محمدمهدی قاسمی، پژوهشگر حوزه نوجوان: ساختمان مدرسه راهنمایی ما اینطور بود که جلوی در کیوسک نگهبانی بود. اگر دیر میرسیدی باید خرامانخرامان رد میشدی تا دیده نشوی. کمی بعدتر نردهای شروع میشد که دور تا دور حیاط کشیده شده بود. شاید از خودتان بپرسید که این همه نرده، آن هم دور تا دور مدرسه چرا اصلا حضور داشت یا چه رنگی بود؟ جوابش یک کلمه است. «باغچه»! دور تا دور حیاط مدرسهمان باغچه بود. حیاط در یک نگاه آبی و سبز بهنظر میرسید، چون میلهها آبی بودند. یکجای حیاط اما میله نداشت. دقیقا ضلع جنوبی روبهروی صبحگاه جایی بود که نرده نداشت، بهجایش پله داشت. پله میخورد و پایین میرفت. این پله به بوفه میرسید. یکی از جذابترین مکانهای مدرسه پسرانه، بوفه آن است. قبل از اینکه از پله پایین بروی باید انتخابت را کرده باشی که دقیقا میخواهی چه چیزی را به چه قیمتی خریداری کنی. چون اگر وارد بوفه شوی و معطل کنی، آنموقع است که میبینی پس از گذر از دریچه داروغه یکعالمه خوراکی خریدهای که هیچکدام برای خودت نیست و بقیه هم قرار است تا رسیدن به کلاس پولت را پس دهند «که هیچوقت هم نمیدهند».
اما دریچه داروغه... معمولا جلوی بوفهها نردهای کشیده میشود تا بهاصطلاح صف رعایت شود- که هیچوقت هم نمیشود- و کسی به قول معروف در صف جا نزند. اما طراحهای این نرده هیچوقت فکر نمیکردند هر سال سه تا از ارشدهای گردنکلفت مدرسه ته نرده بایستند و از هر نفری که خرید میکند بهاصطلاح «مالیات» بگیرند! مثلا قرصی فلافل، تکهای نهچندان کوچک از ساندویچ کالباس، نصف بیسکوئیت و هرچه دستشان برسد! حتی اگر در صف آمده باشی که دوستت را همراهی کنی یا حساب دفتریت را صاف کنی، باید مالیاتت را بدهی. اما چگونه؟
پوست پسته یکی از رایجترین و دمدستیترین زبالههای حیاط مدرسه است. شاید در بهترین حالت در مدرسه دخترانه با آن دوز بازی کنند، اما در مدرسه پسرانه یکی از ابزارهای ادای مالیات است. به این صورت که پوست پسته را بهصورت برعکس کف کفشت میگذاری و حدود یک دقیقه آن را روی زمین میکشی تا درنهایت با استفاده از نیروی اصطکاک، سایش بهعملآمده و پوست پسته مثل یک گلوله گداخته عمل کند و بعد پشت گردن کسی قرار بگیرد که مالیاتش را نمیدهد.
همه اینها اما در مقابل زنگهای ورزش هیچ هستند. اهمیت این زنگها تا حدی است که در روز پایانی سال، پسرهایی را که قول و قرار گذاشته بودند سر کلاس نیایند، به حیاط مدرسه میکشد. البته اینکه نتایج زنگ ورزش میتواند آیندهساز یک هفته تیم باشد، که تاچه میزان مالیات بدهد هم کم بیتاثیر نیست. دستوپا و سر شکستنها هم پدیده نامعقولی در این برهه نیست. تحلیلهای فنی و غیرفنی هم بماند بهجای خود که با بوی عرق آمیخته شدهاند. بوی عرق تندی که در کلاس پیچیده و ناظمی که تکرار میکند: «زنگ است و یالا لباستان را زودتر عوض کنید!»
با همه این سختیها، داروغهبازیها، تحلیلهای فنی و غیرفنی و بوی عرق تندی که تحملناپذیر است، همه پسرها قلبشان را در جایی از گوشه بوفه پنهان کردهاند تا شاید دوباره برگردند همانجا. آنجا که شیرینترین خاطرات شکل گرفته است و پس از گذشت چندین سال، با مرور خاطراتش، لبخند کوچکی گوشه لبشان شکل میگیرد.