روز گذشته یکی از چهرههای «نزدیک به علی لاریجانی»، در حساب شخصی خود در فضای مجازی با توئیتی کوتاه، از دیدار روحانی، رئیسجمهور سابق با رهبر انقلاب خبر داد. او نگفت «تاریخ دقیق این دیدار» چه زمانی بوده، ولی ادبیات توئیت وی به نحوی بود که نشان از علاقهمندیاش به «جدی و حاوی پیام جلوه دادن» «دیدار معمول» میان رهبری و روسایجمهور پیشین است. درباره این کنش رسانهای چهره نزدیک به علی لاریجانی و ارتباط آن با علاقه اصلاحطلبان حامی دولت روحانی به احیای دوباره ظرفیت اجتماعیشان، گفتوگویی با سعید آجرلو، کارشناس مسائل سیاسی داشتهایم که در ادامه میخوانید.
ضریب دادن به دیدارهای ماه گذشته روحانی را چه میزان در پازل تلاش حامیان روحانی برای بازگشت دوباره به عرصه سیاست ایران میدانید؟
در ابتدای بحث، امیدوارم به این نکته توجه شود که در مسائل سیاسی و جناحی، نوع عملکرد روحانی بهعنوان رئیسجمهور در جمهوری اسلامی ایران باید بهگونهای بررسی شود که تجربه جدیدی را نسبت به روسای جمهور سابق مثل خاتمی و احمدینژاد برای ما بههمراه داشته باشد. رئیسجمهور در جمهوری اسلامی ایران، مقامی است که هم بهواسطه بهدست آوردن رای مردم و هم از جهت دارا بودن اختیارات اجرایی گسترده، دارای ارج و قرب فراوانی است. از این جهت فکر میکنم در گام دوم انقلاب، باید به این سمت برویم که مواجهه ما با برخی تجربیات ثبتشده از دولتها، متفاوت از نمونههای مشابه درباره دولتهای پیشین باشد. رهبری همواره به روسایجمهور که منتخب ملت هستند، نگاه حمایتی داشتهاند و در طول این سالها شاهد آن بودهایم که هم مرحوم هاشمی، هم خاتمی و هم احمدینژاد، بعد از دوران ریاستجمهوری نیز روابطشان را با ایشان در سطوح مختلف ادامه دادهاند. با اینکه از لحاظ سیاسی قرابتی با روحانی ندارم، اما امیدوارم این روابط از موضع حاکمیتی مداوم باشد. نکته دیگر آنکه از سال 92 به اینسو، میتوان گفت اصلاحطلبان به تعبیری گروگان طیف راست میانه هستند. بهواسطه اتفاقات بعد از سال 88 که بالاخره اصلاحطلبان تحتتاثیر آن اتفاقات رو به ضعف رفتند و همچنین بهواسطه مناقشه هستهای، گروهی که از آن تحتعنوان راست میانه یاد میکنیم، توانایی و فرصت حضور در عرصه سیاست را پیدا کردند. درباره راست میانه و جریان اصلاحات باید گفت رابطهای میان آنان به هم نخورده است. یعنی نوع رابطه اصلاحطلبان با طیف راست میانه وارونه نشده و به نحوی پیش نرفته است که این اعتدالیون کنار روند و پشت اصلاحطلبان قرار بگیرند بلکه برعکس؛ درظاهر تا سال 1400، این راست میانه بوده که حضور علنی داشته است و اصلاحطلبان در سه انتخابات بهصورت مداوم از آنان حمایت کردهاند که البته در سال 98 و 1400 این برنامه بر هم خورد. با توجه به این نکات به نظر میرسد طیف راست میانه، بهدنبال حفظ این معادله است. به تعبیری قصد دارند این پیغام را به اصلاحطلبان بدهند که آنها توفیقی برای حضور در قدرت پیدا نخواهند کرد و همچنان باید از این طیف حمایت کنند. پیغامی با این مضمون که این، طیف راست میانه است که میتواند در سیاست باقی بماند و سهمی از قدرت کسب کند. نکته قابلتوجه آن است که مجموعهای از کنشهای این افراد، معطوف به انتخابات مجلس شورای اسلامی در سال 1402 است که از دل احیای سرمایه اجتماعی آنها میگذرد. موضوع شورای نگهبان برای لاریجانی یک موضوع هویتی است؛ چون اگر نتواند از این چالش عبور کند، وزن حاکمیتیاش دچار چالش و خدشه خواهد شد و درنتیجه آن، نمیتواند خود را در ائتلاف با اصلاحطلبان و همچنین در همین طیف راست میانه تثبیت کند. پس برای خود لازم میداند که در فرصت پیشآمده و در ایامی که دولت جدید مستقر شده و همزمان با آن، طیف راست میانه فرصتی برای بازسازی پیدا کرده است، این مسائل پیشآمده درباره خود را حل کند. روحانی هم باید همین خطمشی را پیش بگیرد. یعنی برای اینکه بتواند از سایر رقبای جناح چپ و اصلاحطلب پیشی بگیرد، باید خود را درون حاکمیت تثبیت کند و نقشی را که پیشتر داشت و بهواسطه آن به قدرت رسید، مجدد جلو ببرد. از یک جهت طبیعی است که با توجه به درپیش بودن انتخابات مجلس، این طیف بهدنبال بازگشت به قدرت باشد. اما درباره اینکه آنها توفیقی در این فرآیند پیدا خواهند کرد یا خیر، لازم است در ادامه نکاتی مطرح شود.
به نظر میرسد اصلاحطلبان و طیف نزدیک به روحانی، به این میاندیشند که شاید بتوانند از عدم موفقیتهای احتمالی دولت سیزدهم در مسائلی نظیر سیاست خارجی، برای خود موقعیتی فراهم کنند تا بتوانند به بازگشت مجدد به عرصه سیاسی ایران فکر کنند. به نظر شما این مدل غیرواقعی و سادهسازانه نیست؟
اصلاحطلبان، چند چیز را تامینکننده سرمایه اجتماعی خود میدانستند. یک، بازنمایی رفتارهای جریان رقیب بهعنوان یک جریان تندرو که بتوانند از این رقیب خود، در میان مردم هراس ایجاد کنند. موضوع دیگر، موضوع تفرقه میان جریان اصولگرا بود که بتوانند در انتخابات از آن بهره ببرند. دیگری هم، مساله پیروزی دموکراتها به رهبری بایدن در انتخابات آمریکا بود که بتوانند بهواسطه آن، برجام را احیا کنند و در قدرت باقی بمانند. این سه، نکاتی بود که اصلاحطلبان از یک سال و نیم گذشته مدنظر داشتند. با وجود این مولفههایی که مدنظر داشتند، میتوان گفت همچنان ترس اصلی جامعه، از طیف اصلاحطلبان و حامیان دولت روحانی است و به تعبیری، به هیچوجه موافق تداوم وضع موجود در زمان دولت روحانی نبود. درباره برجام هم باید گفت دولت بایدن، امتیازات لازم جهت احیای برجام را به کشورمان نداد و برجام در آن دوره احیا نشد. درباره اصولگرایان هم درنهایت وحدت شکل گرفت و آن تفرقهای که اصلاحطلبان در انتظارش بودند، پدید نیامد. درنتیجه همه اینها، برنامه اصلاحطلبان به هم ریخت و در زمانی که سرمایه اجتماعی خود را از دسترفته میدیدند و تلاش داشتند بتوانند در این سه محور آن سرمایه را بازیابی کنند، همهچیز طبق پیشبینیهایشان پیش نرفت. تصور اصلاحطلبان همچنین از عملکرد دولت سیزدهم، مجلس یازدهم و نحوه تعامل این دو با یکدیگر نیز با واقعیت همسان نبود و اینکه بتوانند از شکاف احتمالیای که میان این دو قوه ایجاد میشود، بهرهبرداری کنند، با شکست مواجه شد. اصلاحطلبان تصور میکردند فضا بهسمتی میرود که آنان بتوانند در مدت کوتاهی سرمایه اجتماعیشان را بازیابی کنند اما موفق نشدند. درباره موضوع مذاکرات هستهای هم باید گفت گفتوگوها دارد به نحوی پیش میرود که آنها فکر نمیکردند چنین شود. به همین واسطه میتوان گفت طیف اپوزیسیون دولت که همین راست میانهایها هستند، چندان فضایی برای سیاستورزی ندارند. باید به این نکته اشاره کرد که احزاب اصلاحطلب با طیفهای نخبهشان فاصله گرفتهاند، با چالش مقبولیت هم مواجه هستند و نمیتوانند افکار عمومی را با خود همراه کنند. مساله رادیکال شدن طیفهایی از اصلاحطلبان هم از دیگر مشکلاتی است که با آن درگیر هستند. همه اینها نشان میدهد درون خودشان اختلافات جدیای وجود دارد که شرایط را از سالهای 92 و 96 متفاوت میکند. نه در جریان اصولگرا شرایط به آنصورتی پیش رفته است که آنها پیشبینی میکردند، نه اصلاحطلبان آن شرایطی را دارند که مطلوبشان باشد و نه در جامعه همراهی لازم را با خود میبینند. مساله دیگر این است که اصلاحطلبان بیشترین ضربه را از دولت روحانی خوردند که همین باعث ایجاد اختلافات بیشتر درونشان شد. امروز هم بخش زیادی از ضعف اصلاحطلبان، بهخاطر عملکرد روحانی است. بهعبارتی اصلاحات درعینحال، هم ضعیف شد هم به طیف درونجناحی رقیب خود فرصت داد تا مقابل آنها قدرت بگیرد. از اینجهت قابلتوجه است که طیف اصلاحطلب، هم سرمایه اجتماعیاش را از دست داد و هم رقیب درونجناحی پیدا کرد. بالاخره اصلاحات در قدیم دولت داشته است، اما الان جبهه اصلاحات دارد خودش را بازیابی میکند. بازیابی در تعامل با حاکمیت و حل مشکلات هویتی-که علی لاریجانی انجام داد- یا از جنس همین رویکردی که لازم است روحانی برای بازیابی انجام دهد. از این بابت فکر میکنم که زمانه درحالحاضر خریدار این نوع رویکرد برای بازیابی و بازسازی نیست، چون عملکرد اصلاحات در دولت و مجلس آنطور که باید نبوده است. با همه اینها، رفتار اصلاحطلبان به نوعی که بخواهند بازسازی یا بازیابی از درون انجام دهند، بیشتر با واقعیت مطابق است تا رفتار طیف دیگری که دوست دارد سریعتر از آنان به قدرت بازگردد.