• تقویم روزنامه فرهیختگان ۱۴۰۱-۰۳-۲۱ - ۰۴:۴۸
  • نظرات روزنامه فرهیختگان۱
  • 1
  • 0

نُنُرگرایی و لوس‌محوری در فضای ادبیات امروز

همه‌ ما خوب می‌دانیم که ادبیات چه پیوند نزدیکی با احساسات دارد. تا آنجا که هرکسی بهتر بتواند احساسات مخاطب را تحریک کند، برنده است.

حسین دهلوی، شاعر و نویسنده: همه‌ ما خوب می‌دانیم که ادبیات چه پیوند نزدیکی با احساسات دارد. تا آنجا که هرکسی بهتر بتواند احساسات مخاطب را تحریک کند، برنده است. اثر ادبی خوب، آن اثری است که با دقت و ظرافت و هنرمندی، احساسات و عواطف مخاطب را نشانه برود و تا حد ممکن آن را حریحه‌دار کند.
و باز هم همه‌ ما خوب‌ می‌دانیم که برخی از اقشار، احساسات شکننده‌تر، رقیق‌تر و سریع‌الاستفاده‌تری دارند؛ قشری که زود می‌گویند «آخی! الهی بمیرم» یا «وای! عزیزم!» یا «ای خدا! چشمام قلبی شد!» و... . این گروه به عقیده‌ این بنده، از مهربان‌ترین مخلوقات خداوند هستند و احساسات پاک و شفاف‌شان بسیار قابل‌احترام است. اصلا باید مراقب شیشه‌ شفاف روح این قشر از جامعه چنان باشیم که گویی جامی بلورین است به‌جا مانده از دورترین عصر تاریخ کهن. اما خیلی از دوستان به‌جای مراقبت از این جام ذی‌قیمت، از شکنندگی آن سودجویانه بهره می‌برند. یعنی به‌جای اینکه خوراک ادبی خوب و مرغوب برای این دست از افراد بیافرینند، با خوراک‌های مبتذل و مزخرف، آنها را فریب می‌دهند و این مصداقِ بازی با احساسات است.
پس از مقدمه، اجازه بدهید کمی به‌معنای واژه‌ «نُنُر» بپردازیم:
دهخدا: «ننر. [ن ُن ُ] (ص) در تداول، لوس. بچه ننر؛ بچه لوس که بسیار بدو مهربانی شده و از این‌رو فاسد بار آمده است. (یادداشت مولف).»
عمید: «کسی که بی‌جهت خود را نزد دیگران عزیز کند؛ لوس.»
معین: «(نُ‌نُ) (ص.) (عا.) لوس، زیاده از حد عزیز داشته شده.»
حالا بیایید معنایی که خودمان در این متن از ننر داریم را بی‌پرده بگوییم:
ننر آن شاعر و نویسنده‌ای‌ است که با لوس‌کردن خود (در ساحت‌های مختلفی که پایین‌تر به آن خواهیم پرداخت) خود را نزد گروه مخاطبی که در بالا تعریف شد، عزیز می‌کند. درحقیقت ننر همان کسی‌ است که احساسات مخاطب عاطفی و شفاف و مهربان را به بازیچه می‌گیرد.

   این شاعر/ نویسنده‌ها چه می‌کنند؟
این شاعر/ نویسنده‌ها بازیگران خوبی هستند و به هر طریقی و در هر جایگاهی نقش بازی می‌کنند. کافی‌ است آن پوسته‌ (Theme) بفروش و مورد‌علاقه‌ مخاطبان خاص خود را پیدا کرده باشند؛ آن‌ وقت است که در تمام زمینه‌های ادبی و هنری و در تمام بسترهای ارائه اعم از تلویزیون ملی، شبکه‌های مجازی، شبکه‌های خصوصی، بنرها و... با آن پوسته و لباس نقش‌آفرینی می‌کنند. درنهایت می‌توان گفت که این مولفان (که از این پس آنها را مولف می‌خوانیم؛ نه از این جهت که اثر درخوری آفریده باشند، بل تنها به این دلیل که نوشتن «شاعر/نویسنده» وقت‌گیر است) به هر وسیله‌ای دست می‌برند تا ژانر خود را پیاده‌سازی کنند. به‌اصطلاح فرنگی‌ها، شومن‌هایی (Showman) بلدِکار هستند و صحنه‌ ادبیات برای این مولفان تنها سن تئاتری ا‌ست برای عرضه‌ آن خرمهره‌هایی که به‌جای یاقوت به خلق قالب می‌کنند.

   رئوس این نقش‌آفرینی‌ها چیست؟
اولا: مولف کاردان سعی می‌کند تنها طرف یک قشر فکری و سیاسی بایستد. میان مخاطبان این نوع مولفان، قشر بی‌طرف وجود ندارد؛ بلکه بازه‌ مخاطبان کاملا تفکیک‌شده هستند. این برای مولف حسن بزرگی‌ است. می‌داند که برای مخاطبانش چه باید بگوید و به‌کدام اتفاق سیاسی کشور باید واکنش نشان دهد و... و دقیقا در راستای هدف «نریختن فالوور» حساب‌شده عمل ‌کند.
ثانیا: با شناختی که از مخاطبانش دارد (مثلا بازه‌ مخاطبانی که تفکر و پوششی مذهبی دارند) سعی می‌کند خودش را به رنگ آنها دربیاورد. او نمی‌خواهد چند قدم از مخاطبانش جلو بزند؛ بلکه از مد روز موردپسند قشر مخاطبانش پیروی می‌کند. مثلا اگر قشر مخاطب مذهبی باشند، او نیز باید ریش بگذارد. اما نه هر ریشی! ریش خط ‌انداخته‌شده و همیشه به یک اندازه‌ معین. من و شما خوب می‌دانیم که انسان گاهی ریشش بلند می‌شود و گاهی کوتاه. اما فقط نقش‌بازان هستند که همیشه به یک‌صورت معین و مشخص هستند. تا به‌حال دیده‌اید که در فیلم‌ها یا سریال‌ها، هیچ‌وقت ظاهر بازیگر تغییر نمی‌کند؟ مثلا طرف پنج روز در بیابان خشک بی‌آب و علف گیر افتاده، اما کماکان صورتش اصلاح شده است!
استفاده از وسایل صحنه که نشانگر شخصیت بازیگر هستند نیز باید حساب‌شده باشد. مثلا مولف از تسبیح‌های عقیق یا فیروزه‌ای درخشان بلند - و به‌اصطلاح «تو چشم»- استفاده می‌کند. شبیه گریم‌های اغراق‌شده‌ بازیگران تئاتر که قرار جزئیات گریم چهره‌شان از 12،10 متری هم مشخص باشد! او به هنگام صحبت، بی‌دلیل تسبیح را نمایش می‌دهد و در دست می‌چرخاند.
استفاده‌ از انگشترهایی که سنگ براق دارند -مانند «زبرجد»، «زمرد» و «الکساندریت»- و زیر نور استودیو و همچنین روبه‌روی فلش دوربین عکاسی، به‌غایت خوش می‌درخشند.
پوشش مولف اما بسیار سهل‌انگارانه است. (دست‌کم از دید این بنده) یعنی تقریبا هیچ سختگیری‌ای در کار نیست. فقط باید رنگ روشن باشد. مثلا پیراهن سبز مغزپسته‌ای با شلوار ارغوانی روشن (یا بالعکس).
برای جمع‌بندی باید عرض کنم نهایتا تصوری که شما از مولف موردعلاقه دارید این است: «توی خونه‌اش جوری لباس می‌پوشه که ما وقت عیددیدنی! وای عزیزم! چه مرتب و تمیز!»
حال ممکن است این سوال پیش بیاید که: «مگر خوش‌لباسی و... بد است؟»
یقینا پاسخ چیزی جز «خیر» نیست. اما باید دانست که شاعر اساسا برای «دیده‌شدن» نیست، برای «شنیده‌شدن و خوانده‌شدن» است. لذا این تاکید عجیب بر ظاهر و ادا و اطوار مختلف، ما را به شک می‌اندازد که گویا مولف می‌خواهد سوای اثرش، تاثیر دیگری هم روی قشر مخاطبان خاص خود بگذارد. یا اینکه می‌خواهد به این واسطه، ضعف اثرش را پنهان کند.
مولفی که از این روش ناجوانمردانه (یعنی تحریک احساسات گروه حساس) جواب گرفته، آن را در تمام زندگی به‌ظاهر هنری‌اش به‌کارمی‌بندد. اگر استوری می‌گذارد، به همین روش است. اگر پستی می‌نویسد، همین طریق را پیش ‌می‌گیرد؛ حتی در مواجهه با اتفاقات مهم سیاسی و اجتماعی نیز همین رویکرد را سرلوحه قرار می‌دهد.

   تقلید از افراد موفق
این مدل از مولفان، اساسا فاقد‌خلاقیت و سبک شخصی هستند. چون بیش از اینکه به‌دنبال تولید اثری ادبی باشند، در پی جذب حداکثری دنبال‌کننده می‌گردند. این ‌دسته از دوستان می‌چرخند ببینند کدام شاعر یا نویسنده یا مجری یا... در کار خود موفق است. مثلا می‌بینند فلان کارگردان خوش‌لحن و ‌لهجه، لایک‌های صفحه‌اش چهاررقمی‌ است و بسیار سر زبان‌ها افتاده و آثار صوتی و تصویری‌اش بازنشر می‌شود. اینجاست که چشم‌طمع مولف ما برق می‌زند! شروع می‌کند به تقلید از مدل نوشتن و لحن صدای آن بنده‌خدا؛ با کیفیتی بسیار نازل و درکمیتی بسیار سرسام‌آور. هفته‌ای هشت تا پادکست تولید می‌کند، با بغض! متنش را هم خودش می‌نویسد.
به مجموع آثار این نوع مولف که نگاه کنیم، دیگ بزرگی می‌یابیم از انواع و اقسام آثار تقلیدی و خام، غیریکدست و ضعیف؛ چراکه مولف ما سبک شخصی ندارد، اما نگاه شخصی دارد: همه‌چیز را خریدارانه می‌نگرد.
اگر غزلش به‍جایی نرسید، ترانه می‌بافد. اگر ترانه‌اش ناخنی به دل نزد، متن شاعرانه می‌نویسند؛ نامه می‌نگارد (با تقلیدی ناموفق از سبک نویسنده‌ای موفق)؛ اگر بازهم جواب نداد، خاطره چاپ می‌کند؛ سفرنامه می‌نویسند؛ جستار؛ نقد فیلم و سریال و بازی و موسیقی و جامعه‌شناسی و روانشناسی مدرن و...؛ بالاخره مجال سخن تنگ نیست، اما وقت تنگ است و قیامت نزدیک. هرچه سریع‌تر باید معروف شد، فالوور جمع کرد و فروخت!
در پایان، به آغاز برگردیم و دوباره معنای واژه‌ ننر را مرور کنیم:
بچه‌لوس که بسیار بدو مهربانی شده و از این‌رو فاسد بار آمده است.
و کسی که بی‌جهت خود را نزد دیگران عزیز می‌کند.

پی‌نوشت
این نوشته شخص‌محور نیست، شاخص‌محور است.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۱

یادداشتهای روزنامه فرهیختگانیادداشت

سهم طبقۀ متوسط از صنعت سریال‌سازی؛

«افعی تهران» از چه کسی انتقام گرفت؟

فرصتی برای تجدید ظهور «خوبی مردم ایران»؛

مفهوم ملت را زنده کردند

فیلم پرحاشیه «بیبدن» با قصه‌‌ای به‌اندازه از ایده‌ای مهم دفاع کرد؛

سینمای اجتماعی زنده است

درباره فیلم «بی‌بدن»؛

قصه‌گویی شرافتمندانه درباره قصاص

مصطفی قاسمیان، خبرنگار:

یک درامدی خوب و تماشاگرپسند

اهل ملت عشق باش؛

عشق و دیگر هیچ...

آقای کارگردان! چه داری می‌کنی با خودت؟!

آنتی ‌کانسپچوآل آرت ترک و کُرک و پَر ریخته حسن فتحی

مریم فضائلی، خبرنگار:

چشم‌هایمان گناه داشتند!

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ:

رویاهای شخصی‌ات را نفروش!

سریال پرطرفدار «حشاشین» چه می‌گوید؛

علیه شیعه یا علیه اخوان؟

راضیه مهرابی‌کوشکی، عضو هیات‌‌علمی پژوهشکده مطالعات فناوری:

فیلم «اوپنهایمر» به مثابه یک متن سیاستی

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ:

از شما بعید بود آقای جیرانی

ایمان‌ عظیمی، خبرنگار:

دیکته نانوشته غلط ندارد

درباره هزینه‌ای که می‌شد صرف «هفت سر اژدها» نشود؛

چرخ را از نو اختراع نکنیم

فرزاد حسنی بعد از سال‌ها، به قاب تلویزیون آمد؛

بازگشت امیدوارکننده

در نقد بهره کشی «علی ضیا» از شهرت؛

از موج ابتذال پیاده شو

محمد زعیم‌زاده، سردبیر فرهیختگان:

در عصر پساواقعیت به احمد خطر حرجی نیست اما...

سیامک خاجی، دبیر گروه ورزش:

برای خداحافظی زود بود آقای جملات قصار!

محمدرضا ولی‌زاده، فرهیختگان آنلاین:

عجایب آماری دیدم در این دشت!

محمدامین نوروزی، مستندساز:

از این طرف که منم راه کاروان باز است...

فاطمه دیندار، خبرنگار:

برای درخشش سیمرغ‌های بلورین

محمد زعیم‌زاده، سردبیر؛

کدام سینما؟کدام نقد؟

حامد عسکری، شاعر و نویسنده:

فیلم دیدن با چشم‌های تار...

چهل و دومین جشنواره فیلم فجر؛

چند نقد بر فیلم سینمایی «آپاراتچی»

«صبحانه با زرافه‌ها»؛

یک وس اندرسون ایرانی تمام‌عیار

ویژه‌نامه جشنواره فیلم فجر؛

«صبحانه با زرافه‌ها»؛ معنازدایی از جهان

«صبحانه با زرافه‌‌ها»؛

تهش هیچی نیست، پس لذت ببر!

درباره فیلم جدید سروش صحت؛

قرار صبحانه با خودمان

هومن جعفری، خبرنگار:

مردی که سازش نمی‌کرد

در روزگار بی‌مایگی حضور قاف غنیمتی است؛

برای «قاف» و عمو اکبر

تولد قاف به میزبانی اکبر نبوی با همکاری «فرهیختگان»؛

«قاف» نمی‌خواهد متکلم‌ وحده باشد

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ؛

هنوزم نقش بازی می کنی آقای فرخ نژاد؟

خبرهای روزنامه فرهیختگانآخرین اخبار