منبری‌های مختلفی را از گذشته تا‌به‌حال سراغ داریم که هواداران بسیاری پیدا کرده‌اند و موفق شدند؛ اما تنوع قابل‌توجهی بین لحن و شیوه‌های این افراد، هم به‌رغم بعضی شباهت‌ها می‌توان پیدا کرد.
  • ۱۴۰۱-۰۵-۱۳ - ۰۳:۱۷
  • 00
مهم این است که کجای مجلس وعظ ایستاده باشی
مهم این است که کجای مجلس وعظ ایستاده باشی

منبری‌های مختلفی را از گذشته تا‌به‌حال سراغ داریم که هواداران بسیاری پیدا کرده‌اند و موفق شدند؛ اما تنوع قابل‌توجهی بین لحن و شیوه‌های این افراد، هم به‌رغم بعضی شباهت‌ها می‌توان پیدا کرد. به عبارتی اصول موفقیت یک منبر فقط به بیان فن بیان برنمی‌گردد وگرنه تنوعی تا این حد گسترده را بین فرم اجرای منبری‌های مختلف نمی‌شود سراغ گرفت و همه از یک فرمول ساده و یکدست تکنیکی استفاده می‌کردند. یک فرمول ساده و یکدست برای همه منبرهای موفق وجود ندارد و اگر بخواهیم معادل‌های کلی در این باب را جست‌وجو کنیم، باید سر وقت گزاره‌های دیگری هم برویم که به نوع ارتباط واعظان با مردم و جانمایی اجتماعی آنها در پازل مخاطبان برمی‌گردد. منبری کسی است که مردم هم از او می‌آموزند و هم تذکار و تاکید بر چیزهایی که می‌دانند را دریافت می‌کنند. پس منبری هم باید باسواد باشد و در هر جلسه چیزهایی به مستمعین ارائه کند که عموما نمی‌دانستند و هم باید حکایت‌گری را خوب بداند و همان چیزهایی که بلد هستند را با زبانی تفکربرانگیز و تاثرآمیز بیان کند. اینها به محتوای کار برمی‌گردد. زبان و ادبیات هم بحث‌های مستقل و مستوفایی دارند که بهترین نتیجه‌گیری‌ها از چنین مباحثی هم دارای خروجی‌های متنوعی است؛ اما جانمایی خطیب مذهبی در اجتماع و میان توده مردم چگونه باید باشد؟ دو رویکرد افراط و تفریط در قبال مومنان و کسانی که در دایره اهالی مناسک نیستند وجود دارد. عده‌ای دایره دین را به قدری وسیع می‌کنند که حتی دشمنان هویتی دین هم داخل آن قرار می‌گیرند. دین در این معنا از هر هویتی خالی می‌شود و مرز آن به قدری کمرنگ شده که هر چیزی، حتی آنچه که ضددین است، از این مرز عبور می‌کند. شنیدن این حرف‌های ساختارشکنانه اگرچه عده‌ای را ذوق‌زده می‌کند اما به دلیل بعد هویت‌ستیزی مستتر در خودش، خدمتی به دم و دستگاه دین نمی‌کند. دین یعنی بندگی و دنیای هرکی به هرکی و بی‌قاعده‌ای که افراد در آن از ظلم و کلاهبرداری و انواع معصیت‌ها نترسند یا خودشان را موظف به انواع ایثارگری ندانند و به عبارتی، دینی که قائل بودن به آن به قدری آسان شده که با دیندار نبودن تفاوتی ندارد، دارای هیچ خاصیتی نیست و از هویت خالی شده است. این دینداری به هیچ دردی نمی‌خورد جز اینکه یک نفر بدون عمل به رهنمودهای آن، دلخوش به این باشد که دیندار هم هست. اما از آن‌سو کسانی هم هستند که دایره دینداران را مرتب تنگ‌تر می‌کنند. کسانی که خود و امثال خودشان را معیار حق و باطل قرار داده‌اند و خارج از این دایره را تکفیر می‌کنند. اینها معمولا به مسائل قشری دین هم توجه بیشتری دارند نه باطن آن و به ظواهر و مناسک بیشتر اهمیت می‌دهند تا یقین و شناخت و ایمان حقیقی. اینها همان‌هایی هستند که قرآن در خطاب به آنها می‌گوید: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، ایمان بیاورید.» هیچ‌کدام از چنین افرادی در امتحانات مهم و ابتلائات خاص و پیچیده زمانه، سربلند بیرون نمی‌آیند؛ چون دینی که فقط به ظواهر بیندیشد و دینداری که به خودحق‌پنداری و خویش‌بیش‌بینی دچار است و معیار را رفتار خودش می‌گیرد، درحقیقت فقط ادای دینداری را درآورده و آمار مومنان را بیشتر کرده و به چهره و وجهه دین با چهره و وجهه عبوس خودش صدمه زده است. اما خطیبی که محبوب است و نامش به نیکی می‌ماند جایی در میان این دو حیطه می‌ایستد. جایی که نمی‌شود خیلی فرموله‌اش کرد و روی کاغذ به‌طور دقیق نوشت که کجاست و باید برای یافتنش آنجا زیست کرده باشی. حسین انصاریان جمله‌ای دارد که تا حدود زیادی مشخص می‌کند این نقطه را چطور پیدا کرده است؛ «پدرم خودش برای من تعریف می‌کرد و می‌گفت از بهترین عنایات خدا به من این بود که محل زندگی‌ام از همان اول ورود به تهران، در منطقه جنوب شهر، خیابان خراسان، خیابان لرزاده قرار گرفت.» اگر این جمله از حسین انصاریان نقل شد، درحقیقت به دلیل اشاره به بحث فقیر و غنی نیست؛ بلکه بیشتر بحث بر سر نزدیکی بیشتر مردم به‌هم در بافت‌های جنوب شهر و سنتی است. جایی که انسان‌ها بیشتر آموخته‌اند به‌رغم تفاوت‌هایشان در بسیاری از رتبه‌بندی‌ها، نه‌تنها با هم کنار بیایند، بلکه همدیگر را دوست داشته باشند. خیلی‌ها ممکن است در جنوب شهر منبر رفته باشند یا آنجا کارشان شروع شده باشد اما لزوما همه دراین‌باره به خودآگاهی نرسیده‌اند. 

در این رابطه بیشتر بخوانیم:

شیخ منبری ها(لینک)

در دل مردم(لینک)

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰