محمد آمره، دانشجوی دکتری ژئوپلیتیک: زمینی که بر آن زندگی میکنیم همیشه ما را شکل داده است. به جنگها، قدرت، سیاست و توسعه اجتماعی مردم شکل داده است که اکنون تقریبا در همهجای جهان ساکن هستند. شاید فناوری توانسته باشد از فاصلهها، چه ذهنی و چه عینی بکاهد اما ممکن است بهراحتی بهیاد بیاوریم سرزمینی که در آن کار و زندگی میکنیم و فرزندانمان را میپرورانیم چقدر مهم است و انتخاب کسانی که 7میلیارد ساکن این کره را رهبری میکنند همیشه تا حدی متاثر از رودخانهها، کوهستانها، بیابانها، دریاچهها و دریاهایی است که ما را محدود میکنند، چنانکه همواره کردهاند. رهبران کشورها هر شب که به خواب میروند و هر صبح که بیدار میشوند در فکر چگونگی رهایی از زندانی هستند که جغرافیا برایشان ساخته است. اینجاست که ژئوپلیتیک متولد میشود تا تاثیر جغرافیا بر سیاست و سیاست بر جغرافیا را مطالعه کند.
بررسی رفتار کشورها در جهان بدون شناخت جغرافیای آن کشور ممکن نیست. اینکه چرا عراق به ایران حمله کرد یا دلیل اشغال بلندیهای جولان ازسوی رژیمصهیونیستی چه بود و چرا چین تبت را بهازای مرگ بیش از یکمیلیون نفر اشغال کرد و چرا روسیه کریمه را از خاک اوکراین جدا کرد، پاسخ ژئوپلیتیکی و جغرافیایی دارد. از این رو است که جغرافیا و ژئوپلیتیک بهعنوان عنصری مهم در زندگی بشر قلمداد میشوند. از هزاران سال پیش تاکنون این کوهها، رودها، دریاها، پستیها و بلندیها و... بودند که مسیر جنگ و لشکرکشی و پیوند و تجزیه را تحمیل کردهاند. بسیاری از مشکلاتی هم که امروز داریم از همین جغرافیاست.
راتزل، بنیانگذار علم جغرافیای سیاسی و اندیشمند آلمانی که نظریه فضای حیاتی را وضع کرد معتقد بود کشور مانند یک ارگانیسم زنده است و برای رشد باید همسایگان خود را تسخیر کرده و بزرگتر شود. وی معتقد بود در این جهان کشورهای بزرگتر، کشورهای ضعیفتر را به خاک خود ضمیمه میکنند و با این استدلالها از دولت آلمان میخواست برای حفظ حیات خود و بزرگتر شدنش اقدام به تسخیر کشورهای ضعیفتر کند.
در سال1950 ارتش چین با گذر از کوهستانهای سختگذر در جنگی فاجعهبار امپراتوری تبت را با دومیلیون و 500هزار کیلومتر به اشغال خود درآورد. با وجود تمام مخالفتها، چین امپراتوری باستانی و قدیمی تبت را نابود و این کشور را به چند بخش تقسیم کرد. هرگونه مقاومت را سرکوب کرد و خود را محق به تصرف تبت دانست. دلیل اصلی تصرف تبت ازسوی چین جبر جغرافیا بود؛ چراکه چین نیاز داشت به آسیایمرکزی دسترسی داشته باشد و کنترل بهتری روی هند انجام دهد. همچنین در سال1967 میلادی در جریان جنگ 6روزه اعراب و رژیمصهیونیستی، بلندیهای جولان به اشغال رژیمصهیونیستی درآمد. رژیمصهیونیستی بلندیهای جولان را مانند مائده آسمانی پذیرفت و تمام خطرات و ناآرامیها را به جان خرید تا سرچشمههای سیرابکننده خود را حفظ کند. بازهم جبر جغرافیا تمام قوانین بینالمللی را کنار زد و کار خود را کرد. همچنین در سال2014 و با اوجگیری بحران اوکراین که در تلاش برای نزدیکی به غرب بود، حکومت روسیه خود را در یک موقعیت تاریخی یافت تا یکبار برای همیشه مشکل دسترسی به دریایسیاه را حل کند. از اینرو کریمه را اشغال و درنهایت ضمیمه خاک خود کرد. روسیه بهدلیل دسترسی نامناسب به آبهای آزاد خود را در تنگنا و خفگی ژئوپلیتیک حس میکرد و این یک فرصت تاریخی برای خارجشدن از این جبر جغرافیایی بود، از اینرو بیدرنگ دست به اشغال زد. این تنها نمونههایی از جبر جغرافیایی است که برای اصلاح نقشه جهانی انجام میشود و در آینده نیز شاهد موارد دیگری خواهیم بود.
برای این مساله نمونههای فراوان تاریخی و معاصر میتوان آورد. اینکه اروپا توانسته است بهخوبی مسیر توسعه را طی کند سرزمین حاصلخیز با رودخانههای قابل کشتیرانی بود و اینکه آفریقا هنوز در مسیر توسعه دستوپا میزند برعکس اروپا نداشتن رودها و راههایی است که کشورهای مرکزی این قاره را به یکدیگر پیوند بزند و به آبهای آزاد متصل کند. ازسوی دیگر مرزکشی مصنوعی کشورها در آفریقا ازسوی استعمار نیز سبب درگیری مادامالعمر گروههای قومی در درون و بیرون کشورها شده است. شاید این محدودیت را دولتمردان ازبکستان بیش از هر سیاستمداری درک کنند. ازبکستان کشوری است که برای دسترسی به دریاها باید حداقل از مرز دو کشور عبور کند و این مساله سبب آسیبپذیری زیاد این کشور شده است.
قاره آمریکا نیز وضعیت ویژهای دارد. آمریکایشمالی که مهمترین کشور آن ایالاتمتحده است وضعیت بسیار مطلوبی دارد. دسترسی به دو اقیانوس اطلس و آرام در شرق و غرب این کشور را به یک کشور دریایی تبدیل کرده است و دور بودن از مرکز دو جنگ جهانی سبب شد این کشور بدون درگیر شدن در جنگ، از این بحران استفاده کرده و خود را به یک ابرقدرت جهانی تبدیل کند. این درحالی است که آمریکایجنوبی بهویژه کشورهای جنوبیتر مانند آرژانتین و شیلی بهدلیل دور بودن از مراکز تجارت جهانی نتوانستهاند هیچ اتحادیهای تشکیل دهند و بهنوعی از مسیر تجارت جهانی حذف شدهاند.
شاید بتوان روسیه را یکی از کشورهای مهمی که در زندان جغرافیا اسیر شده است، دانست. این کشور در نبود سرزمینهای خالی و پوشیده از برف گیر افتاده است و از جنوب نیز دسترسی مناسبی به دریا ندارد، به همین علت همیشه تلاش کرده که خود را به آبهای گرم خلیجفارس برساند. از اینرو میتوان پیشبینی کرد که با پایان دوره کشورگشایی روسیه دیگر هیچگاه تبدیل به یک ابرقدرت جهانی نخواهد شد و در بهترین حالت میتواند یک قدرت منطقهای شود، چراکه در جهان کنونی دریامحوری و دسترسی به آبهای آزاد یکی از مهمترین عناصر قدرت محسوب میشود.
بنابراین یک جغرافیدان یا ژئوپلیتیسین برای فهم دقیق اتفاقات جهانی نقشه جغرافیایی را پیشروی خود باز میکند و براساس موقعیتهای جهانی میتواند آینده و رفتار کشورها را تشخیص دهد، چراکه گاهی برخی رفتارها با تغییر حکومتها هم تغییر نمیکند و دائمی هستند. برای مثال میتوان پیشبینی کرد هر حکومتی در چین روی کار بیاید نمیتواند استقلال تایوان را به رسمیت بشناسد، چراکه در این صورت دست به یک خودکشی خواهد زد و دسترسی خود به آبهای آزاد را از دست میدهد. یا میتوان حدس زد که رژیمصهیونیستی هیچگاه بلندیهای جولان را بازپس نخواهد داد که در این صورت هم امنیت آبی خود را از بین میبرد و هم شهرهای خود را در معرض حملات سوریه قرار میدهد. همچنین میتوان پیشبینی کرد که روابط دو کره هیچگاه بهبود نمییابد یا اینکه گرجستان هیچگاه نمیتواند خود را از قید و بند روسیه رها کند.
برای رفتار هر کشوری میتوان دلایل مبتنیبر جغرافیا یافت و رفتار بعدی را پیشبینی کرد، چراکه گاهی بیتوجهی به یک عنصر جغرافیایی میتواند به نابودی کشور منجر شود. در افسانههای مصری، مصر هدیه نیل است و اگر نیل نباشد مصری در کار نخواهد بود. از همین رو است که مصر حاضر است برای جلوگیری از ساخت سد رنسانس یا النهضه توسط اتیوپی که روی سرشاخههای نیل آبی ساخته میشود وارد یک جنگ تمامعیار شود. این درحالی است که رژیمصهیونیستی برای تحت فشار قرار دادن مصر به اتیوپی در ساخت این سد کمک میرساند.
ایران هم جزء کشورهای وابسته به جغرافیاست، چراکه جغرافیاست که کشورها را میسازد. تجزیه ایران در دوره قاجار محصول ویژگیهای جغرافیایی این کشور است. دسترسی آسان به آبهای گرم مورد توجه روسها بود و ازسوی دیگر قرارگیری میان دو ابرقدرت روس و انگلیس سبب جدایی بخشهایی از کشورمان شد. در ماجرای رزمایش ارتش و سپاه در شمالغرب کشور نیز عامل جغرافیایی موثر است، چراکه تلاش باکو و آنکارا برای حذف مرز ایران و ارمنستان و اتصال نخجوان به خاک اصلی کشور سبب شد جمهوری اسلامی ایران را برآشفته سازد. هر حکومت دیگری هم که در ایران حکم راند همین تصمیم را خواهد گرفت؛ جلوگیری از قطع مرز ایران با کشور همسایه.
شاید برای حمله عراق به ایران دلایلی سیاسی و اجتماعی تراشیده شود اما همه اینها بهانههایی برای برطرفکردن ضعف جغرافیایی بودند. دسترسی 80کیلومتری عراق به خلیجفارس که بسیار نامناسب است عراق را دچار خفگی ژئوپلیتیکی کرده است و صدام میکوشید از هر فرصتی برای حمله به ایران استفاده کند و این تنها مربوط به دوران جمهوری اسلامی نبود، چراکه در دوره حکومت پهلوی نیز عراق نسبت به ایران همین نگاه را داشت بهویژه پس از تحمیل قرارداد الجزایر که اروندرود را میان ایران و عراق تقسیم میکرد این مساله شدت بیشتری گرفت. شاید تصور شود که عراق اکنون همپیمان ماست اما تا زمانی که عراق نتواند مشکل خود را برای دسترسی به آبهای آزاد حل کند هر زمان ممکن است برای بازگشایی این مسیر به ایران یا کویت حمله کند. بنابراین لازم است مسئولان حکومتی برای درک درست رفتار ایران و رقبا جغرافیا بخوانند و آن را درک کنند.