شایان ابهری، خبرنگار: چندی پیش، تحلیلگر نکتهسنجی در مقالهای از خاصیت مدرنیسم برای تبدیل سیاست از یک امر فراانسانی، به موضوعی عام، زمینی و قابل بحث نوشته بود و در ادامه، این زمینی شدن سیاست را، عاملی برای فراخ شدن حوزه شمول آن و خروج آن از عرصه نخبگانی صرف دانست. این تحلیلگر نکتهسنج که اتفاقا کوشیده است تا در ذیل دوقطبیهای رایج سیاست ایران تعریف نشود، کوچهبازاری شدن امر سیاست در عصر مدرنیسم را تا حدی میداند که آن را تا حوزه ابتذال با خود میکشاند. برای رسیدن به این نکته آخر بود که از نویسنده آن یادداشت تحت عنوان تحلیلگر نکتهسنج یاد شد. کشیده شدن امر سیاست به وادی ابتذال! همانطور که مطرح شد، با ورود به عصری که سیاست در آن به موضوعی عام و قابلبحث تبدیل میشود، طبیعی است که نخستین متهمان مبتذل شدن امر سیاسی، مردم کوچه و بازار خواهند بود. در ادامه قصد داریم از جریاناتی یاد کنیم که با کوششهای عجولانه، شلخته و بیتمرکز خود، چگونه ایفاگر نقشی کتمانناپذیر در «به ابتذالکشیدهشدن هرگونه کنشگری در سپهر سیاسی ایران» هستند. افرادی که اتفاقا عکس آنچه در بالا گفته شد، کوچکترین قرابتی با طرز فکر، اولویت و دغدغههای مردم کوچهوبازار نداشته و ندارند. هدف از تشریح نقش اینگونه جریانات آنکه نخستین متهمان بهابتذالکشیده شدن امر سیاسی، بهدرستی شناخته شوند تا میان مردم و جریانی که باید در جایگاه پاسخگو باشد تفکیکی صورت گیرد. نخست آنکه با گذشت چهار دهه از استقرار و تثبیت چهارچوبهای سیاسی نظام جمهوری اسلامی و با مشاهده تجربیات کوچک و بزرگ دولتهای اول تا سیزدهم در عرصه فعالیتهای سیاسی، میتوان به محاسباتی دست زد که نتیجه آن تقریبا با ضریب خطای قابل اغماضی قابل پیشبینی است. یکی از موارد قابل پیشبینی که البته مورد قابل توجهی هم بهنظر میرسد، پدیدار شدن یک جریان آلترناتیو یا بهعبارتی «جریان جایگزین» در برابر دولتهایی است که با گذشت چند سال از استقرار، ایدههای حکمرانی خود را در معرض سنجش قرار دادهاند. این جریان جایگزین، در دورههای گوناگون به شکلهای متفاوتی خود را بهنمایش گذاشته است. مثلا در سالهای پایانی دولت سازندگی، این جریان اصلاحات است که با «شعار توسعه سیاسی و نهادینه کردن آزادی»، خود را به مهمترین جریان جایگزین برای ایده دولت مستقر تبدیل میکند. جریانی که یکی از دلایل توفیقش در انتخابات 2 خرداد 76 هم همان «ژست آزادیخواهانه»ای بود که خود را با آن معرفی کرد. در واپسین سالهای دولت اصلاحات بود که جریان جایگزینی با شعار «عدالت و مهرورزی» در سپهر سیاسی ایران سربرآورد و بهقدری در مرزگذاری با جریاناتی که تا پیش از آن سهمی در دولت داشتند سرمایهگذاری کرد که درنتیجه، محمود احمدینژاد که نماینده این جریان در انتخابات ریاستجمهوری دومرحلهای سال 84 بود، توانست علیاکبر هاشمیرفسنجانی را که تا پیش از آن، ریاست دو قوه را در کارنامه خود میدید، با حدودا هفت میلیون رای بیشتر پشتسر گذاشته و رئیسجمهور ایران شود. حدودا 6 سال بعد و در سالهای پایانی دولت احمدینژاد بود که با شدت گرفتن تحریمهای غرب و تحت تاثیر قرار گرفتن معیشت مردم، جریان جایگزینی اعلام موجودیت کرد که راهحل مشکلات مردم را در آنچه آن را «تعامل با دنیا» عنوان میکرد میدانست. این جریان جایگزین هم موفق شد در سال 92 که مشکلات اقتصادی کشور بعد از تنگتر شدن حلقه تحریمها به اوج خود رسیده بود، بهطور رسمی اعلام موجودیت کند و چهرهای را بهعنوان نماینده نهایی معرفی کند که خود را حقوقدان و فهمکننده «زبان دنیا» میدانست. ویژگی دیگر حسن روحانی آن بود که تا پیش از دهه ۹۰ و جدیترشدن احتمال حضورش بهعنوان آلترناتیو، اصلاحطلب ششدانگی شناخته نمیشد و همین نکته در ارزیابیهای جریان اصلاحات، مزیت روحانی نسبت به عارف محسوب میشد. از این جهت، هم میتوانست ادعا کند با جریان اصلاحاتی که دولت را در نتیجه عملکرد هشتسالهاش تحویل جریان رقیب خود داد، مرزگذاری دارد و هم میتوانست با شعار تعامل با دنیا، نظر منتقدان وضعیت اقتصادی کشور در آن مقطع را به خود جلب کند.
با همه اینها و بررسی مواردی که بهطور گذرا به آن پرداخته شد، میتوان درباره مزیتهای یک جریان آلترناتیو یا «جریان جایگزین» که موفق شود اقبال مردم را با خود بههمراه داشته باشد، نتیجهگیری کرد. یکی از بدیهیترین مزیتهای آلترناتیو، آن است که مرزگذاری مشخصی با مسببان وضعیت نامناسب موجود داشته باشد. اصلی بدیهی که این روزها شاهد فهمنشدن آن از سوی برخی افراد و جریانات هستیم. بدیهیاتی که فهم نشدن آن ممکن است منجر به خطاهای ادراکی بزرگی برای مدعیان سیاستورزی شود. مثال واضح فهم غلط از اصل بدیهی وجوب مرزگذاری، کوشش حامیان و یا کارگزاران دولت روحانی با آن کارنامه عجیب در عرصه حکمرانی، برای مطرح کردن خود بهعنوان آلترناتیو دولت سیزدهم است. جریاناتی مثل مجمع روحانیون مبارز و مجمعی که خود را محققین و مدرسین حوزه علمیه قم نامگذاری کردهاند و در کمتر از 6 ماه از زمان تحویل دولت دوازدهم روی اختلال در حافظه جمعی ایرانیان حساب باز کردهاند؛ درصورتی که به اذعان اکثر پایشهای صورت گرفته در سطح جامعه، آسیبهای ناشی از هشت سال مدیریت بیبرنامه و ناکارآمد دولت متبوعشان همچنان از جدیترین عوامل ضربه دیدن اعتماد عمومی به نهاد دولت و ایجاد شکاف میان مردم و حاکمیت محسوب میشود. نکته دیگر آنکه اگر جریانهای جایگزین یا همان آلترناتیوها در سالهای گذشته، در ماههای پایانی دولتها خود را در معرض دید عمومی قرار میدادند، جریانات فعلی که تلاش میکنند بهعنوان آلترناتیوی برای دولت سیزدهم «کمی جدی گرفته شوند»، کنشگریهایی شلخته و بیتمرکز، آن هم در مقطعی که هنوز 6 ماه از آغاز بهکار دولت جدید نگذشته است، داشتهاند تا شاید شاهد اقبال بخشهایی از جامعه باشند. خطای محاسباتی این افراد و جریانات در انتخاب زمان شروع کنشگریهای نسبتا سیاسی خود در مقابل دولت مستقر، نهتنها از سوی مردم جدی گرفته نمیشود، بلکه درنهایت، موجب دستمایه شوخی و مورد استهزا قرار گرفتن این جریانات از سوی مردم خواهد بود. لازم است به ساکتان روزهای سیاه دهه ۹۰ و کنشگران سیاسی این روزها توصیه کرد با عجله خود، برای دیدهشدن مبارزه کنند تا درنهایت کوششهای عجولانه و شلختهشان، موجب وهن کنشگریهای سیاسی نشوند.