اروپای پیر دیگر یک متحد کلیدی برای آمریکا نیست
کاملا قابل پیش‌بینی است که الزامات و دگرگونی‌های ناشی از مسائل داخلی آمریکا که جامعه این کشور را دوقطبی و سیاست خارجی را در بحث‌های بی‌ثمر کنگره سرگردان کرده است، در موازنه قدرت جهانی سرانجام به ضرر ایالات متحده تمام خواهد شد و ساختار سیاسی پنهان آمریکا برای گریز از «بحران افول» درنهایت بایدن را وادار به اتخاذ یک رویکرد غیرمنطقی دیگر خواهد کرد.
  • ۱۴۰۰-۰۸-۳۰ - ۰۰:۲۲
  • 00
اروپای پیر دیگر یک متحد کلیدی برای آمریکا نیست
فصل جدایی بروکسل از واشنگتن
فصل جدایی بروکسل از واشنگتن

مرکز مطالعات سورین متحدان آمریکا و به‌ویژه اروپا باید درک کنند که آمریکا، دوره پس از جنگ سرد و مقابله با تروریسم را پشت‌سر گذاشته و با همکاری با کشورهای آنگلوساکسون به پیشواز یک استراتژی پساآتلانتیکی برای بقای رهبری جهانی خود رفته است. روابط فراآتلانتیکی دیگر در سیاست خارجی آمریکامحوری، مرکز و سنگ‌بنای مناسبات واشنگتن با جهان نیست.

کاملا قابل پیش‌بینی است که الزامات و دگرگونی‌های ناشی از مسائل داخلی آمریکا که جامعه این کشور را دوقطبی و سیاست خارجی را در بحث‌های بی‌ثمر کنگره سرگردان کرده است، در موازنه قدرت جهانی سرانجام به ضرر ایالات متحده تمام خواهد شد و ساختار سیاسی پنهان آمریکا برای گریز از «بحران افول» درنهایت بایدن را وادار به اتخاذ یک رویکرد غیرمنطقی دیگر خواهد کرد. براساس تجربه هنوز در ساختار سیاسی ایالات متحده «منطق زور» جایگاه والاتری از «زور منطق» دارد و همین امر موجب شده که زور نظامی به اصل بنیادین سیاست خارجی آمریکا مبدل شده و بهره‌مندی از قدرت نظامی برای واشنگتن یک امر پایان‌ناپذیر است. بنابراین زمان شروع و پایان جنگ یک حق مسلم برای تامین منافع ایالات متحده در عرصه روابط بین‌الملل است و تا زمانی که یک برده راهبردی به نام اروپا امکانات سیاسی، اقتصادی و نظامی خود را بدون «حق برداشت» در اختیار جنگ‌های بی‌‌پایان و بی‌ثمر آمریکا قرار می‌دهد، نتیجه این سیاست حتی برای اروپا هم منجر به بی‌ثباتی و بی‌اعتمادی بیشتر در سطوح اروپایی و جهانی خواهد شد.

دولت بایدن در میزان پایبندی و تعهد به متحدان و شرکای اروپایی با دیگر روسای جمهور آمریکا متفاوت است. همان‌گونه که عملکرد او درخصوص افغانستان و آکوس نشان می‌دهد چشم‌انداز جدید دولت بایدن یا «ساختار سیاسی در ایالات متحده» تا حد زیادی مبتنی‌بر به‌روزرسانی ائتلاف‌ها با متحدان و بازبینی اهمیت آنان براساس منافع آتی و حیاتی آمریکاست. پیمان آکوس افزون بر بازنمایی جدیت آمریکا در مواجهه با چین، نشان می‌دهد که ایالات متحده در فرآیند رویارویی استراتژیک با چین در منطقه هند- پاسیفیک، نقش قابل‌ملاحظه‌ای برای اروپا قائل نیست. در این دوره ناتو بدون تمایل اروپا به سیاست خارجی زورمدارانه آمریکا به پشت صحنه رانده خواهد شد و در این فرآیند روسیه در قیاس با چین که تحت مهار فزاینده از سوی واشنگتن قرار گرفته است، به دشمنی درجه دو اما زیر گوش اروپا تنزل جایگاه خواهد یافت تا با تهدید قدرت نظامی‌اش اروپا و ناتو را همچنان به آمریکا وابسته نگه دارد.

پیمان آکوس استراتژی امنیت ملی آمریکا را تغییر داد و با برداشتن تمرکز از موضوع مقابله با تروریسم، فصل جدیدی در رویارویی استراتژیک میان آمریکا و قدرت‌های برهم‌زننده نظم موجودِ مبتنی‌بر منافع دائمی آمریکا گشود. در رویکرد جدید آمریکا کشورها به دوست و دشمن تقسیم می‌شوند که در راس دوستان لندن و در راس دشمنان چین و روسیه قرار گرفته‌اند.

آمریکا بعد از افتضاح افغانستان حتی بیش از دوره ترامپ خود را آماده رویارویی با چین و حتی روسیه کرده است. رویکردِ به‌شدت متمرکزِ بر چین، افول مستمر جایگاه اروپا و روابط فراآتلانتیکی را در سیاست خارجی آمریکا به همراه خواهد داشت. آمریکا تلاش کرد با پیوند پیمان آکوس به بریتانیا، حمایت فرامنطقه‌ای دیگری را در حوزه هند- پاسیفیک در میانه تنش با چین ایجاد کند. در مقابل لندن این امتیاز را به دست آورد تا بتواند جای خالی ظرفیت‌های احتمالی اروپا را در رویارویی یا ادامه رقابت شدید واشنگتن با پکن پر کند. جایگاه بریتانیای تحتِ فشارِ خروج از اتحادیه اروپا در رویکرد جدید آمریکا زنده‌کردن نقش قایق‌های توپدار قدیمی است. به‌عبارتی تامین منافع اقتصادی با جنگ و تهدید، که با کمترین هزینه یک بازی برد–برد را برای واشنگتن و لندن به ارمغان بیاورد.

بریتانیا نیز بعد از خروج از اتحادیه اروپا درصدد احیای نقش فرامنطقه‌ای خود به‌مثابه یک کشور محوری در مسائل بین‌المللی بود. لذا لندن می‌کوشد نقش پررنگی را که طی دو جنگ‌جهانی اول و دوم و همچنین جنگ سرد به دست آورده بود و در برگزیت تا حد زیادی از دست داد، در پیوندهای اقتصادی و نظامی با آمریکا احیا کند؛ این اقدام می‌تواند بریتانیای پسابرگزیت را به‌مثابه یک بازیگر جهانی، وارد عرصه‌های بین‌المللی کند. آکوس فرصتی برای بریتانیاست تا جهان را متقاعد کند که بریتانیا در همکاری تنگاتنگ با آمریکا به اروپا احتیاجی ندارد و بریتانیا به‌همراه آمریکا می‌توانند در همکاری‌های مشترک، بازیگران کلیدی در عرصه جهانی باشند.

بریتانیا با مشارکت خود در پیمان آکوس و در تشدید همکاری‌ها با واشنگتن درصدد تعریف یک هویت جدید پسابرگزیتی از طریق ایفای نقش فعال‌تر در حوزه هند- پاسیفیک است و با ایجاد پیوند دفاعی قوی‌تر با ایالات متحده می‌کوشد این پیام را به آمریکا مخابره کند که لندن به‌عنوان متحدی قابل اعتماد گزینه مطلوبی برای مشارکت با ایالات متحده در مواجهه با قدرت روبه‌رشد هند و چین در منطقه اقیانوس هند و دریای چین است؛ گرچه لندن همچنین می‌تواند یک متحد قابل اتکا در حوزه بالتیک در مقابل روسیه باشد.

شایان ذکر است در طرح منتشرشده در مارس 2021 تحت‌عنوان «بازنگری یکپارچه امنیت، دفاع، توسعه و سیاست خارجی1» انگلیس که درواقع دستورکار جامع پی‌ریزی یک بریتانیای جهانی است، بر این نکته صراحتا تاکید شده که بریتانیا قصد دارد وسیع‌ترین و منسجم‌ترین حضور را بیش از هر کشور اروپایی دیگری در منطقه هند- پاسیفیک داشته باشد. بریتانیا پیمان آکوس را سکوی پرشی برای دستیابی به جایگاه یک بریتانیای جهانی می‌بیند. بنابراین به نظر می‌رسد که لندنِ رهاشده از حلقه تنگ محدودیت‌های بروکسل، زمان حاضر را برای ارتقای توان و دگرگونی وزن بین‌المللی خود حتی به بهای تیرگی روابط با فرانسه و اتحادیه اروپا مناسب می‌بیند.

انعقاد پیمان آگوس تنها چند هفته پس از خروج شتاب‌زده و غیرمسئولانه آمریکا از افغانستان حکایت از تعمیق بحران اعتماد موجود میان اروپا و آمریکا هم دارد. بدون‌شک مکرون اکنون ایده قبلی خود را درخصوص اینکه همکاری با آمریکا بی‌ثمر است و ناتو دچار بحران و مرگ مغزی است، محقق می‌پندارد؛ چراکه روایت سنتی فرانسه مبنی‌بر غیرقابل اتکا بودن آمریکا بار دیگر به حقیقت پیوسته است.

اکنون این باور در اتحادیه اروپا تقویت شده که اروپا راهی به غیر از ضرورت پیگیری راهبرد خودمختاری استراتژیک2 در پیش‌رو ندارد. راهبردی که صدای حامیان آن با تعمیق روزافزون شکاف در روابط دو سوی آتلانتیک قدرتمندتر از همیشه به گوش می‌رسد. بی‌شک در این دوره حق آلمان، فرانسه و سایر کشورهای اتحادیه اروپاست که درس‌هایی که از پیمان آکوس و افغانستان درمورد بی‌مهری آمریکا آموخته‌اند، در سیاست خارجی بروکسل مرور کنند.

برای اروپا پیامد پیمان آکوس تقویت تمایل اروپا به آن چیزی است که آمریکا با نوعی سوءظن آن را «اشتیاق اروپا» به بی‌طرفی در رویارویی استراتژیک میان چین و آمریکا تعبیر می‌کند؛ این سیاست به‌زعم واشنگتن خودمختاری استراتژیک خوانده می‌شود. بنابراین اروپا از نگاه آمریکا یک بازیگر ژئوپولیتیک توانمند است که تلاش دارد برای امنیت خود وابستگی کمتری به ایالات متحده داشته باشد و در فرآیند تحقق خودمختاری استراتژیک به‌عنوان یک مجموعه هم‌تراز و نه دنباله‌رو، روابط خود با ایالات متحده را تنظیم کند. از نگاه آمریکا دیگر اروپا یک یار دنباله‌رو و بی‌دردسر برای همکاری‌های عمیق راهبردی علیه دشمنان محسوب نمی‌شود. حتی اگر خودمختاری استراتژیک یک مبحث نظری تا عملی باشد.

اروپا باید این ملاحظه را درنظر داشته باشد که قاره سبز از دوره خوشبینی در مناسبات با آمریکا عبور کرده و روابط اروپا با ایالات متحده از روابط فراآتلانتیک‌گرایی3 به روابط پساآتلانتیک‌گرایی4 درحال انتقال است و امید اروپا نسبت به بازگشت آمریکا به صحنه و احیای دوباره فراآتلانتیک‌گرایی با روی کار آمدن بایدن دیگر به گذشته تعلق دارد.

گزارش وضعیت سالیانه 2021 اتحادیه اروپا5 که در 15 سپتامبر توسط رئیس کمیسیون اروپا ارائه شد، در مقایسه با نسخه 2020 آن، حاکی از تغییر نحوه نگرش مسلط محافظه‌کارانه اروپا و عزم آن مبنی‌بر ایفای نقش در جایگاه یک قدرت مطرح ژئوپولیتیکی و یک بازیگر فعال در صحنه جهانی است. اتحادیه اروپا دیگر از صرف یک بازیگر مهم اقتصادی و دنباله‌رو واشنگتن بودن خرسند نیست و تلاش دارد به قطبی از نیروهای ژئوپولیتیکی در جهان مبدل شود. این چشم‌انداز بارها در تمایل اتحادیه اروپا برای تقویت ظرفیت و توانایی دفاعی‌اش نمود یافته، به‌ویژه اینکه خروج شتاب‌زده آمریکا از افغانستان بدون‌شک بزرگ‌ترین مولفه برای گام برداشتن در مسیر تقویت بنیه دفاعی و نظامی اتحادیه اروپاست. برای اروپاییان خروج آمریکا به معنای غیرقابل اتکا بودن آن و بازگشت دوباره یکجانبه‌گرایی است؛ درحالی‌که رشد فزاینده اروپا زمینه‌ساز ظهور یک قدرت ژئوپولیتیکی است که در آینده با بروز رویدادهایی نظیر خروج فاجعه‌بار از افغانستان و پیمان آکوس به شکل کاملا متفاوتی واکنش نشان خواهد داد.

البته اروپا هم تا رسیدن به راهکار عملی برای دستیابی به خودمختاری راهبردی به‌ویژه در کسب توانایی و ظرفیت‌های نظامی و رسیدن به سیاست پی‌ریزی برنامه‌های امنیتی مشترک فاصله زیادی دارد؛ همچنین باید درنظر داشت کماکان شمار زیادی از اعضای ناتو یک پیوند فراآتلانتیکی قوی‌تر را بر یک اروپای مستقل‌تر ترجیح می‌دهند. در این ارتباط شاید بتوان تفکر مسلط در اروپا را بدین‌گونه صورت‌بندی کرد: درحال‌حاضر اروپا در میان «یک مشارکت امنیتی قدرتمند فراآتلانتیکی یا خودمختاری استراتژیک» در تقلاست.

  منابع:
1. The Integrated Review of Security, Defence, Development and Foreign Policy.
2. Strategic Autonomy.
3. Transatlanticism.
4. Post-Atlanticism.
5. EU's 2021 State of the Union Address.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰