارشناس تربیت کنیم، کار ثابت باشد، فقط یکی را بگیریم و از اول روی او کار کنیم تا کارشناس شود. در حال حاضر دیگر کارها ثابت نیستند و اینکه ما در ادبیات دانشگاه می‌گوییم باید فرد را به نوآور، انسان خلاق و انسان حل‌مساله‌ای تربیت کنیم _ نوآور به معنای خلاق_ به این دلیل است که دیگر مساله، ثابت نیست. باید قدرت حل مساله را بالا ببریم. قبلا تمرکزمان روی مساله بود. مساله‌ای را طرح می‌کردیم و انسان‌های زیادی تربیت می‌شدند تا مساله را حل کنند، اما تغییری که در نوع شرکت‌ها و شغل‌ها ایجاد شده حکایت از تغییر اساسی دارد. این چند نکته را ذکر کردم تا بگویم پدیده‌ها را باید با تأمل دید؛ چندوجهی، پیچیده، سریع‌التغییر، تابعیتی از فناوری، تابعیتی از ارتباطات و انسان‌مدار. 

  اتفاقات اخیر هشدار نسبت به ناکارآمدی نظام تعلیم و تربیت ماست
نسبت تحولات اخیر با دانشگاه چگونه است؟

نکته بسیار مهمی که وجود دارد این است که آیا خاستگاه مباحثی که اکنون در جامعه وجود دارد، دانشگاه است یا بیرون دانشگاه؟ من برخلاف بعضی‌ها که معتقدند دانشگاه درگیر این مباحث نبوده و خاستگاهش دانشگاه نیست، اعتقاد دارم ظهور و بروز تحولات را در قشر 15 تا 21 ساله می‌بینیم، یعنی جوانانی که بخشی از آنها در آموزش و پرورش و بخشی دیگر در دانشگاه هستند. به عبارتی از منظر درونی معتقدم این هشدار نسبت به ناکارآمدی نظام تعلیم و تربیت ماست. آنچه با آن مواجه هستیم و اتفاقی که در این بچه‌ها دیده می‌شود به این موضوع اشاره دارد. البته من موافق نیستم که بگویم «همه دهه هشتادی‌ها»؛ نه، دهه هشتادی‌هایی هم هستند که به گونه دیگری می‌اندیشند، بلکه اکثریتی هم هستند، ولی بالاخره واقعیتی است که ما با تعدادی از جوانان روبه‌رو هستیم که با رویه‌های قبل به مقابله آمده‌اند. 

بررسی عوامل موثر در شکل‌گیری فضا از جهات مختلف اهمیت ویژ‌ه‌ای دارد. زمینه‌های شکل‌گیری ناکارآمدی مورد اشاره شما و به تبع آن فضای حاضر در دانشگاه‌ها چیست؟ 
بخشی به نوع ناکارآمدی تعلیم و تربیت برمی‌گردد. اگر بخواهیم دقیق واکاوی کنیم، با چهار دسته روبه‌رو هستیم؛ دسته‌بندی اول، مهندسی خارجی و مقابله نظام سلطه با پیشرفت علمی است که جای خود دارد و مبتنی‌بر اسناد خود غربی‌هاست. این حرف کاملا قابل اثبات است، دیدگاه‌های آنها رسما در گزارشات آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها به‌خصوص انگلیسی‌ها مشخص است که اعلام می‌کنند ظهور و بروز کنش‌گران جدید و تشکیل جغرافیای جدید علم، آموزش، پژوهش و نوآوری موجب تهدید نظام سلطه شده، چراکه آنها اقتدارشان را از رهبری علمی گرفته‌اند. 

  غرب رشد علمی ایران را تهدیدکننده سلطه بر دنیا می‌داند 
به صراحت در سند «NSF» 2016 و سال‌های بعد به این نکته اشاره کرده‌اند. در سند چشم‌انداز پژوهش انگلستان و سند فراتر از طوفان پیش‌روی آمریکایی‌ها هم می‌توان آن را دید. وقتی اسناد علمی را واکاوی می‌کنیم، می‌بینیم بدون هیچ محدودیتی به زبان می‌آورند و مطرح می‌کنند رشد علمی در ایران، تهدیدکننده سلطه ماست. همان‌طور که در چین و روسیه چنین است. این جغرافیای جدید، جغرافیای تبعی نیست، بلکه جغرافیایی است که مولفه‌ها و خصوصیات خاص خودش را دارد، پس نکته اول مقابله با این جغرافیا است
ببینید شوروی از سال 1949 تا 1956 سلاح هسته‌ای ساخت، ولی جنگ سرد شکل نگرفت، بلکه جنگ زمانی به راه افتاد که شوروری، «اسپوتنیک» را به فضا فرستاد. در حقیقت دنیا، نگاه خود به بحث حاکمیت و نظام سلطه را از رهبری علمی جهانی می‌گیرد. وقتی شوروی بحث فضایی را مطرح می‌کند، جنگی از سال 1956 تا 1989 شکل می‌گیرد که «علم برای اقتدار» تبدیل به حرف اول می‌شود. 
کتابی به نام «فراسوی اسپوتنیک» هست که شاید چند باری اینجا به آن اشاره کنم. پروفسور «نیل» رئیس انجمن فیزیک آمریکا این کتاب را سال 2008 در دانشگاه «میشیگان» نوشته و نکته‌ای را به این صورت مطرح کرده است: «دانشمندان و مهندسان، ابزارهایی بودن برای برآوردن نیازهای دفاعی در عصر علم برای اقتدار بودند. آنها همزمان افسران جنگ سرد به شمار می‌روند.» این مسیری بود که آمریکایی‌ها طی کردند و جنگ جهانی دوم را بردند. این نگاه تا پایان جنگ سرد وجود داشت. آمریکایی‌ها در جنگ سرد احساس کردند در حال نزدیک شدن به شکست هستند. در بحث فضایی، ناکامی‌های زیادی داشتند و فضانوردهایشان هنگام پرتاب، کشته می‌شدند. از سال 1975 به بعد تغییر روش دادند و به سمت دانشگاه اجتماعی رفتند. در دانشگاه‌های خود ایده شهروندی را مطرح کردند و مفاهیم جدیدی راجع به یکپارچگی اجتماعی و مفاهیم حقوق بشر به میان آوردند. جالب است که آنها توانستند با این نگاه در جنگ سرد پیروز شوند. آمریکایی‌ها نظام شوروی و چین را نیز به‌طور همزمان به چالش کشیدند. یادتان هست چینی‌ها پاسخ تندی دادند و از مساله عبور کردند، ولی قلاب آمریکایی‌ها در آن مقطع به «گورباچف» و نظام اتحاد جماهیر شوروی گرفت که از لحاظ مبنایی و مفهومی درونی هم تزلزل پیدا کرده بود. ایالات متحده توانست با نگاه دوم علمی در جنگ سرد به پیروزی برسد. درواقع جنگ نرم جدیدی را مطرح کردند و این جنگ نرم توانست نظام شوروی را مغلوب کند. 

  «علم برای امنیت» جایگزین اقتصاد و اقتدار شد
حملات تروریستی 11 سپتامبر از یک‌سو و برگزاری نشستی همان زمان در کاخ سفید با حضور «کلینتون» از سوی دیگر را باید در نظر گرفت. آنجا 89 نفر از دانشمندان، سیاستمداران و صنعتی‌ها بودند و از بحث «اِنبیک» رونمایی شد. نانو، فناوری، زیست‌فناوری، علوم شناختی و آی‌تی به‌عنوان فرادیسیپلین‌ها. تحت عنوان همگرایی علم و فناوری بحث شد که ما قدرت جدیدی به دست آوردیم و باید با نگاهی تازه شروع کنیم. شعاری هم تحت عنوان «علم برای امنیت» دادند. در زمان جنگ سرد، شعار «علم برای اقتدار» دادند، در فاصله زمانی بین جنگ سرد تا سال 2001 «علم برای اقتصاد» بود و از سال 2001 تبدیل به «علم برای امنیت» شد. 
وقتی «علم برای امنیت» به شعار آمریکایی‌ها تبدیل شد، جنگ جهانی علیه تروریسم را اعلام کردند. جالب است که در همان کتاب «فراسوی اسپوتنیک» می‌گویند: «حملات تروریستی 11 سپتامبر زمینه‌ای شد برای این طرح سوال که چگونه یک جامعه می‌تواند بر پایه فناوری، خود را از کسانی که قصد آسیب رساندن به شهروندان آن دارند، مصون نگه دارد. این تلاش‌ها برای استفاده از علم و فناوری برای اهداف مرتبط با امنیت، دانشمندان و سیاست‌گذاران را وادار ساخته است تا با مسائل دشواری دست و پنجه نرم کنند و ما وارد دوران جدیدی از پیشرفت بیولوژیکی شدیم»، یعنی مسیری که در جنگ سرد عمدتا فیزیک و مهندسی بود، اینجا تبدیل به زیست‌فناوری شد. این اعتراف در کتاب «فراسوی اسپوتنیک» مربوط به سال 2008 وجود دارد، زمانی که هنوز کرونا شکل نگرفته است. 
جالب است که انگلستان در سند دیگری که سال 2010 منتشر می‌کند، این نکته را تحت عنوان چشم‌انداز پژوهش در انگلستان می‌آورد و می‌نویسد: «ایالات متحده که بازیگر اصلی پژوهش در دنیاست از نگرانی‌هایش نسبت به جابه‌جایی دورنمای جهانی رقابت که به‌طور ویژه و نه منحصرا ناشی از توانمندی در حال رشد علمی و فناورانه چین و هند است، می‌گوید. انگلستان هم به همان میزان بزرگی این تهدید را درک کرده و اقدام مناسبی برای مواجهه با آن در نظر می‌گیرد.» در ادامه می‌گویم که «نه منحصرا» ایران را نیز شامل می‌شود. 

  اتفاقات دانشگاه شریف را نمی‌توان بی‌ارتباط با عوامل خارجی دانست
بنابراین مقابله با رشد علمی ایران را می‌توان به‌عنوان یکی از اهداف پشت پرده وقایع اخیر دانست؟

بله. ابایی ندارند و کاملا در اسناد علمی‌شان صریحا می‌گویند: «جغرافیای جهانی علمی در حال شکل‌گیری است که بخشی از آن جمهوری اسلامی ایران است.» چرا؟ می‌توانیم به رشد آموزش عالی اشاره کنیم. 
ما کشور دوم در تربیت مهندس در دنیا هستیم، این بحثی است که به جد مورد هجمه قرار دارد. اگر این‌بار دانشگاه شریف و در حقیقت بخش جوانان ما در حوزه علوم مهندسی درگیر بودند، نباید این خط‌چین را بی‌ارتباط با مهندسی خارجی دانست. آنها با پیشرفت کشور که از طریق پیشرفت علمی حادث شود، مخالف هستند. 

  رتبه دوم ایران در تربیت مهندس از نگاه غرب خطرناک است
در سند 2016 قید می‌کنند: «در دنیای امروز قرن بیست‌ویکمی که ارتباط هر روز گسترده‌تر می‌شود، نیروی انسانی بامهارت علوم مهندسی، منشأ جمع‌کنندگی ظرفیت نوآورانه ملت‌ها و اقتصاد رقابتی است». در سند «GII»، ایران در زمینه فارغ‌التحصیلان مهندسی، رتبه دوم جهانی را در اختیار دارد. این فضا، فضایی است که از منظر آنها به‌عنوان منظری بسیار خطرناک برشمرده می‌شود. 
ایران اسلامی ما منبعث از علم و به دید آنها منبعث از علم و فناوری در مولفه‌هایی است که جنگ سرد را تشکیل داد، یعنی هسته‌ای و فضایی و توانسته مستقلا پیشرفت‌های بسیار خوبی داشته باشد. پایه‌اش به تعبیر آنها علم و مهندسی است. علوم و مهندسی ایران اسلامی ما پیشران حرکت بود، به‌طوری که از جایگاه پنجاه‌وچهارم دنیا در سال 1396 به جایگاه پانزدهم رسیدیم. 
از سوی دیگر رشد علم نیز اتفاق می‌افتد. می‌گویند: «جغرافیای جهانی جدید در آموزش، پژوهش و تجاری‌سازی علم.» مفهوم آموزش روشن شد اما برای پژوهش به سال 2010 و اعتراف خودشان در «New Scientist» استناد می‌کنم. آنجا نوشتند: «ایران در رشد علمی برترین کشور است.» بعد از ایران هم چین قرار دارد. سال گذشته چینی‌ها بعد از 50 سال آمریکایی‌ها را در تعداد مقالات پشت سر گذاشتند. 

  غرب با جنگ شناختی به مقابله با حرکت علمی ایران برآمد
شما در سخنرانی‌های اخیرتان به مقاله مجله نیچر و ایده‌های مطرح شده در آن برای جلوگیری از رشد علمی ایران اشاره کردید. چرا مقابله با جریان علمی ایران برای غرب تا این حد اهمیت می‌یابد؟ 

بعد از سال 2001 آمریکا احساس کرد درحال از دست دادن هژمونی خود است. سال 2005 دو اتفاق رخ داد. یکی گزارش «فراتر از طوفان پیش رو» بود که تاثیر جدی بر مباحث مدیریت «اوباما» به اعتراف اسناد آمریکایی‌ها داشت. دیگر اینکه آن مقطع، ایران اسلامی در زیست‌فناوری کارهای بسیار بزرگی انجام داد: از جمله تحقیقات مرحوم آشتیانی و دیگر عزیزان. همچنین ایران در نانوفناوری و مباحث علوم شناختی، کارهای بی‌بدیلی کرد. این کارها در آن زمان آمریکایی‌ها را هشیار کرد تا ببینند در ایران چه خبر است. خانم «الیسان اِبوت» که سردبیر اروپایی «nature» بود را به ایران فرستادند. «nature» سرآمدترین مجله علمی دنیاست. او به ایران آمد و بررسی و مصاحبه‌ای انجام می‌دهد و دو مقاله در تاریخ 19 ماه می‌2005 منتشر می‌کند. عنوان یکی از مقاله‌ها «رژه بزرگ ایرانیان» است. منظور از «رژه» حرکت علمی جمهوری اسلامی ایران است. سوتیتری هم به اصطلاح دوستان مطبوعاتی به این شرح می‌زند: «مرجعیت علمی در حال بازسازی دوباره در ایران است». این «بازسازی دوباره» ارجاع دارد و در متن نیز می‌گوید: «ایرانی‌ها روزی رهبری علمی دنیا را داشتند.» ادامه مطلب بسیار جالب است: «مگر اینکه با یک اغتشاش سیاسی یا تحریم اضافی جلوی آن گرفته شود.» اینجا با سیاست پیوند می‌خورد. این سند یک سند ماندگار است. از بعضی نگاه‌های ریزبینانه، صرفا اتفاقاتی در دانشگاه افتاده، ولی نگاه بزرگ‌تری وجود دارد به نام «علوم و مهندسی.» در مقاله مجله «nature»، نویسنده تحلیل می‌کند که چرا این اتفاق افتاده و چرا ایران در حال رسیدن به مرجعیت علمی است. قرار است چه اتفاقی رخ بدهد؟ بازسازی دوباره و تمدن نوین اسلامی. تمدن قرون دوم تا پنجم می‌خواهد دوباره احیا شود. رهبری جهانی به همین خاطر به دنبال مقابله با آن است. ملتی که آلزایمر ندارد، آینده ندارد. گذشته، آینده را می‌سازد. 
بحث این است: غربی‌ها یک بار با سلاح هسته‌ای و فناوری سخت، جنگ جهانی را بردند. یک بار با فناوری نرم و مفاهیم شهروندی و حقوق بشر در جنگ سرد پیروز شدند. این بار با ترکیبی از فناوری سخت و نرم به ام‌القرای استقلال حمله کرده‌اند و وارد یک جنگ شناختی علیه جمهوری اسلامی شده‌اند. 

  نسبت به آموزش تعلیم و تربیت اجتماعی غفلت جدی داشتیم
تحرکات خارجی علیه جریان علمی را به‌عنوان یکی از زمینه‌‌ها معرفی کردید. به زمینه‌های دیگر اتفاقات اخیر اشاره کنید، در نگاهی داخلی مسئولیت متوجه چه کسانی است؟

نکته دوم که اشاره هم شد، حوزه کاستی‌های نظام تعلیم و تربیت است. ما در تعلیم و تربیت اجتماعی بچه‌ها در آموزش و پرورش و دانشگاه در مقطع کارشناسی، غفلت‌های اساسی بسیار داشته‌ایم. برخی خیال می‌کنند وقتی مقابله «سند تحول» و «سند 2030» شکل گرفت، دعوای سیاسی بود. باور کنید آقایانی بدون سر و صدا در برنامه و بودجه کشور، مسئولیتی گرفتند و «سند 2030» را در سیستم آموزش و پرورش اجرایی کردند. البته بعد از تذکرات رهبر انقلاب می‌گفتند در نظام دولتی جلوگیری می‌شود. بنابراین در فرآیندهایی که در کف مدرسه اعتقاد داریم، خبری از سند تحول نبود. مبانی آموزش که فقط آموزش الفبا و ریاضیات نیست، بلکه آموزش زندگی است یا به‌اصطلاح ما آموزش تعلیم و تربیت اجتماعی است. در هفت سال دوم، بچه باید آموزش ببیند، در هفت سال سوم باید معیت دیده و باز آموزش ورود به اجتماع ببیند. آن هفت سال دوم که از هفت سالگی تا 14 سالگی را شامل می‌شود را باید خیلی جدی شروع کرد، ولی متاسفانه این اتفاق رخ نداد و غفلت‌های بسیاری صورت گرفت. 
اگر بپرسیم امروز مساله آموزش و پرورش چیست؟ می‌گویند نظام ارتقای معلمان. این بحث سازمان آموزش و پرورش است، پس تربیت دانش‌آموزان کجاست؟ اگر کشور به این نتیجه برسد که مساله آموزش و پرورش فقط این است که رتبه‌بندی معلمان را محقق کنیم، یعنی غفلت از اصل موضوع که تعلیم و تربیت و مدل‌های تربیتی است. کارهایی که متاسفانه بخشی از آنها را مجلس شورای اسلامی نسبت به آموزش و پرورش انجام داد. اگر بررسی کنیم، می‌بینیم 800 هزار معلمی که در آموزش و پرورش هستند چقدر با دانش تعلیم و تربیت تطابق دارند. اگر بخواهم خیلی صریح بگویم؛ متاسفانه برخی از نمایندگان هر شهر در دوره‌های مختلف مجلس شورای اسلامی به هوای داشتن رأی دوره بعد، شعارهای آموزش و پرورشی دادند. گروه، گروه قوانینی گذاشتند تا جوانان معلم شوند، بدون اینکه معلمی، مسیر جدی خود را طی کند. 

  تعلیم و تربیت نیازمند قوه عاقله است ولی دانشگاه ارتباطی با مدارس ندارد
با دانشگاه فرهنگیان نیز بسیار بی‌محبت برخورد کردیم. فضاهای نامناسب در اختیارشان گذاشتند و اعضای هیات‌علمی این دانشگاه هنوز کامل نشده‌اند. نتوانستیم این اهمیت را درک کنیم که نظام تعلیم و تربیت نیازمند قوه عاقله‌ای است. دانشگاه‌ها هیچ ارتباطی با مدارس ندارند. علوم تربیتی، روان‌شناسی و رشته‌های مربوط به تعلیم و تربیت ما کاملا فارغ از مساله دانش‌آموز می‌اندیشد. کارهایی که انجام می‌دهند نیز تزئین است؛ در متن نیست، بلکه در حاشیه است، پس ما در حوزه تعلیم و تربیت مخصوصا تعلیم و تربیت اجتماعی دچار کاستی‌های جدی هستیم. 

  فرهنگ و علم همه جای دنیادر دوره کارشناسی درآمیخته است
دوره کارشناسی در دانشگاه را هم به حوزه آموزش تخصصی اختصاص داده‌ایم، در حالی که همه جای دنیا، در دانشگاه دو مولفه فرهنگ و علم درآمیخته است و تربیت قوه عاقله را به‌عنوان هسته مرکزی انجام می‌دهد. بدون تعارف بگویم هشدارهایی که مقام‌معظم‌رهبری در سال‌های متفاوت نسبت به ارتقای تربیت هویتی، معنوی و اخلاقی بچه‌ها داشتند و اینکه رسالت دانشگاه را تربیت قوه عاقله دیدند را نادیده گرفتیم. ما به دانشگاه به‌جای نگاهی اجتماعی و هویتی، نگاهی دیگر داشتیم و متاسفانه در دولت‌های مختلف، نگاهی سیاسی حاکم بود. سیاسی‌کاری‌ها را داشتیم و اینکه تشکلی حرفی بزند، یعنی رسالت دانشگاه را به رسالت تخصصی تقلیل دادیم. در این زمینه هم ما ضعف‌ها و کاستی‌های بزرگی داریم. اگر برنگردیم و این کاستی‌ها را با چراغ خطری که در کف دانشگاه می‌بینیم اصلاح نکنیم، نباید انتظار داشته باشیم معلول اصلاح شود. 
وقتی آثار و پیامدها را می‌بینید باید علی و معلولی ببینید علت چیست. علت، کاستی‌های نظام آموزش و پرورش و آموزش عالی در تعلیم و تربیت اجتماعی بچه‌هاست. این نکته بسیار جدی است که باید به آن توجه کنیم. بیش از یک دهه بروز و ظهور این موارد را شاهد بودیم و اگر در دانشگاه عمیق می‌شدیم آنها را می‌دیدیم. 

  دوران کرونا به‌صورت افراطی آموزش را تعطیل کردیم
اشاره کردید که برخی از این کاستی‌ها گذشته‌ای به وسعت یک‌دهه دارد اما چرا این موارد به شکلی حاد خودش را نشان داد؟ 

ما در دوران پساکرونا هستیم. یک تصمیم بسیار غلط و بی‌معنا در دولت قبل، تعطیلی مطلق نظام آموزش و پرورش و نظام آموزش عالی در حوزه فعالیت‌های حضوری بود. ابتدا اصلا لغت «تعطیلی» را به کار می‌بردند. یادم هست شبکه «خبر» مصاحبه‌ای با من داشت و پرسیدند: «از تعطیلی دانشگاه‌ها چه خبر؟» گفتم: «در بحران، دانشگاه که تعطیل نمی‌شود، بلکه فعال‌تر می‌شود.» جالب است وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی برای ما نسخه می‌پیچید که دانشجوی پزشکی خودش در بیمارستان وسط صحنه حضور داشت، ولی جزو معدود کشورهایی بودیم که دانشگاه‌ها به‌صورت افراطی از نیمه اسفندماه سال98 تا 16 آذرماه سال بعد تعطیل بودند. اگر همت رئیس‌جمهور محترم نبود، بعید می‌دانم دانشگاه‌ها بازگشایی می‌شدند. اساسا ما موتور آموزش عالی و آموزش و پرورش را خاموش کردیم و باید قبول کنیم در دوران کرونا به‌صورت افراطی، آموزش را تعطیل کردیم. 
یادم هست آموزش و پرورش برای برگزاری جلسه‌ای از من دعوت کرد تا راجع به «شاد» حرف بزنند. گفتم: «شما مدام گزارش می‌دهید که آموزش را خوب انجام داده‌ایم، پرورش‌تان چه شد؟» این موضوع نشان می‌دهد «پرورش» لغت عاریه‌ای نزد شما بود. آموزش خوب را به چه قیمتی انجام دادید؟ جالب است که وقتی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم آموزش هم خوب انجام نشده است، اما بچه‌ها به‌طور افراطی تعطیل شدند و ضربه‌ای به سازمان زده شد که مواردش را ذکر خواهم کرد. اکنون این بروز و ظهور، بخشی از آن اتفاق است. 

  چهار حیطه نظام آموزشی در کرونا آسیب دید
قدری دقیق‌تر توضیح دهید. جریان آموزش به شکل مجازی در جریان بود اما طبیعتا نمی‌توانست کیفیت آموزش‌های حضوری را داشته باشد. به جز این بحث در چه حوزه‌های دیگر دچار آسیب شدیم؟

اگر محیط دانشگاه و آموزش و پرورش را در نظر بگیریم، چهار حیطه خواهد بود. حیطه سازمان دانشگاه و آموزش و پرورش، حیطه محیط رفاقتی بچه‌ها، معلمان و استادان، حیطه محیط آموزشی و اساسا حیطه محیط زندگی. زندگی در فضای دانشجویی، خودش بخشی از مساله است، در حالی که ما خوابگاه‌ها و محیط‌های زندگی را تعطیل کردیم. وقتی آموزش حضوری را تعطیل می‌کنیم یعنی تعطیلی محیط زندگی و تعلیم و تربیت اجتماعی دانشجو و دانش‌آموز. بچه‌ها در محیط زندگی به همدیگر یاد می‌دهند. هم دانشجو و هم دانش‌آموز سر کلاس از همکلاسی خود یاد می‌گیرند. آنها وقتی با هم مواجه می‌شوند خیلی از خجالت‌ها را کنار می‌گذارند و در واقع خجالت‌زدایی اتفاق می‌افتد. بخشی از رشد، در محیط زندگی تعلیم و تربیت است. کاری نداریم الفبا یا درس تخصصی یاد می‌گیرند. کمال، روحیه جست‌وجوگری، آداب تعلیم و تربیت، آدام نظم، احترام به معلم و... مواردی است که محیط زندگی آموزش و پرورش و آموزش عالی به ما یاد می‌دهد. اولین اتفاقی که افتاد تعطیلی این محیط بود. بچه‌ها را پشت صحنه نشاندیم و اتفاقی که افتاد، این بود که در نظام 3-3-6 سه سال تعطیلی رخ داد، پس بچه وارد دوره هفتم می‌شود، در حالی که دوره 8 و 9 وجود ندارد و همه بچه‌ها سال‌اولی هستند. یا بچه وارد سال دهم می‌شود، در صورتی که همه بچه‌ها سال اولی محسوب می‌شوند. 
در دانشگاه نیز مقطع کاردانی و کارشناسی‌ارشد که دو سال بوده، هیچ. در کارشناسی هم بچه‌های ورودی 1399، 1400 و 1401 همگی سال‌اولی حساب می‌شوند. کسی قبلا دانشگاه را ندیده است، پس دانشگاه محیط زندگی که خیلی از مفاهیم، تعلیمات و آموزش‌ها را به سال بعدی منتقل می‌کرد، وجود ندارد. اولین چیزی که در سال‌های کرونا از بین بردیم و به آن بی‌توجه بودیم، محیط زندگی تعلیم و تربیت بود. 

  تعطیلات کرونایی باعث گسست از نظام سازمان دانشگاه شد
دومین نکته این بود که «سازمان» را بسیار رقیق کردیم. ارتباط بین سازمان و بدنه سازمان که استادها و معلمان بودند از بین رفت. همچنین ارتباطات درون سازمانی شامل رئیس گروه، رئیس دانشکده و معاونان با اعضای گروه، مدیر و ناظم مدرسه با معلمان منتفی شد. وقتی آنها چهره‌درچهره نشدند، کل ارتباطات از بین رفت، یعنی سازمان به نفع شبکه‌های غیررسمی رقیق شد. در فضای مجازی دیدیم معلمان و استادها در هر دانشگاه با همدیگر شبکه شدند. شبکه استادان به‌جد تقویت شد، چون استاد در خانه نشسته و می‌خواهد از دانشگاهش خبر داشته باشد. دیگر سر سلف یا راهروی دانشگاه همدیگر را نمی‌دیدند و نظام را حس نمی‌کردند. نظامی که صبح سر کار نمی‌آیید و از خانه ساعت‌ها پشت کامپیوتر نشسته‌اید و حتی در کشورتان نیستید. شاهد بودیم خیلی از استادان در خارج از کشور بودند. آن نظام به‌شدت تضعیف و در مقابل، شبکه غیررسمی تقویت شد. من به این اتفاق، گسست از نظام سازمان دانشگاه و جایگزینی شبکه غیررسمی می‌گویم. پس اول محیط زندگی تعلیم و تربیت و دوم محیط سازمان تعلیم و تربیت لطمه خورد. 

  بروندادهای علمی دانشگاه تحت تاثیر کرونا کاهش داشت
سومین بحثی که خصوصا در دانشگاه‌ها خیلی جدی لطمه خورد به نوعی به محیط زندگی دانشگاهی مرتبط بود. دانشگاه، زندگی علمی و جریان پژوهش، جریانی است که شما باید کف آزمایشگاه و در محیط‌های سمینارها و صحنه‌های گفت‌وگو غرق شوید. ما آزمایشگاه‌های علمی خود را به اسم اینکه خوابگاه‌ها تعطیل شود و منابع را برای حقوق‌ها هزینه کنیم، کلا تعطیل کردیم. مساله استادی که در خانه نشسته، معیشت اوست و با دانشگاه کاری ندارد، چون دیگر در دانشگاه، موثر نیست. دانشگاه را تعطیل کردیم و نظام پژوهش را هم که به‌شدت نیازمند آن بودیم در اکثریت دانشگاه‌ها به سمت تعطیلی بردیم. تعدادی در اقل حضور داشتند، ولی خودجوش بودند. در کلیت به دانشجوی ارشد و دکتری اجازه ورود به دانشگاه ندادند. وقتی هم اجازه‌ای صادر نشد، آزمایشگاه را تعطیل کردند و پشتیبانی از آزمایشگاه را هم تعطیل کردند. در حال حاضر آثار این اتفاق را در افت تعداد مقالات به‌ویژه حوزه وزارت علوم شاهد هستیم. الحمدلله دانشگاه آزاد اسلامی تدابیری داشت و روند ما افزایشی بود، ولی در حوزه وزارت علوم، فاصله ما با نفر بعدی به‌شدت در حال کاهش است. رشد و بروندادهای علمی که ماحصل کنش‌های درون‌دانشگاهی است، کم شده است. محیط زندگی دانشگاهی از متن به حاشیه رفت و کل بحث دانشگاه به بحث زندگی در شبکه‌های غیررسمی تبدیل شد. 
بحث بعدی که لطمه خورد، خود آموزش و محیط آموزشی بود. محیط آموزش، محیطی بسیار جامع است و هیچ‌چیزی بدیل «حضوری» نمی‌شود. آیه شریفه‌ای هست که خداوند به حضرت موسی(ع) می‌فرماید: «من تو را جلوی چشمانم ساختم.» کارخانه آدم‌سازی نمی‌تواند چهره را نبیند. در حقیقت معلم از چهره دانش‌آموز متوجه می‌شود او درس را فهمیده یا نفهیده است. اساسا در خود محیط آموزشی هم چه در آموزش و پرورش و چه در آموزش عالی، بچه‌هایی به این شکل پیش آمدند. با یکدیگر تعارف نکنیم، شبکه‌های تقلب امتحانی بسیار جدی بود. هرقدر هم شما امتحانات را کنترل کنید، واقعیت این است که نه بچه چیزی یاد می‌گیرد و نه آن اثر لازم را دارد، به این ترتیب دانشگاه لطمه دیگری خورد. 
  تغییر ادبیات دانشجویان امروز ریشه در فعالیت‌های مجازی دارد
نکته بعدی، محیط رفاقتی است که از جلوی چشم نظام تعلیم و تربیت رفت و به محیط رفاقتی درون‌شبکه‌ای تبدیل شد. ادبیات در درون شبکه با درون دانشگاه فرق می‌کند. اگر می‌بینیم ادبیات بخشی از دانشجویان در این حوادث، بسیار تند و تیز و گستاخانه است، علتش این است که همیشه در فضای مجازی ناشناخته‌تر هستند و فضای حاکم خصوصیات این‌چنینی دارد، بالطبع ادبیات‌شان گستاخانه‌تر خواهد بود. اکنون هم نتیجه‌اش را می‌بینیم. این موارد گسست دیگری در نظام ما پیش آورد. در نظام تعلیم و تربیت اجتماعی اساسا گسست پدید آمد و در حال حاضر سه‌چهارم دانشجویان، سال‌اولی محسوب می‌شوند. 

  فرهنگ ادبیات کار سیاسی در کف دانشگاه را از دست دادیم
 اتفاق دیگری نیز در همین گسست پیش آمد. تشکل‌ها در فعالیت‌های اجتماعی-سیاسی جای خود را به شبکه‌ها دادند، یعنی گسست در فعالیت‌های سیاسی-اجتماعی دانشگاه نیز پیش آمد. وقتی شما دو، سه سال هیچ برنامه‌ای نداشته باشید، چه اتفاقی می‌افتد؟ اساسا فرهنگ اینکه چگونه می‌شود در مسائل اجتماعی فعالیت کرد نیز از بین می‌رود. ما فرهنگ ادبیات کار سیاسی را هم در کف دانشگاه از دست دادیم. اکنون ما اصلا با تشکل‌ها مواجه نیستیم و آنها بسیار کم‌فروغ هستند. هیچ تشکلی هم‌اکنون در کف دانشگاه، مسئولیت اتفاقاتی که در دانشگاه رخ می‌دهد را به عهده نمی‌گیرد. 

  جریان اندیشه‌ای غرب می‌خواهد اقتدار نظام سلطه را تقویت کند
مهندسی خارجی، کاستی داخلی تعلیم‌وتربیت و کرونا به‌عنوان تشدیدگر را به‌عنوان زمینه‌های ایجاد وقایع اخیر مورد بررسی قرار دادید و مورد چهارم در دسته‌بندی علل باقی مانده است. 
یک جریان اندیشه‌ای در غرب، در بحث‌های پسامدرنیته درحال وقوع است. همواره ما در گزاره‌ها و در دوره‌های مختلف با این موضوع روبه‌رو هستیم. وقتی غرب، کمونیسم را خلق کرد شعار «دین افیون اجتماع است» را سر داد، یعنی ما در جریان تمدن غرب؛ نه یک‌بار، بلکه با نحله‌های متفاوت، جریان تقابل با این پدیده را می‌بینیم. این تقابل در دانشگاه‌های آنها اندیشه‌سازی، پشتوانه‌سازی و بحث می‌شود و بعد در فضای مجازی شکل می‌گیرد. به این نکته توجه کنید که علم غرب، علم برای علم نیست، بلکه تحت‌عنوان سیطره مشخص سیاستگذاران غرب برای تقویت نظام سلطه حرکت می‌کند؛ چه بخش مهندسی آن که اقتدار نظامی غرب را تهیه می‌کند و چه بخش نرم‌افزاری‌اش که می‌خواهد اقتدار فرهنگی غرب را تامین کند، پس چیزی به‌عنوان سیاست علمی در غرب حاکم است. این سیاست علمی را دانشمندان وضع نمی‌کنند، بلکه سیاستگذاران وضع می‌کنند. دانشمندان به اقرار خودشان در مباحث مختلف؛ از جنگ جهانی تاکنون برای تقویت نظام سلطه حرکت می‌کنند. هدف همه اجزا، تقویت نظام سلطه است. بعد از اینکه جنگ سرد و فروپاشی شوروی پیش آمد، یادتان هست آمریکایی‌ها بحث دهکده جهانی و جهانی‌سازی را به‌میان آوردند، اما در آن مقطع با مشکلی برخورد کردند. آنها می‌خواستند فرهنگ خود را عمومی‌سازی کنند و دیگر فرهنگ‌ها را از بین ببرند. اصلا جنگ تمدن‌ها را مطرح کردند، ولی در بخش ابزار به مشکل برخوردند، بنابراین عقب نشستند. اینترنت را که مختص ارتش آمریکا بود در حالت عمومی پیاده‌سازی کردند و با اینترنت، فضای عمومی را گرفتند. 
میزان دانلود واتساپ حدودا بیش از پنج‌میلیارد بار است، یعنی شبکه‌ای جهانی ساخته‌اند. عجیب است که یک کشور چنین هزینه‌ای انجام دهد. ما در دانشگاه برای داشتن یک سامانه کلی هزینه می‌کنیم، ولی آمریکا به کل دنیا خدمات رایگان می‌دهد. چرا شرکت «متا» به کل دنیا خدمات رایگان ارائه می‌کند؟ مشخص است سیاستی علمی پشت‌صحنه است و اینترنت فقط ابزار خودبه‌خودی ارتباط نیست، بلکه پشت آن نحله فکری مطرح است. چند روز پیش گزارشی از دانشگاه هاروارد دیدم که بیشتر مباحث را در حوزه جنسیت و حق انسان بر خود مطرح کرد. مطلبی از کتاب «دانش در چالش» نقل می‌کنم که مطرح می‌کند: «در دورانی که غرب به‌دنبال دانشگاه اجتماعی بود، ما خواستیم از یکپارچگی ملت‌ها مبتنی‌بر دین و خانواده به سمت مرجعیت یکپارچگی براساس مشاغل آموزشی و یکپارچگی اجتماعی آموزشِ شغل برویم.» قبلا می‌پرسیدند: «تو که هستی؟» در پاسخ می‌گفت: «من پسر فلانی هستم. چنین دینی هم دارم.» به جایی رساندند که از هرکسی می‌پرسیدید: «چه کاره هستی؟» جواب می‌داد: «فارغ‌التحصیل فلان دانشگاه هستم و این شغل را هم دارم»؛ این اتفاق در دانشگاه اجتماعی رخ داد و بحث شهروندی مطرح بود. 
بعدتر و در دوره جدید که شهروندی تکنولوژیک مطرح شد، نظام یکپارچگی اجتماعی دیگری پدید آوردند و گفتند: «این بار هویت و ملیت را از بین می‌بریم.» در مرحله قبل، دین و خانواده را و در این مرحله هویت و ملیت را هدف گرفتند، به همین دلیل تحرک کنونی را تحرک اجتماعی نمی‌بینم، بلکه شبکه افراد می‌بینم. هر نفر، شعاری فردی دارد؛ من می‌خواهم مالک خود، مالک بدن خود و مالک موی خود باشم. در ارتباطاتم نیز آن‌گونه باشم که خودم می‌خواهم. 

  دانشگاه‌های غرب تولید اندیشه می‌کنندو پلتفرم‌ها تزریق 
این بار بحث این نیست که اجتماع چه می‌خواهد، بلکه به جوان القا می‌کنند: «تو چه می‌خواهی؟» این «تو چه می‌خواهی؟» برای آن است که نظام سلطه بتواند حکمرانی جهانی خود را داشته باشد، یعنی این‌بار خروج بر ملیت و هویت در امتداد خانواده و دین از گذشته است. ادبیاتش، ادبیات اندیشه‌ای است که در دانشگاه‌های غرب درحال تولید است و شکل آن توسط طراحان پلتفرم‌ها درحال تزریق است. وقتی خودمان، صحنه را در دوران کرونا خالی کردیم، آنها تشدید کردند. اینجا بحثی دیگر مطرح می‌شود که آیا کرونا یک فرآیند بود یا یک پروژه؟ این سوال مطرح است که آیا کرونا فرآیندی در سیستم رشد بایوتکنولوژی بود و از آزمایشگاه‌ها سهوا دررفت یا پروژه‌ای برای پیاده‌سازی فرهنگ جهانی‌سازی بود که غرب دنبال می‌کند؟ این سوال هم‌اکنون به‌شدت مطرح است و هیچ‌کس به این باور پایبند نیست که کرونا حرکتی خودبه‌خودی بوده، بلکه فرآیند و پروژه بودن آن مساله است. 

  غرب برای سیطره خود نیازمند اعلام حکمرانی در منطقه ماست
بنابراین در حوزه اندیشه هم بار دیگر مساله سلطه و تداوم آن قابل طرح است؟

بله، آمریکایی‌ها یک‌بار بیش از 300 هزار نفر را با بمب هسته‌ای کشتند تا در جنگ جهانی پیروز شوند. این بار با هفت میلیون کشته می‌خواهند نظام سلطه را حفظ کنند. حفظ نظام سلطه فقط این نیست که بگویند: «پول موجود در اقتصاد متعلق به من است و اجازه نمی‌دهم در کشور شما بچرخد»، بلکه بحث تحریم اخیر این است که آمریکا می‌گوید: «اجازه نمی‌دهم دلار من وارد شریان اقتصادی شما شود و باید دورتان بزند.» اقتصاد کنونی مبتنی‌بر چرخش دلار است. اکنون بحث دیگری را هم مطرح می‌کنند؛ دور زدن فرهنگ‌ها، به همین دلیل شما خیلی عمیق می‌بینید این بچه‌ها رفتاری کاملا متفاوت با گذشته چندهزار ساله این کشور دارند. وقتی به تاریخ این کشور نگاه می‌کنید، می‌بینید ادبیاتش فاخر بوده، رفتارش فرهنگی بوده و مردمش موحد بوده‌اند. هیچ‌وقت در ایران بت‌پرستی نداشته‌ایم، بلکه همواره کشوری صاحب تعالی بوده است. فرقی نمی‌کند؛ چه قبل و چه بعد از اسلام را در نظر بگیریم. نوع رویکرد این مردم بسیار ویژه بوده است. 
در نشستی گفتم چرا ما تا حالا فکر نکرده‌ایم که وقتی جنگ جهانی دوم تمام شد و انگلستان، آمریکا و شوروی وقت به‌عنوان سه کشور پیروز جنگ تصمیم گرفتند با یکدیگر حرف بزنند، تهران را انتخاب کردند. عقل سلیم می‌گوید کجا جلسه بگذارند؟ در برلین، چون پیروزی آنها در برلین رقم خورده است، حتی در ژاپن بنشینند، چراکه نقطه آتشین آخر را در ژاپن خاموش کردند. چرا تهران را انتخاب کردند؟ این انتخاب نشان می‌دهد آنها نیازمند هستند سیطره خود را بر تمدن آسیای غربی اعلام کنند. خودشان می‌دانند غرب، غرب نمی‌شود مگر اینکه بتواند در آسیای غربی و منطقه ما که منطقه تمدن‌خیز چند هزار ساله است، پیروزی خود را اعلام کند. 
نویسنده در آن مقاله معروف می‌گوید: «مرجعیت علمی و بازسازی دوباره‌اش بسیار خطرناک است، چون آنها گذشته خود را در رهبری علم جهانی می‌دانند.» آنها می‌دانند کسی که گذشته دارد، می‌تواند دوباره گذشته‌اش را بازسازی کند. همیشه گفته‌ام تیمی 10 یا 20 سال در رشته‌ای ورزشی مثل فوتبال یا والیبال، قهرمان جهان بوده، ولی الان قهرمان نیست. در چنین شرایطی با خودمان می‌گوییم: «درست است درحال حاضر قهرمان نیست، ولی استعداد قهرمانی دارد»، لذا همواره غرب برای سیطره خود نیازمند اعلام حکمرانی در منطقه ماست. 
سه جنگ آمریکا در کجا بوده است؟ در منطقه ما؛ دوبار عراق و یک‌بار افغانستان. اگر حضور داعش در سوریه و عراق را هم جنگ چهارم حساب کنیم، آن نیز در منطقه ما رخ داده است. همواره غرب، خودش را پیروز نمی‌داند، مگر اینکه در حوزه ما اعلام پیروزی کند. فقط بحث انرژی نیست، بلکه فراتر از انرژی است، لذا این چهار مورد که بحث آخرش، یعنی «اندیشه» بحث عمیقی است را در نظر داشته باشید. 

  در کف میدان با جنگ گزاره‌ها و باورها روبه‌رو هستیم
نمود این اندیشه در فضای اعتراضات و اغتشاشات اخیر چیست؟

شما می‌بینید در کف میدان با جنگ گزاره‌ها روبه‌رو هستیم. حجاب به‌عنوان یک گزاره وسط دعوا تلقی می‌شود، مثل وقتی که پرچمی آتش می‌زنند و می‌گویند: «می‌خواهم روسری آتش بزنم»، چون جنگ باورهاست؛ باورهایی که نظام سلطه القا کرده و باورهایی که منشأ «هست» و «بود» این کشور است. نگوییم حجاب یک مساله فردی است، اتفاقا پوشش، ظهور مجموعه‌ای از باورهاست و اینجاست که جنگ را به صحنه پوشش و حجاب کشانده‌اند. این کار را با حساب هم انجام داده‌اند. 
شاید بیش از چندماه است که شاهد هستیم طراحی بروز و ظهور جنگ باید در حوزه پوشش باشد. اکنون نیز در کف دانشگاه شاهد این اتفاق هستیم که طرف، این دو را معادل همدیگر می‌بیند؛ در تجمعی باشد یا رفتار خودش را القا کند. به نظرم نباید از این مباحث به‌سادگی گذشت. به هر چهار حوزه باید توجه کرد و البته همان‌طور که در ابتدای صحبتم گفتم مساله‌ای چندوجهی، پیچیده، انسان‌مدار، سریع‌التغییر، گسترده و منبعث از توسعه فناوری و تحولاتی اجتماعی اجتماعی-فناورانه است. 
ان‌شاءالله بقیه دوستان هم بیایند و اتفاقی که در حال شکل‌گیری است را تفسیر کنند، منتها واقعیت این است که دانشمندان در کنار امرا، مسئول اجتماع هستند. خداوند از آنها تعهد گرفته و این مسئولیت را دارند. کم هم نباید باشد. شاید بگوییم اتفاقی که درحال وقوع است، تعدادش کم است، اما برای من به‌عنوان یک مسئول نظام تعلیم و تربیت، یکی‌اش هم بسیار است. 

  نیازمند نظام پاسخگو با کنش بهنگام و محوریت تعلیم‌وتربیت برای جوانانیم
در حوزه راهکارها هم ورود داشته باشیم. در پس این واکاوری علل، چگونه باید برنامه‌ریزی و اقدام کرد؟

ابتدا باید بپذیریم که مجموعه‌ای از راه‌حل‌های ما ناموفق بوده است. بخش اول راه این است که باید چه کارهایی را ترک کنیم. باید احصا کنیم چه کارهایی منتج به نتیجه نشده است. به نظر من در همان بیانیه تعلیم‌وتربیت اجتماعی که در اردیبهشت‌ماه منتشر کردیم، اصل حرف را زدیم؛ باید با این جوانان سخن بگوییم. گوش این جوانان با رسانه‌ها و نظامات درون‌کشوری نیست. تنها کسانی که با آنها ارتباط دارند، معلمان و استادان هستند. برگشت ما به محیط کلاس و توجه به کارکرد کلاس و کارکرد رشته‌ها باید رقم بخورد. به اعتقاد من، تحول علوم انسانی را خیلی جدی نگرفتیم. غرب خیلی جدی‌تر این موضوع را دنبال کرد. در دانشگاه‌های غرب می‌بینید نسبت به 10 سال گذشته، چه تعداد رشته جدید اضافه شده است. چقدر مباحث جدید آمده که به مسائل کمک می‌کند. ما چه کار کرده‌ایم؟ این‌گونه نمی‌توان با نظامات سلطه و هم‌بسته کار کرد. 

  تعلیم‌وتربیت در مدرسه و دانشگاه نیازمند بازآرایی است
ما نیازمند یک نظام پاسخگو با کنش به‌هنگام و محوریت تعلیم‌وتربیت برای جوانان هستیم. آنچه اتفاق می‌افتد، یک‌شبه نیست، بلکه ناشی از غفلت سه‌ساله در دوران کرونا و کاستی‌های نظام تعلیم‌وتربیت در دهه اخیر است. باید برگردیم و نظام تعلیم‌وتربیت را چه در مدرسه و چه در دانشگاه بازآرایی کنیم. سهمی که ما به‌عنوان دانشگاه آزاد اسلامی؛ چه در سما و چه در آموزش عالی بخش کارشناسی داریم را به‌جد دنبال می‌کنیم تا با تغییر رویکردها و اساسا تغییر سیاستگذاری‌ها پیش برویم. شاید به ریشه باید برگردیم؛ تغییر سیاستگذاری‌ها، پارادایم‌ها و ساحت‌های علم و فناوری. با این سه حوزه به صورت جامع پیش می‌رویم تا با تغییر سیاستگذاری‌ها به نظامات جدیدی در عرصه تعلیم‌وتربیت برسیم و با تغییر پارادایم‌های حاکم بر علم به گزاره‌های جدید باورپذیر برای جوانان دست یابیم. 
ما حکومتی دینی هستیم. نمی‌شود گزاره کف خیابان ما با گزاره متن زندگی مردم در تقابل فکری قرار بگیرد. همیشه مثال می‌زنم و می‌گویم نمی‌توانیم سر کلاس‌ها، گزاره‌ای متفاوت مطرح کنیم. مثلا در خمس به تقسیم مال می‌پردازیم. نمی‌شود مفاهیم غربی را پمپاژ کرده و دیگر نتوانیم این مفهوم را در علم روانشناسی توجیه کنیم. اگر گزاره‌ها از جنس دیگری باشد، معلوم است این تعارضات پیش می‌آید. از یک منشأ خودبینی جنسیت‌گرا به حجاب می‌رسید و از امر حِکمی هم به حجاب می‌رسید؛ وقتی این دو در نقطه تعارض برخورد کنند، بچه در آن میان تلف می‌شود. به نظر می‌رسد در پارادایم‌های علم و حکمرانی علمی هم باید به این نکته توجه کنیم. در ساحت خود علم هم باید خیلی جدی‌تر پیش برویم. 
رهبر انقلاب فرمایشی دارند که می‌گویند: «ما باید تربیت قوه عاقله انجام دهیم.» نکته اولی که می‌فرمایند این است که «استاد، نقش محوری را دارد». همیشه وقتی با نکته‌ای مواجه می‌شویم باید از آیه 41 سوره روم استفاده کنیم: «ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت الیدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون»، یعنی: «به سبب آنچه دست‌های مردم فراهم آورده فساد در خشکی و دریا نمودار شده است تا [سزای] بعضی از آنچه را که کرده‌اند به آنان بچشاند، باشد که بازگردند.» 
در حقیقت خدا می‌گوید: «اگر اتفاقی را در پیرامون خود دیدید و حاصل از کنش خودت بود، بعضی از این کنش‌ها را خدا به تو می‌چشاند، پس باید برگردی.» اصل موضوع این است که ما باید به نظام تعلیم‌وتربیت احسن، بازگشت کنیم. این نظام تعلیم‌وتربیت احسن را یکپارچه ببینیم و گسل‌ها و گسست‌ها را در آن ترمیم کرده و دیگر خطا نکنیم، چون فرصت خطا نیست. 

  جوانان در متنِ فضای مجازی بزرگ شدند
درکنار آن هم باید این جوانان را شناخت و درک کرد. فضای مجازی برای ما به نوعی حاشیه است، ولی این بچه‌ها در متنِ مجازی بزرگ شده‌اند، پس ما باید این جوانان را درک کنیم. نکته بسیار مهمی وجود دارد؛ من اعتقاد دارم که ما باید دنیای واقعی را با یک منطق و روش واقعی به این بچه‌ها منتقل کنیم؛ این‌گونه است که بچه به سطح شهر می‌رود و فکر می‌کند این همان بازی (Game) است. تقصیر منِ معلم است. من باید انتقال او از فضای مجازی به فضای واقعی را تدبیر کنم. نکته دوم این است که نسل جدید دوست دارد دیده شود و در حقیقت خیلی دوست ندارد که بشنود. ما می‌گوییم بچه‌ها در هفت سال سوم باید وزیر شوند. باید همراه‌شان شویم و از آنها بشنویم؛ این یک هشدار برای نظام تعلیم‌وتربیت ماست. 

  رسالت امروز اساتید پیوند نسلی است
باید هم تعلیم‌وتربیت علمی و هم تعلیم‌وتربیت اجتماعی را انجام دهیم؛ چنانکه رهبر انقلاب می‌فرمایند «تبیین»، ولی به لسان قوم. باید ما دانشگاهی‌ها و استادان به لسان و زبان همین بچه‌ها به میان‌شان برویم و هم به آنها علم بدهیم و هم مسائل اجتماعی را برایشان واکاوی کنیم. رسالت ما امروز دوباره پیوند نسلی است. اجازه ندهیم دیگرانی که می‌خواهند ریشه این ملت را خشک کنند، به خواسته خود برسند. آنها هر روز و هر روز در بیرون این مرزها سودایش را دارند که این ملت، روزی ناکام شود. امروز برای ما دانشگاهیان یک پیچ تاریخی است. ما باید سریعا در فضایی با دیدگاه قوی، بدون تزلزل و خارج از این فضای رسانه‌ای ورود کنیم، چون همان‌طور که گفتم جنگ شناختی است. 

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰