میلاد گودرزی، سردبیر تلویزیون اینترنتی آوانت در گفت و گو با «فرهیختگان» مطرح کرد
مثل همه سازمان‌ها و کارخانه‌ها که روابط‌عمومی دارند، صداوسیما هم در جانمایی کلان، به‌عنوان روابط‌عمومی نظام تعریف شده است. این حرف فراتر از نقد عملکرد صداوسیما و نقد مدیران و روسای صداوسیماست و درنتیجه انتظار تحول در این لایه، با تغییر روسای این سازمان، انتظار بعیدی است.
  • ۱۴۰۰-۰۷-۱۰ - ۰۰:۱۷
  • 10
میلاد گودرزی، سردبیر تلویزیون اینترنتی آوانت در گفت و گو با «فرهیختگان» مطرح کرد
صداوسیما؛ روابط‌عمومی حاکمیت یا تریبون نهضت؟
صداوسیما؛ روابط‌عمومی حاکمیت یا تریبون نهضت؟

به گزارش «فرهیختگان»: بعد از انتصاب جبلی به‌عنوان رئیس جدید سازمان صداوسیما، اظهارات و واکنش‌های گوناگونی پیرامون این تغییر ایجاد و منتشر شد. فعالان رسانه‌ای و اجتماعی به‌عنوان گروهی که هم تجربه فعالیت در این فضا و هم تحلیل‌هایی نسبت به آینده صداوسیما دارند، نکاتی را نسبت به وضع موجود و آینده این سازمان بیان کردند. در این گفت‌وگو ما با میلاد گودرزی، سردبیر تلویزیون اینترنتی «آوانت» به این تغییر و اتفاقات حال و آینده صداوسیما پرداختیم و او به سوالات‌مان پاسخ داد.

گودرزی با بیان اینکه اولین و کلان‌ترین مساله درباره صداوسیما، مشخص کردن جایگاه آن در مناسبات حاکمیت است، گفت: «پدران ما، مثل خیلی از انقلاب‌های تاریخ، در مسیر حرکت به سمت آرمانشهر خود،‌ انقلاب کردند، بعد از آن حکومتی تشکیل دادند، ساختارها و نهادهایی را پی‌ریزی و سعی کردند برای هر فرد و جایگاه، در راستای حرکت به سمت آرمان‌ها نقشی تعریف کنند.‌ حالا درمورد صداوسیما، مثل دیگر نهادها، مهم‌ترین سوال این است که این سازمان کجای این حرکت قرار گرفته، جانمایی آن چگونه طراحی شده و قرار بوده و هست که چه باری را بردارد؟‌

 اگر حکومت را ترجمه «گاورمنت» درنظر بگیریم، موجودیتی است که دولت،‌ مجلس و دستگاه قضایی دارد؛ ذیل آنها نیز نهادها و ساختارهایی را برای اداره امور عمومی و روزمرگی‌های وضع موجود مثل امنیت و معیشت مردم، طراحی کرده است که درکنار آن یک‌سری کارگزار هم دیده می‌شود که روی صندلی این نهادها نشسته‌اند و رسالت‌شان «اداره» است. اداره یعنی روزمرگی یعنی «وضع موجود». حالا می‌خواهیم به این سوال جواب بدهیم که صداوسیما خودش را کجای این قصه تعریف کرده است؟»

او ادامه داد: «متولیان اداره در تمام حکومت‌ها حاضرند اما برای انقلاب اسلامی، فراتر از یک‌سری نهاد برای اداره امور عمومی و روزمرگی‌ها، به هویت دیگری نیاز داشته و داریم که حرکت به سمت آرمان‌ها را تضمین و از آن حراست ‌کند، مسئول حرکت حکومت به‌سمت آرمان‌ها، فردا و وضع مطلوب باشد نه حفظ و دفاع از وضع موجود. وضع مطلوب را هم آرمان‌های انقلاب توصیف کرده‌اند؛ آرمان‌هایی که بسیار شفاف بود،‌ آرمان‌هایی که آرمان‌های مردم بود، ریشه‌ای در مضامین دینی و اعتقادی مردم داشت و ریشه‌ای در فطرت مردم،‌ به‌خاطر همین قاطبه مردم با آن همراهی کردند. از نظر من با در نظر گرفتن دو آرمان اصلی «آزادی» و «عدالت»، وضع مطلوب یعنی «حکمرانی مشارکتی عدالت‌محور»؛‌ شیوه‌ای از حکومت و اداره جامعه که مردم در آن مشارکت، سهم و قدرت دارند و محور آن «عدالت» است. حالا ما برای حرکت به این سمت به هویتی به‌جز دو هویت «حکومت» و «توده مردم» نیاز داریم. ما برای اینکه برسیم به وضع مطلوبی که مردم دیگر توده نیستند، قدرت دارند و در اداره امور نقش دارند، به یک هویت سومی نیاز داریم که در یک دوره گذار از وضع موجود به وضع مطلوب، این مسیر را نگهبانی کند. پس ما تا اینجا درباره یک وضع موجود، یک وضع مطلوب، یک هویت سوم و یک دوره گذار صحبت کردیم.»

گودرزی با اشاره به این نکته که هویت موردنیاز برای دوره گذار، یک جریان ناظر بر تحقق آرمان‌هاست، گفت: «این هویت خارج از چیزی است که به آن حکومت یا نظام می‌گوییم. نظام به‌معنای سه قوه یا همان هسته سخت حکومت که مسئول وضع موجود است. این هویت جدید یک هویت بیرونی است که سهم و نقشی در عملیات وضع موجود ندارد و مسئول نظارت بر حکومت است،‌ مسئول هشدار دادن و توجه دادن به فردا است. شریعتی به این هویت «نهضت»‌ می‌گوید. او دوگانه‌ای می‌سازد بین نهضت و نظام یا نهضت و نهاد. می‌گوید همه انقلاب‌ها یک نهضتند رو به فردا،‌ پرشور و ‌‌آرمانگرایانه که‌ نظام موجود را سرنگون می‌کنند و یک نظام جدید ایجاد می‌کنند و آسیب‌شناسی این است که وقتی اینها تبدیل به یک نظام جدید می‌شوند، خودشان «وضع موجود» می‌شوند و همه آن شور و ‌آرمانگرایی و عدالت‌خواهی در آنها فروکش می‌کند و به مدافعان وضع موجود، محافظه‌کاران و قدرت‌طلبان تبدیل می‌شوند. حالا حرف من این است برای اینکه به اینها تبدیل نشوی باید علاوه بر نظام، نهضت را هم حفظ کنی. نمی‌توانی بگویی من نظام را شکل نمی‌دهم. تو برای اداره امور عمومی به دولت، مجلس، قوه قضائیه و اداره نیاز داری به کارگزاری که روی آن صندلی‌ها بنشیند نیاز داری اما برای اینکه حرکت رو به جلو و رسیدن به آرمان‌ها را هم تضمین کنی باید نهضت را هم حفظ کنی. چیزی که من از دهه ۶۰ می‌فهمم،‌ تلاش برای حفظ نهضت است. ادبیات امام و خط‌مشی‌هایی را که مطرح می‌کند همه در همین جهت هستند. نهضت نماد حرکت و نظام نماد ایستایی است. نهضت آینده و مطلوب را می‌بیند،‌ نظام به وضع موجود فکر می‌کند. نهضت ‌آرمانگراست،‌ نظام واقع‌گراست. نهضت، عدالت برایش محوریت دارد، نظام مصلحت برایش موضوعیت دارد. نهضت بیرون گود است، نظام داخل گود است. نهضت ناظر و سیاست‌گذار است،‌ نظام مجری است. نهضت روح است،‌ نظام جسم است. همه‌ اینها ادبیاتی است که در حرف‌های خیلی از بزرگان ما بوده است.»

سردبیر آوانت درباره نسبت صداوسیما با این بحث،‌ ادامه داد: «حال اگر بخواهیم این نهضت را دقیق‌تر تفسیر کنیم، حسم این است که سه لایه دارد؛ سطح سوم که مهم‌ترین سطح آن است، نخبگان جامعه هستند.‌ فعالان اجتماعی، دانشجوها، مبلغان دینی و همه ‌کسانی که هیچ ‌نفع و نسبتی با حکومت به معنای کارگزار بودن،‌ در ساختارها بودن و انتخابی یا انتصابی وارد حکومت شدن ندارند و کاملا از توده‌های مردم سر برآورده‌اند، اما نخبه‌های جامعه هستند و احساس مسئولیت ‌اجتماعی دارند. آنها لایه اصلی و قاعده هرم نهضتند.‌ دانشجو باید ‌آرمانگرا باشد، دانشجو نباید عضو تشخیص مصلحت نظام باشد،‌ دانشجو باید یک ناظر بیرونی باشد تا نظام به سمت آرمان‌هایش حرکت کند نه یک مدافع وضع موجود و توجیه‌کننده نقص‌های نظام. من این لایه را لایه بیرونی نهضت می‌دانم و اسم آن را «نهضت مدنی» می‌گذارم.»

گودرزی با تشریح لایه دوم نهضت و تبیین جایگاه صداوسیما در این لایه،‌ گفت: «از نظر من همه نهادهای انقلابی که اوایل انقلاب شکل گرفتند، قرار بود نهضتی عمل کنند. من اسم این لایه را «نهضت نهادی» می‌گذارم؛ یک ترکیب در ظاهر دارای پارادوکسی که فقط با همین مفهوم قابل‌فهم است. می‌دانیم ائمه‌جمعه مثل مردم معمولی نیستند،‌ آنها توسط ولی‌فقیه منصوب می‌شوند اما در این حالت مطلوب نهضتی، امام‌جمعه یک شهر مسئول ماله‌کشی بر ضعف‌ها و نارسایی‌های شهردار و فرماندار شهر نیست؛ امام‌جمعه باید یک ناظر بیرونی، منتقد، حامی مردم و پیگیر مطالبات آنها از مسئولان شهری باشد. سپاه، صداوسیما، سازمان تبلیغات و خیلی از نهادهای دیگری که ذیل امام و رهبری شکل گرفته‌اند هم در حالت ایده‌آل باید یک «نهضت ‌نهادی» باشد و طبیعتا اینجا ایستادن الزاماتی هم دارد، مثلا اینکه امام می‌گوید سپاه وارد انتخابات نشود یا آن اوایل انقلاب دستور می‌دهد روحانیون کاندیدا نشوند یا یک جایی سخنرانی دارند که می‌فرمایند بعد انقلاب روحانیون کارهای مهم‌تری دارند از اینکه بروند در مجلس و دولت. این کار مهم‌تر از کاندیدای ریاست جمهوری و نماینده مجلس شدن چیست؟‌ من این را «نهضت» می‌فهمم.»

این فعال رسانه‌ای درباره الزامات نهضت گفت: «شما فوتبالی دارید که نهضت داور بازی‌ است و مهم‌ترین الزام داوری، بی‌طرفی و عدالت در قضاوت است. اینکه معروف‌ترین و مشهورترین مبلغان دینی ما که باید گروه مرجع اجتماعی و فرهنگی باشند کنش جناحی دارند؛ این روپایی زدن داور با توپ بازی است، این حضور داور در رختکن یک تیم، قبل از بازی و این نقض نهضت است. نهضتی که هویت بیرونی،‌ هویت ناظر، ‌هویت ‌آرمانگرای خودش را نقض کرده است. فلان نهاد وقتی وارد مال‌سازی و بیزینس‌های بی‌ربط اقتصادی می‌شود، درگیر و ذی‌نفع تعاملات و دعواهای سیاسی و اقتصادی می‌شود،‌ داوری است که دارد با توپ بازی روپایی می‌زند.»

او ادامه داد: «به نظر من لایه آخر و هسته مرکزی نهضت، خود ولی‌فقیه است. ولی‌فقیه هویت دوگانه‌ای دارد او هم رهبر نهضت است و هم رهبر نظام. شما خیلی از سخنرانی‌های امام را بدون این تحلیل نمی‌توانید بفهمید. امام تیرماه 59 در جمع خانواده‌های شهدای انقلاب خطاب به مسئولان و در تعبیر ما همان نظام،‌ می‌گویند اگر فلان مساله را اصلاح نکنید به مردم می‌گویم کاری با شما کنند که با شاهنشاه کردند. بعد خودشان شروع می‌کنند به عذرخواهی از مردم و خانواده شهدا. می‌گویند من از این مادرهایی که جوان‌هایشان را دادند، عذرخواهی می‌کنم، ما هنوز وزارتخانه‌هایمان را نتوانستیم اصلاح کنیم، ما هنوز طاغوتی هستیم و... . شما از بیرون به این سخنرانی نگاه کنی، می‌گویی مگر انقلاب نشده؟ مگر خودشان رهبر این مملکت نیستند، پس چرا هنوز شبیه اپوزیسیون‌ها حرف می‌زنند؟ شما اگر این تحلیل نهضت و نظام را نداشته باشید در تفسیر این سخنان می‌مانید. امام اینجا از روی صندلی رهبری نهضت دارد خطاب به‌نظام حرف می‌زند.

صحبت‌های رهبری در دیدار با بعضی از نخبگان و دانشجویان یا همان «نهضت‌های مدنی» که پیش‌ترگفتم از همین جنس است؛ مثلا رهبری خطاب به دانشجوها می‌گویند: «شما خودجوش عمل کنید و منتظر کسی نباشید؛ مثل ما در زمان طاغوت.» مگر ما الان در دوران جمهوری اسلامی نیستیم؟ دانشجوها در مواجهه با مسئولان باید مثل طاغوت عمل کنند؟ اینها طاغوت‌اند؟ یا مثلا اینکه رهبری خطاب به نخبگان می‌گویند: «سعی کنید تحریم‌های داخلی را هم دور بزنید.» تشبیه نظام و کارگزارانش به طاغوت و آمریکا چگونه قابل‌فهم است؟ یا در ‌جایی دیگر رهبری درباره ساخت حقوقی یا جسم نظام و ساخت حقیقی و روح نظام صحبت می‌کنند و می‌گویند این دولت و انتخابات و... جسم نظام است و عدالت و کرامت و... روح نظام؛ اگر فقط اولی بماند و دومی نباشد ما دندان از داخل پوک شده‌ایم. یا در جای دیگری می‌گویند خدا نکند سرنوشت‌مان به‌جایی برسد که جمهوری اسلامی از انقلاب اسلامی جدا شده باشد. نشانه‌ها و ریشه این دوگانه را در خیلی از صحبت‌ها می‌توانید ببیند، چون مباحث ریشه‌داری در بحث‌های تئوریک و اعتقادی ما است. این جنس حرف‌ها، جنس نهضتی است. در ادبیات‌های امام و رهبری این تعابیر و تعاریف بسیار زیاد است البته با لفظ‌های متفاوت.»

گودرزی در جمع‌بندی این مبحث درباره جانمایی مطلوب صداوسیما در انقلاب اسلامی، گفت: من همه این مقدمه‌ها را عرض کردم که بگویم اگر شما می‌خواهید صداوسیما را نقد و بررسی کنید، اول باید ببینید نسبت نهادی مثل صداوسیما با این تحلیل کجاست؟

از نظر من جانمایی مطلوب برای صداوسیما جایی است که خودش را صدا و منبعِ قدرتِ نهضت تعریف کند. یعنی بگوید که من بخشی از وضع موجود و بخشی از ماشینی که می‌خواهد روزمرگی‌ها را اداره کند، نیستم. من یک منبع قدرتم، چون رسانه دارای قدرت است. می‌خواهم از این قدرت برای پیش‌بردن جامعه به سمت آرمان‌ها و ایفاکردن نقش نظارتی استفاده کنم. صداوسیما باید در اتوبوس نهضت بنشیند نه نظام. اما اتفاقی که الان افتاده است اینکه صداوسیما، صدا و منبع قدرت و تریبون نهضت نیست؛ ‌صداوسیما روابط‌عمومی نظام است. یعنی می‌گوید برای این نظامی که مدافع وضع موجود است، ناکارآمد است، دچار فساد است، برای این ماشینِ داغونِ ناکارآمد، من روابط‌عمومی‌ام.

مثل همه سازمان‌ها و کارخانه‌ها که روابط‌عمومی دارند، صداوسیما هم در جانمایی کلان، به‌عنوان روابط‌عمومی نظام تعریف شده است. این حرف فراتر از نقد عملکرد صداوسیما و نقد مدیران و روسای صداوسیماست و درنتیجه انتظار تحول در این لایه، با تغییر روسای این سازمان، انتظار بعیدی است. مگر اینکه رئیس جدیدی با ماموریت تحول در این لایه منصوب شود. البته خیلی روشن نمی‌توان گفت که این جانمایی به‌صورت ارادی و مشخص توسط یک فرد یا نهاد خاص صورت پذیرفته بلکه به‌نظرم در طول دهه‌های گذشته به مرور مناسبتی رقم خورده که صداوسیما اینچنین جانمایی شده است که ما یک دولت و مجلس و قوه‌قضائیه و وزارتخانه‌هایی داریم که می‌خواهند مسائل جامعه را اداره کنند، جناب صداوسیما تو هم بیا جزئی از اینها باش و روابط‌عمومی اینها شو.

من خودم به‌شخصه از جایگاه روابط‌عمومی در سازمان‌ها خیلی بدم می‌‌آید و معتقدم این صورتی که امروز از روابط‌عمومی اجرا می‌شود یکی از سخت‌ترین و بدترین شغل‌های دنیاست. اینکه ما در سازمان‌ها واحدی داشته باشیم با این ماموریت که برو تصویر ما را در بیرون از سازمان مثبت جلوه بده، درمقابل انتقادات بیرونی تا جایی‌که می‌توانی انکار کن و اگر از انکار گذر کردی تا جایی که می‌توانی توجیه کن. ما که خبرنگاریم با روابط‌عمومی سازمان‌ها خیلی مواجه شدیم. مثلا یک انتقادی به فلان وزارتخانه داریم روابط‌عمومی‌اش سریع ‌می‌خواهد بیاید ماله‌کشی کند. می‌خواهد بیاید نظر تو را عوض کند و از وضع موجود ناخوشایند خودش به هرنحوی که شده دفاع کند.

همین جانمایی برای صداوسیما ناظر به کل نظام اتفاق افتاده. یعنی هرجایی نارسایی و ناکارآمدی‌ای باشد، هرجا فساد و ظلمی اتفاق افتاده باشد، صداوسیما ماموریتش را این تعریف کرده است که آن نارسایی و نقص را بپوشاند، توجیه کند و... . این درواقع نوعی بلندگو بودن است. یعنی منِ صداوسیما خودم هیچ‌ هویت آرمانی و بیرونی و ناظرگونه ندارم. من یک بلندگویی هستم که هرچه به من بگویند من فقط منعکس می‌کنم. من از خودم چیزی نیستم. این بلندگو بودن را در ساحت‌های مختلف صداوسیما می‌توانید ببینید. مثلا به‌شدت سعی می‌شود صداوسیما کوچک‌ترین انحرافی از مواضع رسمی نظام نداشته باشد. یعنی همان مواضعی که حکومت یا نظام، بعضا مشخصا دولت‌ها، در اتفاقات مختلف اتخاذ می‌کنند واو به واو صداوسیما همان را ابراز می‌کند. شما یک چیز متفاوت و انتقادی مطلقا نمی‌بینید. شما یک انتقاد جدی به ارکان نظام نمی‌بینید. یعنی چون با دو موجودیت مواجه نیستیم و همه‌اش یکی است و همه‌اش «نظام» است، انگار که خودش به خودش نمی‌تواند انتقاد کند.

تحلیل و خط‌مشی‌گذاری مستقل هم برای خودش نمی‌بیند. صداسیما مجموعه‌ای متشکل از متخصصان رسانه‌ای و علوم اجتماعی نیست که بنشینند و تحلیل کنند که مثلا در موضوع انتخابات 1400، در آبان 98 ما این دست‌‌فرمون را می‌خواهیم برویم. اصلا در مقام تحلیل نیستند، تحت‌تاثیر نهادهای بیرونی و تصمیم‌گیر و بعضا متاسفانه نهادها و تحلیل‌های امنیتی‌ هستند. یعنی شورای عالی امنیت ملی تصمیم می‌گیرد که صداوسیما در موضوع آبان ۹۸ چه رویکردی را اتخاذ کند. نهادهای امنیتی بعضا تصمیم می‌گیرند مثلا در مورد برجام و انتخابات چه چیزی بگویند. همین انتخابات را نگاه کنید. نقش صداوسیما چیست؟ صداوسیما صرفا مجری است. یعنی نمی‌تواند تصمیم بگیرد و جمع‌بندی کند که من بنا براین دارم که یک رویکرد انتقادی و سنگین نسبت به کاندیداها داشته باشم تا عیار اینها را بسنجم. نه؛ دقیقا نقش صداوسیما در انتخابات را در هیبت همان مجری‌ای که در مناظره‌ها می‌گذارند می‌توانید به شکل نمادین ببینید. کسی که از داخل گلدان یک توپی درمی‌آورد و یک‌سری سوال از رو می‌خواند و لبخند می‌زند و تمام. کارکرد صداوسیما همین است و آن چیزی که در اصل ۱۷۵ قانون اساسی آمده است که صداوسیما را مسئول تامین آزادی بیان و نشر افکار و بحث‌های اینچنین مطرح‌ می‌کند بسیار از وضع فعلی دور است.

پس اولین و مهم‌ترین آسیب‌شناسی راهبردی از وضع موجود صداوسیما، «بلندگوی حاکمیت» یا همان «روابط‌عمومی نظام» بودن است. ذیل این رویکرد کلی یک ایراد دیگری که می‌شود به آن گرفت این است که در لایه‌ ساختاری، صداوسیما یک «کل یکپارچه» است.

از بالا تا پایین این سازمان، از اخبار ساعت ۱۴ گرفته تا یک برنامه آشپزی در شبکه سلامت یا یک آیتم فرعی در شبکه ورزش، همه انگار یک کل یکپارچه‌ هستند و گویی همه ملزمند تریبون نظام باشند. یعنی رئیس صداوسیما خودش را ملزم می‌داند تا از تک‌تک برنامه‌ها دفاع کند و آن را موضع نظام بداند. درنتیجه برنامه‌سازها هم هیچ استقلال و قدرت تحلیل و تصمیم‌گیری‌ای ندارند، فقط باید منعکس‌کننده و بازتاب‌دهنده موضع باشند و خودشان را ملزم به رعایت یک‌سری خطوط قرمز مبهم و عجیب و غریب بدانند. مطلقا فضا این نیست که رئیس صداوسیما بگوید من یک رسانه‌‌ بزرگم که ده‌ها شبکه و صدها برنامه و صدها برنامه‌ساز دارم که به اینها قدرت تحلیل و اختیار در تصمیم‌گیری داده‌ام و‌ فلان برنامه اگر چیزی گفت، تحلیل برنامه‌ساز بوده و من هم به‌عنوان رئیس صداوسیما شاید الزاما با نظر و موضعش موافق نباشم و ما اینها را محدود نکرده‌ایم که فقط حرف ما را بزنید، ما چندتا آدم نخبه را آورده‌ایم و به آنها اجازه دادیم حرف بزنند، تحلیل کنند. اما اگر کسی در یک برنامه‌ای چیزی گفت، در راستای آزادی بیان و نشر افکار، ما از این اتفاق دفاع می‌کنیم.

الان مطلقا این نیست. شما گاهی می‌بینید در یک برنامه استثنائا یک میهمانی، درست یا غلط، یک انتقادی به یک مسئولی می‌کند، مجری عوض می‌شود، برنامه تعطیل می‌شود، رئیس صداوسیما رسما عذرخواهی می‌کند. یعنی ما با یک «کل یکپارچه» مواجهیم. همه نظامند، از مجری شبکه کودک تا رئیس شبکه خبر همه نماینده نظامند. چرا؟ چون رسانه می‌خواهد روابط‌عمومی نظام باشد. این ایراد ساختاری از یک‌سو نابودکننده‌ خلاقیت و ایده‌پردازی و چابکی و درواقع کارآمدی برنامه‌سازها و شبکه‌های شما و درواقع یک‌جور تبدیل کردن هنرمندان به کارمندان است؛ چراکه نیاز نیست کسی از خلاقیتش استفاده کند، صرفا باید یک‌سری کارهای روتین انجام بدهد و آنتن را پر کند و طوری یک خروجی حداقلی بدهد که فقط به کسی برنخورد. از سوی دیگر با این رویکرد، دست شما را برای میدان دادن به تکثرهای گفتمانی و فراهم آوردن بستر آزادی بیان و دعوت از نخبگان با نگاه‌های متفاوت می‌بندد؛ چراکه هرکس در قاب تلویزیون دیده شود باید بخشی از «کل یکپارچه» باشد و نمی‌تواند خارج از مرزهای غیرشفاف صداوسیما یا همان روابط‌عمومی نظام حرفی بزند.

جمع‌بندی انتقادم به وضع موجود صداوسیما این است که در لایه کلان جایش را اشتباه تعریف کردند و ذیل این جانمایی اشتباه یک ایراد رویکردی و یک ایراد ساختاری شکل گرفته که اگر بخواهیم اینها را کنارهم قرار دهیم می‌توان به صداوسیما بگوییم «کل یکپارچه‌ بلندگوی حاکمیت». از قرار؛ آن چیزی که خودش می‌خواهد باشد همان چیزی هست که مردم هم ازش می‌فهمند. یعنی صداوسیما خودش می‌خواهد بلندگوی حاکمیت باشد، ‌مردم هم دقیقا همین حس را به او دارند. مردم وقتی اخبار تلویزیون را باز می‌کنند، می‌گویند بنشینیم ببینیم موضع نظام در فلان موضوع چیست؟ یعنی فضا این نیست که به‌عنوان رسانه بنشینیم ببینیم در دنیا چه خبر است. این یعنی چی؟ یعنی یک گارد و یک عینک پیش‌فرض برای مردم. حس‌شان این است که با یک ماشین پروپاگاندا روبه‌رو هستند نه با یک رسانه. مخاطب وقتی می‌خواهد یک سریال ببیند حتی یک برنامه سرگرمی هم ببیند با همین عینک می‌بیند و این یعنی شکست رسانه و این یعنی قبل از اینکه اصلا تو شروع به حرف زدن بکنی باخته‌ای! همه اینها هم از تبعات همان جانمایی اشتباه است.

اصلاح خیرخواهانه برای صداوسیما در این لایه باید اتفاق بیفتد. اینکه مدیری عوض بشود، جوان‌ها بیایند سرکار، شبکه‌ها کم و زیاد شود، همه اینها فرم و شکل موضوع است که خیلی تحولی را نمی‌تواند رقم بزند. ذیل این ایده هر آدم جوانی را هم که بیاورید، هر آدم توانمندی را هم که بیاورید یا حذف می‌شود یا «کارمند». درنتیجه اگر می‌خواهیم از اصلاح در صداوسیما حرف بزنیم، باید در سطح «جانمایی» حرف بزنیم و بعد که اصلاح جانمایی را پذیرفتیم، حالا بیاییم درباره الزاماتش صحبت کنیم. طبیعتا در جانمایی جدید یا جایگاه «نهضتی بودن صداوسیما» آدم‌های متناسب با این فضا را در رأس کار می‌گذاریم، فضا را برای بروز خلاقیت‌ها و محوریت قراردادن تخصص و ایده باز می‌کنیم و اینها می‌شود ملاک انتخاب مدیران، نه حرف گوش کن بودن و گوش به زنگ بودن و گِرد بودن و اهل تعامل به معنای زد و بند بودن. «حریت» و جامعه‌ فهم‌بودن می‌شود مهم‌ترین ملاک‌های انتخاب مدیر. الان یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های لازم برای رئیس صداوسیما بودن این است که بتوانی با همه ببندی، تلفن همه را جواب بدهی، همه را راضی نگه داری. اما رئیس صداوسیمای نهضت هیچ صمیمیت و خرده‌بُرده‌ای با مسئولان نظام ندارد و اساسا شأن خودش را بالاتر از روسای قوا و وزرا و وکلا و درواقع خود را در مقام ناظرِ بر رفتار آنها می‌داند.

الزام بعدی این است که بودجه صداوسیمای نهصت نباید دست دولت باشد. اگر قائل به ناظر بودنِ صداوسیما بر دولت باشیم، قاعدتا نباید‌ دست ناظر زیرسنگ نظارت‌شونده باشد. حالا اینکه اصلاحش باید چه شکلی باشد، بحث دیگری است. بحث من این نیست که باید صددرصد درآمدزا و مستقل از بودجه عمومی باشد. یک بحث ساختاری و اداری ساده می‌کنم که صداوسیما نباید بودجه‌اش را از دولتی که قرار است بر او نظارت کند، بگیرد. با این تحلیل نهضتی دیگر معنی نمی‌دهد که رئیس صداوسیما پشت در هیات‌دولت دست به سینه بایستد، ببیند اجازه ورود به او می‌‌دهند یا خیر؟ شرایط باید طوری باشد که رئیس‌جمهور و وزیر و وکیل مملکت باید از رئیس صداوسیما وقت بگیرند تا با او دیدار کنند. اما شما الان می‌بینید که یک برنامه‌ای در گوشه‌ای از تلویزیون یک انتقاد ملایمی به یک وزیری وارد می‌کند، جلسه بعد رئیس صداوسیما را به هیات دولت راه نمی‌دهند، حقوق سر ماه کارمندان صداوسیما را می‌بندند و اتفاقات عجیب و غریب دیگر.

الزام بعدی این است که سیاستگذاری رسانه در داخل خود آن و توسط اهل فن این حوزه انجام شود نه از سوی سیاسیون و امنیتی‌های بیرونی. تو داری درباره فرهنگ، جامعه و تولید و انتقال پیام حرف می‌زنی، چرا باید یک آدم امنیتی که هیچ‌ فهمی از این بحث‌ها ندارد، بیرون از صداوسیما، ‌با ملاحظات و دغدغه‌ها و اولویت‌های خودش برای توی صداوسیما سیاستگذاری کند و تو با آن تابلوی «بلندگوی حاکمیت» که بالای سرت داری، بنشینی اینجا و به بدترین نحو آن را اجرا کنی و روزبه‌روز بیشتر باعث شکاف بین مردم و حاکمیت بشوی؟

الزام بعدی، ضرورت ورود به عرصه‌ «تغییر واقعیت‌ها» و «مساله‌محوری» است. وقتی توی صداوسیما رفتی در جایگاه نهضت نشستی، دیگر ضرورتی برای انکار واقعیت‌ها نمی‌بینی، ‌دیگر تو بخشی از وضع موجود نیستی که بخواهی مدام از خودت دفاع کنی، تو دیگر در مقام ناظر و منتقد نشسته‌ای، درنتیجه از انکار عبور کرده‌ای و به مرحله روایت می‌رسی. دیگر نیاز نیست دردهای مردم، مساله‌های حکمرانی، مساله‌های آن نظام که تو بیرونش ایستاده‌ای را انکار کنی. حالا شروع می‌کنی به روایت و بعد؛ حرکت به سمت تغییر واقعیت‌ها. می‌گویی من با قدرتی که با بیرون کشیدن خود از ورطه‌ وضع موجود پیدا کردم و به پشتوانه مردمی که با من همراه شده‌اند‌ حالا می‌خواهم آن واقعیت‌هایی که به‌نفع مردم نیست را تغییر بدهم. حالا دیگر موضع من در آبان ۹۸ متفاوت می‌شود، در گرانی‌ها و مفاسد و ناکارآمدی‌ها حرف و رویکرد جدیدی خواهم داشت. ولی الان در پوزیشن روابط‌عمومی درحال انکار سیستماتیکی.

رئیس قبلی صداوسیما، چند سال پیش مصاحبه‌ای کرد و به‌صورت علنی و باافتخار این موضوع انکار را مثال زد. می‌گفت یک مخاطراتی در سیستم بانکی وجود دارد اما رویکرد صداوسیما این است که در این خصوص صحبت نکند؛ چراکه موجب تخریب این سیستم می‌شود، درنتیجه ما مراقبت‌های خودمان را بالا بردیم که درباره این موضوع چیزی نگوییم. ببینید یک چالشی در حکمرانی وجود دارد و صداوسیما در مقام جایی که می‌تواند به‌نفع مردم، در مقام اصلاح آن چالش وارد شود، می‌گوید ما خیلی حواس‌مان را جمع کردیم که درباره این موضوع چیزی نگوییم. یعنی در مقام انکار و در مقام سکوت ظاهر می‌شود، چرا؟ چون جایگاه خودش را جایگاه انتقاد و بیرونی و اصلاحی تعریف نکرده است. من همیشه برنامه نود فردوسی‌پور را در این زمینه به‌عنوان یک استثنا مثال می‌زنم. رویکرد برنامه نود نهضتی بود. برنامه نود مدافع وضع موجود فوتبال کشور نبود، کارشناسان را می‌آورد و به پشتوانه مخاطب و طرفداران زیادی که داشت به داورها و تیم‌ها و مریبان و حتی خود مردم و تماشاگران گیر می‌داد و بعضا اصلاح انجام می‌داد. جلوی بعضی تخلفات را می‌گرفت، جلوی بعضی ظلم‌هایی که به برخی تیم‌ها می‌شد را می‌گرفت و در حد خودش اصلاحات انجام می‌داد. اما این نهضت استثنا در تلویزیون که البته همان هم تحمل نشد، درباره یک حوزه خاص و کمتر حساس مثل فوتبال بود؛ حال تصور کنید ما نود سیاسی و نود مفاسد اقتصادی داشته باشیم. ببینید چه اتفاق بزرگی هم در جذب مخاطب و هم در اصلاح مسائل کشور می‌تواند رقم بخورد.

با این رویکرد برنامه تلویزیونی و مجری شما هویت پیدا می‌کند. از نظر من در حالت نهضتی، یک برنامه تلویزیونی می‌تواند وزیر متخلف جابه‌جا کند. اما الان برعکس است همین وزیر اسبق بهداشت چند تا برنامه تلویزیونی تعطیل کرد. انتقاد می‌کردند، فردا برنامه تعطیل می‌شد.

یکی از دوستان ما مجری یکی آیتمی بود در یکی از شبکه‌های استانی. پیامک‌های ارسالی مردم را می‌خواند. می‌گفت در یکی از برنامه‌ها که یکی از مسئولان محلی میهمان برنامه بود، من بعد از خواندن پیامک‌های مردم و مطالبات‌شان، رو به دوربین گفتم خیلی ممنونیم از پیام‌هایی که آمده، آقای فلانی، مسئولی که اینجا حاضر هستند ان‌شاءالله «تمام‌قد» پاسخگوی مردم خواهند بود و به پرسش‌های شما جواب خواهند داد. بنده‌خدا می‌گفت من این جمله را گفتم، از جلسه بعد من را دیگر راه ندادند. گفتند یعنی چی مسئول تمام‌قد پاسخگوست؟ منظورت چی بود؟ تو پیامکت را بخوان، مسئول اگر خواست جواب می‌دهد اگر نخواست نمی‌دهد. کسی که باید آن مسئول حاضر در برنامه را به صلابه بکشد و آن مسئول باید تن و بدنش جلوی مجری شما بلرزد اگر بهش بگویی تمام‌قد پاسخگو خواهد بود بهش برمی‌خورد و مجری عوض می‌شود.

این تغییر رویکردی، انقلابی است در صداوسیما و نه‌فقط صداوسیما، که در الگوی حکمرانی ما. اینکه تو قائل باشی که بخشی از نظام و ساختارهایت، وظیفه‌شان هشدار دادن به آینده است نه توجیه وضع موجود، اتفاق بزرگی‌ است. اصلاح صداوسیما عوض شدن مدیرانش نیست، اصلاح صداوسیما کم و زیاد شدن شبکه‌ها نیست، حتی صرفا بازتر شدن فضا و آزادی بیان و اینها نیست. اینها اتفاق خوبی است که باید بیفتد اما اصلاح راهبردی صداوسیما، ‌اصلاح جانمایی‌اش است و به‌نظر می‌رسد که سطح تصمیم درباره این موضوع مهم، فراتر از صداوسیما و رئیسش است؛ مجموعه‌ای که وظیفه‌اش تصمیم‌سازی و نظارت بر صداوسیماست باید به این نقطه فکر کند و سطح اصلاح را اینجا قرار دهد. و آن وقت پشتوانه بشود برای کسی که می‌خواهد این ماموریت را قبول کند. فرصت تغییر رئیس صداوسیما فرصت مهمی برای چنین تحول و تغییر‌رویه‌ای است.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰