زهرا طیبی: «خاتون» را میتوان داستان ایران دانست؛ قصهای که اگر چه خالی از ایراد نیست اما تلاش میکند تا روایتی از ایران را برای مخاطب به تصویر بکشد. محال است که شما از ایران بگویید اما نام وطنپرستی به دنبالش نیاید. قصه خاتون شاید نه آنقدر گلدرشت اما به خوبی وطنپرستی را برای مخاطب تصویرسازی میکند، آدمهای قصه اگر چه منافع متفاوت و حتی اختلاف عقیدههای زیادی باهم دارند اما یک لفظ مشترک آنها را یکجا جمع میکند.
شخصیت دایی خاتون بهعنوان عاشق انگلیسیها شناخته میشود. او حتی آداب و رفتار و سبک زندگی آنها را تقلید میکند و بعضی کلمات را به انگلیسی بیان میکند و روی کشته شدن انگلیسیها تعصب خاصی هم دارد و بهعنوان یک مرد منفعتطلب شناخته میشود اما او نیز در مقابل احساس وطنپرستی همان میکند که خاتون یا مبارزان انقلابی. گویی که علاقه به وطن اکتسابی نیست و در کنار علاقه به خویشان، پدر، مادر و... قرار میگیرد.
برعکس دایی خاتون که فردی انگلیسیدوست شناخته میشد اما شیرزاد که یک نظامی است که مدام دم از عشق به وطن میزند و معتقد است به وطن خدمت میکند اما کاملا برعکس عمل میکند و به مانند یک سرسپرده در خدمت روسهاست. روایت خاتون اگر چه در ابتدا یک روایت زنانه از جنگ است. اما شاید بتوان گفت در ادامه اینطور نیست. زنان نیز بهعنوان یک گروه از جامعه که متضرر از جنگ و تجاوز هستند، دیده میشوند.
در تمام بخشهای سریال دیده میشود که انزجار از بیگانه و علاقه به وطن محدود به قشر خاصی نیست، چه شخصیت رضا فخار که از وضع مردم خونش به جوش میآید چه شخصیت دوست روزنامهنگارش که به نوعی روشنفکر حساب میشود چه یک فرشفروش ساده. قصه حرفی برای گفتن دارد یعنی همانی که بالاتر گفتیم عشق به وطن محدود به قشر خاصی نیست، آن را میتوان مثل عشق به مادر و فرزند در همه افراد جستوجو کرد. رضا فخار را میتوان نماد مردم عادی جامعه دانست، شخصیتی که تنها میگوید دوست ندارد و خونش به جوش میآید اجنبی غارت کند و ببرد، از آنها میدزد و به مردم میدهد. او هیچ تصویری از وطنپرستی ندارد، اما سعی میکند کاری کند.
در این میان پدر خاتون و دوستانش نماد آن قشر روشنفکر جامعه هستند که دور یک میز جمع میشوند و به سبک و سیاق روشنفکرهای آن دوران به نقد شرایط میپردازند و به سبک خودشان مبارزه میکنند.
شاید بد نباشد اشارهای هم به بعضی نقاط ضعف سریال داشته باشیم. خاتون قصد دارد بگوید من ایران را روایت میکنم و انگار هر شخص نمایندهای از یک قشر در این سریال است. این موضوع هم تاحدی درست است اما نکته قابلتوجه اینجاست که اگر چه ملیگراها در تمام بخشهای سریال حضور پررنگی دارند اما شخصیتهای مذهبی در این قصه دیده نمیشوند. حتی خاتون که یک زن شجاع و آگاه است شکل و شمایل یک زن غربی را دارد و ما تصویری از یک زن ایرانی را در کل سریال نمیبینیم، و همینطور شخصیتهای مذهبی را که در طول تاریخ ایران نقش پررنگی داشتهاند.
شعار نیز هنوز در سکانسهایی از سریال به چشم میخورد، شاید هم سعی در برانگیختن حس وطنپرستی مخاطب دارد اما خیلی سریع از آن عبور میکند و به اصل قصه میپردازد. قصه عاشقانه خاتون هم البته چیز تازهای در خودش ندارد. یک مثلث عشقی که مخاطب اساسا منتظر شکل گرفتنش است و غافلگیر نمیشود. فارغ از خرده روایتهای دیگر که طعنههای سیاسی هم در دل خودش دارد اما وجه وطنپرستی در سریال خاتون به قدری درست و جذاب به تصویر کشیده میشود که مخاطب را به همان اندازه که وادار به تفکر میکند دچار یک غرور و سرمستی از مبارزه با اشغالگران و حفظ استقلال کشور هم میکند. خاتون داستان همین وطنپرستی در بستری عاشقانه و تاریخی است.