ندا اظهری، مترجم: قرنها پیش، بسیاری از منجمان و فیلسوفان دنیا در رشتههای مختلف سررشته و تخصص داشتند؛ بهعنوان مثال زکریای رازی، ابنسینا و بسیاری دیگر از دانشمندان دنیا در حوزههای مختلف بهصورت تخصصی کار میکردند و بهعبارتی به آنها فیلسوف گفته میشد. بعد از مدتی، با گستردگی رشتههای مختلف علمی، دنیا به این نتیجه رسید که افراد باید در رشتهای خاص تخصص پیدا کنند و نمیتوان در جمعی از رشتهها تخصص پیدا کرد و اینگونه شد که دانشگاهها رشتههای جداگانهای را برای آموزش اختصاص دادند. دانشمندان و محققان دنیا بهصورت تخصصی شروع به مطالعه کردند اما سالهاست کارشناسان حوزه آموزش عالی به این نتیجه رسیدهاند که نیاز جوامع به علم و دانش تنها با تخصص در رشتههایی خاص برآورده نمیشود و برای حل برخی مسائل به ادغام رشتهها با هم و استفاده از آنها در کنار هم نیاز دارد و اینگونه شد که بحث رشتههای میانرشتهای راه خود را به دانشگاههای دنیا باز کردند. رشتههایی ادغامشده از چند رشته که با هم راحتتر میتوانند مشکلات و چالشها را حلوفصل کنند.
آموزش عالی در دنیا به تخصصهای جدیدی نیاز دارد که شاید دورههای آنها هنوز وجود نداشته باشد اما نیاز آن احساس میشود و این نشان میدهد که سیستم آموزشی نمیتواند به دامنهای از تخصصهای محدود بسنده کند و باید آن را گستردهتر کند. تمام این شواهد، بحثی قدیمی را یادآوری کرده و متخصصانی را که در حوزههایی محدود تخصص پیدا کردهاند با افرادی که دامنه وسیعی از مهارتها را در حوزههای مختلف دارند، مقایسه میکند. بدنه اصلی جوامع معمولا متخصصان در رشتههای محدود را نسبت به متخصصان عمومی فعال در حوزههای مختلف ترجیح میدهند و این انتخاب بهدلیل تخصص و اعتبار آموزشی آنهاست. اما درواقع، دوگانگی ایجادشده در جوامع، متخصصان عمومی و متخصصان رشتههای خاص را در مقابل یکدیگر قرار نمیدهد اما آیا بهعنوان انسان، گزینههایی برای یادگیری داریم که ما را قادر کند در حوزههای مختلف آنها را آزمایش کنیم. این موضوع از آنجا ناشی میشود که ما برای حرکت در آیندهای نامشخص به چه مهارتهایی نیاز داریم، بنابراین از امروز باید برای این آینده آماده شده و پیشبینیهای لازم را برای آن انجام دهیم.
متخصصان چندرشتهای
یکی از استادان دانشگاه هاروارد معتقد است که هیچ مهارت خاصی در مواجهه با آینده کافی نیست. درعوض، بشر به شیوهای از تفکر نیاز دارد که بتواند چند رشته را به هم ارتباط دهد. نویسندگانی مانند «دیوید اپشتین» با انجام کارهای مختلف برای ایجاد یک دامنه فکری، روی بحث یادگیری بحث میکنند، چیزی که باعث پرورش متخصصان چندرشتهای میشود. بیشتر دانشمندان برتر در گذشته از «ژوهانس کپلر»، گرفته تا «اسحاق نیوتن»، در حوزههای علمی مختلفی تخصص داشتهاند. مخترعان و هنرمندان همواره از حوزههای دانشی ترکیبی استفاده میکنند که یکی از ویژگیهای متخصصان چندرشتهای محسوب میشود. «لئوناردو داوینچی» در دو حوزه هنری و مهندسی با مهارت بسیار بالایی کار میکرد؛ «ریچارد فینمن»، برنده جایزه نوبل فیزیک نیز علاوهبر مهارت در رشتههای مختلف، در کارهایش از موسیقی الهام میگرفت و همواره موقع کار و فعالیت بهطور جدی موسیقی گوش میکرد. «استیو جابز» هم با ادغام طراحی و فناوری به موفقیتهایی دست یافته بود.
به گزارشuniversityworldnews ، متخصصان چندرشتهای درواقع، فیلسوفان مدرنی هستند که دانش آنها عمیقتر از افرادی است که رشتههای مختلفی را مطالعه میکنند و گستردهتر از دانش متخصصان تکرشتهای است. البته این ایده، بهطور کامل متخصصان تکرشتهای را کنار نمیگذارد؛ بلکه برعکس، ایده اصلی، ترکیب واحدهای دانش از رشتههای مختلف و تربیت و پرورش یک متخصص در حوزه میانرشته است. بیشتر گزینههای آموزشی درحالحاضر با منطق گذشته پیش میرود که بیشتر باب طبع متخصصان تکرشتهای است. ما بهعنوان انسانهایی که درگیرودار چگونگی آینده هستیم، باید با این وضعیت کنار بیاییم و ابزارهای جدیدی را برای برآوردن نیازهای آیندهای مبهم خلق کنیم.
ابزارهایی برای یادگیری متنوع
اما سوالی که در این میان مطرح میشود، اینجاست که چگونه میتوان در مدت محدود در چند زمینه تخصص پیدا کرد؟ یکی از هنرمندان این عرصه روشهای انجام این کار را نشان میدهد. برای ایجاد یک متخصص چندرشتهای باید تنوعی از یادگیری اتفاق بیفتد. این هنرمند، نردبانی متشکل از 5 سطح تخصصی ایجاد کرده است که غیرمتخصص، مبتدی، شاگرد، کارآموز و استاد را دربرمیگیرد. با بهکار بردن اصل «پارتو»، فرض بر این است که تسلط پیدا کردن بر یک حوزه، حدود 20 سال تمرین و ممارست میطلبد اما رسیدن به جایگاه کارآموزی تنها 48ماه زمان میبرد. کارآموزی مرحلهای است که درست پیش از استادی کامل قرار میگیرد اما با بینش منحصربهفرد در یک زمینه خاص، رسیدن به سطح شاگردی تنها 10ماه زمان میبرد. اگر فرآیند یادگیری را براساس این شیوه نردبانی ساختاربندی کنیم، فراگیران میتوانند در مدت محدود در دو یا سه رشته با امکانات یادگیری متقابل حرکت کنند. اگر به جوانان اجازه کشف دامنهها، علایق و علاقهمندیهای مختلفی داده شود، درصورت حرکت در حوزههای دانش، گزینههای زیادی در اختیار دارند. مدتهاست که دانشگاههای فعال در آموزش علوم مقدماتی به این موضوع پی بردهاند، بهگونهایکه رشتههای فیزیک و فلسفه را بهطور همزمان در بسیاری از موسسات آموزشی و دانشگاهها آموزش میدهند. از دانشگاه آکسفورد گرفته تا دانشگاههای مدیریت هند، درگیر کردن رشتههای علوم انسانی با رشتههای دیگر بخش مهمی از برنامههای درسی دانشگاهها شده و از اهمیت بالایی برخوردار شده است.
در این میان، نکته کلیدی، عادت یادگیری است که تمرکز آن به جای نمره، روی راهحلهاست. ابزار دیگر، تشخیص نشانهها و سیگنالهاست. کسی که ذهنی فعال و کنجکاو داشته باشد، درواقع ذهنی میانرشتهای دارد و قادر است تحولات غیرمرتبط در کشفهای جدید، اخبار یا حوادث را مرتبط کرده و تاثیر آن را در رشتههای مختلف پیشبینی کند. در عصر دورههای آزاد، منابع وب، جوامع درحال یادگیری و شبکههای اجتماعی، ایجاد کلیات عمیق، حتی در دل محدودیت برنامههای فعلی درسی، کار سختی نیست. هنگامی که یک بنیاد گسترده ایجاد شود، مهارتهای اضافی را میتوان طبق سلیقه اضافه کرد. این کار، اشکال بدیعی از شیوهها و روشهای مهارتی را ایجاد میکند.
چرا حالا زمان مناسبی است؟
اتوماسیون و خودکار شدن کسبوکارها، بسیاری از مشاغل را از بین برده و الگوریتمها سهم بیشتری از تصمیمگیریهای روزمره را در اختیار گرفتهاند. این باعث میشود انسان بیشتر با حل مسائل خلاقانه، نوآوری و تفکر سیستمی درگیر شود؛ همه اینها به مهارتهای موردنیاز در متخصصان چندرشتهای مربوط میشود. کارشناسان بر این باورند که جامعه امروز و آینده علاوهبر یادگیری عمیق وابسته به هوش مصنوعی، به انسانهایی با تفکر عمیق هم نیاز دارد. این مهارتهای لازم برای مشکلات آزاردهنده جهان میتوانند بهعنوان یک راهحل عمل کنند که از تغییرات آبوهوایی گرفته تا تروریسم و از تخلیه منابع گرفته تا بیکاری را شامل میشوند و میتوانند راهکاری را برای آنها ارائه دهند.
آموزشی که تنوع بالاتری داشته باشد، بهطور قطع میتواند افراد را برای مواجهه با چالشهای غیرمنتظره با کیفیت بهتری تجهیز کند. مشاغل و کسبوکارها به تجربه چند کارکردی در کارمندان خود اهمیت بالایی داده و نه صرفا تجزیه و تحلیل موضوعات را ترجیح میدهند بلکه انتظار دارند اعضای تیمهای تحقیقاتی دانشگاهها بهخودیخود فرآیند یادگیری را دنبال کنند و بهعبارتی، خودفراگیر باشند. همه اینها اهمیت تربیت متخصصان چندرشتهای را برای آینده دنیا و جوامع مختلف نشان میدهد. کمبود مهارت و بیکاری بهویژه در کشورهای درحال توسعه از همان قرنها پیش بهعنوان یک نیاز موردتوجه بوده و ریشهای تاریخی دارد. چنانچه دانشجویان را بهسمت تخصصهای چندرشتهای هدایت کنیم و تنها هدف ما، ایجاد اشتغال برای آنها در آیندهای نزدیک است، بیشتر آنها از بیکاری نجات پیدا کرده و در حرفهای مشغول کار خواهند شد. درعوض، بیاییم آنها را بهعنوان متخصصان چندرشتهای برای مواجهه با آینده آماده کنیم تا بتوانند در برخورد با چالشها، به شیوهای علمی و اساسی با آنها برخورد کرده و آنها را حلوفصل کنند.
نتیجهگیری از طیف گسترده دانش
به گزارشandrewsobel ، وارن بنیس، نویسنده مشهور در دهه 1980 به مفهوم متخصصان چندرشتهای اشاره میکند و میگوید: «این گروه از متخصصان، مشاورانی بسیار عالی و کاربلد هستند و مخزنی بینظیر از دانشی عمیق و وسیع به شمار میروند. این متخصصان قادرند ارتباطاتی را بین دانشهای مختلف ایجاد کنند که از عهده بسیاری از متخصصان تکرشتهای برنمیآید. آنها نهتنها تحلیلگران بسیار قابلی هستند بلکه مفاهیم علمی و دانشی را بهخوبی و با مهارت بالایی با هم ادغام میکنند. این متخصصان تولیدات و خدمات خود را بهگونهای در چارچوب اهداف و استراتژیهای کلی کسبوکار مشتریان خود وارد میکنند که موثر عمل کرده و بتواند مشکلات آنها را هم برآورده کند. آنها بهدلیل طیف اطلاعات وسیعی که دارند معمولا صاحب نظر و ایده بوده و تمایل زیادی به بحث پیرامون حوزههای مختلف دارند و غالبا ایدههای برتری را مطرح میکنند. آینده دنیا با توجه به چالشهایی که هر روز بر سر راه آن سبز میشود، به متخصصانی نیاز دارد که بتوانند با نتیجهگیری از دانشهای مختلف، به برآوردی واحد دست یابند و بتوانند آن را بهعنوان راهحلی اساسی در اختیار دنیا قرار دهند.»
جامعه امروزی براساس یک فرضیه دیرینه حرکت میکند که تخصص را ارجح میداند و به نوعی، هرچه تخصص عمیقتر باشد، فرد راحتتر میتواند شغل موردنیاز خود را بیابد. درست است که پزشکان، وکلا و بانکداران سرمایهگذار، هرکدام با دانش و تخصصی که دارند هم موردنیاز جامعه هستند و هم جایگاه ویژهای برای خود دارند اما شواهد حکایت از آن دارد که داشتن تخصص یک مرحلهای که در آن فرد تنها در یک حوزه تخصص پیدا میکند، بهمرور رنگ میبازد و بهدلیل ناکارآمدی در سایر حوزهها و زمینهها، محبوبیت خود را بهمرور از دست میدهد. در این میان، چنین فردی را با کسی مقایسه کنید که در چند حوزه تخصص دارد و میتواند نظرات مفیدی را در زمینههای مختلف ارائه دهد؛ چنین فردی بهطور قطع میتواند جایگاه بسیار بهتری را از نظر اجتماعی کسب کرده و اعتماد دیگران را به خود جلب کند.
هوش مصنوعی همهچیز را تغییر میدهد
کارشناسان پیشبینی میکنند بیشتر مشاغلی که درحالحاضر در دنیا بر سر کار هستند، بهمرور با گسترش فناوری هوش مصنوعی کمرنگ شده و رفتهرفته حذف میشوند. در این میان، آنچه پابرجا باقی میماند، افرادی هستند که بتوانند نقش متفاوتی ایفا کنند و هوش مصنوعی نیز از عهده آن برنمیآید و آن، توانمندی حل مساله، نوآوری و جنبه بشری بودن آن است. انقلاب هوش مصنوعی ممکن است ناشناخته باشد اما وضعیتی که ایجاد میشود، ناآشنا بودن آن نیست. در دوران انقلاب صنعتی، دستگاههایی جایگزین نیروهای انسانی شدند. این تغییر و تحول منجر به شکلگیری مشاغل جدیدی بر پایه مسئولیتهای شناختی شد. همین الگو در عصر حاضر هم پاسخگو است، بهطوریکه مشاغل بهواسطه فناوریهای جدید از بین میروند اما دانش تخصصی با مهارتهای فنی درحال شکلگیری است. بهعبارت دیگر، هر حوزهای که بتوان آن را تصور کرد، درنهایت با فناوری ترکیب میشود تا جایگزین مشاغل ازدسترفته شوند. از قضا، بزرگترین پیشرفتهای بشریت حاصل کار متخصصان یک حوزه نبوده بلکه ماحصل تلاش افرادی بوده است که در زمینههای مختلف تخصص دارند.