چرا اصلاح‌طلبان در جایگاه شرط گذاشتن نیستند
اگر بخواهیم جریان اصلاحات را در سیر تاریخی خود به‌لحاظ همبستگی گفتمانی مورد ارزیابی قرار دهیم باید دو نقطه‌عطف را برای آن برشمریم.
  • ۱۴۰۱-۰۱-۱۶ - ۱۱:۰۵
  • 10
چرا اصلاح‌طلبان در جایگاه شرط گذاشتن نیستند
یک سیاست تجدیدی؛ مشارکت مشروطی
علی مزروعیخبرنگار

علی مزروعی، خبرنگار گروه سیاست: اگر بخواهیم جریان اصلاحات را در سیر تاریخی خود به‌لحاظ همبستگی گفتمانی مورد ارزیابی قرار دهیم باید دو نقطه‌عطف را برای آن برشمریم. نقطه اول که قله این جریان است 2خرداد76 است؛ تاریخی که در آن خاتمی با پیروزی در انتخابات ریاست‌جمهوری توانست مجموعه نیروهای متشتت سیاسی را که فقط در مقابله با جریان راست با یکدیگر اشتراک داشتند درکنار یکدیگر جمع کند. این جریان اما همان‌طور که انتخابات76 را به‌عنوان شروع حیات و قله همبستگی خود می‌بیند یک نقطه گسست گفتمانی را نیز در کارنامه سیاسی خود دارد. انتخابات مجلس78 آغاز شکل‌گیری دودستگی اصلاحات است. دودستگی‌ای که در پاسخ به یک سوال مشترک ایجاد شده است. چگونگی بقای سیاسی سوالی است که فعلا حداقل با دو پاسخ از جناح اصلاحات مواجه است. پاسخ اول به این سوال را طیفی از اصلاح‌طلبان ارائه می‌دهند که معتقدند چسبندگی به قدرت باعث از دست دادن سرمایه اجتماعی می‌شود و راه را در تحریم انتخابات می‌بینند. طیف دوم اما در واکنش به مطرح‌کنندگان ایده تحریم، دوری‌گزینی از مهم‌ترین میدان سیاسی یعنی انتخابات را مرگ تدریجی خود دانسته و با ارائه لیست‌های انتخاباتی تن به آن نمی‌دهند. این دعوا بار دیگر در انتخابات98 مجلس شدت گرفت؛ انتخاباتی که در آن جناح اصلاحات به‌دلیل چسبندگی به دولت روحانی و عملکرد نا‌مطلوب این دولت با چالش شدید سرمایه اجتماعی مواجه بود. در چگونگی پشت‌سر گذاشتن این چالش طیف رادیکال اصلاح‌طلبان قهر با صندوق رای به بهانه ردصلاحیت‌های شورای نگهبان را در پیش گرفتند و طیف‌های متعادل‌تری مثل کارگزاران نیز ترجیح دادند با دادن لیست راه تحریم انتخابات را در پیش نگیرند.
سعید حجاریان که همواره سعی داشته به‌عنوان یکی از تئوریسین‌های جریان اصلاحات اعلام موضع کند یکی از افرادی است که پاسخ اول را برای بقای سیاسی برگزیده است. «از فتح سنگربه‌سنگر تا مشارکت مشروط» عنوان گفت‌وگویی است که نوروز امسال سالنامه نوروزی روزنامه «شرق» با حجاریان داشته است. فتح سنگربه‌سنگر، ایده‌‌ سیاسی‌ای بود که حجاریان پیش از این و در دوران شکوفایی اصلاحات آن را مطرح کرده بود؛ ایده‌ای که کاملا با ایده مشارکت مشروط کنونی او در تضاد است.

 پهلوان پنبه‌ای
در هر نوع بده‌بستانی طرفی که برای شکل‌گیری معامله شرط تعیین می‌کند باید چیز ارزشمندی برای ارائه داشته باشد تا طرف مقابل را ترغیب به پذیرش شروط کند و طبعا اگر چیز باارزشی وجود نداشته باشد شرطی هم پذیرفته و اجرا نمی‌شود. حال با در نظر گرفتن این اصل باید ارزیابی کرد که آیا اصلاح‌طلبان که برای مشارکت در انتخابات شرط تعیین می‌کنند در جایگاه شرط گذاشتن نیز هستند؟ و آیا کالای ذی‌قیمتی دارند که به آنها قدرت شرط گذاشتن بدهد؟ پاسخ این سوالات را زمانی می‌توانیم بدهیم که ابتدا بدانیم عیار هر جناح سیاسی به عیار طرفداران آن است و انتخابات نیز میدان خوبی برای سنجش این عیار است.
اصلاح‌طلبان در هر سه میدان مهم انتخاباتی اخیر یعنی ریاست‌جمهوری، مجلس و شورای شهر مطلقا شکست خورده بوده‌اند و اساسا بدنه‌ای ندارند که به آنها قدرت شرط گذاشتن برای شرکت در انتخابات را بدهد.
شاید برخی طیف‌های رادیکال اصلاح‌طلبان در پاسخ به این شکست‌ها مدعی شوند که اساسا به‌دلیل ردصلاحیت‌های شورای نگهبان در انتخابات حضور فعالانه نداشته‌اند و درنتیجه شکست را نپذیرند. این مدعا اما با بررسی لیست‌های انتخاباتی شورای شهر تهران کاملا زیرسوال می‌رود. در انتخابات شورای شهر تهران لیست انتخاباتی نهاد اجماع‌ساز اصلاح‌طلبان که با عنوان جمهور و امضای محمد خاتمی دست‌به‌دست می‌شد نتوانست هیچ توفیقی کسب کند تا جایی که علی اعطا، عضو حزب اتحاد ملت و سرلیست این لیست حتی بین 30نفر اول نیز قرار نگرفت.
با توجه به حمایت جریان اصلاحات از کاندیداتوری روحانی در انتخابات ریاست‌جمهوری سال92 تصویر روحانی کاملا به اصلاحات در اذهان عمومی گره خورده است. عباراتی همچون «تکرار می‌کنم» محمد خاتمی در انتخابات96 که در حمایت از روحانی استفاده شد نیز این گره‌خوردگی را بیشتر کرده است.
عملکرد نامطلوب دولت روحانی و شکست ایده کلان او در سیاست خارجی یعنی برجام که مدت‌ها به شعار تبلیغاتی اصلاح‌طلبان تبدیل شده بود، باعث شد سرمایه اجتماعی روحانی و اصلاح‌طلبان به‌یک‌باره از بین رفته و شکست‌های پیاپی انتخاباتی به ‌دستاورد آنها تبدیل شود.
با وجود چنین نتایجی در انتخابات واضح است که اصلاحات به‌معنای یک جناح سیاسی، سرمایه اجتماعی خود را به‌طور کامل از دست داده و از معنی جناحی خود تهی شده است. با وجود از بین رفتن اهرم سرمایه اجتماعی صاحبان ایده مشارکت مشروط باید این سوال را از خود بپرسند که آیا دیگر ابزاری برای شرط گذاشتن باقی‌مانده است.
عدم توجه به ریزش سرمایه اجتماعی و مطرح کردن ایده مشارکت مشروط نشان می‌دهد اصلاحات یا فهم صحیحی از مسائل و چالش‌های خود ندارد یا به‌جای حل آن ترجیح می‌دهد صورت‌مساله را نادیده بگیرد.

 چرا مشارکت مشروط 
اگرچه عنوان گفت‌وگوی حجاریان با سالنامه نوروزی روزنامه شرق به‌نحوی انتخاب شده است که تغییر موضع سیاسی حجاریان را یک روند تدریجی بازنمایی می‌کند و خود او نیز در این گفت‌وگو بسته‌شدن فضای سیاسی را عامل این تغییر موضع عنوان می‌کند اما بررسی مواضع گذشته حجاریان نشان می‌دهد اتفاقا تغییر عقاید تدریجی حجاریان عامل این تضاد نیست و او با یک تذبذب در ایده سیاسی خود برای حیات اصلاحات مواجه است؛ تذبذبی که بدنه گسترده‌ای از اصلاح‌طلبان را با خود درگیر کرده است.
حجاریان که در ایام اوج اصلاحات ایده حداکثری فتح سنگربه‌سنگر را مطرح می‌کرد و اکنون مشارکت مشروط را تکرار می‌کند، سابقه طرح ایده‌ حداقلی تحریم انتخابات را نیز داشته است.
او در گفت‌وگویی در آذر97 گفته بود: «اساسا معتقدم فشار از پایین با انتخابات پدید نمی‌آید. پس باید گفت، پروژه اصلاحات به انتخابات گره نخورده است زیرا انتخابات به‌معنای کنونی آن، مصداق گدایی قدرت است. اصلاحات صدقه‌بگیر نیست و اگر مکنت دارد، باید با اتکا بر آن به بازار سیاست برود. اگر پول بازار سیاست را نداشتیم، باید تلاش کنیم آن را کسب کنیم نه آنکه به هر جنس بُنجلی تن دهیم.»
مشاهده چنین موضعی از حجاریان که انتخابات به‌معنای کنونی آن را مصداق گدایی قدرت معرفی می‌کند این ابهام را به‌وجود می‌آورد که مگر از آذر97 تاکنون چه تغییر اساسی در ساختار سیاسی کشور رخ داده که او ایده خود را به مشارکت مشروط تغییر داده است؟
پیدا نکردن دلیل دقیقی برای تغییر موضع حجاریان پاسخ دیگری جز عقب‌نشینی از ایده سیاسی تحریم انتخابات را باقی نمی‌گذارد. عقب‌نشینی‌ای که نشان‌دهنده زیرپا گذاشتن شعار اجتناب از گدایی قدرت است، شعاری که حجاریان پیش از این مدعی آن بوده است.
 آنچه از برآیند کنش سیاسی حجاریان برمی‌‌آید نگاه ابزاری او به افکارعمومی برای کسب قدرت است تا جایی که اتخاذ مواضعی با 180درجه اختلاف را نیز در دستورکار خود قرار می‌دهد. چنین نگاهی به افکارعمومی را در نگاه سایر فعالان اصلاح‌طلب نیز می‌توان یافت.
عبدالله ناصری، فعال سیاسی اصلاح‌طلب و عضو شورای مشورتی رئیس دولت اصلاحات درباره ایده حضور مشروط اصلاح‌طلبان در انتخابات مجلس98 و اقبال عمومی به آن می‌گوید: «اگر تردید عمومی برای حضور در انتخابات از بین نرود، نه مشارکت چندانی در انتخابات وجود خواهد داشت و نه اصلاح‌طلبان لیست مورد حمایت خود را به شکل گذشته ارائه می‌دهند.» در این اظهارنظر عبدالله ناصری صراحتا اقبال عمومی به اصلاح‌طلبان را شرط مشارکت معرفی می‌کند.
آذر منصوری، دبیرکل کنونی حزب اتحاد ملت نیز در ایام انتخابات98 دو راه را برای کنش سیاسی اصلاح‌طلبان معرفی کرده است و کسب سرمایه و ورود به قدرت را هدف این کنش سیاسی عنوان می‌کند.
آذر منصوری در یادداشتی که در‌این‌باره منتشر کرده، نوشته است: «سه دوره حضور سیاسی در انتخابات نتوانسته است کامیابی لازم را برای مردم ایجاد کند و نهادهای انتخابی را به‌سوی اثرگذاری حداکثری به پیش برد. به اعتقاد من، در چنین شرایطی اصلاح‌طلبان دو راه پیش‌رو دارند؛ یکی اینکه اعلام کنند تحت این شرایط در انتخابات شرکت نمی‌کنیم زیرا تن‌دادن به حداقل‌ها و درافتادن در ناگزیرهای تحت‌تاثیر شرایط، ممکن است سبب کاهش بیشتر سرمایه اجتماعی شود.»
در ادامه این یادداشت آمده است: «راه دوم این است که با ادامه رویه سه انتخابات گذشته، اعلام کنند به‌دلیل دغدغه نسبت به منافع ملی و مقدورها و ممکن‌ها بازهم ناگزیر از کاندیداهایی حمایت می‌کنند که بتوانند با مشکلات کمتری به ساختار قدرت راه یابند و برنامه‌ها را به پیش ببرند.»

 عاقبت نمایش
بررسی اظهارات اصلاح‌طلبان نشان می‌دهد طرح موضوع مشارکت مشروط بیش از آنکه یک ایده سیاسی واقعی باشد، نمایشی برای حفظ وجهه سیاسی درمقابل رقبا است. صاحبان ایده مشارکت مشروط شاید در کوتاه‌مدت بتوانند پوستینی از یک جناح سیاسی مدعی را برای اصلاح‌طلبان بدوزند اما در بلندمدت با بدون جواب گذاشتن مساله اصلی اصلاحات یعنی جبران سرمایه اجتماعی ازبین‌رفته، این پوستین را از درون تهی کرده و اصلاحات به‌معنای یک جناح سیاسی را به‌طور کامل به پایان خواهند رساند.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰