سیدجواد نقوی، روزنامهنگار: قسمت دوم از گفتوگوی «فرهیختگان» با سیدحسین شهرستانی، پژوهشگر فلسفه و علوم اجتماعی، با موضوع نقد و اهمیت آن در شرایط امروز را در ادامه از نظر میگذرانید.
برخی سوال میکنند چه زمانی میخواهید بنیادها را فربه کنید و فارابی و ملاصدرا را مانند هابز و مونتسکیو به عرصه اجتماعی بیاورید؟ شاید اصلا فارابی و ملاصدرا چنین امکانی ندارند؟ یکی از نقدها این است که شما اگر به قدرت برسید مثل آیتالله طالقانی خواهید گفت من برای شهر ایدهای ندارم و همه ایدههای من برای روستاها بود.
اینکه این راه چه زمانی به ثمر میرسد قابلتخمین نیست. به ثمر رسیدن، خود امری تشکیکی است همانطور که گفتم ما به یک طرح سیاسی اجمالی رسیدهایم. درست است که به برنامه توسعه نرسیدهایم ولی همین الان برمبنای آن بنیادهای فرهنگی خودمان و عقل عملی جمهوری اسلامی و انقلاب به الگویی سیاسی در منطقه رسیدهایم. حداقل در چارچوبهای کلان و کلی و در سطح عقل عملی به الگویی از عقلانیت سیاسی در جمهوری اسلامی رسیدهایم. بهخصوص در سیاست خارجی که ما به طرحی سیاسی رسیدهایم. شهید سلیمانی تنها شجاعت و دلیری و نیت خالص و دل پاک نداشت، شهید سلیمانی طرحی عقلانی داشت. او نماد خرد سیاسی تکاملیافته جمهوری اسلامی بود و به الگویی رسیده بود؛ هم در سیاست خارجی و تطبیق سیاست خارجی با سیاست داخلی به الگویی رسیده بود و هم مقاومت را به یک خرد سیاسی یا یک نوع رویههای عقلانی سیاستی رسانده بود.
ما همین الان در ساحت عقل عملی به دستاوردهایی رسیدهایم که باید آنها را تئوریزه کنیم. بخشی از تحول در علوم انسانی ظهور نظریههای جدید یا تدوین برنامههای جدید توسعه، شکل تئوریزهشده یا فرمولبندی شده اتفاقاتی است که در متن عمل وقوع پیدا کرده است و اینطور نیست که رسیدن ما به نظریه و رسیدن ما به برنامه متوقع این باشد که ما برویم و از متون و نصوص به نظریه و برنامه برسیم. از متن عمل خالصانه و تاریخی که ما در انقلاب انجام میدهیم، بهتدریج هم به الگوهای نظری و هم به الگوهای عملی آن نظم جایگزین خواهیم رسید. تاریخ انقلاب آبستن دست یافتن ما به چشماندازهای نظری و الگوهای عملی مطلوب برای آینده است. جدا از اینکه بگویم چه زمانی به این الگوها میرسیم، همین الان هم دستاوردهایی داریم که این دستاوردها تئوریزه و الگوبندی نشده است و تبدیل به نظریه و برنامه نشده است. در تلاقی الگوهای عملی، رفتار عملی و خرد عملی -که بخشهایی از آن ظهور پیدا کرده- و در توجه به غرب و تجربه غرب و در رجوع به سنت کهن و معرفتی خودمان، در تلاقی این سه عنصر میتوانیم بهتدریج به چارچوبهای تئوریک جدید برسیم. یکی تجربه تاریخی انقلاب و رجوع به عقل عملی که در تاریخ انقلاب ظهور پیدا کرده است و سیاستی که عرض کردم تمسک به عقل عملی است، دوم فهم عمیق از مدرنیته و غرب و ساختارها و بنیادها و سوم رجوع عمیق و بنیادی به سنت معرفتی و فرهنگی ایران و اسلام، این سه مورد باید درکنار هم هضم شود و در یک افقی قرار بگیرد. از قرار گرفتن این سه کنار هم و توجه همزمان به این سه وجه، تدریجا هم در ساحت نظر و هم در ساحت عمل اتفاقات بزرگی میافتد، مشروط بر اینکه اراده ما بر این مسیر باشد. ما در خیلی جاها واقعا اراده حقیقی نداریم. یعنی راحتگزینی میکنیم، چه راحتگزینی محافظهکارانه و تن دادن به زمانه و چه راحتگزینی آرمانگرایانه و بیتوجهی به واقعیت. ما دو جور راحتگزینی و دو جور عافیتطلبی داریم که باعث میشود اراده تحول ایجاد نشود؛ یکی راحتطلبی واقعگرا یعنی تن سپردن به واقعیت و مقاومت نکردن در برابر واقعیت که این به عملزدگی و پراگماتیسم به معنای منفی کلمه تبدیل میشود. یک راحتطلبی و عافیتطلبی واقعیتستیز هم داریم که آن هم از مواجهه سخت با واقعیت و تغییر واقعیت فرار میکند و یک گوشه مینشیند و حرف میزند و آرمان صادر میکند و شعار میدهد، او هم با واقعیت درگیر نمیشود. تسلیم شدن به واقعیت و دورافتادن از واقعیت و واماندن در فانتزی و تخیل و مصرفزدگی، هر دو ما را از این مسیر دور میکند و این اراده را بارور نمیکند. اگر نخواهیم این را بپذیریم آن آرمانگرایی که نمیخواهد واقعیت جهان را بپذیرد و با او درگیر شود -چراکه راحتطلب است و تسلیمشده- او هم این اراده را ندارد و این هر دو همیشه همدیگر را تقویت کردهاند و همیشه همراستا بودند. آرمانگرایی همیشه آب در آسیاب واقعیتزدگی و عملزدگی ریخته است. در طول تاریخ و در تاریخ همه ملل و تاریخ انقلاب آرمانگرایی بیمبنا به واقعیتزدگی دامن زده است. آرمانگرایی که واقعیت را لحاظ نکند آب به آسیاب تکنوکراسی و واقعیتزدگی و ادامه وضع موجود و محافظهکاری میریزد.
به اصل بحث خودمان که بحث نقد بود برگردیم. بهترین شوه تعامل دولت آقای رئیسی با منتقدان چگونه باید باشد و منتقدان چگونه باید با دولت ارتباط بگیرند که مثل سالهای اخیر، ایدهها ذبح نشوند؟
در چند سطح باید کار کرد یکی اینکه دولت برای میدان نقد مزاحمت ایجاد نکند. آقای رئیسی در این زمینه چشمانداز خوبی بروز داد. ریاست قبلی قوه قضائیه منتقدان را بهشدت مورد برخورد قرار میداد و این شایسته جمهوری اسلامی نبود ولی آقای رئیسی در مقابل منتقدان سعهصدر داشت و تمام خبرنگاران این مساله را تصدیق میکردند. این امر با روحیه ایشان سازگار است و امیدواریم ایشان مدیران زیردست خود را ملزم کنند تا بر این روحیه باقی بمانند ولی این امر فقط امری منفعلانه است نباید در این دوره به سمت محدود کردن فضای مجازی رفت، باید مراقبت ایجاد کنند و کاری که اولویت ندارد مدنظر نباشد. به نظر من ما در وضعیتی نیستیم که این کار اولویت داشته باشد. اینها بستر نقد هستند. زمانی منتقد را مورد شکایت قرار میدهند و دهانش را میبندند و زمانی کلا میز نقد را جمع میکنند و میبرند. به نظر من ایشان باید فضای علوم انسانی و فضای نقد سیاسی را با نهادها و واسطههایی بین دولت و دانشگاه و دولت و روشنفکران مورد استفاده قرار بدهد. باید عدالتخواهی را به ساختاری نهادی تبدیل کرد. ظرفیت عدالتخواهی ظرفیت خوبی است و چون ساختار حکومت نتوانسته این ظرفیت را بشناسد و به نهادی تبدیل کند و در سیستم خود ادغام کند، به تهدید تبدیل شده و گاهی همین عدالتخواهیها سر از بیراهه درآورده است. دلیل این وضعیت حکومت است این مطالبهگریها باید شکل نهادی و رسمیت و فرم پیدا کند. اگر چنین اتفاقی بیفتد و تداوم پیدا کند، منتقد یا نظریهپرداز اجتماعی به جای اینکه بهصورت پراکنده نقد اجتماعی داشته باشد، نیروی نقد همافزا میشود و نقدها در متن گفتوگویی سازنده قرار میگیرند. باید برای پروژههای انتقادی مختلف هزینه کرد و اینها به یک گفتار سیاسی و انتقادی میرسد که از دل این گفتار، ادبیاتی نظری به وجود میآید. از دل آن ادبیات نظری هم راهحلها به وجود میآیند. بنابراین دولت میتواند برای تاسیس نهادهای مدنی مطالبهگر واسط بین مردم و نخبگان و حاکمیت پیشگام شود و به اینها سر و شکل بدهد و امکانات در اختیارشان قرار بدهد و رسانههای آنها را فعال کند و دانشگاهها را به سمت نقد و حل مسائل کشور جهت بدهد. دانشگاههای بیخاصیت و بیمصرف امروز با ظهور این نهادهای سیاسی یا مدنی به سمت حل مسائل دولت و تامل در مورد مسائل کشور جهتدهی میشوند.