درآمدی آرام به طرح «ولایت فقیه» امام خمینی(ره)
شروع درس فقه با منبری در تذکار به مسئولیت و با دعوت به «قیام به مسئولیت» اقدامی بود در جهت بازخوانی و بازیابی طرح اساسی فقه. با چنین شروعی است که فقه می‌تواند گفتاری عمومی پیدا کند، می‌تواند به نفع عوام‌الناس – که حق در طرف ایشان است – به دهان این و آن بزند، کس یا کسانی را سرجای خود- یعنی جایی که حق‌شان است- بنشاند، می‌تواند بر سر منافع واقعی مردم وارد نبرد با دشمنان مردم شود.
  • ۱۴۰۰-۰۳-۲۷ - ۰۱:۵۵
  • 00
درآمدی آرام به طرح «ولایت فقیه» امام خمینی(ره)
چهره عالِم در سنت علم شیعی
چهره عالِم در سنت علم شیعی

حمیدرضا میررکنی‌بنادکی، عضو پژوهش فقه در اندیشکده علم و سیاست فارسی: فقه ایستادن در موضع حق است، و فقیه کسی است که این ایستادن را پیشه و کار خود ساخته. شهیدثانی صاحب شرح شریف لمعه در صدر یکی از مهم‌ترین رسائل خود – که در باب یکی از اختلافی‌ترین مسائل فقهی به نگارش درآمده- این‌گونه نوشته است: «و‌ها انا محقّق لموضع الخلاف فیها» یعنی خود را در مقام فقیه به‌مثابه محقِق معرفی کرده و نیز فرموده: «و مرشدٌ الی ما هو الحقّ» یعنی که او در مقام فقیه قرار است به سوی حق راهبری کند. موضع فقیه همچون محقق حق و مرشد حق، تکلیف خواننده رساله را هم تعیین کرده‌است، او رساله را برای کسی که «سلک سبیل الحقّ بالانصاف» است به نگارش درآورده. فقیه در سراسر کارش گوشش به حق باز و زبانش به حق جاری است. او در پی جاری کردن الهام حق است؛ «والالهام للحقّ فانّه به حقیق1» این مطلب درک سنتی فقهای امامی است؛ مساله فقیه «فتوا» نبوده و نیست، سلسله جنبان کار و سنت فقها «حق» بوده است و بس، و حتی فتوا نیز از جهت جاری‌کردن حق و پیجویی حق است که موضوعیتی یافته؛ شیخ صدوق(ره) در معانی‌الاخبار ذیل خبری این‌گونه فرموده است که: «یفتون‏ الشیعة بمر الحقّ2» از اینجاست که شروطی چون عدالت – که همانا «اعطاء کل ذی حقّ حقّه» است –‌باید شرط فقه و فقاهت باشد؛ چه کار فقیه تحقیق و تحقق حق است.
چنین طرحی از فقه، فقیه را بنشسته در گوشه‌ای نمی‌خواهد، بلکه لاجرم پای فقیه به میانه میدان کشیده می‌شود. او از همان نقطه‌ای که فقیه محقق است به میدان فراخوانده می‌شود، «العلمُ یهتفُ بالعملِ3» چنین نیست که فقاهت چیزی باشد و عمل چیزی دیگر، چنین نیست که علم دعوتی داشته باشد و عمل دعوتی دیگر؛ به میان نیامدن، نشنیدن دعوت و فریادی است که از آن خود علم است. فقیه صرفا هدایتگر یا اشاره‌کننده به حق نیست، بلکه مجرای حق است؛ امور اگر بخواهند به حق جاری شوند، ‌باید به دست او جاری شوند؛ کما قال علی(ص): «مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء4.» به میزانی که فقیه خود را در این نقطه ببیند، و به میزانی که در نقطه جاری‌شدن امور واقع شود، به همان میزان هم عالِم است؛ هرچه از این نقطه فاصله بیشتر، نه تمامیت عمل، بلکه تمامیت علم او کمتر خواهد بود؛ «تمام العلم بالعمل5.»
رئیس الفقها و المحدثین شیخ کلینی(ره) در کتاب کافی خود بخش مفصلی را به طرح شیعه از علم اختصاص داده است. آنچه برسازنده کار و شخصیت (کاراکتر) فقیه امامی است، عمدتا در این کتاب مورد اشاره قرارگرفته. در بابی موسوم به «بذل‌العلم» چنین می‌خوانیم که شیخ به سند خود از امام صادق(ع) روایت فرموده: «قَرَأْتُ فِی کتَابِ عَلِی عَلَیه السَّلَامُ: ان اللَّه لَمْ یأْخُذْ عَلَى الْجُهالِ عَهدا بِطَلَبِ الْعِلْمِ حَتّى‏ أَخَذَ عَلَى الْعُلَمَاءِ عَهدا بِبَذْلِ الْعِلْمِ لِلْجُهالِ؛ لِأَنَّ الْعِلْمَ کانَ قَبْلَ الْجَهلِ6» معمولا آنچه حضرات معصومین از کتابی موسوم به «کتاب علی» برای یاران‌شان می‌خوانند، جهات اساسی معارف شیعی را ترسیم می‌کند. این موارد عمدتا مقید به شرایط و زمان خاصّی نمی‌باشند؛ بلکه بن و جوهره معارفند. این حدیث شریف را نباید صرفا در اندازه یک توصیه اخلاقی قلمداد کرد؛ بلکه باید آن را همچون توصیف ماهیت عالم و کار عالم مطالعه کرد. حدیث مذکور طرد‌کننده انگاره‌ای است که فقیه را در درون مدرسه و کنج خانه می‌شناسد. فقیه مرجع است نه به آن معنا که می‌ایستد تا امور و مناسبات خودشان را خودبه‌خود به او ارجاع و اسناد دهند؛ او مرجع است به این معنا که میثاق و مسئولیتی به دوش دارد؛ مسئول است تا جهال را از جهل‌شان بیرون کشد و مسئولیت و عهد او، مقدم بر مسئولیت و عهدی است که جهال در رجوع به عالم دارند. فقیه مسئول است.

  میانه

چنانکه می‌بینیم به‌نظر می‌رسد مسئولیت، در میان بودن، مبارزه کردن و در یک کلام امامت کردن چیزی است که در اساس کار و شخصیت فقیه شیعه نهفته است. اگر او سیاسی است از برای خود فقه است که سیاسی است، این خود فقه است که فقیه را به میدان آورده. با تامل در این ظریفه خواهیم یافت که انگاره‌هایی نظیر «فقیه سیاسی» یا «فقیه مبارز» تا چه حد می‌تواند انگاره‌هایی سوءتفاهم برانگیز و تحریف‌آمیز باشند. برخی گفته‌اند هنگام ورود مرحوم امام به شهر نجف برخی از علما ایشان را یک شخصیت سیاسی قلمداد می‌کردند و برایشان سوال بود که سرمایه‌های علمی حاج‌آقا روح‌الله چه اندازه است(؟!) این افراد معمولا امام را با مرحوم آیت‌الله کاشانی مقایسه می‌کردند؛ چراکه او را هم «فقیهی سیاسی» قلمداد می‌کردند7. آنچه این سوالات را برمی‌انگیخت و به چنین عناوینی درخصوص مرحوم کاشانی نیرو می‌داد، سوءفهمی بود درخصوص خود فقه و فقیه. گویی که فقه و علم امام چیزی است و سیاسی بودن او چیزی دیگر! سرمایه علمی و فقهی مرحوم کاشانی چیزی است و کنش سیاسی او چیزی دیگر! درحالی‌که این دو یک امر واحدند؛ امام در کار سیاسی خود تسلیم به ندایی بود که فقه او آن را فریاد می‌زد.
نقل است که آیت‌الله سیدعبدالله شیرازی در پاسخ به ماموران قاجار که می‌خواستند مانع از اقدامات مجاهدانه او علیه مستبدان شوند، فرموده بود: «دین، یعنی پیاده کردن برنامه‌های اصلاحی، و مصلح هرگز از زندان و مرگ نمی‌هراسد8.» چنانکه می‌بینیم سیدعبدالله شیرازی به‌مثابه فقیه به‌روشنی معنای خود دین را اصلاح – یعنی پیاده کردن مصلحت مملکت و ملت – معرفی کرده؛ پیداست که عالم چنین دینی اساسا چیزی جز «مصلح» نخواهد بود؛ فقیه این دین یعنی مصلح. نه‌فقط عالم و فقیه، که گویی امام معصوم(ع) نیز درپی چنین مقصودی است؛ چنانکه فرمود: «إِنَّمَا خَرَجْتُ أَطْلُبُ الصَّلَاحَ فِی أُمَّةِ جَدِّی مُحَمَّدٍ9» این جهت ملاک و معیار سنجش عالِم است؛ «طلب اصلاح در امت محمد.»
با چنین درکی تازه وجوه مهمی از کار امام برای ما روشن و معنی‌دار می‌شود. مرحوم امام در شروع درس خارج فقه خود در نجف اشرف، به‌جای توصیه‌هایی معمول در جلسات اول به درس‌خواندن و مودب بودن، به تفصیل درباره مسائل جهان اسلام و تکلیف سلاطین و علمای اسلام در قبال این مسائل سخن گفته بود. ممکن است سرسری‌خوانان این سخنرانی را به‌عنوان جایی که «هنوز در آن درس فقه آغاز نشده» تلقی کنند، درحالی‌که گویی این بیانات در نظر امام طلیعه «فقه» است. فقه به‌مثابه یک علم با امور «واقعی» مواجه است و نه وهمی، فقیه قرار است در موضع حق و تحقق حق بایستد، پس طلیعه درس فقه اتخاذ موضعی است از سر حق درباب «معضلات واقعی» مسلمین. در قدم بعدی امام شاگردان را متوجه همان چیزی می‌کند که اساس کنش و کار او و اساس شخصیت فقیه را شکل داده است؛ «مسئولیت.»
«دسته دیگر که علماى اسلام هستند و مراجع عالی‌مقام هستند، آنها هم مسئولیت‌شان خیلى زیاد است؛ خیلى زیاد. شاید به یک معنا مسئولیت علماى اسلام از همه‌کس زیادتر باشد... . علماى اسلام- کثّر اللَّه أمثالهم- با همه زحمت‌هایى که مى‏کشند، با همه رنج‌هایى که مى‏برند لکن مسئولیت‌شان زیادتر از این معانى است. خداى تبارک و تعالى به آنها عزت داده، به آنها عظمت داده است، دیگران را تبَع آنها قرار داده است، ملت را تابع آنها قرار داده است؛ اینها همه مسئولیت مى‏آورد؛ همان‌طورى که رسول اکرم- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- مسئولیت داشت و قیام کرد بر مسئولیت خودش. قیام کرد به مسئولیت خودش. باید قیام کرد به مسئولیت... . شما بعدها یک مسئولیت بزرگى به عهده‏تان است. عالِم یک شهر بشوید، مسئولیت آن شهر را دارید؛ ان‌شاء‌اللَّه عالِم یک مملکت بشوید، مسئولیت آن مملکت را دارید؛ مرجع یک امت بشوید، مسئولیت آن امت را دارید10.»
این تذکرات سال‌ها بود که درحوزه نجف به گوش و زبان کسی نیامده بود؛ مگر درس فقه جای این حرف‌هاست؟! گفته‌اند که: «تا مدت‌ها در بیوت علما و مراجع و خانه‌ی فضلای نجف، سر درس و بعد از درس، بحث طلاب و محصلین حوزه نجف راجع به صحبت‌ها و موضع‌گیری‌های امام بود11.» در بیرون از حوزه نجف و حتی بیرون از ایران هم این سخنرانی دستمایه تحلیل‌ها و تفسیرهایی شد. نشریه «ایران آزاد» پس از انعکاس مواضع امام در لزوم اصلاح تعلیمات و مبارزه با استعمار و استبداد چنین نوشت:
«شاید صاحبنظرانی خارج از حوزه فقاهت و روحانیت نیز بدان امر توجه کرده‌اند، اما آنچه مهم است و امیدبخش و مسرت‌انگیز، این امر است که مساله به‌طور رسمی در جلسه افتتاح درس از طرف مرجعی نظیر آیت‌الله خمینی عنوان شده است، که مصداق این دستور می‌باشد: من کان من الفقها مخالفه الهواء، مطیعا لامر مولا، صائنا لنفسه، حافظا لدینه، علی العوام ان یقلدوه...12.»
چنین نبود که مردمی به ایشان رجوع کنند و ایشان موضعی بگیرد، بلکه خود اعلام موضع کرد و این موضع از آنجا که حق بود، شایستگی رجوع مردم به ایشان را محرز کرد؛ چراکه در اینجا موضع حّی درکار است «علی العوام آن یقلدوه.» این مطلب همان چیزی است که امام از آن تعبیر می‌کند به «قیام به مسئولیت.» کار فقیه در یک کلام ایستادن در موضع حق و پافشاری بر آن تا تحقق نهاییِ حق است. روح مبارزات امام را همین انگاره اساسی از فقه تشکیل داده است؛ حق! این نه‌تنها مشرب امام، که در نظر ایشان اساس فقه و روح جاری در تاریخ روحانیت بود؛ آنچه فقه را موضوعیت می‌داد همین تسلیم بودنِ به حق بود «ان مِنَ الْحَقِّ ان تَفَقَّهوا 13.» اگر قرار باشد که در ریزبینی‌های فنی فقهی و علمی، حق پوشیده شود، نقض غرض حاصل می‌شود و فقه معنای خود را از دست می‌دهد، جهت خود را فراموش می‌کند و به ضد خود بدل می‌شود. در مدرسه همواره عده‌ای هستند که به این بلیه دچارند، همان‌هایی که امام بعدها نام «مقدسین14» را بر آنان گذارد؛ کسانی که فقه‌ورزی‌شان از سر حق‌جویی نیست، جماعتی که فقه و مدرسه و فقاهت را نه از سر مسئولیتی که حق به دوش آنان نهاده، که برای چیزهای دیگر می‌خواهند و دنبال می‌کنند.

  به‌جای پایان

شروع درس فقه با منبری در تذکار به مسئولیت و با دعوت به «قیام به مسئولیت» اقدامی بود در جهت بازخوانی و بازیابی طرح اساسی فقه. با چنین شروعی است که فقه می‌تواند گفتاری عمومی پیدا کند، می‌تواند به نفع عوام‌الناس – که حق در طرف ایشان است – به دهان این و آن بزند، کس یا کسانی را سرجای خود- یعنی جایی که حق‌شان است- بنشاند، می‌تواند بر سر منافع واقعی مردم وارد نبرد با دشمنان مردم شود، و درنهایت می‌تواند بدون کمترین شائبه و ابهامی ندای حق را سردهد و جماعت را دعوت‌کند به مبارزه با باطل.
امام درس فقه خود در نجف اشرف را در آبان 1344 آغاز کرد، و همین درس بود که در 1349 به طرح تفصیلی ولایت فقیه انجامید. چنان شروعی به چنین اوجی رسید. در عین‌حال دیدن اوج بدون درنظر داشتن شروع آن، نقطه اوج را ناگفته و مبهم باقی می‌گذارد. بدون درنظر گرفتن چنین شروعی، مطالعه و هواداری و دفاع از ولایت فقیه، جنبه‌ای ایدئولوژیک و کلامی خواهد یافت. ولایت فقیه امام را نه در ادامه «آرا» و «مناقشات» فقهی، که باید در ادامه آن طرح اساسی از شخصیت فقیه بازخوانی و مطالعه کرد؛ در این صورت خواهیم دید که طرح امام تا چه میزان متفاوت است از تقریر نظیر مرحوم  آیت‌الله مصباح یزدی(ره) – در طرح ولایت فقیه همچون امتداد ولایت ‌الهی کلامی - یا منتقدانی نظیر محسن کدیور – در طرح ولایت مطلقه شرعیه فقیه- 15. آن هواداری‌ها و آن نقدها «ولایت فقیه» را از جای اصیلش خارج کرده و مجال دیدن حقیقت را از ما گرفته. و در عین‌حال حوزه‌ها را به مخاطره انداخته16. همه اینها محصول فراموشی آن نقطه آغازین است؛ مسئولیت عالِم. نقطه‌ای که در آن عالِم یا قائم است به مسئولیت، یا اساسا عالِم نیست؛ «الْعِلْمُ یهتِفُ بِالْعَمَلِ‏17، فَإِنْ أَجَابَه، وَ إِلَّا ارْتَحَلَ عَنْه 18» علم عالم را به عمل فراخوانَد، اگر عالم این دعوت را اجابت کند عالم بماند، و اگر اجابت نکند عالم نخواهد ماند.

  پی‌نوشت

۱. رساله فی صلاه الجمعه (للشهید الثانی). المدخل
2. معانی‌الاخبار (للصدوق). تصحیح: علی‌اکبر غفاری. قم: انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. چاپ اول: 157
3. الاصول من الکافی. کتاب فضل‌العلم. ح112
4. الوافی(للفیض الکاشانی). اصفهان : کتابخانه امام امیرالمومنین (ع). چاپ اول.  ج15 : 179
5. آنچه می‌باید پیش از آموختن فلسفه بدانیم. ابونصر فارابی. ترجمه حمیدرضا میررکنی‌بنادکی. تهران: انتشارات فلات. 1397. چاپ اول : (رساله فی ما ینبغی ان یقدم قبل تعلّم الفلسفه): 45
6. الکافی. کتاب فضل‌العلم. باب بذل‌العلم. ح95
7. سال‌های تبعید امام خمینی(ره). اکبر فلاحی. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی. 1385: چاپ اول: 163
8. یادواره آیت‌الله‌العظمی شیرازی. مدرسه علمیه امام امیرالمومنین مشهد مقدس. تهران :1364 :29
9. مناقب آل‌ابی‌طالب(ع). ابن شهرآشوب. قم : علامه . ج4 : 89
10. بیانات امام در تاریخ 23 آبان 1344. شروع درس فقه امام در نجف اشرف. صحیفه امام. ج2 :29
11. خاطرات حجت‌الاسلام‌والمسلمین محتشمی‌پور : 500
12. سال‌های تبعید امام خمینی(ره) : 185
13. الکافی. کتاب فضل‌العلم. باب استعمال العلم. ح116
14. در جای‌جای بیانات امام این مطلب به چشم می‌خورد. بهترین موضعی که امام به بسط این مفهوم پرداخته منشور روحانیت است.
15. این مطلب نیازمند توضیحی بیشتر است.
16. این مخاطره در قضایای اخیر فلسطین و سکوت سخت بسیاری از مراجع خود را به‌خوبی آشکار ساخت؛ این مجال فرصت طرح این مخاطرات نبود.
17. ( 3).«یهتف بالعمل»، أی یصیح به و یدعوه، من الهتف و هو الصوت الشدید. انظر: المغرب، ص49(هتف).
18. الاصول من الکافی. کتاب فضل‌العلم. ح112

 

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰