فاطمه سیاحی، روزنامهنگار: منطقه جغرافیایی و مرزهای عراق از پنج هزار سال پیش و از زمان تأسیس دولت مدرن تا امروز، هرگز از تأثیرات خارجی دور نبوده است. در سالهای اخیر عراق به عرصه درگیری یا اصطکاک بین طرفهای بینالمللی تبدیل شده است. این طرفها که شامل کشورهای منطقهای و قدرتهای فرامنطقهای میشوند، نقشهای متفاوتی را در روند امور عراق ایفا میکنند. در همه موارد، این مداخلات بر مبنا و اساس منافع دولت مداخلهگر هدایت میشود؛ چراکه همواره منافع، نیروی محرکه سیاست کشورها از گذشته تا امروز بوده است. این چیزی است که ما در همه جوامع، مدرن و درحالرشد یا قوی و ضعیف با آن روبهرو هستیم. بهطوریکه ممکن است دولت یا جامعهای کاملا دور از این تأثیرات یافت نشود.
در همه موارد، ایجاد و یا دستیابی به منافع ملی مستلزم رسیدن به حد مشخصی از اعتدال، در تأثیرپذیری از عوامل خارجی و طرفهای داخلی است؛ چراکه عدم تعادل به معنای تندروی و خروج از رویههای عقلانی است. درمورد هر موضوع دوطرفهای، درنهایت حد وسط بهترین مسیر برای تعادل در روابط خارجی است. در روابط بینالملل، ایجاد توازن بین منافع داخلی و منافع عامل خارجی به معنای اعتدال خواهد بود. گرایش و وابستگی بیشتر به یک طرف معادله، نشاندهنده احتمال خروج از میانهروی در ارتباط و به تبع آن اعتراضات داخلی و یا واکنش سایر طرفهای خارجی است.
در اینجا باید توجه داشته باشیم که طرف خارجی ممکن است عامل افراطگرایی و حتی سیاستهای نادرست در داخل باشد تا منافع خود را تأمین کند. بنابراین هر دولتی از عراق، با هر تفکر و گرایشی که باشد، لازم است مراقب باشد تا در دام چنین روندی نیفتد؛ بیشک نتیجه چنین امری بالاگرفتن اعتراضات مردمی، هدررفت منافع ملی و افزایش بیاعتمادی در سطح یک جامعه متنوع و آسیبدیده است. وضعیت امروز عراق گویای یک درگیری شدید بین خطوط مداخله خارجی و تاثیر آنها بر امور داخلی این کشور است. برای ناظران تحولات عراق روشن و بدیهی است که اکثر مواقع منافع ملی و خواست مردم، ضعیفترین عامل تأثیرگذار بر شکلگیری رویدادها و پیگیری برنامههای دولت است.
امروزه نقش واضح و تأثیرگذاری برای ایالاتمتحده، ترکیه، عربستان سعودی، سفارتخانههای غربی و دیگر طرفها در رویدادهای داخلی وجود دارد. شکل و دامنه دخالت هریک از این کشورها نیز برحسب اهداف و تواناییها متفاوت بوده است. برای مثال سُفرای واشنگتن همیشه عادت داشتهاند مستقیم نظر خود را درمورد تحولات عراق به سیاسیون این کشور منتقل و سپس اراده خود را تحمیل کنند. عمر این دخالت، دهههاست و از تلاش برای نگارش قانون اساسی عراق براساس خواست آمریکا و یا تایید مستقیم گزینه نخستوزیری توسط واشنگتن را شامل میشود. در مقابل نوع و گستره دخالت آمریکایی، از نفوذ تهران در تحولات بغداد صحبت میشود. شکی نیست که این دو نقش در ابعاد مختلفی با هم غیرقابل قیاسند و در تحلیل اهمیت تهران برای سیاسیون عراق، ابتدا نقش هماهنگیهای امنیتی و همکاریهای راهبردی در منطقه حرف اول را میزند.
باوجود این، به نظر میرسد برای موقعیت اجتماعی ایران بهتر است تا شکل همکاریها تغییر و از حوزه سیاسی-امنیتی به فرهنگی-اقتصادی انتقال پیدا کند؛ چراکه پس از حل مساله تروریسم و ایجاد ثبات نسبی، حالا همکاری در بازسازی عراق امری مطلوب برای مردم این کشور است. علاوهبر این، سفارتخانههای غربی در بغداد [اول از همه سفارت انگلستان] خط مقدم تمام تحولات سیاسی عراق از خیابان تا پارلمان است. تهدیدات مستقیم سُفرای کشورهای غربی علیه نیروهای سیاسی عراق، مصداق آشکار دخالت در امور داخلی است که گویا در عراق به یک رویه عادی تبدیل شده است. رد پای سفرای غربی در تمام اغتشاشات و ناامنیهای عراق دیده میشود و این مانع از آن نیست که دیپلماتهای غربی، از تلاش برای بر همزدن روابط بغداد-تهران دست بردارند. در هر مسابقه ورزشی، سفرای آمریکا و انگلیس لباس تیم ملی عراق را بر تن میکنند تا در حاشیههای بعد از فوتبال حضور سیاسی فعالی داشته باشند!
شکل دخالتها البته در ابعاد منطقهای، جالبتر میشود؛ ترکیه و عربستان سعودی دو نمونه برجسته هستند. آنکارا بهگونهای سیاستگذاری کرده است که به خود اجازه میدهد در کنار بمباران اراضی شمال عراق و شکل دادن به پولشویی، قاچاق و دیگر جرائم اقتصادی، بازارهای عراق را نیز در دست بگیرد. علاوهبر تمام این مسائل، سفیر ترکیه مشغول دیدارها و گفتوگو با سلبریتیها و فعالان فضای مجازی عراق است؛ معنای چنین امری آن است که آنکارا میداند برای ادامه حضور در جو آرام، به تبلیغات و عوامفریبی نیاز دارد. همانطور که ریاض نیز سرمایهگذاریهای کلان پنجاهساله، آن هم در استانهای سُنیمذهب را روش بهتری برای ایجاد تغییرات موردنظر در عراق یافته است.
این نقشها و مواضعی که مختصرا به آنها اشاره شد، متاثر از ماهیت منافع کشورهای مذکور در عراق هستند. حال اگر بین این کشورها اجماع وجود داشته باشد، جریان رویدادها و تصمیمات و تعدیل مواضع را تشویق خواهند کرد؛ همانطور که تضاد منافع و درگیری بین آنها منجر به اتخاذ مواضع تنشزا و متشنج بین احزاب ملی تحتتأثیر این نیروهای خارجی میشود. تأثیر منفی نیروهای خارجی بر رویدادهای ملی بستگی به قدرت، انسجام دولت و استقلال نیروهای سیاسی آن دارد؛ تفاوتی هم ندارد که این اثرپذیری مثبت و یا منفی باشد. درحالحاضر دولت عراق از یک شکنندگی بیسابقه در ساختار داخلی خود رنج میبرد. این امر با آسیبرساندن به استقلال نیروهای سیاسی [خواه حاکم و خواه مخالف] مرتبط است. بهطوریکه استقلالی از احزاب و جریانهای سیاسی دیده نمیشود؛ بیشتر مواضع آنها متاثر از نیروهای خارجی است. این وضعیت تا حدی مواضع افراطی از سوی احزاب یا جریانات را توضیح میدهد. بنابراین امیدواریها به این است که دولت به انسجام و نیروهای سیاسی کشور به استقلال برسند؛ تا بتوانیم اعتدال را در روند سیاسی عراق شاهد باشیم.