علی کاکادزفولی، دکتری جامعهشناسی سیاسی: نخبگان علمی و سیاسی از سرمایههای مهم و یکی از منابع تاثیر در هر جامعه بهشمار میروند. شیوههای تاثیرگذاری نخبگان بر جامعه و برقراری ارتباط میان این دو، بسته به الگوهای ارتباطی جوامع و مختصات فرهنگی آنها متفاوت است. در بعضی جوامع نخبگان امکان ارتباط رودررو و مستقیم با جامعه را دارند و در برخی دیگر که نهادهای مدنی ممکن است چندان قوی نباشند، این ارتباط با واسطه اتفاق میافتد. با پیچیدهتر شدن جوامع، افزایش جمعیت، گسترش ابزارهای ارتباط جمعی و افزایش نفوذ تکنولوژی، بهتدریج نقش رسانه در برقراری ارتباط میان نخبگان و شهروندان پررنگ میشود.
موضوعی که در جامعه ایران نیز مشاهده میشود و بهویژه از دو دهه اخیر به این سو نمود داشته است. در یادداشت حاضر که از مجموعه یادداشتهای ابتذال در این صفحه بهشمار میرود، سعی بر آن است تا ارتباط نخبگان و شهروندان با درنظر گرفتن پدیده رسانه مورد بررسی قرار گیرد. پیشفرض بر آن است که رسانه در عین مزایا برای فضای علم و اندیشه، آسیبهایی را نیز ممکن است بهدنبال داشته باشد که ازجمله آسیبهای مهم آن ابتذال است. سعی نگارنده بر آن است تا نشان دهد که چگونه ابتذال در فضای علم و اندیشه در بستر رسانه شکل میگیرد و بازتولید میشود.
مثلث ابتذال
یکی از چالشهای مهمی که جامعه ایران امروز با آن مواجه است، نقشآفرینی رسانه و قدرت تاثیرگذاری آن در تحولات سیاسی و اجتماعی است. درباره مزایای رسانهها و تاثیرات مثبتی که میتوانند بر جوامع داشته باشند، تردیدی نیست و مقالات زیادی در رابطه با آن نوشته شده است. اما جنبههای آسیبشناسانه این موضوع کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند؛ بهویژه آنکه در برخی جوامع مثل جامعه ایران که نهادهای مدنی یا بهدرستی شکل نگرفتهاند یا توان ایفای نقش ندارند، رسانه در تغییر و تحولات اجتماعی اثر تعیینکننده دارد. چنین وضعیتی سبب میشود تا رسانه با فرا رفتن از جایگاه ابزاری خود، بهطور مستقل موضوعیت پیدا کند. در این شرایط رسانه بیشتر میتواند منشأ تغییر و تحولات اجتماعی و سیاسی شود و در این میان، نقش نخبگان در شیوه برقراری ارتباط با جامعه بهویژه زمانی که این ارتباط در بستر رسانه شکل گیرد، حائز اهمیت است. اما پرسش اینجا است که انتقال پیام از مبدا یعنی مراجع تولید محتوا به مقصد یعنی مخاطبان علم و اندیشه در سطوح مختلف چگونه صورت میگیرد و در این فرآیند، چگونه زمینه ایجاد و رشد ابتذال پدید میآید. بهنظر میرسد که ابتذال پدیدآمده در سه حوزه محتوا، مبدا تولید محتوا و مقصد تولید محتوا قابل بررسی است. در اینجا مبدا تولید محتوا متناظر با اساتید و نخبگان علمی و مقصد تولید محتوا متناظر با مخاطبان است. پس در این فرآیند، ابتذال تنها دامنگیر مفاهیم نیست و بهتدریج هم نخبگان و هم مخاطبان آنها را گرفتار میکند.
ابتذال نخبگان علم و اندیشه
رسانه معمولا جامعه گستردهای از مخاطبان را در بر میگیرد و به همین خاطر معمولا مباحثی که نخبگان از طریق آن به جامعه ارائه میدهند، در دسترس عموم قرار میگیرد. چنین اتفاقی از جهت فراگیر و گسترده بودن مخاطب ممکن است مطلوب بهنظر برسد، اما ملاحظاتی وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرند؛ یکی از این ملاحظات ارجحیت یافتن مخاطب بر موضوع است؛ مساله اصلی رسانه، دیده شدن است و این مساله در حکم یک ارزش اصلی برای آن تلقی میشود. دیده شدن در اینجا تنها بهمعنای دیده شدن چشمی نیست؛ بلکه هرگونه فرآیندی که مخاطبان را با محتوا و مرجع تولید آن آشنا سازد، بهنوعی دیده شدن محسوب میشود. ارجحیت یافتن مخاطب بر موضوع که ریشه در ارزشهای ماهوی رسانه دارد، سبب میشود تا نخبگان گاه در انتخاب مساله دچار خطا شوند؛ به این صورت که بهجای پرداختن به مسالهای که واقعا در اولویت است، به مسالهای بپردازند که رسانه بهعنوان اولویت بدان توجه دارد. آسیب دقیقا در همینجا اتفاق میافتد که اولویتها از سوی نخبگان نه براساس اندیشه، تفکر و واقعیت که براساس جریانهای رسانهای که اغلب مبتنیبر برساختهای غیردقیق و گاه غیرواقعی هستند، تعیین میشوند. درنتیجه، نخبگان مرجعیت اجتماعی اصیل خود را از دست میدهند. تبعیت از علاقه مخاطبان نسبت به موضوعات معین یا موضعگیریهای مشخص و پرطرفدار، از دیگر آسیبهایی است که میتواند نخبگان را در فضای رسانه به خود درگیر سازد. بهویژه موضعگیری سیاسی بهمنظور کسب شهرت، محبوبیت اجتماعی و افزودن بر دایره مخاطبان از جمله آسیبهایی است که این روزها میتوان در برخی نخبگان و اساتید فضای علم و اندیشه بهوضوح مشاهده کرد. از دیگر آسیبهای حضور بیش از حد نخبگان در رسانه، اشتغال به مقتضیات این فضا است؛ ارتباط زیاد با فضای رسانه بهتدریج بخشی از تمرکز را از فعالیتهای علمی برداشته و صرف امور حاشیهای و غیرمهم میسازد. شاید یکی از عوامل مهم و تاثیرگذار بر حضور پررنگ نخبگان ایرانی در رسانه سرعت بالای تغییر و تحولات اجتماعی باشد. در وضعیت شتابزده اندیشمندان فرصت نمیکنند تا اندیشههایشان را از طریق آثار مکتوب به جامعه ارائه دهند و به همین خاطر به رسانه روی میآورند تا بخشی از این شتابزدگی را از طریق ارتباط مستقیم، سریع و گسترده با مخاطبان جبران کنند.
ابتذال محتوای علم و اندیشه
از دیگر جنبههای ابتذال اندیشه در بستر رسانه، ابتذال محتوای علم و اندیشه است. در این رابطه پرسشهایی قابل طرحند از این قبیل که با توجه به ماهیت رسانه که مبتنیبر جذابیت و اختصار است، مباحث علمی و اندیشهای که معمولا به تفصیل نیاز دارند تا چه اندازه در این بستر قابل طرحند؟ یا آنچه مخاطبان از مباحث نخبگان متوجه میشوند، تا چه اندازه با آنچه مدنظر نخبگان بوده، مطابقت دارد؟ دو ویژگی «جذابیت» و «اختصار» در رسانه ایجاب میکند که طرح هرگونه مساله بهویژه برای دایره وسیعی از مخاطبان نیاز به سادهسازی دارد تا قابل فهم شود. احتمالا یکی از نقاط کلیدی شکلگیری ابتذال در هر سه حوزه ذکر شده در بالا را بتوان همینجا دانست. سادهسازی موضوع اغلب با تقلیل موضوع همراه است. درحقیقت در فرآیند سادهسازی، نخبگان ناچارند تا بخشهایی از مباحث خود را نادیده بگیرند یا آن را به اختصار طرح کنند. درنتیجه بخش زیادی از موضوع ناگفته و ناپرداخته میماند و تنها رئوس اصلی آن مورد توجه قرار میگیرند و این خود ممکن است موجب بدفهمی و نافهمیده شدن موضوع برای بخشی از مخاطبان شود.
موضوع دیگری که باعث ابتذال محتوا میشود، مواجهه غیرعلمی، غیرعمیق و رسانهزده با موضوعات علمی و اندیشهای است که در این راستا میتوان به تقطیع محتوا اشاره کرد. توئیتهای منقطع، عکسنوشت و انتخاب چند جمله از آثار مکتوب از جمله نمودهای این اتفاق هستند که اغلب هم جنبه مناسبتی دارند. این دست مطالب اگرچه از حیث آشنایی اولیه مخاطبان و معرفی آثار به آنها میتوانند مفید واقع شوند، اما درصورتیکه این اقدام، به رویه تبدیل شود و این دست انتشارها باانگیزههای مختلف، مستقلا موضوعیت پیدا کنند، میتواند به سطحی شدن محتوای موردنظر و گاه حتی تحریف آن نیز منجر شود. بهنظر میرسد درحالحاضر این اتفاق افتاده است. موید این مدعا آن است که این دست عکسنوشتهها و توئیتها اغلب چند هزار لایک و بازدید میگیرند، اما کتابهایی که این دستنوشتهها از آنها نقل شده، گاه به سختی به تیراژ چندصدتایی میرسند.
ابتذال مخاطبان علم و اندیشه
آنچه در سطور بالا توضیح داده شد، خود حاکی از موضوع دیگری است و آن کاهلی مخاطب، سطحینگری و سطحیاندیشی او در مواجهه با موضوعات است؛ مخاطبی که با مطالعه مطالب تقطیعشده و مختصر یا دیدن چند فیلم سخنرانی و مناظره، تصور میکند نسبت به موضوع آگاهی پیدا کرده است. بهنظر میرسد چنین مخاطبانی بیش از آنکه بهدنبال مطالعه و آموختن باشند، تمنیات ذهنی خود را دنبال میکنند و در جستوجوی محتوایی هستند که این ذهنیات را تایید کند؛ در نتیجه بهجای آنکه سعی در غنای مطالبی که با آن مواجه شدهاند، داشته باشند و با مطالعه بیشتر آن را تکمیل کنند، اطلاعات متکثری را بهصورت پراکنده در ذهن خود انباشتهاند و دید جامعی نسبت به موضوع بهدست نمیآورند. بنابراین ابتذال مخاطب در اینجا بدان معناست که بهتدریج مخاطبی غیرآگاه پدید میآید که درعینحال توهم آگاهی دارد؛ مخاطبی که درباره موضوعی زیاد نمیداند، اما بر این تصور است که میداند و دیگران هم بر این تصورند که او میداند. این وضعیت در سطح فردی نوعی موجودیت پوشالی برای مخاطب درست میکند و زمانی که تعداد چنین مخاطبانی افزایش یابد، در سطح اجتماعی هم بهعنوان آسیبی اجتماعی قابل بررسی است. چنین مخاطبانی را میتوان به مثابه فضاهایی توخالی درنظر گرفت که وقتی در کنار هم قرار میگیرند، موجودیتی را رقم میزنند که شکل معینی ندارد. این دسته از مخاطبان بهویژه زمانی که سعی در کنشگری اجتماعی و سیاسی هم داشته باشند، میتوانند خطرساز باشند؛ زیرا تغییر و تحولاتی بیپایه را بهوجود میآورند که درعینحال که برهمزننده نظم پیشین است، دوامی ندارد و نظمی نو را نمیآفریند. شاید بتوان با قدری مسامحه این موضوع را به انگاره جامعه کوتاهمدت که از سوی برخی صاحبنظران در نسبت با جامعه ایران مطرح شده است، مرتبط ساخت.
جمعبندی
حضور نخبگان در رسانه هم فرصت است و هم تهدید؛ فرصت از آن جهت که میتواند رسانه را به بستری برای انتقال اندیشهها و تضاربآرا بدل سازد و زمینه تکوین اندیشهها را فراهم کند. اما سویه تهدیدآمیز این حضور، تقلیل افق کلان اندیشه به سطح رسانه است. در وضعیتی که برخی نخبگان بر این تصورند که برای تاثیرگذاری باید هرچه بیشتر در رسانه دیده شوند، سازوکار شکلگیری اندیشهها دچار اختلال میشود و دیدهشدن و جذب مخاطب به مساله اصلی بدل میشود. درنتیجه این اتفاق، بخشی از مسائل مهم به حاشیه کشیده شده یا تنها پوستهای از آنها ارائه میشود. رسانهزدگی در عرصه اندیشه برخی نخبگان را نیز دچار این سوءتفاهم میکند که مسائل اصلی جامعه همان مسائلی هستند که رسانهها بدان میپردازند و جامعه نیز زمانی که ببیند نخبگان به مسائلی میپردازند که در رسانهها نیز مورد توجه قرار گرفته است، خواهوناخواه آنها را مسائل اصلی قلمداد میکنند و در این میان اولویت میان مسائل نیز گم میشود. البته رسانهها و بهخصوص شبکههای اجتماعی بهعنوان بستری برای ارتباط هرچه بیشتر نخبگان با جامعه و آشنایی آنها با مسائل گوناگون میتوانند مفید باشند، اما باید توجه داشت که جامعه واقعی با جامعهای که در شبکههای اجتماعی حاضر است، متفاوت است و این دو یکی نیستند. بهویژه آنکه بخشی از مخاطبان این فضا، غیرواقعیاند یا با اکانتهای ناشناس و جعلی فعالیت میکنند و بر این اساس نمیتوان قضاوتی ترتیب داد. نگاهی به کیفیت حضور اندیشمندان خارجی در رسانهها نیز نشان میدهد که اغلب آنها زمانی در رسانه برجسته شدهاند که قبل از آن دارای اندوختههای علمی فراوان بودهاند. درحقیقت این دست اساتید و اندیشمندان، پیش از آنکه بهواسطه حضور در رسانه شناخته شوند، بهواسطه آثاری که عرضه کردهاند، شناخته شدهاند. نمیتوان منکر کارکردهای مثبت رسانه در ترویج علم و اندیشه بود؛ اما مساله آن است که شیوه استفاده درست از رسانه در این راستا شناخته شود. فضای رسانه فضایی مطلوب برای تبادل افکار و تضاربآرا بهشمار میرود، اما باید توجه داشت که اندیشه بیش از آنکه در رسانه تولید شود، در آن نمود پیدا میکند و زمانی که جایگاه رسانه از جایگاه انعکاس اندیشه به مرجع تولیدکننده آن تبدیل شود، زمینه شکلگیری ابتذال علم و اندیشه پدید میآید.