عباس بنشاسته، خبرنگار گروه اندیشه: دفتر تبلیغات اسلامی چندی پیش از برگزاری آخرین جلسه مباحثاتی «خوانش تمدنی از قرآن» در پژوهشکده مطالعات تمدنی و اجتماعی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی خبر داد که به این ترتیب سیر «ترتیبی-تمدنی» کل قرآن بهمثابه اولین فاز از پروژه «فهم تمدنی قرآن» پس از پنجسال گفتوگو (بیش از 120 جلسه) به پایان رسید.
بحثهای این کارگروه که متشکل از استادان قرآنی با رویکرد تمدنی نظیر سعید بهمنی، احمد آکوچکیان، امیرمنصور برقعی و استادان تمدنی با رویکرد قرآنی مانند محمدعلی میرزایی، محسن الویری، محمدرضا بهمنی و حبیبالله بابایی بود، در قالب چهار جلد درحال تدوین و آمادهسازی است.
پیشتر درباره فعالیت صورتگرفته و بحث فهم تمدنی از قرآن با حبیبالله بابایی، عضو هیاتعلمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به گفتوگو نشستیم که متن آن در همین صفحه منتشر شد. اکنون درباره این پروژه با محسن الویری، استاد دانشگاه باقرالعلوم(ع) و عضو دیگری از این کارگروه گفتوگو کردیم که بخش اول آن را در ادامه میخوانید.
ضرورت پروژه قرآن و تمدن و جایگاه این کار در مجموعه مطالعات کنونی تمدن در کشور ما و حتی در سطح جهان چیست؟
برای پاسخ به این پرسش مهم مناسب میدانم که اشاره کنم بسیاری از مباحث بنیادی در کشورمان در دو سطح متفاوت و در بسیاری از موارد گسسته از هم دنبال میشود. مباحث بنیادینی مثل سبک زندگی، مساله حکمرانی و مساله اسلامیسازی علوم و... -که ازجمله آنها بحثهای تمدنی است- در دو سطح دنبال میشود؛ یکی در فضای علمی است و دیگری در فضایی است که در خوشبینانهترین حالت و با مسامحه میتوان به آن فضای فرهنگی اطلاق کرد. در فضای فرهنگی معمولا جوری به این بحثها پرداخته میشود که همراه با بازتابهای زیاد و سروصدای زیاد است ولی در فضای علمی به این صورت نیست و ما اغلب با فقر شدیدی روبهرو هستیم.
بحثهایی که در فضای فرهنگی صورت میگیرد به اقتضای مساله فرهنگ بسیار زودگذر است و اثرش شبیه به کارهای تبلیغاتی است و دوام و پایایی ندارد و زود به سمت فراموشی میرود و چیز سودمندی از آن باقی نمیماند. این کارهای علمی است که اگر دارای پشتوانه علمی و اصالت علمی باشد، میماند و مورد توجه علمی و نقد قرار میگیرد و از طریق این نقد پختهتر و بالندهتر میشود و چیزی باقی میماند که بعد بتوان در صحنه اجرا از آن استفاده کرد. یک فرق بنیادی کارهای فرهنگی با کارهای علمی در همین است که به هر اندازه که در کارهای فرهنگی در بوق و کرنا کردن یک کار و همراه ساختن کار با تبلیغات میتواند پسندیده باشد، به همان اندازه این کار در فضایی علمی نکوهیده است. در فضای علمی باید از سخنان شعاری و شتابزده پرهیز کرد. بنابراین وقتی این دو ساحت را از هم تفکیک کنیم یک گام به پاسخ این پرسش که چرا باید درباره قرآن و تمدن پژوهش و گفتوگو کرد، نزدیک میشویم.
نکته دومی که باید در فضای علمی مدنظر قرار بگیرد، ضرورت گریزناپذیر تکیه بر نگاهی بومی در مباحث مختلف اندیشهای دنیای معاصر و کشورمان است. در همه اینها نیازمند نگاهی بومی هستیم و این نگاه بومی چه بخواهیم و چه نخواهیم میتواند و باید متاثر از آموزههای دینی باشد و رگههایی از متن دینی را با خود همراه داشته باشد. اگر بگوییم این دو ویژگی باید در بحثهای علمی مدنظر قرار بگیرد -پرهیز از سخنان شتابزده و شعاری و دیگری ابتنا بر نگاهی بومی و بنیادی و دینمحور- باید صادقانه بگوییم که درباره تمدن آنچه تاکنون صورت گرفته بهصورت عمده در فضای فرهنگی و در فضای همراه با تبلیغات بوده است و آورده ماندگاری برای ما نداشته است. این سخن به معنای نادیدهگرفتن زحمات پرقدری که در گوشه و کنار کشور عزیزمان و در دانشگاه و حوزهها صورت گرفته، نیست. اما کارهای انجامشده نسبت به آنچه ما به آن نیاز داریم فاصله چندانی با صفر ندارد و اندکی از صفر عبور کرده و جوانهای تازه از زمین برآمده است که تا رسیدن به نهالی ثمربخش راه درازی دارد. به هر اندازه در فضای فرهنگی به این مباحث نگاه میکنیم و از کاری پخته ناامید میشویم به همان اندازه میتوانیم در فضای علمی امیدوارانه بنگریم، چون در فضای علمی است که میتوان کارهای امیدبخش تولید کرد و ماندگاری داشت. با توجه به این مقدمات ضرورت پرداختن به طرح قرآن و تمدن را میتوان حرکت از نقطه صفر در فضای علمی و پرهیز از شتابزدگی و شعارزدگی و کار تبلیغاتی کردن و امید بستن به تولید کاری ماندگار دانست که بتواند منشا تحولاتی در فکر و در عرصه عمل باشد. ضرورت کار همین است که از فضای کار فرهنگی و از نومیدی موجود در فضای فرهنگی فاصله گرفته شود و کاری امیدبخش در فضای علمی داشت. اگر این حرکت در کشور آغاز شود میتواند نقطه پیوند این نوع کارها با جهان اسلام هم باشد و از طریق این طرح میتوانیم پلی برای ارتباط با دانشمندان جهان اسلام بسازیم. در سطح جهان اسلام هنوز در این زمینه مطالعات مربوط به پیوندهای قرآن و تمدن خلأ بسیار زیاد است و به یک معنا در سطح امت اسلامی هم به پرداختن به این کار نیازمند هستیم.
گامهای بعدی محتمل برای ادامه این پروژه چیست؟ آیا فهم تمدنی قرآن قرار است ما را به تولید علم اسلامی رهنمون کند؟
در پاسخ به این پرسش من گمان میکنم ابتدا باید به این نکته توجه کنیم و به این پرسش مفروض پاسخ بدهیم که تاکنون چه کردهایم که حالا گامهای بعدی براساس آن پاسخ داده شود. البته طبیعی است، چه در پاسخ این پرسش و چه در پرسشهای دیگر بنده دیدگاه و برداشت خودم را تقدیم میکنم و چهبسا دوستان عزیزی که در این حلقه با هم همراه بودیم، در این باره برداشتهای دیگر داشته باشند. من به اعتقاد خودم آنچه تاکنون انجام شده است تنها یک مرور اولیه قرآن و یک خوانش اولیه قرآن بوده است. در این حد بوده است که شناسایی کنیم اصلا چه مفاهیم و چه مضامین تمدنی در کتاب مقدس ما وجود دارد. ما پس از این درک و شناخت اولیه تصمیم میگیریم از این به بعد چه کنیم، آنچه تاکنون صورت گرفته چیزی مانند این است که کسی میخواهد از شهری بازدید کند، در ابتدا اطلاعات مربوط به آن شهر را گردآوری میکند و فهرستی از آثار تاریخی و دیدنی آن شهر را فراهم میکند. یا کسی که برای مثال وارد بازار میشود، ابتدا یکبار از ابتدا تا انتهای بازار قدم زده و بررسی میکند تا بداند در این بازار چه متاعهایی پیدا میشود و حدود قیمت کالاها چقدر است و پس از آن میتواند برای خرید مواد غذایی یا خرید پوشاک و هر چیز دیگری تصمیمگیری کند. درواقع همان ابتدا یک بررسی اولیه انجام میدهد که اصلا در این بازار دنبال چه چیزهایی باید گشت و چه چیزهایی وجود دارد. در اینجا نیز ما خواستهایم یک بررسی اولیه روی مفاهیم تمدنی در قرآن داشته باشیم، بهعبارت دیگر خواستهایم به این سوال پاسخ دهیم که؛ برای اینکه بگویم یک عبارت قرآنی دارای دلالت تمدنی است، چه ویژگیهایی در این عبارت قرآنی -واژه قرآنی، آیه و سوره- باید وجود داشته باشد؟
شبیه به کسی که برای بنانهادن یک ساختمان به سراغ گردآوری مصالح ساختمانی متناسب با کارش میرود، ما در اینجا نیز خواستهایم که بگوییم ما اگر بخواهیم روزی یک بحث منسجمی در رابطه با تمدن از نگاه قرآنی ارائه بدهیم به کدام دسته از آیات قرآن میتوان استناد کرد. درواقع آن مواد و مصالح برآمده از قرآن برای پی ریختن و بنیاد نهادن این بنا چه چیزهایی هستند؟
برای مثال فرض کنید خود بنده براین باور هستم که آیاتی از قرآن که در آنها واژه «ارض» بهمعنای زمین به کار رفته است، دارای بار تمدنی هستند. یا آیاتی که با «یا أیها الناس» شروع میشوند دارای بار تمدنی هستند، چرایی این ادعا طبیعتا در جای دیگری باید اثبات شود. چنانچه این پیشفرض پذیرفته شد که آیات دربردارنده واژه «ارض» تمدنی هستند یا آنگونه که در جای دیگری گفتهام سنتهای الهی مذکور در قرن کارکرد تمدنی دارند، پس از پذیرفته شدن این موارد خود به خود به سراغ گردآوری آیات مرتبط میرویم. یعنی گردآوری آیاتی که واژه «ارض» در آنها به کار رفته است، یا آیاتی که در آن سنت الهی است و دیگر مواردی که به فراوانی میشود در رابطه با آنها صحبت کرد.
چنانچه اینها شناسایی شوند آن زمان بر پایه این موجودی، میتوانیم از یک ایجاد سخن بگوییم، درواقع موجود را باید بشناسیم و بر پایه موجود میتوانیم از یک ایجاد، ایجاد یک نظم فکری قرآنی و معنوی صحبت کنیم.
کاری که تاکنون انجام شده فقط همان شناسایی اولیه است، هیچ ادعایی بیش از این نمیتوان داشت. البته رویکرد اعضای این حلقه در توجه به این بحث و مرور قرآن حتما متفاوت بوده و شاید برخی دوستان به گامهایی فراتر از این هم اندیشیده باشند، اما همانطور که ذکر کردم بنده اندیشه خودم را بیان کردم و به نظرم فعلا در این مرحله هستیم که بدانیم چه چیزهایی در قرآن هست که میتواند به منِ تمدنپژوه برای تدوین یک بحث جامع درباره نگاه قرآن درباره تمدن کمک بکند. بر این پایه اگر بپذیریم آنچه تاکنون انجام شده، اینهاست گامهای آینده را در دو سطح میتوان تعریف کرد. یک سطح جمعی است که خود این حلقه چه میخواهد بکند که این بحثی است که طبیعتا نیازمند یک نوع گفتوگوی جمعی و یک تصمیم جمعی است. البته در اینباره مقداری بحث شده و تصمیم گرفته شده است ولی مقداری از آن هنوز باقی مانده و انجام نشده، اجمالا بنده فکر میکنم دوستانمان دو گام را بهعنوان گامهای آینده انتخاب کردهاند؛ یکی بحث اینکه چون این کار تاکنون ارزیابی نشده لذا درمعرض داوری قرار دادن یافتههای این چند سال، امری لازم است. این خوانش اولیه قرآن بالاخره دستاوردهایی نیز داشته است و بالاخره ما پیشنهادهایی برای چگونگی تشخیص و بررسی آیات تمدنی قرآن داریم لذا باید این را درمعرض داوری قرار بدهیم و دیگران هم نظرات خود را درباره یافتههای ما بیان کنند.
و به نظرم گام دوم پیشرو این است که مباحث گردآوریشده را با یک منطق مشخص دستهبندی و اولویتبندی کنیم و سپس از بین این اولویتهای یک محور را برای گفتوگوهای بعدی انتخاب کنیم. این کاری است که در حیطه جمعی باید صورت بگیرد؛ این دو گام - ارزیابی و درمعرض داوری قرار دادن کار انجام شده و دیگری اولویتبندی بحثها- مسیر پیشروست. اما در حیطه شخصی طبیعتا این امر به هرکدام از دوستان برمیگردد و روی آن نمیشود خیلی روشن سخن گفت. به نظر میرسد بر پایه مباحث مطرحشده تعداد زیادی ایده نگارش مقاله و کتاب در ذهنها پدیدار شده است و شاید برخی دوستان به سوی عینیت بخشیدن به این موضوع حرکت کنند یا برخی دوستانی که در محیطهای پژوهشی یا آموزشی درگیر هستند بتوانند این موضوعات پژوهش را به دانشجویان یا طلبهها - چه در مقطع کارشناسیارشد و چه مقطع دوره دکتری- پیشنهاد بدهند.
بنابراین هرچند این بحث و گامهای پیشروی آن بههرحال سودمندیها و آوردههایی برای علوم انسانی اسلامی میتواند داشته باشد و دستکم یک الگو برای چگونگی مراجعه به قرآن برای اسلامیسازی علوم پیشنهاد کند ولی دغدغه اصلی آن و نتیجه موردانتظار از آن چنین نیست.
قرآنپژوهی با رویکرد تمدنی، به همین ترتیب حدیثپژوهی با رویکرد تمدنی و تاریخپژوهی با رویکرد تمدنی چه تفاوتی با وضعیت کنونی این دانشها دارد؟
این پرسش گرچه پرسش بسیار مهم و خوبی است اما میتوان گفت اصولا خارج از بحث ما است و در جای دیگری باید به آن پاسخ داده شود و حتی بخش اول سوال یعنی اینکه قرآنپژوهی با رویکرد تمدنی چه تفاوتی با وضعیت کنونی این دانش دارد، هم یک پرسش غیرمرتبط با بحث است. به این دلیل که نمیتوانیم بگوییم کاری که تاکنون انجام شده، قرآنپژوهی با رویکرد تمدنی بوده است. ما هنوز وارد این مرحله نشدهایم. رویکرد تمدنی داشتن یک دانش یعنی این دانشها -دانش حدیث، دانش تمدنپژوهی، دانش تاریخ و همه دانشها- به همین صورت وجود دارند منتها درواقع نوع نگاه در این دانشها و ظرفیت این دانشها و ظرفیت فعلیتیافته این دانشها را میخواهیم بهگونهای ارائه کنیم که بتواند در بالاترین و پیچیدهترین و گستردهترین سطح مناسبات انسانی اثرگذار و پاسخگو باشد، این رویکرد تمدنی است.
در این امر چه برای علوم جدید و چه علوم دینی میتوان مثال زد. مثلا من نوعی دانش کلام یا علم فقه را میخوانم اما گاهی در همین علم فقه با همین روشها و معیارها و استانداردها، نوع نگاه و زاویه دیدم بهنوعی است که با این فقه میخواهم -برای مثال- فقط زندگی یک فرد را حفظ کنم که دیندارانه زندگی کند، گاهی فراتر از این، میخواهم جامعه درست کنم، گاهی فراتر از این، میخواهم برای جامعه در گستردهترین سطح مناسباتش بیندیشیم. بنابراین احکام طهارت همان احکام طهارت است و با همان روشها باید بحث شود، اما وقتی اینگونه نگاه کنیم که قرار است احکام طهارت در گستردهترین و پیچیدهترین و بالاترین سطح مناسبات انسانی اجرا شود، زاویه دید تفاوت میکند و از آنجاست که تمایزهایی زاده میشود. به همین ترتیب شما فرض کنید میخواهند در رابطه با احکام شکار بحث کنند، تکلیف یک فرد چیست و چگونه باید شکار کند؟ گاهی میگوییم یک فرد در جامعه زندگی میکند و گاهی این فرد در مقیاس جهانی موردنظر است. لذا این ملاحظات را هم در فهم آیات و روایات مربوط به شکار دخالت میدهند، خروجی و فتوایی هم که میدهند در همان سطح قابل استفاده است. این را برای تکتک علوم میتوان مثال زد.
در اینجا کاری که تاکنون در این پروژه انجام شده است، بههیچوجه این نیست. قبلا هم عرض کردم این کار فعلا در حد شناسایی مفاهیم اولیه موجود در قرآن که میتواند سنگبنای پیریزی نظام فکری درباره تمدن بر پایه قرآن باشد، به کار میآید. قرآنپژوهی با رویکرد تمدنی یعنی همه شاخههای قرآن و قرآنپژوهی، با رویکرد تمدنی مورد تامل قرار بگیرد. تفسیر قرآن ما با رویکرد تمدنی باشد، یعنی من تمامی آیات قرآن را تمدنی تفسیر کنم، حروف مقطعه را تمدنی تفسیر کنم، آیات مربوط به احکام فقهی را تمدنی تفسیر کنم و... .
قرآنپژوهی با رویکرد تمدنی یعنی اضافه بر تفسیر، خود علومقرآنی با رویکرد تمدنی بیان شود. ما اگر بخواهیم رویکرد تمدنی داشته باشیم چهبسا پارهای از مفاهیم را باید به علومقرآنی اضافه کنم، یعنی حتی درباره قرائت هم چهبسا بتوان رویکرد تمدنی را مطرح کرد، یعنی من آن قرائت مورد اقبال اکثریت امت اسلامی را انتخاب کنم. دقت بفرمایید من در اینجا چنین توصیهای نمیکنم ولی عرضم این است که مفهوم رویکرد تمدنی در موضوع قرائت چنین چیزی میشود. بنابراین اکنون اینها هیچیک موردنظر ما نیست.
ولی اگر دوباره این پرسش را مطرح کنید که اگر آنچه انجامشده قرآنپژوهی با رویکرد تمدنی نیست پس چیست؟ میتوان این توضیح را داد که ما اگر روشهای فهم قرآن را به دو دسته روشهای دروندینی و بروندینی تقسیم کنیم، در روشهای دروندینی یک روش فهم قرآن، تفسیر قرآن است، یک روش، تدبر در قرآن است و یک روش، تاویل است. تفسیر و تاویل که قطعا موضوع بحث ما نیستند. ولی میتوانیم کار خود را نوعی تدبر در قرآن بدانیم، منتها در این تدبر در قرآن ملاحظات تمدنی داشتیم، درواقع در آیات قرآن با یک دغدغه تمدنی، با یک پرسش تمدنی و با یک ذهن تمدنی اندیشیدهایم. تدبر در قرآن پیچیدگیها و محدودیتهای تفسیر در قرآن را ندارد، در تدبر هر کسی آزاد است که درباره قرآن بیندیشد اما تفسیر را هر کسی نمیتواند انجام دهد و بگوید من تفسیر میکنم.
اگر بخواهیم در نگاه بروندینی، برای این تدبر، نامی پیدا کنیم، بهنظر بنده الهیات تمدن یک عنوان خوب و گویایی است. یعنی کار انجامشده ازسوی ما در نگاه بروندینی یک مطالعه از جنس الهیات تمدن است، منتها الهیات تمدن با تکیه بر یک متن دینی بهنام قرآن.
من فکر میکنم بیشتر از این نیاز نباشد، در اینجا توضیح عرض کنم ولی بنابراین میخواستم تاکید کنم کاری که انجام شده قرآنپژوهی با رویکرد تمدنی نیست، قرآنپژوهی با رویکرد تمدنی یعنی یکی از شاخههای قران -چه تفسیر چه تاویل یا علوم مختلف تفسیر و تجوید و قرائت و...- را بخواهیم از منظر تمدنی و با پیشفرضهای تمدنی، سازماندهی دوباره داشته باشیم که اینها در اینجا مدنظر نیست. البته یک نکته مهم در اینجا هست و آن اینکه ما وقتی میگوییم میخواهیم یک تدبر قرآنی داشته باشیم در همین تدبر هم که یک نگاه دروندینی است، در اینجا مباحث موجود در علومقرآنی خیلی به کار من میآید و اصلا باید به آنها توجه داشته باشم و جایی برای آنها در نظر بگیرم و نمیتوانم مستقل از آنها و بدون توجه به آنها حرف بزنم، بد نیست با ذکر یک مثال این موضوع را بیشتر توضیح دهم؛ هنگامی که من میخواهم از منظر تمدنی قرآن بخوانم، آن واحدهای معنایی که از قرآن انتخاب میکنیم چگونه باید انتخاب شود؟
گاهی میدانیم که اینها یک بخشی از آیه هستند و تمام آیه نیستند و گاهی یک آیه بهصورت کامل است. گاهی چند آیه در یک سوره که همسیاق هستند درکنار همدیگر مفهوم را منتقل میکنند.، گاهی این چند آیه ذیل یک عنوان بهنام رکوعات قرار میگیرند، ما مقولهای بهنام رکوعات قرآنی داریم و این میتواند خود معیار یک تقسیمبندی برای آیات باشد، گاهی من میآیم و بدون توجه به همسیاقهایی که بزرگانی مانند طبرسی در مجمعالبیان و علامهطباطبایی در المیزان در نظر گرفتهاند و بدون توجه به رکوعات، بر پایه نظر خودم و براساس محتوای آیات یک دستهبندی انجام میدهم و میگویم آیات این سوره به این چند دسته تقسیم میشوند. این تقسیمبندی از نوع اخیر را در برخی تفاسیر و در برخی پژوهشهای قرآنی دیدهایم که صورت گرفته است. دستهبندی آیات یک معیار میخواهد و من نمیتوانم به میل خودم بگویم که من رکوعات را نمیپسندم یا من با آیات همسیاق کاری ندارم. در اینجا دانش علومقرآنی به من کمک میکند که مرز اینها را از هم تفکیک کنم و مشخص سازم که کدامیک از این روشها را برای دستهبندی آیات بهعنوان یک واحد معنایی مستقل برمیگزینم.
همچنین درباره خود سورهها نیز تقسیمبندیهای مختلفی داریم. برای شناخت تقسیمبندی و گونهشناسی سورهها هم میتوان از علومقرآنی مدد گرفت. اینکه سورهها حرف مقطعه دارند یا نه؟ و حرف مقطعه آنها چیست؟ برخی مفسران و قرآنپژوهان برای اینها جایگاهی قائل هستند. مثلا سورههایی را که با «الف لام را» آغاز میشوند را در یک دسته قرار میدهند یا مکی و مدنی بودن سورهها بحث مهمی است و میتواند روی بحث ما اثر داشته باشد. توجه به اینکه فلان مضمون تمدنی قرآن که بنده تشخیص دادهام در یک سوره مکی قرار دارد یا در یک سوره مدنی با توجه به ویژگیهایی که برای سورههای مکی و مدنی برشمرده شده است، در بحث ما کاملا مهم و اثرگذار است.
تقسیمبندی دیگری برای سورههای قرآن وجود دارد که سورههای قرآن را براساس یک حدیث نبوی به چهار دسته تقسیم میکنند. سورههای طوال و سورههای مِئین و سورههای مثانی و سورههای مفصّل. اینکه مصادیق اینها چه هستند بحث دیگری است. پیامبراکرم(ص) در این حدیث فرمودهاند سورههای طوال را بهجای تورات به من دادهاند و مِئین را بهجای انجیل به من دادند و مثانی را بهجای زبور به من دادند و مفصلات -که 68سوره قرآن را جزء آن قرار میدهند- ویژه خود من است و قرین تورات و زبور و انجیل نیست. آیا این نمیتواند نگاهی خاص به ما بدهد؟! آیا من درمورد یک سوره خاص از سورههای طوال نمیتوانم از یک درک کلی -که جایگاه تورات چه بود- استفاده کنم و در فهم این آیه آن را دخالت بدهم؟ یا نمیتوانم درمورد یک سوره از سورههای مِئین کارکرد کلی انجیل را مدنظر قرار دهم و آن را روح حاکم بر این سورهها بشمرم؟ بهنظر بنده پاسخ همه این پرسشها مثبت است، بنابراین علومقرآنی در اینجا بسیار بهکار میآید و در تدبر نباید از اینها بیگانه بود. ولی اسم اینها قرآنپژوهی با رویکرد تمدنی نیست و قرآنپژوهی با رویکرد تمدنی همانطور که ذکر کردم بهمعنای کشف ظرفیتهای قرآن و دانشهای قرآنی برای مورد استفاده قرار گرفتن در وسیعترین و پیچیدهترین و بالاترین سطح مناسبات انسانی است و کار ما فعلا با این مرحله خیلی فاصله دارد و کار انجامشده تنها تدبری اولیه برای درنگ در آیات قرآنی و شناسایی مضامین و مفاهیم و واژهها است که اینها دارای دلالت یا بار تمدنی هستند یا خیر.