سیدحسین امامی، روزنامهنگار: پروفسور هانس کونگ، الهیدان و فیلسوف (2021- 1928) 5 آوریل برابر با 16 فروردین سال جاری، در 92 سالگی درگذشت. وی در سال 1962 بهسمت مشاور رسمی پاپ یوهانس(ژان) بیستوسوم در امور الهیاتی منصوب شده بود و نقش مهمی در تشکیل شورای دوم واتیکان داشت. فعالیتهای این شورا تا حدی موجب انعطاف واتیکان بود و سبب شد سایر ادیان -ازجمله اسلام- توسط کلیسای کاتولیک بهرسمیت شناخته شوند. کونگ در سال 1963 با تاسیس رشته الهیات تقریبی و نیز موسسه تحقیقاتی تقریب ادیان در دانشگاه توبینگن، کرسی تدریس این رشته جدیدالتاسیس و ریاست این موسسه را برعهده گرفت و در زمینه وحدت میان ادیان قدمهای موثری برداشت. در سال 1972 رابطه کونگ با کلیسای کاتولیک و پاپ بهدلیل انتشار کتاب «خطاناپذیری پاپ» تیره شد چه او در این کتاب، خطاناپذیری و معصوم بودن پاپ را نفی میکرد. درنهایت کونگ از منصب کلیسایی عزل شد و کلیسای کاتولیک دیگر او را یک کاتولیک نمیدانست. وی با تاسیس موسسه اخلاق جهانی در سال 1991، تلاشهایی مستمر جهت گفتوگو میان تمدنها بهویژه گفتوگو و وحدت میان ادیان به عمل آورد و در این جهت، به نقاط مختلف جهان (ازجمله ایران، در سال 1972) سفر کرد و در دانشگاهها و مراکز مختلف فرهنگی به سخنرانی پرداخت.
فعالیت هانس کونگ در زمینه شرایط خاص او قابل فهم است. نخست آنکه او جامعه مدرن را در معرض بیخدایی میدید و بنا داشت تذکر دهد که تنها باور و اعتقاد به خداست که با آن زندگی معنادار میشود و اگر خدا در زندگی نباشد، به هیچ امر دیگری نمیتوان برای معناداری زندگی متمسک شد. طبیعتا در زمینه مدرن و با سیطره سوبژکتیویته، رفق و مدارا و صلح در خطر میافتاد و کونگ بر آن بود که این مصیبت را چاره کند و از همینرو به صلحی که بر مبنای اشتراکات اخلاقی ادیان استوار میشد روی آورد. البته میدانیم که مدرنیته رجوع به خودبینی و خودرایی و عدول از تعبد به خدای ادیان است پس طرح کونگ تنها زمانی واجد معنی است که مدرنیته دیگر قوت دوران اولیه خود را نداشته باشد و ادیان نیازی نداشته باشند که خود را تابع مدرنیته قرار دهند یا با معیارهای مدرن، خود را موجه جلوه دهند. پس طرح کونگ برای صلحی مبتنی بر اخلاق دینی، منوط به آشکارر بودن ضعف مبادی مدرن بود ولو او خود به این شرط لازم، التفات درخوری نکرده باشد. چرا؟ چون بهنظر میرسد رجوع هانس کونگ به اخلاق مشترک ادیان، رجوعی بوده است معطوف به غرض و ابزاری. البته ادیان اشتراکاتی اخلاقی دارند اما بدون ایمان قلبی، مراعات دستورات اخلاقی، صوری و قالبی خواهد شد و اشتراک را نه در دستورات اخلاقی، بلکه باید در ایمان قلبی جست چنانکه عرفای اسلام نیز گفتهاند جان شیران خدا متحد است و اگر اختلافی بین ایشان نیست، از آنجاست که آن جانها همه رو به توحید دارند و نه بابت اتحادی قراردادی، صوری و قالبی برای چارهگری مشکلات مدرنیته. بههرحال هانس کونگ از جهات متعدد، متفکری قابل اعتناست گرچه مورد نقدهایی نیز هست.
مهمترین آثار او توسط دکتر حسن قنبری، استاد پردیس فارابی دانشگاه تهران به زبان فارسی ترجمه شده است. در گفتوگویی با قنبری به بررسی آرا و اندیشههای هانس کونگ پرداختهایم که آن را از نظر میگذرانید.
شاید بهتر باشد بحث را با معرفی وجوه علمی و شخصیتی، آثار و فعالیتهای فرهنگی ایشان آغاز کنیم.
درمورد فعالیتهای علمی و فرهنگی کونگ بهطور تفصیلی در مقدمه جلد اول کتاب «خدا در اندیشه فیلسوفان غرب» مباحثی آوردهام، ولی با توجه به سوال شما مختصری از زندگی او را عرض میکنم. ایشان الهیدان کاتولیک و فیلسوف بود که درحوزه فلسفه و الهیات کارهای برجستهای انجام داد. میدانیم که تحصیلات مقدماتی را در رم، مرکز کلیسای کاتولیک در دانشگاه پاپ گریگوری در رشته فلسفه و الهیات گذراند و دو رساله؛ یکی درحوزه فلسفه با عنوان «اومانیسم الحادی ژانپل سارتر» و دیگری هم درحوزه الهیات با عنوان «کارل بارت» نوشت. از همین دو رساله برمیآید که ایشان درحوزه فلسفه و الهیات کار میکرد. کونگ کارهای مهم فلسفی انجام داد، ازجمله کتاب بسیار مهم خداوند وجود دارد، که این اثر را با عنوان خدا در اندیشه فیلسوفان غرب ترجمه کردهام و کتاب بسیار مهمی است؛ بیش از 600 صفحه متن انگلیسی در سه جلد که مفهوم خدا از دکارت در دوره جدید تا نیچه را مورد بررسی قرار میدهد و درنهایت به خدای مسیحیت و ادیان برمیگردد و بحثهای مفصلی در اینباره دارد. کونگ مباحث و مسائل دیگری نیز در رشتههای مختلف دارد. ایشان بیش از 50 کتاب و بیش از 100 مقاله درحوزههای مختلف الهیاتی و فلسفی دارد.
رساله دومش که مقدماتی برای گرفتن درجه دکتری الهیات بود- با وجود اینکه خودش کاتولیک بود- به آرا و اندیشههای کارل بارت اختصاص داشت که یک الهیدان پروتستان است. بحث الهیاتی در باب کارل بارتِ پروتستان را شروع میکند، با این نگرش که پروژه تقریب بین مذاهب مسیحی را دنبال کند [و در همین مسیر] پیش میرود و مقالات و کتابهای مختلفی در این حوزه به رشته تحریر درمیآورد.
پروژه اولیه ایشان تقریب بین مذاهب مسیحی بود که درنهایت این پروژه به تقریب بین ادیان میانجامد که از پروژههای اصلی ایشان بود و در این باب سه کتاب بسیار مهم به رشته تحریر درمیآورد؛ یکی کتاب یهودیت که درواقع تمام پارادایمهای دین یهود را از ابتدا تا انتها بررسی میکند. در کتاب دوم با همین شکل پارادایمی، مسیحیت را بررسی میکند و درنهایت کتاب مهم اسلام که باز به همین شکل حدود 700 تا 800 صفحه متن انگلیسی به اسلام اختصاص میدهد و سرانجام پروژه تقریب بین ادیان به پروژه اخلاق جهانی منتهی میشود. هانس کونگ معتقد بود از طریق وحدت بین ادیان میتوان به اخلاق جهانی رسید. ایشان بر این باور بود تمامی ادیان از ادیان اولیه و ابتدایی تا ادیان ابراهیمی و شرقی، همگی درونمایههای مشترک اخلاقی دارند که از طریق آنها میتوان مشترکات اخلاقی را گرفت و بین ادیان، تقریب و نزدیکی برقرار کرد و از این طریق به صلح جهانی رسید؛ این پروژه ایشان بود. پروژه اساسیشان در موسسه اخلاق جهانی (Stiftung Weltethos) در توبینگن آلمان که خود آن را تاسیس کرد و در آنجا تا آخر عمر به همین پروژه پرداخت.
در راستای انجام پروژه اخلاق جهانی بود که با موسسات و شخصیتهای مهم جهانی؛ چه سیاسیون، چه الهیدانها و چه فلاسفه ارتباطات نزدیکی برقرار کرد و سفرهایی داشت به جاهای مختلف و موسسات گوناگونی که در راستای صلح جهانی کار میکنند و اقدامات موثری درجهت رسیدن به صلح جهانی انجام داد. کونگ معتقد بود انسانها علاوهبر حقوق تکالیفی دارند و موظفند آنها را انجام دهند و بهعلاوه باید نگاه عمیقی هم به اخلاق جهانی داشته باشند و براساس همین نگاه است که -براساس شباهت ادیان و نگاهی که به اعلامیه حقوق بشر دارد- اعلامیهای تحتعنوان اخلاق جهانی تدوین کرد و آن را با بسیاری از کسانی که در نشستها و کنگرههای مختلف میدید درمیان میگذاشت و تدوین و منتشر میکرد و معتقد بود اگر تمام ادیان و مذاهب و فرهنگهای مختلف این اعلامیه را مدنظر قرار دهند و براساس آن، پایبند باشند که به امور مهم اخلاقی عمل کنند، انسانها میتوانند به صلح جهانی برسند و با آرامش و صلح درکنار همدیگر زندگی کنند. این خلاصهای از فعالیتهای علمی و فرهنگی کونگ بود. همانطور که عرض کردم بیش از 50 جلد کتاب به رشته تحریر درآورد و مقالات بسیار زیادی نگاشت. آثار فراوان ایشان در ایران هم به این شکل ترویج شد که بنده درمقطع دکتری، پایاننامهای را در راستای معرفی و بررسی و نقد آثار ایشان دنبال کردم که تحتعنوان دین و اخلاق از نگاه هانس کونگ منتشر شد و حدود سالهای 86 بهعنوان کتاب شایسته تقدیر سال معرفی شد. بعد از آن، به معرفی و ترجمه آثار ایشان اقدام کردم که کتاب خدا در اندیشه فیلسوفان غرب را در سه جلد به زبان فارسی منتشر کردیم و بعد از آن تاریخ کلیسای کاتولیک و نیز کتاب هنر زیستن و ساحتهای معنوی ادیان جهان را ترجمه کردم. برخی مقالات ایشان هم در کتابها، فصلنامهها و مجلههای مختلف ترجمه و منتشر شده است. یکی از کتابهای مهم ایشان هم که اخیرا ترجمه شده و قرار است منتشر شود «زندگی جاوید» است. میتوان گفت ایشان تمام عمر بیش از 90 ساله خود را در همین حوزههای الهیات و فلسفه بهقصد تقریب فرهنگها، مذاهب و ادیان و رسیدن به صلح جهانی پیگرفتند و دنبال کردند و آثار عملی قابلتوجهی در این حوزه برجای گذاشتند.
چرا کونگ از فعالیتهای علمی در کلیسای کاتولیک و سمتهایی چون مشاور پاپ عزل شد؟ آیا در کلیسا هنوز هم فعالیتهای تکفیری و تفتیش عقاید جریان دارد؟
ایشان از همان ابتدا که مسیر فکری و علمی خودشان را دنبال میکرد به وحدت مذاهب مسیحیت دست یافت و در زندگینامه خودنوشت خودش که درواقع در همین کتاب «هنر زیستن» موجود است، گفته بود: «من از ابتدا رویکرد جامعی به همه مذاهب مسیحی داشتم، یعنی گرچه بهلحاظ شناسنامهای کاتولیک بودم، اما از همان ابتدا این پرسش برایم مطرح بود، چرا این فرقهها وجود دارند و هرکدام ادعای حقانیت میکنند و دیگری را باطل میپندارند» که درنهایت همین رویکرد ایشان به تقریب بین ادیان میانجامد. از همان ابتدا با این رویکرد وقتی ورود پیدا میکند با وجود اینکه کاتولیک است، یک رویکرد ایجابی نسبت به دیگر مذاهب و بعدا حتی نسبت به دیگر ادیان دارد، بر همین اساس به نقد برخی از آموزههای مسیحیت کاتولیک میپردازد، ازجمله بعد از اینکه تحصیلات آکادمیک او تمام شد و به سوئیس برگشت بهعنوان مشاور رسمی پاپ ژان بیستوسوم انتخاب میشود و با وجود اینکه مشاور پاپ و در شورای دوم واتیکان تاثیرگذار بود، اما با این رویکرد انتقادی به کلیسای کاتولیک نگاه میکند که درنهایت درواقع به نوشتن کتاب خطاناپذیری پاپ منجر میشود.
خطاناپذیری پاپ که هانس کونگ آن را رد کرد و به همین خاطر ممنوعالتدریس و... شد، به چه معناست؟
رگههایی از تاریخ مسیحیت در کلیسای کاتولیک هنوز وجود دارد، ازجمله اینکه روحالقدس همیشه حاضر و ناظر بر اعمال مسیحیان است و نمیگذارد که مسیحیت کاتولیک به خطا بینجامد. براساس این نگاه در کلیسای کاتولیک آموزهای بهوجود میآید که پاپ بهعنوان پدر مسیحیت و رئیس مسیحیت و کسی که جانشین مسیح است، طبعا باید در هدایت مسیحیت خطاناپذیر باشد. بر همین اساس آموزه خطاناپذیری یا عصمت پاپ پیدا و جزء آموزههای اصلی مسیحیت میشود. کونگ، وقتی به این آموزه مینگرد، میبیند با هیچاستدلال و برهان عقلی سازگاری ندارد. بر همین اساس طبعا کلیسا با ایشان برخورد کرد و هانس کونگ را از مشاورت پاپ عزل و همچنین اعلام میکند ایشان دیگر کاتولیک نیست، اما ایشان تا آخر عمر خود را کاتولیک میداند -البته نه بهمعنای سنتی که کلیسا مدنظر دارد- لذا ممنوعالتدریس و از کلیسای کاتولیک اخراج میشود و از آنجا به شهر توبینگن آلمان مهاجرت و در دانشگاه آن مشغول به تدریس میشود و تا آخر عمر در آنجا به فعالیتهای علمی ادامه میدهد.
هانس کونگ درمورد اسلام چه کارها و آرایی دارد؟
تز اصلی کونگ، وحدت میان ادیان از طریق مشترکات اخلاقی است و بر همین اساس سه کتاب مهم نوشت؛ مسیحیت، یهودیت و اسلام. مهمترین کاری که درمورد اسلام انجام داد، همین کتابی است که حدود 800 صفحه دارد و بهعنوان پارادایمی؛ پارادایم آغاز و صدر اسلام، پارادایم بعد از پیامبر(ص) و اسلامی که خلفای بنیامیه و بنیعباس دنبال کردند، همچنین پارادایمهای بعدی -که درنهایت مواجهه اسلام با مدرنیته است و [اسلام] امروز- و پیشنهادهایی [نیز] برای آینده در این کتاب وجود دارد. در مقدمه کتاب هدف از نگارش این کتاب را بیان میکند، به این ترتیب که در غرب، نوعی اسلامهراسی و اسلامستیزی غلبه دارد و عمدتا گفته میشود که اسلام دین شمشیر و دین خشونت است. ایشان گفته بود: «من این کتاب را نوشتم که این نگاه منفی را که غربیها نسبت به اسلام دارند کنار بزنم و اسلام واقعی را نشان دهم که هدفش صلح است. اصلا اسلام از کلمه سلام بهمعنای صلح است.» دقیقا به این مباحث اشاره میکند و پیامبر اسلام(ص) را پیامبر راستین که وحی بر او نازل شده میداند و قرآن را، کتاب مقدس مسلمانان که درواقع دستورالعملهای اساسی اسلام در آن است. در همایشها، کنگرهها و گفتوگوهایی که با شخصیتها و مجامع مختلف دارد به این امر تاکید دارد که اسلام، دین الهی و طرفدار صلح و گفتوگوی ادیان است و نگاهی که غربیها راجع به اسلام دارند -که بهنوعی اسلامهراسی و اسلام گریزی را دنبال میکنند- بهطور کامل نفی میکند و از این جهت آثار ایشان میتواند بسیار مورد توجه قرار گیرد که همه آنها بهخصوص کتاب اسلام، کتاب قابلتوجه و مهمی هستند.
ایده اخلاق جهانی هانس کونگ بر چه مبنایی استوار بود و چقدر مورد استقبال قرار گرفت؟
مبنای اساسی این پروژه اخلاق جهانی، وحدت میان ادیان ازطریق گفتوگو و تأکید بر مشترکات و نفی اختلافات است. همانطور که گفتم، ایشان معتقد است تمامی ادیان حتی ادیان ابتدایی (بدوی) درونمایههای اخلاقی مشترکی دارند که مبتنیبر همان 10 فرمان است؛ مثل اینکه قتل نکنید، دروغ نگویید، ظلم نکنید، جنایت نکنید و... . اینها مشترکات اساسی اخلاق جهانی است، لذا ازطریق اینها میتوان ادیان را به هم نزدیک کرد و میان آنها گفتوگو برقرار کرد و ازطریق برقراری گفتوگو و تأکید بر مشترکات و نفی اختلافات میتوان صلح جهانی را محقق ساخت.
اینکه این ایده چقدر مورد استقبال قرار گرفته، طبعا ممکن است سیاسیون و... از این ایدهها استقبال نکنند، اما فرهیختگان، فرهنگیان، مجامع فرهنگی، مجامع علمی (مثلا موسسه تقریب بین مذاهب، موسسه گفتوگوی ادیان در ایران) و نیز جاهایی که براساس این امور میخواهند برای بشریت ایدههای صلحگرایانه بدهند، بسیار مورد توجه قرار گرفته و تحقیقات و پایاننامههای مختلفی درمورد اندیشههای ایشان هم در ایران و هم در کشورهای دیگر نوشته شده و مقالات مختلفی تهیه شده است.
موضع کونگ نسبتبه مدرنیته، تجدد و سکولاریسم چه بود؟
بحث عقلانیت مدرن، بحث اندیشههای دوران مدرن؛ اندیشههای فلسفی و... ازنظر ایشان بسیار اهمیت دارد و بهنوعی به آنها پایبند است، اما با اینحال منتقد برخی از اندیشههای مدرنیسم است؛ ازجمله ایشان معتقد بود که معمولا تفکر مدرن و مدرنیسم ساحتهای مهم اخلاقی یا زیست اخلاقی را نادیده گرفته است. این امر یکی از انتقاداتی است که ایشان به مدرنیسم داشت. [کونگ] در نوشتهها، افکار و آثار را در برخوردی که با سنت دارد لحاظ میکند، بهگونهای که اگر بخواهیم بگوییم ایشان بین این دو [یعنی بین] سنت و مدرنیته جمع میکرد، [بلی،] این جمع قابلاستفاده است با این بیان که مدرنیسم از یکطرف، بههرحال با برخی از ایدههای سنتی -که در ادیان مسیحیت وجود دارد- در دوره مدرن [و با قبول پیشفرضهای مدرن که] قابلدفاع نیستند. اینکه فرض کنید کتاب مقدس، کتاب وحیانی است و هرچه میگوید تعبدا قابلپذیرش است، این از نگاه یک فرد مدرن و پیرو تفکر مدرن دیگر مقبول نیست [چون مدرنیته تعبد به خدای ادیان ندارد یا وحی ادیان ندارد]. به هرحال کونگ گرچه خود را کاتولیک میداند، برخلاف کاتولیکهای سنتی اینها را قبول نمیکرد و مثلا کتاب مقدس را یک کتاب بشری میدانست که در آن با زبان اسطورهای صحبت شده است و آموزههای موجود در آن امری نیست که با عقل [مدرن بشود] آنها را اثبات کرد، اما از طرف دیگر به این معنا هم نیست که مثل ملحدین [بگوید] که بهطور کلی باید این ایدههای الهی را کنار گذاشت و [یا اینکه باید] نگاهی حذفی داشت، نه. اینگونه هم نبود، بلکه بههرحال از همین محتویات هم استفاده اخلاقی برد. معتقد است بههرحال حتی در ادیان ابتدایی، حتی در اسطورهها هم میتوان درونمایههای زیست اخلاقی را پیدا و از آنها استفاده کرد، لذا ایشان عبارت مهمی دارد که در آثار ترجمهشده ایشان هم آمده است، تنها چیزی که به زندگی مدرن میتواند معنا ببخشد، یعنی اگر انسان مدرن هم میخواهد زندگی معناداری داشته باشد، یا بهعبارت دیگر زندگی اخلاقی داشته باشد، تنها و تنها تمسک به همین آموزههای دینی، چه مسیحیت و چه سایر ادیان باشد. با تمسک به اینها زندگی انسانی میتواند معنا پیدا کند، لذا عبارت معروفش این است که تنها باور و اعتقاد به خداست که با آن زندگی معنادار میشود و اگر خدا در زندگی نباشد، گویی به هیچ امر دیگری نمیتوان برای معناداری زندگی تمسک جست. این عبارت از یک شخص مدرن و با تفکر مدرن، خیلی جالب است. برای بنده هم بسیار جالب بوده و میتوان درواقع این را بهنوعی در فضای کنونی جامعه جهانی پرداخت و برجسته کرد. اگرچه میتوان از اساس این جمله را نقد کرد که چنین امری امکان دارد یا ندارد. کونگ خیلی روشن و واضح در کتاب «هنر زیستن» همین مسیر –بهنوعی- جمع میان تفکر مدرن و سنت (درونمایههای اخلاقی ادیان) را پیگیری کرده و به تصویر کشیده است که بهنظرم این هم نکته مهمی در اندیشه اوست و در دوره کنونی میتوان از آن بهره برد.
ایشان بهلحاظ شخصیت آکادمیک یا مراودات علمی چگونه بودند؟
متاسفانه بنده موفق به دیدار حضوری با ایشان نشدم، اما از سال 1380 که ترجمه و تحقیق درمورد آثار ایشان را دنبال کردم، با پست الکترونیکی مرتبا با ایشان ارتباط داشتم و کتابهایی که از ایشان ترجمه کردم را اکثرا خودش با پست امضا میکرد و برایم میفرستاد. در ایمیلها اظهار محبت و لطف میکرد و خیلی تشویق میکرد. هر سوالی و هر بحثی که من داشتم، خیلی راحت ایمیل میزدم و بسیار سریع با تفصیل و توضیح خیلی خوب پاسخ میداد و این برای بنده درسآموز بود که کسی که بههرحال در غرب زندگی میکند و سنی هم از ایشان گذشته، چقدر حوصله دارد و چقدر پیگیر است و این امور برای ایشان ارزشمند است و... .
میخواست ترجمههای فارسی از کتابهایش که منتشر میشود را برایش بفرستم که من هم متقابلا اینها را پست میکردم. برای من این برخورد و روحیه ایشان جالب بود، طبعا این حاکی از اخلاقی است که در آثارش از آن صحبت میکرد. میگفت: «من جز حقیقت و پیگیری علم و تحقیق دنبال چیزی نیستم» و بهتعبیر خودمان منیّت، خودبزرگبینی و خودخواهی در شخصیت علمی ایشان وجود نداشت.