سیدمهدی موسویتبار، خبرنگارگروه فرهنگ: انتشار یک نامه به تاریخ 21 تیرماه و در 12 بند با امضای سعید مقیسه خطاب به پیمان جبلی، جنگ بین ساترا و پلتفرمها را علنیتر از قبل کرد؛ جنگی که هر از گاهی با جلسات هماندیشی به صلح میرسید و به نظر میرسید بهطور موقت دستکم همه چیز گل و بلبل است. اختلاف در مرجع و شیوه نظارت بر شبکههای نمایش خانگی و ویاودیها خاص این روزها و سال جاری نیست. انگار تیرماه، زمان مناسبی برای اوج گرفتن این دعواهاست. تیرماه سال گذشته بود که ساترا و پلتفرمها و سریالهای شبکه نمایش خانگی، یک ماه پرماجرا و جنجالی را سپری کردند و بهانهشان هم سریال «زخم کاری» بود. انتشار خبر شکایت سازمان سینمایی از ساترا بابت محتوای سریال «زخم کاری» و بعد تکذیب و تاییدش آتش را شعلهورتر کرد. سازمان سینمایی بهدلیل آنچه عدم رعایت نکات اخلاقی عنوان شده بود خواستار توقف پخش این سریال شده بود و جالب اینکه مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد ابتدا همهچیز را تکذیب میکردند اما با پیگیریهای رسانهها مشخص شد سازمان سینمایی به دادسرای فرهنگ و رسانه شکایت کرده است ولی مدیران آن مجموعه سعی در پنهان کردن آن داشتهاند. ساترا در این ماجرا حامی «زخم کاری» در آمد و با انتشار توئیتی از رفتار سازمان سینمایی انتقاد کرد. حالا فضای شبکههای نمایش خانگی و جایگاهشان متفاوت از سال گذشته شده است و مدیریت ساترا هم از صادق امامیان به مقیسه رسیده و شاهد تعداد سریالهای تولیدی بیشتری توسط پلتفرمها هستیم. مقیسه در نامهاش که هم صریح است و هم به واسطه غلطهای املایی و دستوریاش احتمالا با عجله نگاشته شده از حدود ۲۰ نهاد رسمی برای همراهی با ساترا برای عملی کردن اقدامات بازدارنده علیه پلتفرمها کمک گرفته که در نوع خودش کمنظیر است. در دو سه سال اخیر بارها و به بهانههایی مانند افزایش بدون منطق هزینه اشتراک یا انحصارگرایی و تولید محتواهای مبتذل و سخیف، عملکرد پلتفرمها را نقد کردیم و هنوز هم در همین موضع قرار داریم که اگر در هر حوزهای کار خوب انجام یا اثر مطلوبی انجام شود حمایت کنیم و خطاها و اشتباهات را هم با نقدهای فنی و جدی خودمان مواجه کنیم. حالا و در این فقره خاص و البته مهم، با یادآوری این نکته که جزء معدود کشورهای جهان هستیم که پلتفرم داخلی با تولیدات اختصاصی داریم به بررسی حد و مرز تنظیمگری و همچنین شیوههای نظارت بر این پلتفرمها بپردازیم و از سوی دیگر تحلیل کنیم عیوب و خطاهای پلتفرمهای اصلی که در این وانفسا به اسم مردم و پرکردن اوقات فراغت آنها چه منفعتی بردند و چه سوءاستفادههایی از انحصار موجود کردند. واقعیت این است که از سویی شبکههای نمایش خانگی و سریالهایشان جای خود را در سبد فرهنگی خانوادهها باز کردهاند و از سوی دیگر هم بدیهی است که نیاز به نظارت صحیح و شفافیت در محتوا، مسائل مالی و فرآیند تولید دارند و بعید است قوه عاقلهای با این دو فرضیه مخالف باشد. اما آنچه باعث ایجاد اختلاف بین ساترا و پلتفرمها شده ریشه در تفاوت نگاه به رسانههای فراگیر و مفهوم نظارت دارد.
انحصار خوب، انحصار بد!
درباره خطر انحصار شبکههای نمایش خانگی به کرات در «فرهیختگان» نوشتیم و هشدار دادیم. بهعنوان مثال شانزدهم شهریور سال گذشته بود که گزارشی با «عنوان وامهای فوقسنگین برای چند پلتفرم خاص» منتشر کردیم و آنجا گفتیم که از مجموع 184 رسانه دارای مجوز ساترا، حدود 110 عنوانش ویاودیها هستند. حالا و از این 110 ویاودی، تنها دو یا سه ویاودی سریال و تاکشو تولید میکنند و مابقی یا فعالیت چندانی ندارند یا تازه میخواهند وارد عرصه تولید بشوند. تمام بررسیهای ما نشان میدهد که «فیلیمو»، «نماوا» و «فیلمنت» سه ویاودی پرکار و قویتر هستند.» پس از گذشت یک سال از انتشار این گزارش، تغییری در این انحصار رخ نداد و هنوز هم همان سه پلتفرمی که گفتیم، اصلیترین و فعالترینها هستند. انحصار این پلتفرمها فارغ از اینکه باعث تولید و توزیع ناعادلانه میشود این امکان را از پلتفرمهای کوچک و احتمالا تازهکار هم میگیرد و آنها به همان پخش آثار تولیدشده دیگران اکتفا میکنند و سراغ تولید تازه نمیروند. این انحصار چرخه تولید در سینما و تلویزیون را هم محدود و معیوب میکند و طبیعتا با تولیدات بیشتر، امکان انتخاب هنرمندان بیشتری وجود دارد و احتمالا دیگر خبری از این رقمهای فضایی و عجیب و غریب بهعنوان دستمزد بازیگران نیست. در همان گزارش، برای درک بهتر آن چیزی که در شبکه نمایش خانگی درحال رخ دادن است با چند نفر از صاحبان ویاودیهای غیرمشهور صحبت شد که عموما یادآور شدند فعالیت در حوزه شبکه نمایش خانگی یا همین ویاودیها بدون حمایتهای دولتی کار سختی است. اشاره صاحبان ویاودیها به توزیع ناهمگون این حمایتهای دولتی بود که نتیجهاش این شد که در دهه 90 از بین بیش از 100 ویاودی، تنها سه پلتفرم، توانستند قد علم کنند. سه درصد ویاویدیها میتوانند تولید کنند و این آمار فاجعهبار است. یکبار دیگر تاکید میشود که مخالف تقویت ویاودیها نیستیم اما این امکانات و تقویت باید برای همه یکسان باشد. رشد سه پلفترم اصلی به قیمت ضعیف نگه داشتن دیگران هنر نیست، همانطور که همین پلتفرمهای اصلی یک فضای سالم برای رقابت با سازمان صداوسیما میخواهند بدیهی است که خودشان هم باید به همین رقابت سالم و عادلانه تن در بدهند. ویاودیها اگر معتقدند که انحصار تلویزیون بد است باید بدانند که خودشان هم با پلتفرمهای دیگر همین کار را کردهاند.
نظارت ساترایی، ناظر تلویزیونی؟
سعید مقیسه در گفتوگویش با روزنامه «جام جم» سعی کرد صریح و بدون تعارف صحبت کند. او درباره نحوه و شیوه نظارت بر ویاویدیها اینطور صحبت کرد: «خط اصلی ممیزی ما برای ویاویدیها و فضای مجازی فراگیر، رویه شبکههای سراسری سیماست. آنچه عموما در شبکهها دیده میشود، میتواند به فضای مجازی تعمیم پیدا کند.» او در ادامه صراحتا گفت که خطوط قرمز بهویژه خطوط اخلاقی و دینی و فرهنگی در فضای مجازی از خطوط قرمز در شبکههای صداوسیما بازتر نیست. مقیسه همچنین از وجود یک چهارچوب کلی برای صداوسیما با وجود هدف و مخاطب مختلف برای شبکههای مختلف به اقتضای جامعه گفت. جملات شفافی که حاوی پیام روشنی برای پلتفرمها بود؛ قرار نیست دست آنها بازتر از سریالهای تلویزیونی باشد و امتیاز ویژهای برای این پلتفرمها درنظر گرفته نشده است.
آبان سال گذشته بود که با علی اصغر پورمحمدی، رئیس شورای انتشار محتوای حرفهای ساترا گفتوگو کردیم. از تفاوت سازوکار نظارت بر آن از مرحله تولید تا نمایش آثار رسانه نوینی مثل شبکه نمایش خانگی با نظارت بر برنامههای ویژه رسانه فراگیری مثل تلویزیون پرسیدیم و او در پاسخ به این سوال که آیا قائل به این تفاوت در جنس نظارت بر محتوای آثار در این 2 مدیوم هستید و اگر هستید، تفاوتها را از چه جنس و در کدام موارد میبینید گفته بود: «اینکه تفاوتهایی در مختصات محتوای این دو رسانه یعنی شبکه نمایش اینترنتی و شبکههای ملی و رسمی تلویزیونی وجود دارد، موضوع عجیب و غریبی نیست. حتی محتوای شبکههای تلویزیونی هم در اکثر موارد ویژگیهای متفاوتی دارند.» پورمحمدی این تفاوت را در میان شبکههای تلویزیونی جزئیتر عنوان کرده بود و بیان کرده بود که محتوایی که از شبکه سه پخش میشود لزوما قابل پخش از شبکه چهار نیست یا استانداردهای شبکه نسیم متفاوت از شبکه یک است و ادامه داده بود که طبیعی است که تولید و انتشار محتوای حرفهای از شبکه نمایش آنلاین یا خانگی تفاوتهایی با شبکههای ملی و رسمی تلویزیون خواهد داشت، اما اینکه کموکیف این تفاوتها چگونه و چقدر است، این تنظیمگری از تکالیف ساتراست.
مساله اصلی اتفاقا همین تکلیف ساتراست. به نظر میرسد که تعریف و حد و مرز مشخصی برای این تنظیمگری وجود ندارد. در یکی دو سال اخیر شاهد این بودیم که مثلا فلان سکانسِ فلان سریال به یک دلیلی ممیزی شده و در سریال دیگری همان مورد را دیدهایم و آب از آب هم تکان نخورده است.
پورمحمدی برای روشنتر شدن موضوع تنظیمگری ساترا در همان گفتوگو مثالی میزند: «ویاودیها بر این باورند که موازین پوشش لباس در سریالسازی باید متفاوت از شبکههای تلویزیونی باشد؛ چراکه معیار آنها پوشش اصطلاحا «کف خیابانی» است. خب این دغدغه قابلتوجه است و در فرآیند نظارت ساترا به این مهم توجه میشود، ولی بدان معنا نیست که کف خیابان موردنظر عزیزان، فقط خیابانهای شمال شهر تهران باشد یا کوچه پسکوچههای حلبی آباد و نمایش بدبختیهای حاشیهنشینی.» و بعد نتیجه میگیرد که بنابراین همین تئوری کفخیابانی تنظیمگری لازم دارد و چیزی که برای ساترا مهم است حداقل نمایش همه واقعیتهای جامعه است نهفقط بدحجابی یا سیاهنمایی.»
ظاهرا صحبتهای سال گذشته پورمحمدی فاصله معناداری با حرفهای امسال مقیسه دارد و این فاصله جایی بیشتر میشود که پورمحمدی گفته بود رویکرد صداوسیما درخصوص محتوای ویاودیها در مقایسه با شبکههای تلویزیونی متمایز از هم نیست، بلکه در امتداد هم است و هدف اصلی تکمیل پازل محصولات صوتی و تصویری موردنیاز جامعه و تامین محتوای مناسب برای همه اقشار و همه سلیقهها و گروههای اجتماعی است.
حتما باید روی شبکههای نمایش خانگی و تولیداتشان نظارت باشد اما میزان و مرجع آن باید شفاف باشد و آنقدر اصولی و شفاف که پلتفرمها نتوانند از خلأهای موجود سوءاستفاده کنند و بروند سمت سیاست مظلومنمایی و اینکه «اگر کاملش پخش میشد جذاب بود» و «نگذاشتند.» کم نبودند سریالهای ضعیفی که در سالهای اخیر در این پلتفرمها ساخته شدند و خودشان را پشت عدم شفافیت ممیزیها پنهان کردند و بدون تعهد به مخاطبی که اشتراک خریده، پخششان را نیمهکاره رها کردند و رفتند پی گرفتن دستمزدهایشان.
در اهمیت «سریال ایرانی»
در برخی از بندهای نامه مقیسه به جبلی موارد جالبی به چشم میخورد؛ از مخالفت با هرگونه تبلیغ ویاودیها در فضای تبلیغات شهری، شبکههای ماهوارهای و... تا رایزنی با نمایندگان کمیسیون فرهنگی بهمنظور پیشبینی نطق پیش از دستور و ایراد تذکر در مجلس شورای اسلامی. یکیدیگر از اقدامات بازدارنده دیدهشده براساس این نامه نیز عدم پذیرش طرحهای جدید تولید برنامه در شورای صدور مجوز تولید (الماس) است. تحقق احتمالی این سه خواسته در کوتاهمدت یا بلندمدت یعنی از بین رفتن پلتفرمها و نابودی آنها. درصورت وقوع این اتفاق، آنچه از بین میرود هویت و برند پلتفرمها نیست، صحبت از سرمایههایی است که در این سالها هزینه شده و حالا باید آنها را هدررفته در نظر بگیریم. بهجز این هدررفت سرمایه که موضوع کوچکی نیست باید از منظر دیگری به سریالها و تولیدات داخلی هم نگریست. مشاهدهها و آمارهای منتشرشده در دو، سه دهه اخیر نشان میدهد سریالهای ایرانی جزء محبوبترین قالبهای مخاطبان داخلی است. این محبوبیت کار را به پخش سریالهای شبانه کشاند و استقبال خوبی هم از این تصمیم شد. اگر بپذیریم سبک زندگی و فرهنگ کشورهای دیگر با ابزارهایی مانند فیلمها و سریالها و بازیها در سرزمین و فرهنگهای دیگر راه پیدا میکند پس اهمیت سریالهای ایرانی و مراجع و منابعی که این تولیدات را برای مخاطب داخلی تهیه کنند مشخص میشود.
پیش از این گفتیم جزء معدود کشورهایی هستیم که پلتفرم خودمان را داریم و بستری برای تولید محصول ایرانی فراهم است. حالا باید از این امکان بهدرستی استفاده کنیم. مخاطب ایرانی علاقه دارد که سریال ایرانی ببیند و آمارهای یکی، دو سال اخیر هم نشان میدهد شبکههای تلویزیونی و شبکه نمایش خانگی هم برایش فرقی نمیکند. سریال یا محصول ایرانی یعنی تطبیق حداقلی با فرهنگ و سنت خودمان، حتی اگر به طبقات مرفه جامعه بپردازد. در شرایطی که هنرمندان خودمان هم این پلتفرمها را پذیرفتهاند و توانی در حد فیلمهای سینمایی برای حضور در این آثار از خودشان خرج میکنند (فارغ از نامتعارف بودن بحث دستمزدها که پیش از این گفتهایم) سریالهای ایرانی را باید بهمثابه یک تولید داخلی دید و از آن حمایت کرد. چه با فرض اینکه مخاطبان بهخاطر خالی بودن سبد سریالهای تلویزیونی به پلتفرمها روی آوردهاند و چه با فرض اینکه بیتوجه به کیفیت آثار، این سبد باید تنوع و کالاهای مختلفی را در خودش داشته باشد، از آنچه بهعنوان یک اثر ایرانی تولید میشود باید حمایت کرد. بدیهی است این حمایت تناقضی با انتقاد و نقد ندارد و اتفاقا این نقدها در راستای تولید محصولات بهتر و باکیفیتتر است. فعالیت شبکه نمایش خانگی یعنی احترام به تکثر و حق انتخاب مخاطب و این پیشفرض را پرهیز از دوگانه شبکه نمایش خانگی- صداوسیما تقویت میکند. از سوی دیگر اگر قرار است کانالهای تلگرامی سریالهای خارجی را بهصورت کامل و با زیرنویس و بهسرعت منتشر و پخش کنند، بهتر نیست که همین پلتفرمهای داخلی آنها را از غربال خودشان بگذرانند و با دوبلهای مناسب به مخاطبان ارائه دهند؟ پلتفرم تلوبیون هم که متعلق به صداوسیماست میتواند و باید که درکنار این پلتفرمها و در شرایط عادلانه فعالیت کند تا درنهایت مردم انتخاب کنند چه محصولی را تماشا کنند. تضعیف، تعطیلی یا نابودی پلتفرمها با هر دلیلی بهمعنی دیده شدن بیشتر سریالهای تلویزیونی نیست. باور اینکه اگر مخاطبان پلتفرمها را از دستشان بگیریم، میتوانیم آنها را پای سریالهای تلویزیونی بنشانیم از اساس غلط است. از سوی دیگر هم باید شرایطی مهیا شود که پلتفرمها از ضعف و کمبود سریالهای باکیفیت تلویزیون سوءاستفاده نکنند و از جیب مشترکانشان برای هنرمندان، دستمزدهای عجیبوغریب واریز نکنند. تولید محصول ایرانی هرچه بیشتر شود برای سینما و تلویزیون ما و همچنین مخاطبانمان مفید است و جلوگیری از این روند نه عاقلانه است و نه حرفهای.
تعطیلی نه، حلش کنید
تجربیات برخورد با پدیدههای فرهنگی در دهههای 60 و 70 را نباید در آغاز قرن تازه تکرار کنیم، حتما پلتفرمها مشکلاتی دارند و باید در یک شرایط مناسب و آرام، آن را حل کرد، از سوی دیگر هم سازمان صداوسیما نباید خودش را وارد یک جنگ بیفایده کند. این سازمان و شبکههایش باید تمام هموغم خودشان را بگذارند برای تولید محصولات باکیفیت و جذاب. تلویزیون نباید فراموش کند که همین مخاطبان، سالها به سریالها و برنامههایش وفادار بودهاند و ضعف تولید و کاهش کیفیت آثار باعث شده ابتدا این تماشاگران بروند سراغ سریالهای خارجی و در سالهای اخیر وقتشان را بگذارند پای مجموعههای تولید شبکه نمایش خانگی. بارها جلسات مختلفی در یکسال اخیر بین ساترا و دستاندرکاران پلتفرمها برگزار شده اما بهنظر میرسد با کوچکترین تغییر در هر سطح مدیریت، شاهد دعواهای مجدد بین این دو نهاد هستیم. شبکه نمایش خانگی چه زیرنظر وزارت ارشاد باشد و چه سازمان صداوسیما باید نظارت درستی روی تولیداتشان باشد. نظارتی که شفاف، جامع و البته یکسان برای همه باشد. کسی منکر نظارت بر تولیدات شبکه نمایش خانگی نیست اما باید این نظارت بهنحوی منطقی و مستدل باشد که کسی نتواند از آن سوءاستفاده کند.
نامههای اینچنینی فضا را برای پلتفرمهایی که در چندسال اخیر بهجایی پاسخگو نبودند و آن دسته پلتفرمهایی که منفعل هستند امن و مناسب میکند. انتشار چنین نامههایی بهانه میدهد دست آنهایی که در دولت قبلی وامهای کلان گرفتند و آن را تکذیب کردند و بهصورت فله سریالهایی ساختهاند که خودشان هم آنها را تماشا نمیکردند. سریالهایی که میزان بینندههایشان هم آنقدر کم بود که هیچوقت عنوان نشد. به مقیسه و همکارانش توصیه میکنیم بهجای برخوردهای حذفی که باعث مظلومنمایی پلتفرمها میشود، فضا را بهسمت گفتوگوی همراه با اقتدار و انعطاف ببرند. ضمن اینکه تاکید بر شفافیت تولید، هزینهکرد و تعداد مخاطبان آثار نمایش خانگی میتواند، وضعیت این بخش از تولیدات نمایشی را بهبود ببخشد. مزیتهای نسبی فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی شبکه نمایش خانگی آنقدر هست که نباید بهراحتی آن را از دست داد. هرقدر صحبتهای ابتدایی رئیس سازمان صداوسیما و وزیر فرهنگ و ارشاد در آغاز کارشان برای حل مشکلات ساترا و پلتفرمها امیدوارکننده بود، نامه اخیر مقیسه را میتوان درکنار بیقانونی ویاودیها بهعنوان دولبه یک قیچی خطرناک برای کاهش مخاطب مطرح کرد.