آقای لاجوردی شخصیتی تاریخ‌دان، تاریخ‌شناس و تاریخ‌نویس نبوده و حتی با تاریخ معاصر ایران هم چه قبل و چه بعد از انقلاب آشنایی نداشته است. ما از او آثاری در این عرصه نداریم جز چند مصاحبه که آن هم توجیه برنامه‌های دانشگاه هاروارد است.
  • ۱۴۰۰-۰۵-۱۰ - ۰۲:۳۵
  • 10
تبلیغاتی و فاقد ارزش پژوهشی

قاسم تبریزی، تاریخ‌پژوه: تاریخ به‌عنوان سرمایه، میراث، هویت، شناسنامه، معلم جامعه و بیانگر تجربیات نسل‌های پیشین است که نسل‌های متوالی با شناخت و آگاهی از تاریخ موفقیت‌ها، شکست‌ها، دستاوردها، خطاها و کج‌راهه‌ها را در می‌یابند. به همین دلیل می‌گویند گذشته چراغ راه آینده است. این همه هنگامی به دست می‌آید که تاریخ، کاربردی و راهبردی شود و مورخ، صادق و متعهد باشد که در راستای منافع ملی، امنیت ملی، استقلال و اقتدار ملی حرکت کند. درمورد تاریخ شفاهی هاروارد که مدیریت آن را به ظاهر آقای حبیب لاجوردی به عهده داشت، به نظر می‌رسد چند ابهام اساسی وجود دارد.

اول اینکه چرا دانشگاه هاروارد آمریکا با تعجیل بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وارد جمع‌آوری خاطرات رجال عصر پهلوی می‌شود؟ برای آمریکا چه سودی دارد که در این عرصه سرمایه‌گذاری می‌کند؟ با توجه به اینکه یکی از اهداف اصلی انقلاب اسلامی مبارزه با استعمار آمریکا و سلطه‌گری آن بود، فهم این مساله دشوار نیست.

دوم اینکه کاری به گذشته قبل از انقلاب آقای لاجوردی نداریم که آن را در جای خود باید بررسی کنیم، آن را باید در اسناد لانه جاسوسی یا اسناد اطلاعاتی مورد بررسی قرار داد. اما اولا این حرکت او تاریخ‌نگاری نبود و صرفا مصاحبه بود. ثانیا آقای لاجوردی فاقد تاریخ‌دانی، رجال‌شناسی، جریان‌شناسی و آگاهی نسبت به تاریخ بود. لذا ظاهرا ماموریت او این‌گونه تعریف شده بود، به‌خصوص که سوالات جهات خاصی داشتند. سوالات نشانگر عدم‌شناخت مصاحبه‌کننده یا اهداف خاصی که دنبال می‌شود، است.

درمورد این مصاحبه‌ها چند احتمال می‌رود که همه این احتمالات از متن مصاحبه‌ها به دست می‌آید.

1- این متن‌ها مصاحبه‌های شفاهی برای بازشناسی آمریکا از علل سقوط پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی است و می‌خواستند به‌طور خاص خطاهای سازمان سیا، موساد، اینتلیجنت سرویس و سرویس اطلاعاتی فرانسه را دریابند. یعنی در کجاها و در چه مواردی توسط آنها غفلت یا کوتاهی شد که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.

2- همچنین از رهگذر این مصاحبه‌ها، سیا می‌خواست برنامه‌ریزی برای آینده ایران با شناخت عمیق‌تر و دقیق‌تری صورت بگیرد که این را از تهاجم فرهنگی و برنامه‌ریزی‌های سه دهه واپسین آمریکایی‌ها می‌توان دریافت.

3- هدف دیگر تبرئه حاکمیت پهلوی و آمریکایی‌هاست. می‌خواهند بگویند اگر خطاهایی بوده از درون رژیم بوده و ربطی به سلطه آمریکا، حرکت سازمان سیا و حضور افزون از 35هزار مستشار آمریکایی نداشته تا از این رهگذر در استعماری بودن آمریکا تردید ایجاد شود. از سوی دیگر امروز تبرئه محمدرضا پهلوی تبرئه آمریکاست، همان‌طور که تبرئه رضاشاه، تبرئه استعمار انگلیس است. لذا تبرئه رجال پهلوی حرکتی حساب شده است که محورهای مصاحبه بر آن می‌چرخد. پس در این صورت این مجموعه کاری ناشیانه نبوده و نیست بلکه با هدف و برنامه‌ریزی و دوراندیشی صورت گرفته است. شاید انتخاب فردی که فاقد آگاهی تاریخی باشد برای آمریکایی‌ها بهتر بود! چون مورخ و پژوهشگر تاریخی به‌دنبال عوامل و علل می‌رود و با تسلطی که نسبت به تاریخ دارد، استعمار را می‌شناسد و جای پای استعمار را شناسایی می‌کند. مورخ برای یک حکومت صرفا استبدادی با حاکمیتی که از سوی استعمار بر قدرت نشسته، تفاوت قائل است.

4- یک ابهام جدی وجود دارد که آیا هاروارد تمام متن‌های اصلی مصاحبه‌ها را منتشر کرده و در دسترس قرار داده یا بخشی را نگه داشته و برای اهداف درازمدت خود مورد استفاده قرار می‌دهد. مسلما آنچه انتشار یافته متن کامل نباید باشد. با توجه به زندگی برخی رجال که با آنها مصاحبه شده، آنها دوران طولانی در جایگاه‌های مختلف بوده‌اند یا عضو تشکیلات فراماسونری، عضو تشکیلات بهائیت بوده یا دارای سوابق دیگر مرتبط با سیاست آمریکا و انگلیس بوده‌اند که در آن مصاحبه‌ها سخنی از این موارد به میان نیامده است.

5- بدون‌تردید مخاطب این خاطرات نسل انقلاب نیست. نسل انقلاب با شناخت ماهیت استبدادی و استعماری حاکمیت پهلوی و وابستگی رجال به بیگانه با آنها مبارزه کرده و انتشار اسناد اطلاعاتی-امنیتی و دیگر اسناد باقی‌مانده از رژیم پهلوی این خاطرات را مخدوش می‌کند. اما مخاطب، نسل‌های آینده هستند که باید تاریخ برای آنها مخدوش شود و آنچه استعمار می‌خواهد صورت گیرد.

بحث دیگر اینکه درمورد شخصیت و کارنامه و جایگاه آقای لاجوری امید است در آینده بحث مفصلی داشته باشیم. درحقیقت باید سیری مستند در کارنامه دانشگاه هاروارد در تهیه و انتشار ناقص خاطرات با اهداف خاص داشته باشیم تا آنچه در این حرکت در کوتاه‌مدت و درازمدت ممکن است موثر باشد، مورد توجه قرار گیرد. اما لازم است به چند نکته اشاره کنیم. اولا آقای لاجوردی شخصیتی تاریخ‌دان، تاریخ‌شناس و تاریخ‌نویس نبوده و حتی با تاریخ معاصر ایران هم چه قبل و چه بعد از انقلاب آشنایی نداشته است. ما از او آثاری در این عرصه نداریم جز چند مصاحبه که آن هم توجیه برنامه‌های دانشگاه هاروارد است. ثانیا کار او و برخی امثال او درحقیقت تبلیغاتی است و حرکت مطالعاتی و تاریخ پژوهشی نیست. امثال خانم مهناز افخمی و برخی دیگر هم همین گونه‌ هستند. حتی در کارهای او امثال صادق صبا مجری بی‌بی‌سی و همانند او نیز استفاده می‌شوند و او هیچ‌گاه از محققان و تاریخ‌شناسان و تاریخ‌دانان و مورخان استفاده نکرده و نمی‌کند و چه‌بسا که مورخان متعهد با او همکاری نمی‌کردند. اگر خودش فاقد علم تاریخ و عدم‌احاطه به علم تاریخ بود، می‌توانست از صاحب‌نظران مستقل استفاده کند، اما او ماموری بود معذور.

ثالثا کار او و برخی دیگر همچون او واقعا تاسف‌آور است و بدون‌تردید جز بدنامی و لکه ننگ بر کارنامه‌اش باقی نخواهد ماند. شاید در داخل هم یکی، دو نفر در همین کج‌راهه گام نهاده‌اند که با تقابل بحق صاحب‌نظران مواجه شده‌اند.

باید گفت پیرامون نقد تاریخ‌نگاری معاصر طی سه دهه اخیر حرکت‌های مناسبی صورت گرفته است؛ نقدهایی که دکتر یعقوب توکلی در جریان‌شناسی تاریخی انجام داد، نقدی در تاریخ‌نگاری معاصر که بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی آن را منتشر کرد و نهایتا نقدهایی که افزون بر صد عنوان می‌شود که توسط استاد عباس سلیمی‌نمین صورت گرفته، از این دست است. به صورت غیرمستقیم هم موسسات تاریخ پژوهشی و تاریخ‌پژوهان کارهایی درخور قبول داشته و دارند. لذا هیچ‌گاه نمی‌توان آقای لاجوردی را در شمار تاریخ‌نگاران قرار داد و کارهای هاروارد به صورت یک ماموریت انجام گرفته است. این کار مسلما از نظر آمریکایی‌ها موفق بوده و مورد ستایش جریان‌های معارض با منافع ملی ما و انقلاب اسلامی بوده و هست. شاید هم جمعی به دلیل عدم‌درک و شناخت قضایا به تمجید و تجلیل لاجوردی و حرکت دانشگاه هاروارد در تاریخ شفاهی پرداخته‌اند. در اینکه این مصاحبه‌ها چه تعداد بوده و تا چه حد موفق بوده، جای بررسی و تحلیل دارد که امید است در آینده بدان پرداخته شود.

بحث دیگری که خوب است بدان اشاره کنم این است که یکی از دستاوردهای انقلاب اسلامی گشوده شدن مراکز اسنادی و آرشیوهای اسنادی و انتشار اسناد بود. حتی اسناد اطلاعاتی-امنیتی منتشر شد که بدون‌تردید هیچ کشوری تاکنون چنین اقدامی نکرده است. امروز ما صاحب 18 مرکز اسنادی و تاریخ‌پژوهی هستیم. اسناد نظامی، انتظامی، سیاسی، دیپلماسی، قضایی و فرهنگی داریم و شاید مهم‌ترین آنها اسناد اطلاعاتی امنیتی است که میراث ساواک است. سه‌ونیم‌میلیون پرونده افزون از 50 میلیون برگ سند از ساواک باقی مانده است. وزارت امور خارجه افزون بر 50میلیون برگ سند دارد. از اسناد خاص دفتر رضاخان یا دربار پهلوی اول، 167هزار برگ سند به جای مانده است. مجلس شورای اسلامی افزون بر 12میلیون سند دارد. موسسه مطالعات تاریخ معاصر 12میلیون سند دارد. اسناد ریاست‌جمهوری، دادگستری و خاصه مرکز اسناد ملی بیش از 400 میلیون سند در اختیار محققان قرار می‌دهد. موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی صدها هزار سند دارد و تاکنون موسسه نه‌تنها موفق به انتشار کتب تحلیلی تاریخی شده که اسناد را در اختیار محققان هم می‌گذارد. لذا روند تاریخ‌پژوهی توسط جریان تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی براساس اقتدار ملی، استقلال ملی، منافع و وحدت و اتحاد ملی، روند خوبی دارد و نسل اول و دوم انقلاب وارد عرصه تاریخ‌نگاری و تاریخ‌پژوهی شده و موفقیت‌های بسیاری به دست آورده‌اند. این روند همچنان ادامه دارد اما از یاد نبریم که جریان تاریخ‌نگاری معارض و معاند و استعماری که عموما به لحاظ فکری و بعضا سیاسی یا عملی متصل به مراکز شرق‌شناسی غرب یا حوزه‌های خاصی در غرب هستند، در این زمینه فعال هستند. از آن میان می‌توان به 6 جریان تاریخ‌نگاری اشاره کرد که حضوری نسبتا فعال داشته و دارد.

1- تاریخ‌نگاری مراکز غربی یا شرق‌شناسی با ماهیت استعماری طی 200 سال گذشته در جهت تحریف و وارونه نشان دادن تاریخ ایران تلاش کرده‌اند و همچنان نه‌تنها مراکز شرق‌شناسی که رسانه‌ها و دانشگاه‌های غربی هم وارد این عرصه شده‌اند.

2- جریان مارکسیسم که با تکیه بر ایدئولوژی مارکسیسم تاریخ ایران را می‌نویسند و کار آنها از دهه 1320 آغاز شده است. بقیه جریان‌های چپ مانند روسی سابق، چینی سابق، سوسیال‌دموکرات امروز در غرب و... نیز مشغول تحریف تاریخ و وارونه نشان دادن آن هستند یا از دریچه تنگ ماتریالیسم به تاریخ می‌نگرند.

3-جریان ناسیونالیسم و شوونیسم که خمیرمایه آن غربی است و در دو قلمروی شاهنشاهی و ملی حرکت می‌کنند و تعارض با مبانی اسلامی از یک‌سو و همسویی با غرب از سوی دیگر دارند تاریخ را آن‌گونه که غربی‌ها می‌پسندند می‌نویسند.

4- جریان تاریخ‌نگاری غرب‌گرایان و غرب‌‌باوران و غرب‌خواهان که منابع و مبانی تاریخ‌نگاری خود را از غرب می‌گیرند. شادروان جلال آل‌احمد در غربزدگی یا در کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران بدان پرداخته و به این طیف اشاره می‌کند. ده‌ها شخصیت دیگر قبل و بعد از انقلاب پیرامون جریان تاریخ‌نگاری غرب‌گرایی و غرب‌باوری و مبانی تاریخ پژوهشی آن به نقد و بررسی و تحلیل آن پرداخته‌اند اما این عرصه هنوز نیاز به تحقیق دارد.

5- دانشگاه‌های ما متاسفانه نه در عرصه علوم اجتماعی و سیاسی و ادبی و هنری و اقتصادی براساس فرهنگ و نیاز و سنت جامعه حرکت می‌کند و نه حاضر است غرب و جریان سلطه‌گری غرب را نقد کند. در عرصه تاریخ‌نگاری متاسفانه دانشگاه‌ها با داشتن میلیون‌ها دانشجو در رشته‌های حقوق، سیاست، تاریخ، ادبیات، هنر و... نتوانسته پایان‌نامه‌هایی قابل عرضه ارائه دهد یا خود پژوهش‌های مستند و متقن براساس فرهنگ و تمدن اسلامی ایرانی ارائه دهد و با داشتن رشته‌های تاریخ‌نگاری، فاقد تولید علم هستند.

6- از حوزه‌های علمیه هم انتظار بیشتر می‌رفت که در عرصه تاریخ‌نگاری گام بردارند، اگرچه حرکت‌های مناسبی در مبانی تاریخ‌نگاری تاریخ اسلام انجام داده‌اند ولی نسبت به تاریخ معاصر و حتی درمورد تقابل روحانیت و مرجعیت با حرکت حاکمیت پهلوی در نفی اسلام و انزوای روحانیت، آن‌گونه که در خود شأن حوزه باشد حرکتی انجام نداده‌اند.

اما اهل قلم و مورخان و پژوهندگان مستقل عرصه تاریخ به صورت فردی و ابتکاری، حرکت‌های درخور توجه و شایسته‌ای انجام داده و می‌دهند و ما امروز باید در منظومه تاریخ‌نگاری خود در سه عرصه حرکت کنیم و این نیاز به مدیریت و نظارت و برنامه‌ریزی کوتاه‌مدت و درازمدت دارد. اول اینکه تاریخ ایران قبل از اسلام، دوران اسلامی و معاصر و عصر حاضر از آغاز انقلاب اسلامی تاکنون را تدوین و تالیف کنیم و این باید حرکت اصلی باشد که ارزش ترجمه و ارائه به ملل دیگر هم داشته باشد.

دوم اینکه در تاریخ‌نگاری جهان خاصه غرب‌شناسی، اروپاشناسی، آمریکاشناسی، آسیاشناسی، آفریقا‌شناسی و... کارنامه غرب را طی دوران استعماری در 300 سال اخیر در کل جهان به‌خصوص در جهان اسلام و ایران مورد نقد و بررسی و تحلیل قرار دهیم.

و سوم اینکه باید برای جریان‌شناسی تاریخ معاصر یعنی حاکمیت قاجار، حاکمیت پهلوی، احزاب و گروه‌های سیاسی از مشروطه تاکنون، رجال‌شناسی، جریان‌های استعماری چون بابیه، بهائیه، اسماعیلیه، فراماسونری، روشنفکری وابسته و... به صورت جدی برنامه‌ریزی کرد. خصوصا حالا که ما وارد قرن 15 شده‌ایم باید قرن 13 و 14 را بجد مورد توجه و تحلیل قرار دهیم. آنچه تاکنون انجام شده و می‌شود درخور تمجید و تجلیل است و آنچه باید بشود مطالبات جامعه از دو مرکز علمی حوزه و دانشگاه است.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰