مجتبی جاذبی، پژوهشگر فلسفه: دومین کنگره حکمت سیاسی 17 تا 19 اسفندماه به همت پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد. «فرهیختگان» به همین بهانه با همکاری دبیرخانه دومین کنگره حکمت سیاسی متعالیه مجموعه گفتوگوهایی را با استادان صاحبنام این حوزه ترتیب داده است که چند مصاحبه در سال گذشته در این صفحه منتشر شد و گفتوگوهای دیگری نیز بهتدریج منتشر خواهد شد. هدف این گفتوگوها این است که بخشی از بنیادهای بحث سیاست از منظر حکمت متعالیه را در زمینه دولت طرح کند تا مسیر برای نظریهپردازی در این زمینه هموار شود. به تعبیر دیگر این گفتوگوها با هدف تبیین ظرفیتهاى فلسفه متعالیه براى ورود به حوزه حیات اجتماعى و سیاسى و معرفى توانمندى فلسفه سیاسى اسلامى طراحى شده است. مباحث حاضر برای بهرهمندی دانشجویان، طلاب و علاقهمندان بهطور مستقل بهدست چاپ سپرده شده و در آینده در مجلدی منتشر خواهد شد. در این مجال گفتوگو با آیتالله حسن رمضانی، دانشیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی با موضوع «سرشت قدسی دولت متعالیه در پرتو ابتنای حکمت عملی بر حکمت نظری» را از نظر میگذرانید.
وصف متعالیه در ترکیب «دولت متعالیه» به چه معناست و چه ارتباطی با منابع معرفتشناختی حکمت متعالیه دارد؟
همانطور که مستحضر هستید از زمانهای قدیم و همچنین دورههای جدید، حکمت را به دو قسم نظری و عملی تقسیم کردهاند. حکمت نظری ناظر به هستها و نیستها و بهعبارتی بودها و نبودهاست. این قسم از حکمت متاثر از نظام آفرینش، عالم هستی و انعکاس آن در دل و فکر است. حکمت عملی ناظر به بُعد عمل انسان است، یعنی آشنایی با بایدها و نبایدها. مباحث حکمت عملی در سه بعد تنظیم میشود: بعد فرد، بعد خانه و خانواده و بعد اجتماع. نسبت به بعد نخست اخلاق سامان مییافت، نسبت به بعد دوم تدبیر منزل و نسبت به بعد سوم سیاست مدن مطرح میشود.
نسبت به حکمت نظری که مربوط به آشنایی با هست و نیست است فعلا کاری نداریم، چون بحث دولت، اجتماع و سیاست را مطرح میکنیم. درباره حکمت عملی باز بحث اخلاق و تدبیر منزل هم اکنون مدنظر نیست، چون اخلاق مربوط به فرد است و تدبیر منزل مربوط به تشکیل و تدبیر خانواده بر اساس نکاح و ازدواج است. اینها هم مدنظر نیست. آنچه ارتباط مستقیم با بحث ما دارد، قسمت سوم است که عبارت است از سیاست مدن یعنی دولت و نظام اداره جامعه در جوامع بشری. همانطور که میدانید حکمت بر سه قسم است: مشائی، اشراقی و صدرایی که همان حکمت متعالیه است. قطعا هریک از این رویکردها با توجه به اصول، مبانی و مقومهای خاص خودشان شکل میگیرند. در حکمت مشائی تمرکز بر عقل و حرکتهای فکری و استنتاجهای فکری و منطقی است. صغری و کبری چیدن براساس علومی که در دسترس است تا بالاخره منتهی به بدیهیات میشود. بخشی از علوم و معارف انسان که نظری هستند با تکیه بر معلومات بدیهی سامان پیدا میکنند. در حکمت مشاء تمرکز فقط و فقط بر عقل و استنتاجهای فکری و منطقی است. در اینجا صحبت از تهذیب، شهود و اینگونه امور مطرح نیست. اینها در مبانی هستی شناختیشان بر اساس عقل به یک نتایجی میرسند. مثلا وجود باریتعالی، مجردات و مادیات را که اعم از بسائط، عناصر و مرکبات هستند، اثبات میکنند. مرکبات را هم به سه قسم معادن، نباتات و حیوانات تقسیم میکنند. این بخشی از مبانی هستیشناختیشان است. این نتایج پیرامون مبدا آفرینش بر اساس عقل سامان پیدا میکند.
در حکمت اشراق از آنجایی که فلسفه و حکمت است و حکمت و فلسفه بدون عقل معنا ندارد، عقل را لازم میدانند اما کافی نمیدانند. با تکیه بر عقل و همچنین تهذیب و پاکسازی درون به معرفت دست پیدا میکنند. این مبنای اصلی و رکن فلسفه اشراق است که آنچه را مشاء میگوید قبول دارد، لکن مشروط به این شرط که تهذیب و شهود کنارش بوده باشد. اشراقیها بر این اساس به نتایجی در شناخت هستی و انسان میرسند و براساس همین شناختشان به فرد، خانواده و اجتماع میپردازند. اما درباره قسم سوم که حکمت متعالیه است باید گفت که حکمت متعالیه در مقایسه با حکمت اشراق، یک فلسفه جهشیافته محسوب میشود، چون در حکمت متعالیه مانند فلسفه اشراق، عقل جایگاه خاص خودش را دارد، زیرا فلسفه است و بالاخره فلسفه بدون عقل و عقلانیت معنا ندارد. همینطور برای تهذیب و کشف شهود هم حساب باز کرده است. منتها همانطور که عرض کردم جهشیافته و متکامل است. ملاصدرا که بانی و بنیانگذار حکمت متعالیه است گویا راه شیخ اشراق را ادامه داد و بر همان اساس مشی کرد و جهشی در همین فضا بهوجود آمد که به تولد حکمت متعالیه منتهی شد. با توجه به جهتی که عرض کردیم شاید بشود گفت که اصلا حکمت متعالیه در راستای همان حکمت اشراق است اما فرق اساسی که با حکمت اشراق دارد، این است که در این فضا، یعنی فضای حکمت متعالیه، اجتماعی بین نقل، کشف و عقل حاصل شده یا بهتعبیر دیگر قرآن، عرفان و برهان. اینها سه روش مستقل لکن در راستای هم و منتج به یک نتیجه هستند. این اجتماع مقوم اصلی حکمت متعالیه است، یعنی همانطور که میشود از پایگاه عقل خالص به نتیجه رسید و حق را دریافت، براساس تهذیب میشود این کار را کرد و نیز براساس نصوص دینی و معارفی که از حضرت خاتمالانبیا محمد مصطفی(ص) و سایر معصومین(ع) صادر شده است، میشود به همان نتیجه رسید.
جمعکردن بین این سه روش، هنر ملاصدرا است، یعنی اگر عقل بهمعنی واقعی کلمه نه عقل مشوب به اوهام و خیالات باشد، میتواند بدون استفاده از تهذیب و نصوص دینی حقیقت را دریابد و از سوی دیگر انسان میتواند با تهذیب نفس آینه دل را صیقل بزند، به نحوی که مستقلا و بدون استفاده از عقل به حقیقت برسد. مانند آینه که اگر زنگار نگرفته باشد هر آنچه را در محیط و پیرامون است در خود منعکس میکند و نشان میدهد، قلب و دل انسان هم اینگونه است که اگر از عیوب صاف و پاک شود، مثل آینه آنچه را که در پیرامون خودش است از صدر تا ذیل منعکس میکند. اگر استنتاجهای عقلی هم در کار نبوده باشد، میتوان از راه تهذیب نفس به همان نتیجهای رسید که از راه عقل بهدست میآید.
از سوی دیگر اگر در برخورد با نصوص دینی از استظهارهای عرفی فاصله بگیریم و عمیق در آیات و روایات غور کنیم، همان نتیجهای که از عقل و تهذیب میگیریم، از نصوص هم میتوانیم بگیریم. منتها هنر آخوند ملاصدرا این بود که هر سه را با هم همراه کرد؛ در فضای عقلانیت واقعا در حد خودش به قله رسید، در فضای تهذیب همینطور. در فضای ایمان به نصوص دینی نیز همینطور.
عقل در حکمت متعالیه چه تمایزی با عقل در حکمت مشائی از سویی و فلسفه سیاسی متدانیه از سوی دیگر دارد؟ اقتضائات باور به عقلانیت متعالیه یا متدانیه در فضای دولت چیست؟
حکمت نظری زیربنای حکمت عملی است. چنانچه انسان در مبانی نظری از حکمت مشایی متاثر بوده باشد قطعا آنچه را که در بُعد اخلاق سامان میبخشد، یک اخلاق ارسطویی خواهد بود. در تدبیر منزل هم یک حکمت عملی مربوط به خانه و خانواده براساس تعالیم ارسطو خواهد به منصه ظهور رسید و همینطور است در فضای سیاست مدن.
خواجهنصیرالدین طوسی کتاب «اخلاق ناصری» را براساس حکمت مشائی در بعد اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن سامان بخشیده است. در هر سه بعد حکمت عملی مباحث بر تعالیم عقلی و استنتاجهای عقلی و نظری تنظیم شده است. چنین نیست که بیایند برای ما آیه و روایت بخوانند و به تعالیم انبیا استناد کنند اما معنایش این نیست که اینها بیدین هستند، نه، خود را مقید نمیدانند که از نصوص دینی در اثبات مدعای خود استفاده کنند. البته همانطور که آخوند ملاصدرا فرمود عقل اگر خالص بوده باشد، همان نتیجهای بهدست خواهد آمد که در فضای شرع (قرآن و سنت) و تهذیب (کشف و شهود) داریم. درنتیجه در فضای سیاست متعالیه به مسائل ظاهری نمیرسیم که فارغ از دین خوشایند افراد جامعه باشد، بلکه به سیاستی میرسیم که همه سطوح هستی را در نظر میگیرد. مسئولان و مردم دولت متعالیه بهدلیل اتکا بر عقل غیرمشوب به اوهام همان که فرمودند: «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»، به لذات و نیازهای زودگذر دنیایی بشر بسنده نمیکند. برخلاف عقلی که الان در فضای سیاست متدانیه یا سکولار جا باز کرده است. این عقل که از آن به عقل ابزاری هم تعبیر میشود، مبتنی بر سکولاریسم و اومانیسم است و منتهی به حاکمیت ظاهرگرایی و لذتگرایی در دولتهای متدانیه میشود و لذا آنچه خوشایند بشر باشد، ملاک عمل قرار میگیرد و حق آن چیزی خواهد بود که مردم آن را میپسندند و خوشایند طبع بشر باشد. وضع مطلوب آن است که مردم همدیگر را محدود نکنند و به همدیگر آزار نرسانند. قوانینی را هم بر این اساس تصویب و جامعه خودشان را اداره میکنند. در دولتهای متدانیه اوامر و نواهی شرع اصلا مدنظر نیست. آنچه مدنظر است، همین خوش بودن افراد جامعه است، حتی اینها گاهی اوقات میگویند اگر قانونی را در جامعه تصویب کردید که بعد دیدید این با خواستهای جامعه هماهنگ نیست، شما میتوانید آن را تغییر دهید، چیزی را که قبلا بهعنوان یک قانون و ارزش تصویب کردند، میتوانند بردارند و بهجای آن یک قانون دیگر، حتی ضد آن، بگذارند و این برایشان ارزش شود. این نوع از عقلانیت که عقلانیت صوری، محدود، معاش و حسابگر است قطعا برای ارزشهای دینی و اوامر و نواهی شرع جایی باز نمیکند.
اما عقلی که جناب آخوند ملاصدرا براساس آن حکمت خودش را بنا کرد، عقل بهمعنی واقعی کلمه و عقل غیرمشوب به وهم و فارق از ذایعات و مقبولات عامه است. عقل یعنی فهم حقیقت، فهم آنچه را که هست و نیست، فهم آنچه را که باید انجام دهیم یا ندهیم، نه آنچه را که خوشایند یا مقبول افراد هست یا نیست.
نظام حقوقی در دولت متعالیه چگونه مبتنیبر آن مبانی حکمت نظری که فرمودید، شکل میگیرد؟
در همه حوزهها؛ در فضای اخلاق، در فضای جامعه، در فضای خانه و خانواده، هر کنش و واکنشی را که انسان انجام میدهد، هر باید و نبایدی را که مراعات میکند قطعا برخاسته از نگاه او به آفرینش و عالم هستی است. آنگاه که من فهمیدم خدا و معادی هست، وقتی فهمیدم این خدا و معاد برای انسان برنامه دارد، آنگاه در بعد اخلاق، خانواده و اجتماع هم براساس همان فهم و باور عمل خواهم کردم.
این باید و نبایدها برخاسته از آن تکوین است. به تعبیر دیگر، تشریع ریشه در تکوین دارد. یا به تعبیر حضرت رضا(ع) تمام آنچه واجب یا حرام است، تمام آنچه مستحب یا مکروه است، با توجه به مصالح و مفاسد تکوینی سامان پیدا کرده است. لذا تشریع درواقع انعکاس مصالح و مفاسد تکوینی است.
حالا اگر این را ما اصل قرار دهیم، ما با عقلمان یکوقت عقل خالص است میرسیم به واقع. قطعا تعالیمی را که در بعد اخلاق، در بعد خانواده و در بعد اجتماع به آن میرسیم، مطابق با آن مطلبی است که در متن واقع یافتیم، مصالح و مفاسد واقعی را یافتیم و آنچه باید و نباید داریم در راستای آن است. مراعاتکننده مصالح است. همانطور که عرض کردیم در فضای صدرا و فلسفه صدرایی عقل تعارضی با شرع و کشف و شهود ندارد و لذا میبینیم آنچه از مصالح و مفاسد و بایدها و نبایدها توسط عقل کشف میشود، در شرع مقدس هم منعکس شده است.
اما اگر عقل را منحصر در عقل ظاهری و عقل معاش کردیم، نهایت دغدغه مردم و دولتمردان دولتهای متدانیه آن خواهد بود که چه کنیم این دوران را جوری بگذرانیم که با همدیگر خوش بوده باشیم و موردپسند ما بوده باشد، مزاحم دیگران نشویم و آنها هم مزاحم ما نشوند. براساس این، اگر دو مرد بخواهند با هم تشکیل خانه و خانواده داده و ازدواج کنند، جامعه برایش احترام قائل است. یا دو زن، یا یک مرد با یک سگ، یک زن با یک سگ، تفاوتی نخواهد کرد. زیرا آنچه افراد جامعه بپذیرند و قبول کنند، مشروع و مقبول تلقی شده و سیاست و حکومت هم باید برای اینها ارزش قائل باشد و فضا و امکانات موردنیاز برای تامین نیازهای افراد را تامین کند.
اما عرض کردیم که عقل اگر صرف و غیرمشوب بوده باشد، دیگر اینگونه نیست که به مقبولات و ذایعات توجه داشته باشد و برای آنها حساب باز کند. چنین عقلی به مصالح و مفاسد واقعی نظر دارد. کمااینکه شرع هم به واقع نظر دارد. فرمایشی از رسولالله(ص) نقل شده که این حقیقت را بیان میکند. میفرمایند: «یَا عِبَادَ اللَّه أَنْتُمْ کَالْمَرْضَى وَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ کَالطَّبِیبِ فَصَلَاحُ الْمَرْضَى فِیمَا یَعْلَمُهُ الطَّبِیبُ وَ یُدَبِّرُهُ بِهِ لَا فِیمَا یَشْتَهِیهِ الْمَرِیضُ وَ یَقْتَرِحُه».1 ای مردم مَثَل شما مثل مریضانی است که نیاز به مداوا دارند و باید انحراف مزاجشان برگردد، صلاحش به آنچیزی است که طبیب تشخیص میدهد نه آنچه مریض اشتها دارد. خیلی تعبیر قشنگی است. اشتها ملاک نیست. صلاح ملاک است. صلاحی که ریشه در عقلانیت، شرع، ایمان و شناخت حقایق و وقایع نفسالامری عالَم دارد. این است که صلاح ما را تامین میکند. نه آنچه مقبول یا مردود ما است، بگوییم. لذا مصلحت و مفاسد واقعی، ملاک قانونگذاری در فضای اخلاق، خانواده و سیاست مدن میشود.
از منظر حکمت متعالیه، کشف و شهود عرفانی چه نقشی در اعتلای اخلاقی و اجتماعی شهروندان دولت متعالیه دارد؟
اگر کشف و شهود، کشفِ تام بوده باشد، میتواند انسان را به حقیقت و مصلحت رهنمون سازد. عرفانهای نوظهور که مصداق کشف غیرتام هستند، این کارایی را ندارند. این نوع از عرفانها تقیدی به دین و عقل ندارند. صرفا میخواهند به آن آرامش و معنویتی که مدنظرشان است، برسند. در فضای اخلاق، خانواده و سیاست هم بر همان اساس حرکت میکنند. بنابراین کشف غیرتام همانند عقل ناخالص و مشوب به اوهام نمیتواند ما را به مصلحت واقعی برساند. اگر این کشف و تهذیب، کشف تام و تهذیب واقعی بوده باشد، نه تهذیب خیالی، صوری و وهمانی، ما را به همان نتیجهای میرساند که شرع ما را به آن میرساند.
لذا با داشتن کشف و شهود تام به اخلاق عرفانی میرسیم و نه اخلاق ارسطویی! نمیخواهم اخلاق ارسطویی را رد کنم. نه، میگویم آن خوب است منتها کافی نیست و باید تکمیلش کرد. بنابراین با برخورداری از کشف تام در حوزه فردی به اخلاق برتر و متعالی میرسیم. در اخلاق معمولی که در آثار ارسطو و امثاله مطرح شده، به فضائل توجه میکنیم، اما در اخلاق متعالی فضائل که جای خود دارد، به مکارم اخلاق میرسیم. در فضائل اخلاق مثلا میگوییم عدل یک فضیلت است و باید انجام شود. ظلم یک رذیلت است و باید ترک شود. این اخلاق معمولی است. اما در اخلاق برتر میگوییم «وَ اعْفُ عَمَّن ظَلَمَک»؛2 کسی که به تو ظلم کرد، تو او را عفو کن. یا در فضای اخلاق معمولی میگویند مُمْسِک نباش، انفاق کن. انفاق یک فضیلت است، امساک و بخل یک رذیلت است. اما در اخلاق برتر میگوییم «وَ أعطِ مَنْ حَرَمَک»؛3 کسی که تو را محروم کرده، تو به او إعطا کن. یعنی امساک کردن که هیچ، نباید باشد. همینطور انفاق کردن که سر جای خودش باید باشد. بالاتر از این حتی آن کسی که تو را محروم کرده، او را برخوردار کن. این اخلاق برتر میشود. یا مثلا در فضای اخلاق معمولی گفته میشود صلهرحم داشته باش، قطع رحم نکن، با افراد سعی بر تواصل داشته باش، سعی بر تقاطع نداشته باش. تقاطع یک رذیلت است، تواصل یک فضیلت است. در فضای اخلاق برتر میگوید: «صِلْ مَنْ قَطَعَکَ»؛4 کسی که با تو قطع ارتباط کرده است تو سعی بر برقراری ارتباط داشته باش. این اخلاق متعالیه در حوزه فردی است. در تدبیر منزل هم همینگونه است. در فضای خانه و خانواده معمولی گفته میشود که به همسر ظلم نکن، با همسر عادلانه تعامل داشته باش. اما در فضای خانواده و اخلاق خانواده متعالیه میگویند همسر اگر نکات منفی هم دارد شما باید تحمل داشته باشید. «وَ عَسی أن تَکرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکُم».5 این آیه شریفه قرآن در دو مورد بهکار رفته است. یک مورد بحث خانه و خانواده است، و مورد دیگر در بحث اجتماع است.
آیه شریفه «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ»6 اخلاق معمولی و متعالی را دربردارد. «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ» در فضای اخلاق معمولی است، یعنی باید عدالت داشت و از ظلم دور بود. «وَالْإِحْسَانِ» در فضای اخلاق برتر در خانواده مطرح است. از منظر حکمت متعالیه در فضای خانه و خانواده، قطعا جایی برای ظلم نیست. بالاتر آن است که اگر طرف مقابلت ظلم کرد، بهخاطر مصالح کلی خانه و خانواده تحمل کنید، با او حرکت سازنده و نه حرکت تند و گزنده داشته باشید.
اما در فضای دولت و سیاست، رویکرد متعالیه اقتضای آن دارد که بالاتر از عدالت، کرامتهای انسانی موردتوجه است. به این معنا که علاوهبر ایجاد امنیت و تامین نیازهای اقتصادی، رساندن انسانها به اوج کمال و سعادت انسانی مدنظر سیاستمداران در دولت متعالیه باشد.
بنابراین میتوان گفت از منظر حکمت متعالیه بسیاری از آسیبها، مفاسد و ناکارآمدیهایی که در سطح جامعه و نظام سیاسی مشاهده میشود، ناشی از فقدان بینش و منش عرفانی در کارگزاران دولت متعالیه است؟
اگر رئیسجمهور ما، وزرای ما و مدیران ادارات ما اینگونه بودند که سعی در نجات دادن بشر از قید شهوت، غضب، مادیت و دنیادوستی داشتند و خودشان در خط مقدم اینگونه باشند و دیگران را هم به این سمتوسو بکشانند، جایی از ظلم، گرانفروشی و اختلاس خواهیم داشت؟
امروزه صرفنظر از اهداف امامخمینی(ره)، رهبری و انسانهای صالحی که در این نظام کم نیستند، پیروان راستین سیاست متعالیه نسبت به اکثریتی که وجود دارد، در اقلیت هستند. افسوس میخوریم که چرا بخشی از سیاست ما سیاست متدانیه شده است.
عرض من این است که میتوان از حیث کمّی مثلا 90درصد از مشکلات را نتیجه وجود کارگزاران ناصالح دانست. در برخی موارد، دست خود دولتیها تا مِرْفَق (آرنج) در مفاسد وارد است.
لذا سهم کمی را برای افراد عادی درنظر میگیریم. چون پیغمبر اکرم(ص)، این جمله را فرمود: «لَا تَصلَحُ عَوامَ اُمّتی إلّا بَخَواصِها».7 درنتیجه اگر خواص فاسد بودند، فساد در جامعه ریشه میدواند و گسترش پیدا میکند. با اصلاح خواص است که مردم اصلاح میشوند. مردم به خواص نگاه میکنند و براساس آن کار انجام میدهند. وقتی خواص گرفتار بوده باشند دیگر باید چه کرد.
حالا خواص چه کسانی هستند؟ علمای در راس هستند. سپس امرا، اطبا و تجار. اینها خواص جامعه هستند. علما و امرا و اطبا و تجار.
از حیث تاریخی در دوره بعد از انقلاب انحراف در چه زمانی آغاز شد؟
در دوره بعد از جنگ که به دوره سازندگی معروف است، اقدامات مثبتی در بازسازی زیرساختها توسط دولت مرحوم آقای هاشمیرفسنجانی صورت گرفت. اما در همین دوره در حوزه اقتصاد به بیراهه رفتیم. اقتصادی که هضم در اقتصاد جهانی بوده باشد، جایی برای ارزشهای اسلامی ندارد. امروزه اقتصاد ما نه اقتصاد غربی است، نه اقتصاد اسلامی-ایرانی. سیاستمان هم الان همینگونه است.
الان دیگر فایلهای صوتی و تصویری صحبت ایشان با مقاممعظمرهبری پخش شده است. ایشان احتجاج میکردند که این کاری که شما پیش گرفتید، مایه آفت و آسیب در جامعه است و ما ضرر به افراد میزنیم. و مقاممعظمرهبری در برابر ایشان استدلالهایی داشتهاند که جناب آقای هاشمی جوابی نداشت.
نقش ساختارها در کارآمدی دولت متعالیه چیست؟
ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دولتهای متدانیه براساس نفسانیت و نه براساس عقل واقعی، بهمنظور تامین نیازهای مادی و دنیوی افراد جامعه تأسیس شده است. در این فرآیند عنایتی به ارزشها و غایات متعالیه نداشتهاند. آوردن این ساختارها به درون ساختار دولت متعالیه بهیقین آسیب و چالشهایی متوجه دولت متعالیه خواهد ساخت.
ما به بانک یا هر نهاد دیگری که انجام تبادلات مادی و اقتصادی را ممکن و تسهیل کند، نیاز داریم. منتها این نهاد و سامان باید اسلامی باشد و نه غیراسلامی. برای رسیدن به ساختار متعالیه باید بعضی ساختارها را تاسیس کرد و برخی امور را أخذ کرد اما باید ارتقا داد. مثلا اصل بانک چیز خوبی است که البته باید ارتقا بخشید. کارها و عقود اسلامی را باید در برنامه و ساختار بانکها قرار داد. الان آیا مزارعه و مساقات که از عقود اسلامی هستند، به معنی واقعی در بانکها انجام میشود؟ خیلی کم. عمدتا صوری و ظاهری است و راه فرار زیاد دارد. صوری امضا میکنند و دنبال کارهای خودشان هستند. تعهد میدهند اما هیچگاه به تعهدشان پایبند نیستند. باید در این زمینه کار شود. خواص و نخبگان در حوزه و دانشگاه باید کار کنند. مردم هم که تابع اینها هستند. دست به جایی ندارند. غیر از تبعیت کاری ندارند. نهایت کاری که میکنند، اعتراض و فریادی است که نشانه نارضایتی است. لذا تأسیس و اصلاح ساختارها کارِ نخبگان نظام است.
پینوشت
1. «بندگان خدا! شما بهمنزله بیماران هستید و پروردگار جهان بهمنزله طبیب است. پس صلاح مریض و مصلحت او در آن دستوراتى است که طبیب براى وى تشخیص مىدهد، نه در آن چیزهایى که مریض به آنها علاقه دارد و پیشنهاد مىنماید»؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، جلد 4، ص 107
۲. ابن شعبه الحرانی، تحفالعقول، ص 301
۳. همان
4. همان
5.«چهبسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آنکه خیرِ شما در آن است»؛ سوره بقره، آیه216
6. «خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان میدهد»؛ سوره نحل، آیه 90
7. علی مشکینی اردبیلی، تحریر المواعظ العددیه، ص 214
کتابنامه
قرآنکریم، ترجمه آیتالله ناصر مکارمشیرازی.
ابنبابویه، محمدبن علی، معانیالاخبار، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1403ق.
المجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار إحیاءالتراثالعربی، 1403ق.
الحرانی، ابن شعبه حسن بنعلی، تصحیح علیاکبر غفاری، چاپ دوم، قم، جامعه مدرسین، 1404ق.
مشکینی اردبیلی، علی، تحریر المواعظ العددیه، شرح علی احمدی میانجی، قم، الهادی، ١٣٨٢.
شریف الرضی، محمد بنحسین، نهجالبلاغه، تصحیح صبحی صالح، قم، هجرت، 1414ق.
مولوی، جلالالدینمحمدبنمحمد، مثنوی معنوی، با مقدمه بدیعالزمان فروزانفر، تهران، نشر ثالث، 1393.