درباره مستند کاپرا کجاست؟
خوشبختانه مستند نسبت به گفتمان رقیب خود مواضع تند سیاسی و ایدئولوژیک نگرفته و تمام تلاشش برای تبیین ظرفیت استراتژیک و دراماتیک سینما در امیدبخشی و روحیه‌سازی و کمک به مخاطب برای عبور از دشواری‌های روزگار بحرانی معطوف می‌شود.
  • ۱۴۰۱-۰۴-۰۵ - ۰۵:۱۱
  • 00
درباره مستند کاپرا کجاست؟
سینمای ایران آینه یأس یا آتیه امید؟

رضا صائمی، خبرنگار: مستند «کاپرا کجاست؟» به کارگردانی مهدی انصاری به اقتضای عنوانش این تصور را در ذهن ایجاد می‌کند که با مستند پرتره درباره «فرانک کاپرا» مواجه هستیم و قرار است شخصیت و زندگی فردی و حرفه‌ای او را روایت کند. تماشای مستند اما نشان می‌دهد گرچه برخی تصورها درست است و مستند به نوعی سینمای کاپرا و مولفه‌های آن را هم در دل خود بازنمایی می‌کند اما کانون مرکزی مستند ارجاع به سینمای کاپرا برای خوانش سینمای ایران در نسبت با مفهوم و مساله‌ای به اسم امید است، خاصه امید اجتماعی که این روزها همه از فقدان یا کاهش آن در جامعه ایرانی حرف می‌زنند. انتخاب این فیلمساز کارگردان ایتالیایی-آمریکایی به این دلیل بوده که او توانست در رکورد بزرگ 1930 آمریکا «سینمای امیدبخش» را رقم بزند، چنان‌که فیلم «چه زندگی شگفت‌انگیزی» به‌عنوان امیدبخش‌ترین تاریخ فیلم آمریکا شناخته می‌شود که بارها به‌ویژه در شب‌های کریسمس از شبکه‌های تلویزیونی پخش می‌شود.
«کاپرا کجاست» با یک روایت آماری از شیوع و میزان افسردگی در جامعه ایرانی شروع می‌شود که با صحبت‌هایی از سینماگران ایرانی در تریبون‌های مختلف از نشست‌های خبری جشنواره‌ها تا مصاحبه‌های تلویزیون گره می‌خورد که درباره تصویر تیره‌وتاری که در فیلم‌های ایرانی به‌ویژه سینمای اجتماعی یک دهه اخیر از شرایط زندگی و شخصیت‌ها و کاراکترهای قصه می‌بینیم، حرف می‌زند و آن را به کارکرد آینه‌گونه سینما به‌مثابه یک رسانه نسبت می‌دهند. به این معنا که سینما بنا به رسالت رسانه‌ای‌اش آنچه در جامعه رخ می‌دهد یعنی واقعیت‌های اجتماعی را به نمایش می‌گذارد و این وظیفه یک سینمای واقع‌گراست که آینه جامعه خویش باشد در بازتاب و انعکاس و روایت درد و رنج‌های مردم. در این میان، البته برخی نظرهای انتقادی از درون خود سینماگران را هم شاهد هستیم مثلا سخن رضا کیانیان که سینمای ما دیگر رویاپرداز نیست و رویاسازی را فراموش کرده است. این مقدمه درواقع افتتاحیه چالشی مستند برای ورود به روایت سوژه است. سوژه‌ای که می‌توان آن را این‌گونه صورت‌بندی کرد: «آیا سینما آینه جامعه است یا جامعه آینه سینماست؟» گزاره‌ای که قرار است بنیان نظری برای پرداخت این مستند به سوژه خود باشد. به‌عبارتی دیگر قرار است این مستند درباره یک مناقشه جنجالی درباره سینمای ایران در وضعیت تاریخی خود پاسخ بدهد. این‌که سینما مشغول سیاه‌نمایی است یا آسیب‌شناسی؟ از این حیث که بسیاری بر این عقیده‌اند آنچه در سینمای ایران به‌ویژه فیلم‌های اجتماعی شاهدیم آسیب‌شناسی جامعه به‌واسطه سینما و با زبان سینماست. خوانشی که از این گزاره نشأت می‌گیرد که سینما آینه جامعه است و واقعیت‌های اجتماعی را چنان‌که هست، به تصویر می‌کشد. در برابر اما مستند سعی می‌کند گفتمان رقیب را برجسته کند. به این معنا که سینما کارکرد رهایی‌بخش هم دارد و به‌واسطه تکیه دراماتیک بر عنصر خیال و رویاپردازی برساخته آن می‌تواند جامعه و مردم مایوس و ناامید را به زندگی امیدوار کرده و به رسانه‌ای امیدبخش بدل شود. اشاره به سینمای کاپرا در دهه 30 آمریکا نیز یک ارجاع تاریخی برای دفاع از این منطق است. چنان‌که مستند به مقایسه دهه 30 آمریکا و بحران اقتصادی و گسترش فقر و بیکاری مردم آمریکا دست می‌زند و آن را با برهه تاریخی معاصر ایران قیاس می‌کند تا نشان دهد آمریکایی‌ها نیز این تجربه تاریخی را از سر گذرانده‌اند اما سینمای آنها ضمن انتقاد به نابسامانی و ناکارآمدی‌های موجود تلاش کرده امید جامعه را صیانت و تقویت کند و درنهایت با پایان خوش فیلم‌ها، خوش‌بینی مردم نسبت به آینده را مخدوش نسازد، ازجمله فیلم‌هایی که در همین راستا مورد بررسی قرار می‌گیرد «در جست‌وجوی خوشبختی» به کارگردانی «گابریل موچینو» است. با نمونه‌هایی دیگر از قیاس بین فیلم‌های ایرانی و مشابه‌های خارجی، دو رویکرد متفاوت در زاویه دید بدبینانه و خوشبینانه در ساختار دراماتیک این آثار مرور می‌شود تا درنهایت به نقش سینما به‌مثابه یک منجی معطوف به امید به جای سینما به‌مثابه میانجی روایت‌های تلخ و سیاه تاکید شود. گرچه گاهی لحن روایت در تبیین و صورت‌بندی منطق خود جای نقد دارد، به این معنا که کارکردهای شناختی و آگاهی‌بخشی سینما در بازنمایی واقعیت‌های اجتماعی را دست‌کم می‌گیرد اما تلاش مستند بر این است که مخاطب را متوجه آن‌سوی رسانه سینما هم کرده و نقش آن را به‌عنوان ملجاء امید و امیدآفرینی هم لحاظ کند. خوشبختانه مستند نسبت به گفتمان رقیب خود مواضع تند سیاسی و ایدئولوژیک نگرفته و تمام تلاشش برای تبیین ظرفیت استراتژیک و دراماتیک سینما در امیدبخشی و روحیه‌سازی و کمک به مخاطب برای عبور از دشواری‌های روزگار بحرانی معطوف می‌شود. ضمن اینکه می‌کوشد به مخاطب بیاموزد در انتخاب فیلم به تماشای آثاری که بر غنای روحی و روانی او در مبارزه با بحران‌های زندگی استوار است، تمرکز کرده و کیفیت زیست-جهانش را از طریق مصرف فیلم ارتقا دهد. به همین دلیل می‌توان یکی از ویژگی‌های مهم مستند «کاپرا کجاست» را روایت روان‌شناختی و کاربست آن در تماشای فیلم دانست. کاش مستند در تبیین نظریه خود، کارکرد و نقش و جایگاه سینما را از منظر جامعه‌شناختی و فرهنگ‌شناسی هم پی می‌گرفت و از این منظر نشان می‌داد چرا سینمای ما مثل سینمای آمریکا در دهه 30 و در برهه‌های بحرانی نمی‌تواند نقش امیدبخش داشته باشد. درنهایت مستند کاپرا کجاست؟ به جای سینما آینه جامعه است بر «جامعه آینه سینماست» تاکید می‌کند تا نقش راهگشا و مثبت آن در عبور از بحران‌ها و نابسامانی‌های اجتماعی را برجسته کند. مستند با روایت قصه کاپرا به اتمام می‌رسد. کاپرایی که در پایان عمر و پس از عبور از دوران انزوا و دوری از سینما و مشغولیت به کشاورزی با نگارش کتاب‌های سینمایی و تدریس و سخنرانی درباره سینما بار دیگر در پایان عمر خود به کانون توجه و تاثیرگذاری برگشت تا زندگی شخصی او هم شبیه سینما و قصه فیلم‌هایش باشد. تا از پس شب سیه به صبح امید و روشنایی برسد و درنهایت این روشنایی باشد که بر تاریکی پیروز می‌شود.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰