طاهره راهی، خبرنگار: حقیقت این است که مشهد و حرم امام رضا(ع) برای همه ما ایرانیان، مرکز ثقل است. وقتهایی که زیادی قلبمان سنگینی میکند و جانمان دریایی پرآشوب میشود، با یاد سبحانالله گفتن مردم در نماز جماعت مسجد گوهرشاد آرام میشویم. اما اگر در تاریخ خراسان و مشهد دقیق شویم به اتفاقاتی میرسیم که ناخودآگاه قلبمان را به درد خواهد آورد. وقایعی که لابهلای تاریخ گم شده است، اما گاه نویسندهای پیدا میشود و از دل تاریخ و اتفاقات گذشته، قصهای بیرون میکشد و ما را به گذشته میبرد.
یکی از این نویسندهها که قصههایش به خراسان و امام رضا(ع) ختم میشود، سعید تشکری است. همو که در کتابهایی چون مفتون و فیروزه و پاریس پاریس ما را با خود به مشهد برده و قلب آشفتهمان را به سکون و آرامش رسانده است. اینجا من اما از کتاب دیگری میگویم که او نوشته و مخاطب را با خود به دوران سلطنت حسین بایقرا و سلسله تیموریان برده، کتابی که با عنوان «پریزاد» نوشته شده و توسط سورهمهر چاپ و منتشر شده است.
در این کتاب -که بخشی از خراسان بزرگ در سالهای سلطنت سلطان حسین بایقرا با کمبود و قحطی آب روبهرو شده- از عبدالرحمن جامی شاعر، موسیقیدان، ادیب و صوفی نامدار فارسیزبان ایرانی قرن ۹ هجری قمری سخن به میان آمده که در زمان سلطان حسین و پدرش، ابوسعید از دانشمندان و مقربان دستگاه خلافت بوده و در نوجوانی و جوانی استاد شاهزاده تیموری بود: «خوشحال داخل شد. چشمش افتاد به شعرهای مشاقیشده روی لوحهای کوچک و بزرگ. زیباییِ لوحهای خطاطی خمارش کرد. صدای استاد جامی او را به خود آورد.»
داستان کتاب از دو دوست شروع میشود، یکی که شاهزاده تیموری است و دیگری فرزند دایه شاهزاده به نام علیشیر. خانواده علیشیر نوایی اما در میانه نوجوانی دو دوست بنابر دستور شاه سلطان ابوسعید از شهر هرات به روستای چشمه گیلاس تبعید میشوند و این آغاز جدایی دو دوست است، جداییای که نهتنها در فاصله که در تفکر و تربیت آنها در سالهای بعد بروز میکند. اتفاقی که باعث میشود عبدالرحمن جامی از سمَت استادی شاهزاده نیز دست بکشد: «دیگر استادی پسرتان را نمیکنم. در مرام من، مِی با خط و مشق و شعر نمیخواند. انتقام چه چیزی را از آن خانواده گرفتید؟ روشنتر میگویم: همین را میخواستید؟ دوست داشتید شاهزادهای میگسار داشته باشید؟ شما همریشه علیشیر را خشک کردید و هم پسرتان را به بیراهه کشاندید.»
علیشیر در روستا و درکنار پدر و مادر به جوانی میرسد و مدتی بعد که والدینش فوت کردهاند، در انزوای کامل، عشق دوررادور به آدمی به نام پریزاد دارد. امیر علیشیر به پریزاد میگوید: «هیچوقت از من نپرس از کجا میآیم و مادر و پدرم چه کسانی هستند و... .»
تشکری عنوان کتاب را «پریزاد» انتخاب کرده، کلمهای که در فرهنگعامه به کسانی گفته میشود که با جادو و جنبل ارتباط داشتهاند، در داستان این کتاب نیز شخصیتی وجود دارد که در زندگی امیر علیشیر وارد میشود و مدام آن را مسحور خودش کرده و در آنواحد غیب میشود و در یک لحظه که امیر علیشیر از جا بلند میشود، متوجه میشود معشوقهاش یکی از اعضای حروفیان است. بستر زمانی داستان کتاب مربوط به سلسله تیموریان است که فرقه اسماعیلیان نفوذ زیادی بر آنها داشتند. این نفوذ باعث شد مرد فاضل و وارستهای بهنام امیر علیشیر نوایی به وزارت دربار تیموریان برسد. از آن سوی فرقه حروفیان که در ستیز با سلطه سیاسی-اقتصادی تیموریان بودند، سعی در ایجاد مشکلاتی در جامعه داشتند که عدماعتماد و اطمینان مردم به تیموریان را درپی داشته باشد و یکی از این کارها، ایجاد معضلاتی در رساندن آب به مشهدالرضاست. پریزاد رمانی است که هنگام خواندن آن در تاریخ سفر خواهید کرد و از امیری خواهید خواند که آب را از قنات چشمه گیلاس به دور ضریح امام رضا(ع) رسانده است، اما در این راه پیشامدهایی رخ میدهد و چندین و چند نفر به دست فرقه حروفیان کشته شدند و درنهایت نهری به حرم رسید که عرایض نام گرفت: «این وصیت جدم تیمور است. نباید بگذارم سلسله تیموریان ویران شود، زیرا اگر پایههایش سست شود، دیگر نه هنر میماند و نه نام. او همواره میگفت : «تنها بنا میماند.» این ساختوساز و این نهر و قنات میماند. ما باید یادمان را بسازیم. گفتم: اما این نهر نه به نام توست سرورم و نه به نام من. این نهر فقط به نام سلطانمان علیبنموسیالرضاست.» حقیقت داستان، بافت رمانتیک شخصیت امیر شیرعلی نوایی است که با تربیت استاد و والدینش، هنرمند و مهندسی چیرهدست شده، اما چونان مردم همراهش، روستاییان ساده است و در دام عشق پریزاد افتاده است: «گفت: پریوار آمد و بیخبر رفت. بهراستی زیرک بود. من بیپناهی را پناه داده بودم و او بهترین چیز، هنرم، را از کلهام غارت کرد و اینجا توی قصر هرات، به نیرنگ به کار برد. شنید: هنر اما به کارِ نیرنگ و فریب نمیآید، علیشیر. هنرمند باید دستودلش در یکراه باشد. راهت که دوتا شود، او خودش را از تو جدا میکند.» تشکری فضای داستان را با فضای کنونی معاصرسازی کرده و بحث نفوذ و این را که دشمنان شبیه به دوستان ما هستند بهصورت مستتر در رمان آورده است. کتابی که از جهت بافت و نگارش، به سبک رمان مکتب خراسان، مکتبی که مدتهاست خاموش شده، به رشته تحریر درآمده است.